بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1)
وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً (2)
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً (3)
سوالات تفسیری:
سوالات ترکیبی و ارتباطی:
1. چرا سوره با اذا و جمله فعلیه شروع شد نه با جمله اسمیه؟
2. چرا نصر الله مقدم بر فتح آمده است؟ آیا این تقدم رتبی است؟
3. چه دلیلی دارد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شاهد دخول فوج فوج مردم در دین خدا باشند بلکه از ابتدا میفرمود یدخلون...؟
4. چه ارتباطی بین نصرالله و آیه ورایت الناس... وجود دارد؟
5. چرا تسبیح را با حمد همراه کرد و هرکدام را جداگانه نیاورد؟
6. چرا آیه پایانی سوره با فا تفریع ذکر شده؟ آیا تفریع بر رایت الناس است یا تفریع بر نصرالله و الفتح؟
7. چه رابطه ای بین امر به تسبیح و حمد و امر به استغفار وجود دارد؟
8. چرا به جای توابا نفرمود غفارا یا ستارا و ...؟
9. جمله تعلیلیه انه کان توابا چه ارتباطی با دو امر سابق دارد؟
سوال کلید و فضای سوره:
1. آیا محور سوره نصر نصرالله است؟ آیا رایت الناس... و فسبح بحمد... و امر به استغفار به نصر الله ارتباطی دارند؟ آیا فضای سوره با نصرالله قابل بیان است؟
نظرات شما: نظر
کاظمی
مرحله چهارم: طرح سوال
سوالات چینشی:
طرح سوال در حوزه ترکیب مطرح می شود ولی به این معنا نیست که سوالات ما صرف ترکیب نحوی باشند که قبلا مطرح شده بلکه سوالاتی که مرتبط با چینش آیات است ؛
چرا اینگونه گفته ؟ چرا این گونه نگفته ؟ چرا این واژه را به کار نبرده و این را به کار برده ؟ و...
مسئله مهمی که در طرح سوال باید به آن دقت شود این است که از میان خیل فراوان سوالاتی که می توانند مطرح باشند سوالاتی را باید گزینش کرد که مهم تر و کلیدی تر باشند و سوره را روشن می کنند .
سوالات ارتباطی
یک سری سوالاتی هم هست که به ارتباط آیات بر می گردند که خود به دو بخش تقسیم می شوند:
ارتباط درون آیه :
به این معنا که بتوان فهمید دو مفهومی که در آیه آمده با یکدیگر چه ارتباطی دارند؟
ارتباط بین آیات:
به عنوان مثال «الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر کلا سوف تعلمون»
تکاثر با کلا سوف تعلمون چه ارتباطی دارد؟
در سوالات ارتباطی گاه سوال از ارتباط اجزای آیه است و گاه ارتباط معلوم است ولی می باید تحلیل شود؛
پس سوال یا از ارتباط است و یا از تحلیل ارتباط.
فضای سوره
مثلا سوره تکاثر برای چه کسی مطرح شده و با چه کسی می شود اینگونه حرف زد، در چه فضای فکری و با چه مجموعه ارتباطات اجتماعی ، با چه ذهنیت و اندیشه ای می شود اینگونه وارد شد و دست روی تکاثر گذاشت و هدایتی جمعی یا فردی را مطرح کرد؟
معمولا در اینجا یک سوال مطرح می شود که نقش اساسی هم دارد که بفهمید در چه زمینه و با چه مخاطبی می شود این را مطرح کرد؟
نکات قابل توجه درطرح سوال:
نکته 1. سوالات باید طوری باشد که فکر را به کار اندازد.
نکته 2. اگر چند احتمال در بین اقوال مفسرین مطرح بود در سوال گنجانده شود.
نکته 3. سوال باید کلیدی باشد یعنی ابهامی را از آیه برطرف کند.
نکته 4. سوالات باید جهتدهی داشته باشد.
نکته 5. عبارت سوالات از جهت ادبی درست باشد.
نکته6. برخی اوقات ارتباط معلوم است و برخی وقت ها تحلیل ارتباط نیاز به گفتگو دارد .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ(1)وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا(2)فَسَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابَا(3)
چینشی:
نصر خدا چگونه و چه زمانی می آید؟
چرا مردم فوج فوج داخل در دین خدا می شدند؟
به جای یدخلون چرا نفرمود یسلمون (یدینون)واژه یدخلون فی دین الله چه توضیحی دارد؟
ذکر رایت چه نکته ای دارد و اگر می فرمود ویدخلون الناس فی دین الله افواجا چه مشکلی داشت؟
این نوع ترکیب (فسبح بحمد ربک )چه نکته ای دارد؟چرا برای واژه حمد مثل تسبیح و استغفار از فعل استفاده نکرده است؟
ارتباطی:
ارتباط درون آیه:
چرا اول تسبیح بعد حمد و بعد استغفار مطرح شده است؟
ارتباط بین آیات:
جرا تسبیح مقدم شده زیرا به نظر می رسد مناسب با نصر و فتح حمد است که ابتدا باید حمد مطرح می شد.
ارتباط تسبیح، حمد و استغفار با نصر و فتح و دخول مردم در دین خدا؟
انه کان توابا تعلیل استغفار است یا تعلیل کل جمله فسبح، توضیحش چگونه است؟
فضای سوره:
کلید سوره نصر چیست؟
این سوره برای چه مخاطبی وبا چه روحیاتی مناسب است؟
نظرات شما: نظر
سوره نصر-سئوالات مطرح
1. ارتباط شرط و جزا چیست؟یعنی چه ارتباطی بین نصروفتح و رویت دخول ناس افواجا دردین با امر به تسبیح و استغفار وجود دارد؟(در صورتی که ایندو را بصورت شرط و جزا مطرح کنیم)
2. ارتباط و نسبت بین خود اجزاء شرط وجزاچیست؟ یعنی ارتباط بین نصربا فتح ورویت دخول ناس افواجا دردین و نیز ارتباط بین امربه تسبیح و امر به استغفار؟
3. ترکیب «فسبح بحمد ربک» چه مطلبی را می رساند؟
4. «انه کان توابا» تعلیلی است یاخیر؟تعلیل برای چه؟
5. دخول فوج فوج مردم در دین به چه معناست؟
نظرات شما: نظر
فسبح بحمد ربک
فاء جواب شرط (شرط: اذا جاء نصر الله/ویا شرط دوجزئی: اذا جاءنصر الله ...ورایت الناس....)
بحمد ربک : حال است برای فاعل فسبح
باء در بحمد ربک: اقوال: 1-برای مصاحبت است و حمد اضافه به مفعول شده: یعنی همراه تسبیح که تنزیه خداوند از آنچه دور از شان اوست، آنچه را لایق به حال اوست ذکر کن.پس کانه ماموره به دوچیز [1]ا ست(نفی صفات سلبی و اثبات صفات ایجابی)2- باء برای استعانت باشد وحمد مضاف به فاعل: یعنی با آنچه خداوند خودش را حمد می کند تو با آن چیز، خدارا تسبیح کن.
واستغفره: عطف به فسبح
انه کان توابا: جمله تعلیلیه (علت غایی برای امر به استغفار)
[1] اشکال نشود که امر به یک شی امر به قید آن نیست.مثلا در اضرب هندا ضاحکه دو ماموربه نداریم.جواب ا ین است که در جایی که قید نه از نوع فعل ونه فعل شخص مامور نباشد اشکال وارد است ولی در بالامانند این است که بگویی داخل مکه شو درحالی که محرم هستی.که چون دخول و احرام هردو فعل شخص مامور است کانه هردوماموربه است ولو به نحو جزء. فإن قلت من أین یلزم بالحمد و هو إنما وقع حالا مقیدة للتسبیح و لا یلزم من الأمر بالشیء الأمر بحاله المقید له و أجیب بأنه إنما یلزم ذلک إذا لم یکن الحال من نوع الفعل المأمور به و لا من فعل الشخص المأمور نحو اضرب هندا ضاحکة و إلا لزم نحو ادخل مکة محرما فهی مأمور بها و هنا من هذا القبیل
نظرات شما: نظر
لغت |
معادل فارسی ترجمه ها |
جمع بندی براساس التحقیق |
معادل منتخب |
|||||
شعرانی |
فولادوند |
مکارم |
مشکینی |
گرمارودی |
پرتوی از قرآن |
|||
حمد |
حمد |
ستایش |
حمد |
حمد |
سپاس |
سپاس |
(ستودن) |
ستودن |
رب |
پروردگار |
پروردگار |
پروردگار |
پروردگار |
پروردگار |
پروردگار |
(سوق دادن به سمت کمال ورفع نقائص)-پرورش دهنده |
پروردگار |
استغفار |
طلب آمرزش |
خواستن آمرزش |
خواستن آمرزش |
طلب آمرزش |
خواستن آمرزش |
آمرزش جستن |
(طلب محو اثر)[1] |
آمرزش جستن |
توابا |
قبول کننده توبه |
همواره توبه پذیر |
بسیارتوبه پذیر |
همواره عطف توجه کننده و توبه پذیر |
بسیارتوبه پذیر |
بس آمرزنده |
(بسیاررجوع کننده-درصورت انتساب به پروردگار:رجوع همراه با تفوق و تسلط) |
بسیارعطف توجه کننده |
نظرات شما: نظر
لغت |
معادل فارسی ترجمه ها |
جمع بندی براساس التحقیق |
معادل منتخب |
|||||
شعرانی |
فولادوند |
مکارم |
مشکینی |
گرمارودی |
پرتوی از قرآن |
|||
الناس |
مردمان |
مردم |
مردم |
مردم |
مردم |
مردم |
(همراهان،جمعیت دارای علقه/از انس به معنی القرب مع الظهور) |
کسان |
یدخلون |
در می آیند |
درآیند |
وارد شدند |
وارد شدند |
در می آیند |
درمی آیند |
(واردشدن وقرارگرفتن در جایی که محیط است) |
درآمدن |
افواجا |
فوج فوج |
دسته دسته |
گروه گروه |
فوج فوج |
دسته دسته |
گروه گروه |
(تودهوار-فوج: حصهای که اجزایش دارای اشتراکاتی هستند) |
توده وار |
سبح |
تسبیح کن |
نیایشگرباش |
تبسیح گو |
تسبیح گو-وبه اعتقاد وعمل منزه دار- |
به پاکی ستودن |
تسبیح |
( حرکت پایدار) |
پاک شمردن |
نظرات شما: نظر
لغت |
معادل فارسی ترجمه ها |
جمع بندی براساس التحقیق |
معادل منتخب |
|||||
شعرانی |
فولادوند |
مکارم |
مشکینی |
گرمارودی |
پرتوی از قرآن |
|||
نصر |
یاری کردن |
یاری |
یاری |
یاری |
یاری |
یاری |
(یاری رساندن در برابر مخالف) |
پشتیبانی |
فتح |
فتح مکه |
پیروزی |
پیروزی |
پیروزی(بزرگ فتح مکه و سایرپیروزیها) |
پیروزی(برمکه) |
پیروزی |
(گشودن بن بستها) |
گشایش |
رایت |
بینی |
بینی |
بینی |
دیدی |
بینی |
بینی |
(مطلق نظاره کردن) |
دریافتن |
نظرات شما: نظر
ترکیب:
اعراب القرآن:[1]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ(1) «إِذا» ظرفیة شرطیة غیر جازمة «جاءَ نَصْرُ اللَّهِ» ماض و فاعله و لفظ الجلالة مضاف إلیه و الجملة ابتدائیة لا محل لها «وَ الْفَتْحُ» معطوف على ما قبله.
وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) «وَ رَأَیْتَ» ماض و فاعله «النَّاسَ» مفعول به و الجملة معطوفة على ما قبلها «یَدْخُلُونَ» مضارع و فاعله «فِی دِینِ اللَّهِ» متعلقان بالفعل و لفظ الجلالة مضاف إلیه «أَفْواجاً» حال و الجملة حال.
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً (3) «فَسَبِّحْ» الفاء رابطة و أمر فاعله مستتر و الجملة جواب إذا لا محل لها «بِحَمْدِ» متعلقان بالفعل «رَبِّکَ» مضاف إلیه «وَ اسْتَغْفِرْهُ» أمر و مفعوله و الفاعل مستتر و الجملة معطوفة على ما قبلها. «إِنَّهُ» إن و اسمها «کانَ» کان و اسمها المستتر «تَوَّاباً» خبرها و الجملة الفعلیة خبر إن. و الجملة الاسمیة تعلیل لا محل لها.
سوالات ترکیبی:
آیا جمله فانه کان توابا تعلیل برای کل آیه است و یا جمله اخیر؟
کتبی اعرابی قرآن مشخص نکرده اند که این کلام تعلیل کدام بخش از آیه است و ظاهرا برایشان معلوم بوده که تعلیل بخش اخیر آیه است زیرا هم از لحاظ معنایی در ارتباطند و هم الاقرب للاقرب. اما بعضی از کتب تفسیری این احتمال را بیان کرده اند که این کلام تعلیل کل آیه باشد و سعی کرده اند براساس این احتمال آیه را معنی کنند.
درست است که بخش اخیر عطف به بخش اول آیه میباشد و ارتباط دارد ولی تعلیل مخصوص بخش اخیر است و دلیلی نداریم که تعلیل را برای کل آیه بدانیم.
نظرات شما: نظر
کلمات مفردات سوره نصر:
نصر
مفردات :
النَّصْرُ و النُّصْرَةُ: العَوْنُ.
مقاییس: النون و الصاد و الراء أصلٌ صحیح یدلُّ على إتیان خَیرٍ و إیتائه. و نَصَر اللّهُ المسلمین: آتاهُم الظّفرَ على عدوِّهم،
التحقیق:
و التحقیق أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو إعانة فی قبال مخالف، کما أنّ الإعانة تقویة شیء فی نفسه و من دون نظر الى غیره.
و أمّا مفاهیم الإمطار و الإعطاء و الإتیان و الانتقام و التقویة: إذا لوحظ فیها القیدان المذکوران: فتکون من مصادیق الأصل، و إلّا فهی من التجوّز، بمناسبة مطلق الإعانة بوجه . .
ثمّ إنّ حقیقة النصر کسائر الأفعال إنّما یتحقّق فی الخارج تحت أمره تعالى و بإرادته و تقدیره و بالوسائط المخلوقة منه، فانّه المبدأ لکلّ فعل، و الیه المرجع فی کلّ أمر، و هو القائم على کلّ نفس
فتح
مفردات : الفَتْحُ: إزالة الإغلاق و الإشکال، و ذلک ضربان: أحدهما: یدرک بالبصر کفتح الباب و نحوه،
و الثانی: یدرک بالبصیرة کفتح الهمّ، و هو إزالة الغمّ
مقاییس :
الفاء و التاء و الحاء أصلٌ صحیح یدلُّ على خلافِ الإغلاق. یقال: فتحت البابَ و غیرَه فتحاً.
التحقیق :
أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما یقابل الإغلاق، أى رفع الإغلاق و السدّ و الحجب، و هذا المعنى یختلف باختلاف الموارد و الموضوعات، مادّیّا أو معنویّا.
فالمغفرة و إتمام النعمة و الهدایة و النصر من لوازم الفتح و آثاره:
و قد یکون النصر من مقدّمات الفتح فی مرتبة الإیجاد لا الإبقاء- کما فی:. إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ
و الفتح فی المادّیّات: کما فی-. فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ
و فی المعنویّات: کما فی-. وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ
و الفتح فی البلاء و العذاب: کما فی حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ
فظهر أنّ مفهوم الفتح فی کلّ مورد بحسبه و على مقتضاه.
رأیت
مفردات :
رَأَى: عینه همزة، و لامه یاء، لقولهم: رُؤْیَةٌ،
و الرُّؤْیَةُ: إدراک الْمَرْئِیُّ، و ذلک أضرب بحسب قوى النّفس:و الأوّل: بالحاسّة و ما یجری مجراها، نحو:
لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ* فإنه ممّا أجری مجرى الرّؤیة الحاسّة، فإنّ الحاسّة لا تصحّ على اللّه، تعالى عن ذلک
و الثانی: بالوهم و التّخیّل، نحو: أَرَى أنّ زیدا منطلق، و نحو قوله: وَ لَوْ تَرى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا [الأنفال/ 50].
و الثالث: بالتّفکّر، نحو: إِنِّی أَرى ما لا تَرَوْنَ
و الرابع: بالعقل، و على ذلک قوله: ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما
مقاییس :
الراء و الهمزة و الیاء أصلٌ یدلُّ على نظرٍ و إبصارٍ بعینٍ أو بصیرة. فالرّأْى: ما یراه الإنسانُ فى الأمر، و جمعه لآراء. رأَى فلان الشىءَوراءهُ، و هو مقلوبٌ
التحقیق:
أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو النظر المطلق بأىّ وسیلة کان، بالعین الباصرة، أو بقلب بصیر، أو بشهود روحانىّ، أو بمتخیّلة مفکّرة بترکیب الصور و المعانی.
فالرؤیة بالعین کما فی- فلمّا رأى القمر بازغا
و الرّؤیة بالقلب کما فی-. ب?ارَکْن?ا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آی?اتِن?ا
و الرؤیة بالشهود الروحی کما فی-. م?ا کَذَبَ الْفُؤ?ادُ م?ا رَأى
و الرؤیة فی الرؤیا و فی النوم کما فی-. إِنِّی أَرى? فِی الْمَن?امِ أَنِّی أَذْبَحُکَ
و الرؤیة بالعقل النظری کما فی-. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ
و الرؤیة بالمتخیّلة کما فی-. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً
افواجا
مفردات:
الفَوْجُ: الجماعة المارّة المسرعة، و جمعه أَفْوَاجٌ. قال تعالى: کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ
مقاییس:
الفاء و الواو و الجیم کلمةٌ تدلُّ على تجمُّع. من ذلک الفَوْج:الجماعة من النَّاس، و الجمع أفواج، و جمع الجمعِ أفاوِج و أفاویج. و أمَّا أفاجَ الرَّجُل، إذا أسرَعَ، فهو من ذوات الیاء، و النَیْج منه.
التحقیق :
أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو قطیع من شیء یتراءى فیه جریان. و من مصادیقه: جماعة من الناس یسرعون الى جانب و قطیع من المسک تفوح و تنتشر رائحته. و قطیعة من الأرض متّسعة فیما بین مرتفعین، فکأنّها تجرى الى الانحدار.
سبح
مفردات :
السَّبْحُ: المرّ السّریع فی الماء، و فی الهواء، یقال: سَبَحَ سَبْحاً و سِبَاحَةً، و استعیر لمرّ النجوم فی الفلک نحو: وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
و لجری الفرس نحو:وَ السّابِحاتِ سَبْحاً
و لسرعة الذّهاب فی العمل نحو: إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا
و التَّسْبِیحُ: تنزیه اللّه تعالى. و أصله: المرّ السّریع فی عبادة اللّه تعالى،
مقاییس :
السین و الباء و الحاء أصلان: أحدهما جنسٌ من العبادة، و الآخر جنسٌ من السَّعى. فالأوّل السُّبْحة، و هى الصَّلاة، و یختصّ بذلک ما کان نفْلًا غیر فَرض. یقول الفقهاء: یجمع المسافرُ بینَ الصَّلاتین و لا یُسبِّح بینهما، أى لا یتنفَّل بینهما بصلاةٍ. و من الباب التَّسبیح، و هو تنزیهُ اللّه جلّ ثناؤه من کلِّ سُوء. و التَّنزیه: التبعید. و العرب تقول: سبحان مِن کذا، أى ما أبعدَه. و قال قوم: تأویلهُ عجباً له إِذَا یَفْخَر. و هذا قریبٌ من ذاک لأنّه تبعیدٌ له من الفَخْر. و فى صفات اللّه جلّ و عز: سُبُّوح. و اشتقاقه من الذى ذکرناه أنّه تنزَّه من کل شىءٍ لا ینبغى له. و السُّبُحات الذى جاء فى الحدیث: جلال اللّه جلّ ثناؤه و عظمتُه.و الأصل الآخر السَّبْح و السِّباحة: العَوم فى الماء
التحقیق :
أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الحرکة فی مسیر الحقّ من دون و نقطة ضعف، أو کون على الحقّ منزّها عن نقطة ضعف.فیلاحظ فیها جهتان: جهة الحرکة فی مسیر الحقّ و جهة التباعد عن الضعف، و بهذا یظهر الفرق بینها و بین موادّ- التنزیه و التقدیس و التبرئة و التبعید و التزکیة و التخلیة و التهذیب و التطهیر و الفراغ و التفصیل و التجنیب و التنحیة و التخلیص و نظائرها.
فانّ النظر فی التنزیه و التبرئة و التبعید و التخلیة و التزکیة و التنحیة: الى جهة التباعد فقط، و یلاحظ فی کلّ منها قید مخصوص
حمد
مفردات :
الحَمْدُ للّه تعالى: الثناء علیه بالفضیلة، و هو أخصّ من المدح و أعمّ من الشکر، فإنّ المدح یقال فیما یکون من الإنسان باختیاره، و مما یقال منه و فیه بالتسخیر، فقد یمدح الإنسان بطول قامته و صباحة وجهه، کما یمدح ببذل ماله و سخائه و علمه، و الحمد یکون فی الثانی دون الأول، و الشّکر لا یقال إلا فی مقابلة نعمة، فکلّ شکر حمد، و لیس کل حمد شکرا، و کل حمد مدح و لیس کل مدح حمدا
مقاییس:
الحاء و المیم و الدال کلمةٌ واحدة و أصلٌ واحد یدلّ على خلاف الذمّ. یقال حَمِدْتُ فلاناً أحْمَدُه. و رجل محمود و محمّد، إذا کثُرت خصاله المحمودة غیرُ المذمومة. قال الأعشى یمدح النعمان بن المنذر، و یقال إنه فضّله بکلمته هذه على سائر مَن مدحه یومئذ:و لهذا [الذى] ذکرناه سمِّى نبیُّنا مُحَمَّداً صلى اللّه علیه و آله و سلم. و یقول العرب: حمَاداک أن تفعلَ کذا، أى غایتُک و فعلُک المحمود منک غیرُ المذموم.و یقال أحَمدْتُ فلاناً، إذا وجدتَه محموداً، کما یقال أبخلْتُه إذا وجدتَه بخیلا، و أعجزته [إذا وجدتَه] عاجزا. و هذا قیاسٌ مطّردٌ فى سائر الصفات. و أهْیَجْت المکانَ، إذا وجدتَه هائجا قد یبِس نباتُه. قال:فإنْ سأل سائلٌ عن قولهم فى صوت التهاب النار الحَمدَة؛ قیل له: هذا لیس من الباب؛ لأنه من المقلوب و أصله حَدَمة. و قد ذکرت فى موضعها.
التحقیق :
أنّ الحمد فی مقابل الذّمّ، و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة- ستایش، و عن الشکر بکلمة سپاس.
ثمّ إنّ الحمد یلازم التسبیح، کما أنّ نسبة الصفات الثبوتیّة الى اللّه تعالى یلازم نفی الصفات السلبیّة أوّلا، و بهذا اللحاظ قد استعملا مقارنین: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ و الجارّ و المجرور (بحمده) متعلّق بمقدّر، فیکون مستقرّا فی محلّ حال، أی فسبّح اللّه کائنا و مستقرّا بالتحمید. أو متعلّق بالتسبیح، و المعنى فسبّح بإلصاق الحمد و بسبب التحمید، فکأنّ التحمید هو الموجب لتحقّق التسبیح و به یتحقّق و یثبت.
استغفر
مفردات :
الغَفْرُ: إلباس ما یصونه عن الدّنس، و منه قیل:
اغْفِرْ ثوبک فی الوعاء، و اصبغ ثوبک فإنّه أَغْفَرُ للوسخ ، و الغُفْرَانُ و الْمَغْفِرَةُ من اللّه هو أن یصون العبد من أن یمسّه العذاب.
مقاییس:
الغین و الفاء و الراء عُظْمُ بابِه السَّتْر، ثم یشذُّ عنه ما یُذکر.
فالغَفْر: السَّتر. و الغُفْران و الغَفْرُ بمعنًى. یقال: غَفَر اللّه ذنبه غَفْراً و مَغفِرةً و غُفراناً. قال فى الغَفْر:
و یقال: غَفِرَ الثَّوبُ، إذا ثارَ زِئبِرُه. و هو من الباب، لأنَّ الزِّئبِر یُغطَّى وجهَ الثَّوب
التحقیق :
أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو محو الأثر، و تستعمل فی الذنوب و المعاصی، و مفهوم المحو أعمّ.
و أمّا مفاهیم الستر و الصفح و الإصلاح و غیرها: فمن لوازم محو الأثر، فانّه یوجب ستر الخطاء الواقع و الصفح عنه و الإصلاح.
توابا
مفردات :
التَّوْبُ: ترک الذنب على أجمل الوجوه، و هو أبلغ وجوه الاعتذار، فإنّ الاعتذار على ثلاثة أوجه: إمّا أن یقول المعتذر: لم أفعل، أو یقول:
فعلت لأجل کذا، أو فعلت و أسأت و قد أقلعت، و لا رابع لذلک، و هذا الأخیر هو التوبة، والتَّوْبَةُ فی الشرع: ترک الذنب لقبحه و الندم على ما فرط منه، و العزیمة على ترک المعاودة، و تدارک ما أمکنه أن یتدارک من الأعمال بالأعمال بالإعادة، فمتى اجتمعت هذه الأربع فقد کملت شرائط التوبة. و تاب إلى اللّه، فذکر «إلى اللّه» یقتضی الإنابة
مقاییس:
التاء و الواو و الباء کلمةٌ واحدةٌ تدلُّ على الرُّجوع. یقال تَابَ مِنْ ذنبه، أى رَجَعَ عنه یتُوب إلى اللّه تَوبةً و مَتَاباً، فهو تائب. و التَّوْبُ التَّوبة. قال اللّه تعالى: وَ ق?ابِلِ التَّوْبِ.
التحقیق:
أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الرجوع من الذنب و الندم علیه. و هذا المعنى إذا انتسب الى العبد. و أمّا إذا انتسب الى اللّه المتعال: فتستعمل بحرف على،فتدلّ على الرجوع بطریق الاستعلاء و الاستیلاء، و یلازم هذا المعنى الرحمة و العطوفة و المغفرة.و ظهر الفرق بینها و بین الإنابة و الأوب و الرجوع و الاعتذار و الندم.
فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ
نظرات شما: نظر
سبح( حرکت پایدار)
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج5، ص: 20
أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الحرکة فی مسیر الحقّ من دون انحرافو نقطة ضعف، أو کون على الحقّ منزّها عن نقطة ضعف...فیلاحظ فیها جهتان: جهة الحرکة فی مسیر الحقّ و جهة التباعد عن الضعف، و بهذا یظهر الفرق بینها و بین موادّ- التنزیه و التقدیس و التبرئة و التبعید و التزکیة و التخلیة و التهذیب و التطهیر و الفراغ و التفصیل و التجنیب و التنحیة و التخلیص و نظائرها.فانّ النظر فی التنزیه و التبرئة و التبعید و التخلیة و التزکیة و التنحیة: الى جهة التباعد فقط، و ...
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج5، ص: 26
إنّ التسبیح کما قلنا هو جعل شیء متنزّها عن الضعف و النقص و الانحراف، مع کونه مستقرّا على الحقّ.
حمد(ستودن)
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج2، ص: 280
أنّ الحمد فی مقابل الذّمّ، و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة- ستایش، و عن الشکر بکلمة سپاس.
ثمّ إنّ الحمد یلازم التسبیح، کما أنّ نسبة الصفات الثبوتیّة الى اللّه تعالى یلازم نفی الصفات السلبیّة أوّلا، و بهذا اللحاظ قد استعملا مقارنین: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ*، ...
رب(سوق دادن به سمت کمال ورفع نقائص)
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج4، ص: 18
أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة سوق شیء الى جهة الکمال و رفع النقائص بالتخلیة و التحلیة، سواء کان من جهة الذاتیّات أو العوارض أو الاعتقادات و المعارف أو الصفات و الأخلاقیّات أو الأعمال و الآداب أو العلوم المتداولة، فی انسان أو حیوان أو نبات، ففی کلّ شیء بحسبه و بحسب ما یقتضى ترفیع منزلته و تکمیل شأنه.
و هذه الحقیقة الأصلیة یعبّر عنها فی مورد بالإصلاح، و فی مورد آخر بالانعام،و فی آخر بالمدبّر، و فی موضوع بالسائس، و فی مورد بالإتمام، و فی آخر بما یناسب الأصل و یرجع الیه. فهذه المعانی کلّها من مصادیق الحقیقة.
و أمّا المالکیّة و المصاحبة و السیادة و القیمومة و الزیادة و النماء و العلوّ و الملازمة و الاقامة و الادامة و الجمع و رفع الحاجة و التعلیم و التغذیة و ما یشابهها: کلّ منها من لوازم الأصل و من آثاره، و کلّ منها فی مورد خاصّ بحسب اقتضاء المقام و تناسب الموضوع.
استغفار(طلب محو اثر)
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج7، ص: 241
و التحقیق
أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو محو الأثر، و تستعمل فی الذنوب و المعاصی، و مفهوم المحو أعمّ.
و أمّا مفاهیم الستر و الصفح و الإصلاح و غیرها: فمن لوازم محو الأثر، فانّه یوجب ستر الخطاء الواقع و الصفح عنه و الإصلاح.
توابا(رجوع-درصورت انتساب به پروردگار:رجوع همراه با تفوق و تسلط)
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج1، ص: 399
أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الرجوع من الذنب و الندم علیه. و هذا المعنى إذا انتسب الى العبد. و أمّا إذا انتسب الى اللّه المتعال: فتستعمل بحرف على،فتدلّ على الرجوع بطریق الاستعلاء و الاستیلاء، و یلازم هذا المعنى الرحمة و العطوفة و المغفرة.و ظهر الفرق بینها و بین الإنابة و الأوب و الرجوع و الاعتذار و الندم.
نظرات شما: نظر