سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دانشمندی، بیمناک است . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

برداشت آزاد-تفسیر سوره مسد مرحوم صفایی-آثار خسارت

  1. از خسارت وجود و عمل می رسی به بی اصلی ویا چشم پوشی از اصولت

وقتی در وجودت ارباب متفرق نشست و محرک واحدی نداشتی ویا محرکی پست تر از ارزشت داشتی، ناچار ملاکها ومعیارهایت را از آنها می­گیری یا چند اصلی می شوی که در تو تخم نفاق می کارد و در تضادها به سردی و دلزدگی میرسی یا طعمه بالادستی هایی می شوی که با جلوه­ها، اصولشان را بر اصول پست تو حاکم می کنند.اگرهم نتوانستی اولویت­ها را رعایت کنی و یا تمام توانت را بکاربگیری تاخودت و امکاناتت و دیگران را توسعه و جهت دهی دیگرانی که صد پیش شان است نود تو را مدیریت می کنند و تو مهره آنها می شوی و در زمین آنها  و با قواعد آنها بازی خواهی کرد.

  1.  بی اصلی و چشم پوشی از اصول می رساند به کفر

بزنگاه اصول، در دوراهی­های انتخاب است. انتخاب هدف، انتخاب طرح ونقشه، انتخاب مسیر، انتخاب وسیله. تمام اینها هم باید با شابلون نیازو ساخت انسان محک بخورند.کفر استفاده نکردن به جا و به موقع و به اندازه از نعمت­ها و امکانات و دارایی هاست و شکر در مقابلش. زندگی انسان، میدان انتخاب­های اوست. یله رفتنها ویا کوتاه آمدنها، به تدریج نیازهای اصلی ات را بی پاسخ می گذارد وتورا ساخت دیگری می­دهند و ذائقه ات را عوض می کنند.شابلونت که عوض شد طرح ونقشه است هم براساس آن می شود. و به کفر می رسای. که کفر پوشاندن دارایی­هایی اصلی است. و نتیجه اش بهره نگرفتن از آنها. و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا

  1. کفر می رساند به محرومیت

شابلونت که عوض شد، عوالم پیچیده و بهم مرتبط ولی با تو هماهنگ نیست. او سنت­های خودش را دارد.سنت این است که عاقبت با متقین باشد. سنت این است که ..... تسخیر، ساخت هواپیماورفتن به فضا و مهار سیلاب و شکافتن عمق زمین نیست که اینها مهار طبیعت است نه عوامل در هم تنده آن. پس در رسیدن به آنجا که باید، یا عقیم هستی ونازا و یا دلسرد و بی انگیزه.

  1. محرومیت می رساند به ضعف

امکان استفاده از سرمایه­هایت را که ازدست دادی و از آنها بهره نگرفتی، بازوهایت تحلیل می رود.هدایت­ها را که از دست دادی و رزقها را که پس زدی، ویروسهایت زیاد می شود. تب می کنی. و اینرا در ابتدای راه که هنوز برای هدایتت به تو نگاه نمی کنند بلکه به انسان بودنت نگاه می کنند حس می کنی. ولی می رسی به جایی که شیاطان را هم درس میدهی و خودت ویروسی و سینه ات برای تحمل نکبت، فراخ.

  1. ضعف می رساند به عذاب

خواری و درماندگی و تحقیرو... را یا در درونت حس می کنی یا خواهی دید یا دیگرانی برایت به قضاوت نشسته اند. آنجا که برای هیچ جان میدهی و برای پشیز، ازخواب و خوراک خودت را محروم می کنی. اینها عذاب نقدند.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/9/12 ::: ساعت 4:0 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    تفسیرسوره ی مسد کیقبادی

    سوره مسد

    واژه ها

    تب

    معانی[s1] [s2]     :1-خسران2—هلاکت3-تهیّأ-4استقامة 5-الاستقامة والتمام6-ذل وانقاد

    معادل:1-زیان،2-نابودى،هلاک، 3-آماده شدن وروی آوردن،4-5استوار ومناسب شدن، وبه پایان رساندن،6-خواروزبون شدن،فروتنی کردن وفرمانبرداری کردن،نقص‏، بریدن، تب وتبت:زیان بیندونابودشود

     

    غنی

    1-الکفایة2[s3] -الصوت3-اذاأجزت عنه وقمت مقامه-4اصاب غنی-5اقاموا-6منازل-7المراة-8-مایغتنی به

    معادل:1-آنچه کافی بوده ونیازی به دیگری نداشته،2-سرود وترانه،4-به جای اوقیام کرد وکار را جایگزین دیگری نمودوازآن بی نیازشد 4-رسیدن به بی نیازی 5-اقامت کردن درمکانی وآن را وطن خود قراردادن 6-خانه ها7-زن 8-آنچه که بدان کفایت می کنندزیاد شدن،به چیزى قناعت نمودن،بى‏نیازبودن،«هو غنی‏ عنه»: از او بى‏نیاز است‏،ماأغنی عنه:بی نیاز نکرد ازاو

     

    کسب

    معانی[s4] :1-ابتغاءوطلب واصابة-2-ربح-3-تحمل

    معادل:1-،خواستن چیزی ودرپی آن رفتن وبه آن رسیدن2- بدست آوردن و سود بردن جمع آورى نمودن3-،تحمل کردن،پى کسب و کار رفتن، رسانیدن مال یا علم آموختن،درآمد، سود، آنچه که در نتیجه کسب بدست مى‏آید، کسب:بدست آورد

     

    صلی

    معانی:1-النار2-الدعا3-الرحمة 4-الاشراک5-وجدحرها6-کنیست 7-لینت 8-الثناء9-شوی10-اذا اردت أن تلقی[s5] 

    معادل:1-آتش 2-خواندن وخواستن 3-بخشش وآمرزش4-تورهای شکار5-یافتن حرارت آتش 6-معبد یهودیان7-نرم کردن8-ستایش کردن وبه نیکی ستودن9-بریان کردن11-قراردادن درآتش پختن، در آتش انداختن و سوزانیدن،بر روى آتش گردانیدن برای نرم و صاف شودن،آتش، پشته آتش، شعله آتش،سیصلی:خواهد یافت حرارت آتش را و خواهد چشید

     

    لهب

    معانی[s6] :1-ارتفاع لسان النار2-العطشان3-الغبار الساطع 4-اذاأثارالغبار5-لسان النار6- اتّقدت‏-أوقد-7-أعیف العرب و أزجرهم للطیر8-الشعب الضیّق فی أعلى الجبل‏9-فرس‏ مُلْهِبٌ‏،

    معادل:1-بلندشدن زبانه ی آتش2-تشنه،مشتاق3-گردوخاک بالارفته وبخش شده4-برانگیختن گردوخاک 5-زبانه ی آتش6-افروختن آتش7-...8-...9...شعله‏ور شد ن آتش بدون دود ، تشنه شدن،آتش روشن کردن تا شعله‏ور شود، شدت گرما، روز گرم، تشنگى،‏ لهب: شعله ور یا پرت کننده ی  شعله به بیرون

     

    حطب

    معانی[s7] : 1-الوقود 2-المخلط فی الکلام 3-اذا اتاک بالحطب4-النمیمه ،سعی به 5-جمعت الحطب6-مکان کثیر الحطب 7-مایعد للإیقاد

    معادل:1-هیزم  2-هذیان گفتن درکلام3-آوردن هیزم،باهیزم نزدکسی آمدن4-سخن چینی ودوبهم زنی کردن5-هیزم گردآوری کردن 6-مکانی که بسیار هیزم درآن است7-آنچه که برای برافروختن آتش آماده می شودبر علیه کسی سعایت کردن و افترا بستن، حطب: هیزم

     

    جید

    معانی[s8] :العنق

    معادل: بلند و زیبا شدن گردن. فرود آمدن باران خوبى بر روى‏زمین،تشنه شدن،مشرف بر هلاک و نابودى شدن،گردن.ضد (الردی‏ء) بسیار خوب، نیکو، متقن. جید:گردن

     

     

    مسد

    معانی[s9] : 1-جدل شیءوطیه 2-لیف یتخذ من جرید النخل 3-حبل یتخذ من اوبار الابل،حبل من لیف اوخوص،4-مجدولة الخلق کالحبل الممسدود غیرمستریخة5-اجدت فتله

    معادل:1-پیچاندن ومحکم بافتن یک چیزی 2-لیفی که از شاخه ی درخت خرما درست   می شود3-طنابی که ازموشترگرفته می شود،طنابی که ازلیف یا ازبرگ درخت خرما4-...5-... ریسمان را محکم بافتن،از راه رفتن خسته شدن، نرم و طبیعى شدن شدن.دست خود را با شدت بر روى چیزى کشیدن،محور آهنین، جایگزین چیزی شدن،مسد:لیف درخت خرما

     [s1]

     [s2]مقائیس:1-خسران 2-هلاکت 3-تهیأ 4-استقامة

    مصباح:1-خسران 2-هلاکت 3-تهیأ

    صحاح:1-خسران وهلاکت 2-تهیأ واستقامة

    اساس:1-ذل وانقاد 2-استقامة والتمام

     

     [s3]مقائیس:1-الکفایة 2-الصوت 3-اقاموا 4-منازل 5-المراة

    مصباح:1-الإکتفاء-2-مایغتنی به3-المرأة4-اذاأجزت عنه وقمت مقامه 

    التهذیب:اصاب الغنی

     

     [s4]مقائیس:ابتغاء و طلب و إصابة

    مصباح:ربح-طلب المعیشة-تحمّل-جعلته یکتسب

     

     [s5]مقائیس:النار و ما أشبهه من الحمّى‏-جنس من العبادة-ما یصطلى به و ما یذکّى به النار و یوقد-الصلاة و هی الدعاء-الرحمة- الاشراک

    مصباح:وجد حرّها-حرّ النار-شوی-مغرز الذنب من الفرس‏-موضع الصلاة و الدعاء-کنیست-لیّنت التهذیب:الثناء-شوی-تلقی-دعا‏

     [s6]مقائیس:ارتفاع لسان النار-کلّ شی‏ء ارتفع ضوؤه و لمع لمعانا شدیدا-العطشان‏-الغبار الساطع‏- إذا أثار الغبار

    صحاح:لسان النار-اتّقدت‏-أوقد-العطش‏- اتّقاد النار

    الاشتقاق: أعیف العرب و أزجرهم للطیر-الشعب الضیّق فی أعلى الجبل‏-فرس‏ مُلْهِبٌ‏،

     

     [s7]مقائیس:1-الوقود 2-المخلط فی الکلام 3-اذا اتاک بالحطب4-النمیمه5-سعی به

    مصباح:1-جمعت الحطب 2-مکان کثیر الحطب 3-سعی به

    مفردات:مایعد للإیقاد 2-مخلط فی کلام

     

     [s8]مقایئس ومصباح:العنق

     

     [s9]مقائیس:1-جدل شیءوطیه 2-لیف یتخذ من جرید النخل 3-حبل یتخذ من اوبار الابل 4-مجدولة الخلق کالحبل الممسدود غیرمستریخة

    صحاح:1-لیف 2-حبل من لیف اوخوص 3-اجدت فتله

    لسان:لیف

      

     

     

    پرسش

    پرسش چینشی

    1)شروع سوره بااین آهنگ چه باری دارد؟

    2)چرا(تبت وتب) را به صورت ماضی آورد؟آیاازکاری که انجام شده داردگزارش میدهد؟

    3)چرافعل تبت را به ید پیوند زد؟وبه اعماله یا دنیاه پیوند نزد؟

    4)چراتبت را دوبار بکار برد؟

    5)ماضی آمدن اغنی چه باری دارد؟

    6)چراترکیب مااغنی عنه باعن آمده؟آیااین تعبیر با تعبیر مااغناه تفاوت دارد؟

    7)چراگفت سیصلی ونگفت یصلی؟

    8)دو جمله ی تب و اغنی راماضی بکار برد ولی یصلی راجمله مضارع بکاربرد دراین تفاوت چه نکته یی نهفته است ؟

    9) چرا برای زن ابی لهب تعبیر حمالةالحطب رابکاربرد؟

    10)ازآوردن فی جیدها حبل من المسدچه چیز را می خواهد برساند؟.

     

    پرسش ارتباطی

    1)پیوند تبت وتب با مااغنی وسیصلی راچگونه می شود تحلیل کرد؟

    2) جمله ی وامرأته با آیات پیشین چه ارتباطی دارد؟

     

    پرسش ازفضاومخاطب

    این سوره با این شروع می خواهد ما را متوجه چه چیز کند؟چه می شود که انسان خسارت زده می شود؟

     

     

    مفهوم خسارت

     

    دنیا بازاراست. آنچه را که انسان دردنیا می خرد یا می فروشد،خودش ،کردارش ،دنیا وسرای دیگراست.دراین بازارانسانها دو دسته اند گروهی با دست پربیرون می آیند و گروه دیگر تهیدست.

     

    همان گونه که خورشید وشب با هم جمع نمی شوند دنیا وآخرت هم با هم جمع نمی شوند بنابراین هیچ کس به یکی از این دو نمی رسد مگر اینکه دیگری را رها کند.                                                                     انسان برای انتخاب نیازمند شناخت است یا کمیل ما من حرکة الا وانت محتاج فیها الی معرفة ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر این که درآن تو نیاز به شناخت داری. پس از این شناخت، با توجه به انتخاب ما  برد یا باخت ما رقم می خورد.

     

    قدرانسان

    پایه ی شناخت اندازه ی دیگر پدیده ها شناخت اندازه ی انسان است  من جهل قدره جهل کل قدر.نتیجه ی پی نبردن به اندازه ی خود نابودی است هلک من لم یعرف قدره.

     

    این شناخت با مقایسه خود با دیگر پدیده ها بدست می آید.هنگامی که انسان می بیند همه ی هستی  برای او آفریده شده و در دست اواست و نیروهایی دارد که دیگر پدیده ها ندارند و این نیروها فراتر ازاین دنیا است می یابد که از همه بزرگتر وبرتر است.

     

    درپی این شناخت است که دنیا در چشم انسان کم  وبی ارزش می شود.ودرپی این شناخت است که به کم بسنده نمی کند وپلیدیهای دنیا را ازخودمی زداید وخود را با آنچه که ماندنی نیست کم وبی ارزش نمی کند.

     

     

    قدردنیا وآخرت

    دنیا در برابر آخرت مطرح است و با آن مقایسه می شود. پس ازشناخت دنیا وآخرت به گذرا وکم وبی ارزش بودن دنیا می رسیم .این شناخت ‌وابستگی به دنیا راریشه کن می کند من عرف الدنیا تزهد ،کیف یزهد فی الدنیا من لایعرف قدرالآخرة.

     

    دنیا گرچه روزهای آن بلند باشد مانندابربه پایان می رسد.قرآن درباره ی گذرا بودن دنیا می فرماید:انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض ممایأکل الناس والأنعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازّینت وظن اهلها أنهم قادرون علیها أتاها امرنا لیلا أونهارا فجعناهاحصیدا کأن لم تغن بالأمس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون جزاین نیست مثل زندگانی دنیا چون آبی است که فرو فرستادیمش ازآسمان پس آمیخت به آن رستنی زمین ازآنچه میخورند مردمان وچهارپایان تا چون گرفت زمین پیرایه اش را وزینت یافت وگمان بردند اهلش که ایشان قدرت دارندگانند برآن آمد آن را امرما شبی یا روزی پس  گردانیدیم آن را گردانیدیم در دیده گویا که  نرسته بود درزمان پیش همچنین تفصیل می دهیم آیتها رااز برای قومی که اندیشه می کنند.

     

    هرچیزی پایانی دارد وهرآنچه که پایان می یابد کم است قرآن می فرماید مامتاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل بهره ی زندگی دنیا در برابر آخرت بسیار کم است .کمی دنیا در برابر آخرت مانند این است که کسی انگشت خود را درون دریا بگذارد سپس بنگرد که چقدر برمی گردد ما الدنیا فی الآخرة إلا مثل ما یجعل احدکم إصبعه فی الیم فلینظر بم یرجع؟ حضرت علی علیه السلام درباره کوچکی نعمتهای دنیا وبزرگی نعمتهای آخرت می فرماید:چه بسیار بزرگ هستند نعمتهای خداوند در دنیا وچه بسیار کوچک هستند همین نعمتهای بسیار بزرگ در برابر نعمتهای آخرت ما اعظم نعم الله سبحانه فی الدنیا وما اصغرها فی نعم الآخرة.

     

    چیز کم،در نگاه انسان بی ارزش و پست می شود برای همین است که نگاه امام حسین به دنیا مانند نگاه به میته است که به هنگام نیاز به آن روی می آورد قال ابوعبدلله (ع) یا حفص ما انزلت الدنیا من نفسی الا بمنزلة المیتة اذا اضطررت الیها اکلت منها.هنگامی که  انسان پستی دنیا را دید هیچ گونه وابستگی بدان پیدا نمی کند اینجاست که ازدست دادن نعمت اورا ناراحت نمی کند وبا بدست آوردن نعمت اورا خوشحال نمی کند.

     

    با توجه به قدر انسان ودنیا وآخرت انسان می یایبد دنیا بازار باختن است ودرآمده های آن ازدست دادن است.کسی که ازدنیا چیزی بدست آورد بیش از آنچه که بدست آورده از آخرت ازدست می دهد من ملک من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما ملک برای همین است که هرکس بهره ی کمتری از دنیا ببردبهره ی اوازآخرت بیشتر خواهد بود اوفر الناس حظا فی الاخرة اقلهم حظامن الدنیا با این دید هرگاه چیزی ازدنیاازدست دهد برای اوغنیمت است کلما فاتک من الدنیا شیء فهوغنیمة.

     

    دنیا را می توان ابزاری کرد برای ساختن و آباد کردن نعم العون الدنیا علی الآخرة.     می توان کشتزاری کرد برای سرای دیگر تا دارائیهای را که خدا به انسان  داده واز او ازآنها سوال خواهد کرد تبدیل به بذری کند تا درروز آخرت آنها را برداشت کند و ره توشه ی مسیر طولانی وسفر بس درازخود سازد.

     

    برای کسی که اندازه ی خود را یافت دنیا درچشمش کوچک وخوار می شود من کرمت نفسه صغرت الدنیا فی عینه ،ما کرمت علی عبد نفسه الا هانت الدنیا فی عینه برای همین است که حضرت امیر می فرماید: والله لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم به خدا قسم دنیای شما درچشمم بی ارزش ترازاستخون بی گوشت خوک است که دردست جزامی است.او که رفت وآمد دنیا او را دگرگون نمی کند دنیا را ثمنی برای نفس خود ندیده  بنابراین سرمایه ها ی عظیم خود راهزینه نمی کند تاچیزاندک بدست آورد

     

     مومن که دنیا را گذرگاهی می بیند و به آن وابسته نیست آن را رها نکرده بلکه به کار گرفته هم خود رازیاد می  کند واذاتأذن ربکم لئن شکرتم لأزیدنکم هم سرمایه ودارائی خود را افزایش می دهدمثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة والله یضاعف لمن یشاءوالله واسع علیم

     

    کسی که دنیا درچشمش وجایگاه دنیا درقلبش بزرگ شد آن رابرخدا برمی گزیند وروی بدان می آورد وبنده ی آن می شود من عظمت الدنیا فی عینه وکبرموقعها فی قلبه آثرها علی الله وانقطع الیها وصارعبدا لها.چنین کسی داد و ستدش بهره  نمی دهد و دلش ایمان رانمی پذیرنداولئک الّذین اشتروا الضلالة بالهدی فماربحت تجارته وما کانوا مهتدین چون سرمایه اش را درراهی به کار گرفته که نه تنها بهره یی ازآنها نبرده بلکه آنها را ازدست داده است فاعبدوا ماشئتم من دونه قل إنّ الخاسرین الذّین خسروا انفسهم واهلیهم یوم القیامة الا ذالک هوخسران مبین،من باع آخرته بدنیاه خسرهما.

     

    کسی که کشتزاردنیا را بخواهد ازآن به اومی دهند من کان یرد حرث الدنیا نوته منها.چنین کسی بیش ازآنچه که خواسته ودنبال آن بوده ازدنیا ازسرای دیگراز دست خواهد داد من طلب من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما طلب.

     

    هنگامی که انسان به دنیایی که برای او آفریده شده وبه دست او داده شده تا با آن گامهای تازه یی بر دارد وخود را با آن زیاد کند وبه سوی خدا برود خشنود شود وبه آن بسنده کند پاهایش سنگین شده اینجاست که از حرکت می ایستید وبه زمین می چسبیدوسوختن سرمایه هایش را رقم می زند

     

     

    شکلهای خسارت

    دراین سوره دو شکل خسارت بیان شده است.یکی خسارت عمل که از جمله ی تب یدا بی لهب بدست می آید ودیگری خسارت وجود که ازجمله ی تب بدست می آید.

     

    خسارت وجود

     ارزش هرکس به اندازه ی آن چیزی است که برای او مهم است وبرای آن گام بر     می دارد قدرالرجل علی قدر همته.پس کسی که همتش شریف باشد ارزشش بزرگ     می شودمن شرفت همته عظمت قیمته وکسی که همتش بطنش باشد قیمتش آن چیزی است که ازبطنش خارج می شود من کانت همته ما یدخل بطنه کانت قیمته ما یخرج منه.

     

    درروایت است که دنیا ثمنی برای نفس انسان نیست ولیست الدنیا للنفس بثمن.ارزش دنیا به اندازه ی ارزش وجودی انسان نیست که همه هستی برای او آفریده شده است.دنیا چیزی جزءهمین خوراک وپوشاک وخانه نیست انسان با همه ی بزرگیش اگرهمتش همینها باشد خود را خواروکوچک کرده وبه اندازه ی همینها ارزش پیدا می کند.

     

     

    خسارت عمل

    اعمال دردنیا تجارت آخرت است الاعمال فی الدنیا تجارة الآخرة.ارزش هرعمل ،وابسته به اندازه معرفت وشناختی است که انسان دارد برای همین است که ضربت حضرت علی علیه السلام درروز خندق برتر ازعبادت ثقلین است.کافرکه ارزش واندازه وجودیش را نشناخته در پی آن از الله ودیداراو چشم پوشی کرده کردارش ازبین می روداودرحالی که گمان می کند کارخوب انجام می دهد کوششش درزندگی دنیاییش گم شده واو با این گمان توخالیش خاسرترین لقب می گیرد قل هل ننبئکم بالأخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا اولئک الذین کفروابآیات ربهم ولقائه فحبطت اعمالهم فلانقیم لهم یوم القیامة وزنا

     

    اعمال او که چشم پوشی کرده  همچون خاکستری می ماند که بادی تند برآن می وزد و او نمی تواند  کمترین چیزی از آن را به دست آورد مثل الذین کفروا بربهم  اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مماکسبوا علی شیءذالک هو الضلال البعید مانندسرابی است که فرد تشنه گمان می کند آب است ولی هنگامی  که نزدیک آن می شود چیزی نمی یابد والذین کفروااعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان  ماءحتی اذا جاءه لم یجده شیئاووجد الله عنده فوفّاه حسابه والله سریع الحساب

     

    اوهنگامی که بزرگی سرای دیگرو نعمتهای آن را ودست خالی خود رامی بینند فریاد واحسرتا سرمی دهد وآروزمی کند که ای کاش خاک بودم اناانذرناکم عذابا قریبا یوم ینظرالمرءماقدمت یداه ویقول الکافریا لیتنی کنت ترابا وای کاش بازمی گشتم وآیات خدا را تکذیب نمی کردم و ازمومنین می شدم و همراه رسول می رفتم ولوتری اذوقفوا علی النار فقالوا یا لیتنا نرد ولانکذب بآیات ربنا و نکون من المومنین

     

    چون مرگ را پایان خود می دیده قالوا إن هی الاحیاتنا الدنیا ومابمبعوثین به زندگی دنیا بسنده کرده وبه اندازه ی همان زندگی توشه برداشته است.اوهرچند دردنیا ثروتمند بوده در آخرت نیازمند است وثروتش نمی تواند رهایی بخش او ازسوختن باشد وکسی بار نداری او را به دوش نمی کشد واوتنها باید این باری که با دست خود به بارآورده بردارد.

     

    کافرچون حرکت او از روی موازین نبوده دست او تهی است وتکیه گاهی ندارد واگرهمه دنیا را هم بدست آورده باشد همه ی آن راهم بدهد نمی تواند اززندانی که ساخته خود را نجات دهد وگندی را که به بار آورده بازی سازی کند لن تغنی عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شیئااولئلک اصحاب النار هم فیها خالدون ،ان الذین کفروا وماتوا وهم کفارفلن یقبل من احدهم ملء الارض ذهبا ولوافتدی به اولئک لهم عذاب الیم ومالهم من ناصرین

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/11 ::: ساعت 5:42 عصر :::   توسط کی قبادی 
    نظرات شما: نظر

    موانع خسارت

     

    ایمان

    ریشه این خسارت ونابودی نداشتن ایمان به خود وخدا وسرای دیگر است .ایمان شناختی است که قلب بدست می آورد. این شناخت به جنگ کفر می رود وریشه ی شرک را در وجود انسان می خشکاند وانسان را از فرو رفتن در خسارت وهلاکت نجات می دهد وبا این نجات به رستگاری می رساند.

     

    توحید

    قرآن می فرماید اگر در آسمان وزمین خدایانی غیرخدا بود این دو به فساد کشیده می شدند لوکان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا وجود انسان هم این گونه است که اگر خدایانی غیرخدا برآن حاکم شوداستعدادهای و نیروها او به فساد کشیده می شوند.پس توحید جلوی فساد وهدر رفتن نیروهای انسان را می گیرد.

     

    تواصی

    انسان خواب،خسارت می بیند،عمل او نارسا وپاداشش اندک است.با ذکر وتذکردل انسان ازخواب غفلت بیدار شده وحیات وهدایت می یابد.وباذکراست که انسان  به عمل امر    می شود برای همین است که عملی محبوبتر نزد خدا و نجات بخش ترازهرسیئه دردنیا و آخرت  برای عبد ازذکر نیست لیس عمل أحب الی الله تعالی ولا أنجی لعبدمن کل سیئة فی الدنیا والآخرة من ذکرالله قیل ولا القتال فی سبیل الله ؟قال لولا ذکر الله لم یؤمر بالقتال.

     

    بهترین شکل ذکروتذکرتفکراست.باتفکرانسان به شناخت می رسد واین شناخت جلوی درجا زدن و دور شدن ازراه را می گیردالمتعبد بغیرعلم کحمار الطاحونة یدور ولایبرح من مکانه ،العامل بجهل کسائرعلی غیرطریق فلایزید جده فی السیرالابعدا عن حاجته.

     

    نیازبه میزان

    ازآنجا که در روزقیامت اعمال کوچک وبزرگ انسان رها نشده ومحاسبه می شود و یقولون یاویلتنا مالهذا الکتاب لایغادر صغیرة ولاکبیرة إلا أحصهاانسان برای هر حرکت خود نیازمند علم ومیزان است.علم به انسان بهره می دهد وحرکت طبق موازین اورااز به عبودیت می رساند وازخسارت می رهاند.انسان باموازین جایگاه، مسیر،کاستیهای خود رامی یابد درنتیجه می کوشد تا به آن جایگاه برسد واگراز مسیر بیرون رفته سعی می کند که در مسیر قرار بگیرد واگر کاستی داشته درصدد پوشش کاستیها برمی آید.

     

    دعا

     انسان با ظلم خود،خسارت خود را رقم می زند ومن خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بماکانوا بآیتنا یظلمون .این ظلم وخسارت پیامدهایی دردنیا و آخرت دارد.برای جبران خسارت ودفع این پیامدها نیازمند کلیدی است که با آن درغفران و رحمت خدارا گشوده شود وخود راازهلاکت نجات دهد.این کلید چیزی نیست جزءدعا.

     

    یأس ثمره ی کفراست والذین کفروابآیات الله و لقاءه اولئک یئسوامن رحمتی. خدا درآیه قال ربکم ادعونی استجب لکم پس ازدعوت به دعا وعده ی اجابت داده ودر آیه دیگری بندگان مسرف خود را ازقنوط نهی کرده وبه آنها وعده ی پاک کردن همه ی گناهان را داده است قل یاعبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله إنه یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم.ازآنجا که مومن باوردارد که خدا به وعده ی خود جامه ی عمل می پوشاند مأیوس نمی شود وبررحمت خدا تکیه کرده با دعا خود را راازگرداب نابودی نجات می دهد.

     

    غفران ورحمت

    پس ازشناخت وگرایش به خدا ودیدن خسارت استغفار مطرح می شود.بااستغفارخدابا غفران ورحمت خود به انسان باز می گردد من یعمل سوءا أویظلم نفسه ثم یستغفرلله یجد الله غفورارحیما. با غفران گناهان راپاک می کند وبا رحمت بهره ها و نیروهای  تازه یی به می دهد     ویاقوم استغفروا ربکم ثم توبواالیه یرسل السماء مدرارا ویزدکم قوة الی قوتکم. بااین غفران ورحمت انسان ازخسارت نجات می یابد  قالا ربنا ظلمنا انفسنا ان لم تغفرلنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین.

     

    پیامدهای خسارت

    دراین بازار خسارت انسان با روی گردانی ازخدا سرمایه های خود را از دست می دهد. او که می توانسته با بکار گیری سرمایه هایش هم خود وهم سرمایه هایش را افزایش دهد با اعراض خودعذاب فطاف علیها طائف من ربک وهم نائمون فاصبحت کالصریم ودرپی عذاب محرومیت بل نحن محرمون ودرپی محرومیت زندگی تنگ وسخت رابرای خود به ارمغان می آورد من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا 

     

    تحلیل آثار

    خدا نمی خواهد با این عذاب ومحرومیت وتنگی وسختی به کسی ظلم کند بلکه  این آتش را خود انسان با دستان خود به پا کرده است وبه دامن سرمایه های خود انداخته است ذالک بماقدمت ایدیکم وأن الله لیس بظلام للعبید.خدا می خواهد با این عذاب بندگان خود راتأدیب کند البلاء للظالم أدب تا تضرع کرده وبه سوی اوبازگردند ولقد ارسلنا الی امم من قبلک فأخذناهم بالبأسا والضراء لعلهم یضرعون.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/11 ::: ساعت 5:18 عصر :::   توسط کی قبادی 
    نظرات شما: نظر

    آثار خسارت‏

    تحلیل کلی:قاعده شکر و کفر

     

    بدون اصل حرکت کردن‏و در حرکت، اصول را رها کردن‏، این هر دو، عامل خسارت و سوختن انسان هستند. 

    در انتخاب مکتب، در انتخاب هدف هم اصولى هست، معیارهایى هست.

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 166

    صداقت‏ها و مکتب‏ها بر اساس هدف‏هایى که طرح مى‏کنند و هدف‏ها بر اساس نیاز و ساخت انسان نقد مى‏خورند و همان‏طور که گذشت، با قدر و جایگاه و آرمان نهایى انسان سنجیده مى‏شوند. 

    قرب و بعد انسان، در گرو شکر و کفر اوست.

    در مقام تربیت اسلامى ما نمى‏توانیم آدم‏ها را به نیش بکشیم و به دوش بگیریم، بلکه همراه بینات و کتاب و میزان، باید با شکرشان جلو بیایند و یا با کفرشان رنج ببینند. دیگر این با خود آنهاست که شاکر باشند یا کافر.

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 167

    با شکر امکانات و وسعت تو زیاد مى‏شود، که: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَازیدَنَّکُمْ».[1]و با کفر انسان به رنج مى‏رسد، که: «لَئِنْ کَفَرْتُمْ انَّ عَذابى‏ لَشَدیدٌ».

    و این یک جریان تدریجى است که ادامه مى‏یابد تا به فرو رفتن و غرق شدن انسان بینجامد. «سَیَصْلى‏ ناراً ...»

     

     (چگونگی رسیدن به خسارت از طریق کفر:)

    منى که به اصول یک‏دست و راحت رسیده بودم و راحت شده بودم، گرفتار وسوسه‏ى شک و حتى نفرت مى‏شوم و نمى‏فهمم که من به استدلال و بحث احتیاج ندارم، این همه عقبگرد، نتیجه‏ى کفرهاى من است که با آگاهى‏هاى سابقم کار نکردم و طبیعى است که منابع شعور و آگاهى مرا بگیرند و رهایم کنند و من به شک و کفر و نفرت هم برسم، که؛ «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ»[2] همین است.

    نفی ضرورت یقین برای حرکت:

    ما خیال مى‏کنیم که براى حرکت، به یقین، به باور احتیاج هست، در حالى که به تعبیر قرآن در سوره‏ى بقره آیه‏ى 45 و 46 خشوع و خشیت حتى با گمان و ظن در انسان شکل مى‏گیرد، که: «انها لکبیرةٌ الا على الخاشِعینَ الَّذینَ یَظُنُّونَ انَّهُمْ مُلاقوا رَبِّهِمْ ...»

    مگر ما در جریان زندگى عادى جز با احتمالات و گمان‏ها حرکت‏

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 168

    مى‏کنیم؟ مگر نه این‏که یقین نتیجه‏ى کار و مزد حرکت و میوه‏ى عمل ماست؟ پس در این جریان هم باید حتى با احتمالات حرکت کرد و از احتمال‏ها چشم نپوشید تا به یقین‏ها رسید، که: «اخُوکَ دینُک فاحتَطْ لدینک».[3]

    انسان با احتمال‏ها شروع مى‏کند. پس آن‏جا که با استدلال و معرفت شروع کرد و سپس دچار شک و وسواس و سپس کفر و نفرت شد، باید به این نکته بپردازد که کى و کجا از اصول شناخته شده‏اش چشم پوشیده است؛ چون کفر و چشم پوشى، منابع شناخت و آگاهى انسان را مى‏پوشانند.

     حکمت تقاضا دارد که از تو پس بگیرند؛ همان‏طور که اگر به کارشان گرفتى، رحمت تقاضا دارد که زیادتر بدهند، که رشد و خسر و یا قرب و بعد انسان در گرو شکر و کفر اوست.

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 169

     (چگونگی رسیدن به خوبی از طریق شکر):

    مربى در تربیت اسلامى نقش هدایت دارد و نقش ذکر دارد. و اگر ایمان آوردى و آمدى، نقش نصرت دارد. و اگر هجرت کردى و بریدى نقش ولایت و یک‏دست شدن دارد، که مؤمنین اولیاى یکدیگرند و مى‏توانند حتى بدون اجازه از یکدیگر بردارند. پس این تویى که باید شروع کنى و بسازى. و آنها هستند که به تو کمک مى‏کنند تا تو بهتر بسازى و بیشتر بسازى. در هر حال بار به دوش توست و عامل قرب تو در عبودیت توست، در نظارت توست، در شکر توست. همین و همین.

    و همین است که در جریان فلاح و رویش پس از مرحله‏ى «کاشتن» به «روییدن» و به «سرکشیدن» و به «استغلاظ» و به «استقلال» مى‏رسیم:

    «کَزَرْعٍ اخْرَجَ شَطْاءَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ»،[4]

    اگر چشم پوشى کرد، به محرومیت و در نتیجه به «ضعف» و تنگى و در نتیجه به «عذاب» و رنج مى‏رسد؛ چون رنج انسان از بى‏ظرفیتى او

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 170

    ریشه مى‏گیرد، نه از محرومیت و نداریش. و هر چه درجه‏ى کفر بیشتر بشود، درجه‏ى رنج انسان زیادتر خواهد شد.

     

    ما به همان اندازه که رنج مى‏بریم، به همان اندازه کافریم. و این علامت روشنى است براى کسانى که مى‏خواهند خودشان را نقد بزنند و از وضع خود با خبر باشند، «انَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ».[5]

    اگر مى‏بینى که ابولهب‏ها به تدریج در شعله‏هاى عذاب فرو مى‏روند و بیشتر مى‏سوزند، به همین خاطر است، که کفر بیشتر محرومیت بیشتر و ضعف بیشتر و رنج بیشتر و سوختن بیشتر را به دنبال مى‏آورد. «سیصلى‏ نارا ذات لهب». شکر، وسعت مى‏آورد، نعمت مى‏آورد و در این وسعت، امن است و تسلط است و بهره‏بردارى زیاد حتى از امکانات کم.

    اثر اول: محرومیت‏

     

    آن‏جا که منابع آگاهى تو را گرفتند، این طبیعى است که وسوسه و

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 171

    سپس شک و سپس بى‏تفاوتى در تو شکل بگیرد.

     این تدریج به این نتیجه‏ها مى‏رسد

    اثر دوم:ضعف و ضیق‏

     

    با این محرومیت، ضعف و تنگى در تو ریشه مى‏دواند. گویا مى‏خواهى در فضایى بدون هوا بالا روى. گویا دچار خفگى شده‏اى. آنها که از هدایت روى بر تافته‏اند و خدا رهایشان کرده و کنارشان گذاشته، آنها دچار این ضعف و تنگى مى‏شوند؛ «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ انْ یَهدیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ. وَ مَنْ یُرِدْ انْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَانَّما یَصَّعَّدُ فى السَّماء کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ».[6]

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 172

    این فشار و سختى در شروع کار است که انسان از حیرت برخوردار است و از ضعف، اما آن‏جا که در کفر فرو رفت، سینه‏اش با کفر به وسعت مى‏رسد، «شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً».[7] و بى‏تفاوت و بى‏خیال مى‏شود و حتى به دیگران مى‏گوید: با ما بیایید، ما گناهان شما را به دوش مى‏گیریم، «و لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ ...».[8]

    ولى این وسعت کفر با آن شرح صدر و وسعت ایمان برابر نیست.[9] این وسعت کسى است که خواب مى‏بیند.

    این وسعت کفر، وسعتى است که رنج بیشتر را در خود مى‏پرورد.

    اثر سوم :عذاب‏

     

    و این آتش‏ها و عذاب‏ها، چهره‏ها دارند؛ عذاب الحریق‏، عذاب عظیم‏، عذاب الیم، عذاب الخزى، عذاب الهون، عذاب مهین، عذاب مقیم و عذاب النار.

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 173

    و آتش‏ها هم آتشى نیستند که فقط پوست را بسوزانند، که دل را مى‏سوزانند: «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْافْئِدَةِ».[10]

    اینها در دنیا مست جلوه‏هایى هستند که خودشان هم از آن لذتى نمى‏برند؛ چون اینها درست است که همه چیز دارند، ولى ذائقه ندارند و مزه را احساس نمى‏کنند. و این رنج‏ها و آتش‏ها، به تدریج نصیب ابولهب‏ها مى‏شود ...

    که خودشان آتش افروخته‏اند و شعله ساخته‏اند، «سَیَصْلى‏ نارَاً ذاتَ لَهَب».

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 175

    تحلیل آثار

    اینها همراه اینهاست که به خسارت وجودى و خسارت عمل رسیده‏اند.

    و لطف در این است که این عذاب، فقط براى ساختن اوست تا شاید بازگردد و به راه بیاید؛ «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى‏ عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ».[11]

    قرآن دراین آیه تحلیل دقیق‏ترى از عذاب دارد؛ عذاب، عکس العمل نیست، خود عمل است.

    هنگامى که همسر ابولهب هیزم‏ها را به دوش کشیده و آنها را بر سر راه‏

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 176

    رسول مى‏گذارد، او در این هنگام دارد هیزم سوختن خودش را جمع مى‏کند و خودش را مى‏سوزاند. و آن رشته‏اى که به دوش کشیده همان رشته‏اى است که آیه از آن حرف مى‏زند. و آنچه که او را به این عمل مى‏کشاند، آن حسادت و دشمنى و عصبیتى که او را به این کار وا مى‏دارد و گردن او را به بند مى‏کشد. همان رشته‏اى است که در گردن او نشسته و او را مى‏بندد.

    دراین تحلیل خدا همچون هرکولى نیست که بخواهد خودى نشان بدهد.

    و باز در این تحلیل خدا آن زبونى نیست که بى‏تفاوت و بى‏جربزه پس از خلقت آسمان‏ها و زمین‏ها و آدم‏ها، به عرش خود پناهنده شده و رسولان را براى آرام کردن این عصیانگران شلوغ میانجى کرده باشد، که تهدید کنند و آنها را از لولو بترسانند و یا تشویق کنند و به جنات عدن گول بزنند، که در این تحلیل تو انسانى را مى‏بینى که دارد با هر عملش پاداش مى‏گیرد و خدایى را مى‏بینى که بارها و بارها این آتش را که آتش عمل اوست از دامن او خاموش کرده‏[12]

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 177

    این‏جاست که با امام مى‏گویى: «اتَیْتُکَ یا مَوْلاىَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَیْتُ عَلى‏ نَفْسى‏ وَ احْتَطَبْتُ عَلى‏ ظَهْرى‏ ...»؛

    تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 178

    از این هیزم‏هایى که بر پشتم نگاه داشته‏ام که من‏ «حَمّالَةُ الْحَطَب» خویشم و براى سوختن خودم اینها را به دوش کشیده‏ام.

    تو نه از خدا و نه از بیگانه که از خودت مى‏سوزى، در حالى که همیشه مى‏خواستى که خودت را حتى از روزهاى گرم به ییلاق‏ها بکشانى. راستى چقدر طنز و تمسخر در این سوختن و عذاب نهفته است.

    «تجزون ما کنتم تعملون». جزاى شما همان کارهاى شماست. پاداش به عمل و به خاطر عمل نیست، که پاداش به عمل همان عمل است. «هل تجزون الّا بما کنتم تکسبون»،[13] همین‏ «تجزون ما کنتم‏ تعملون»[14] است.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/4 ::: ساعت 5:19 عصر :::   توسط محمدهادی قراباغی 
    نظرات شما: نظر

    بسمه تعالی

    علیزاده

    جمع بندی تطهیر از آثار خسارت تا پایان: 

    ·        بدون اصل حرکت کردن‏و در حرکت، اصول را رها کردن، این هر دو، عامل خسارت و سوختن انسان هستند.

    ·        در انتخاب مکتب، در انتخاب هدف هم اصولى هست، معیارهایى هست. اگر بدون این اصول شروع کنى، صدمه مى‏بینى. حیرت‏ها و درگیرى‏ها و فشارها خواهى داشت. گرفتار برخوردهاى عاطفى خواهى شد. خوشایندهاى آدم‏ها، عمل‏ها و حرف‏ها، هر لحظه تو را به جایى مى‏کشاند.

    ·        صداقت‏ها و مکتب‏ها بر اساس هدف‏هایى که طرح مى‏کنند و هدف‏ها بر اساس نیاز و ساخت انسان نقد مى‏خورند و همان‏طور که گذشت، با قدر و جایگاه و آرمان نهایى انسان سنجیده مى‏شوند.

    ·        قرب و بعد انسان، در گرو شکر و کفر اوست، نه در گرو موقعیت‏ها و نعمت‏ها و امکانات.

    ·        شکر و کفر توست که نصر و یا رنج تو را باعث مى‏شود. با شکر امکانات و وسعت تو زیاد مى‏شود، که: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَازیدَنَّکُمْ».

    ·        با کفر انسان به رنج مى‏رسد، که: «لَئِنْ کَفَرْتُمْ انَّ عَذابى‏ لَشَدیدٌ»و این یک جریان تدریجى است که ادامه مى‏یابد تا به فرو رفتن و غرق شدن انسان بینجامد. «سَیَصْلى‏ ناراً ...»

    ·        اگر از این اصول چشم پوشیدم، کافر هستم. و با این کفر، به ضعف، به محرومیت مبتلا مى‏شوم و به رنج مى‏رسم و عذاب مى‏بینم.

    ·        مگر نه این‏که یقین نتیجه‏ى کار و مزد حرکت و میوه‏ى عمل ماست؟ پس در این جریان هم باید حتى با احتمالات حرکت کرد و از احتمال‏ها چشم نپوشید تا به یقین‏ها رسید، که: «اخُوکَ دینُک فاحتَطْ لدینک».

    ·        کفر و چشم پوشى، منابع شناخت و آگاهى انسان را مى‏پوشانند. قلب و سمع و ابصار او را مى‏گیرند.

    ·        هنگامى که تو با اینها کار نکردى، حکمت تقاضا دارد که از تو پس بگیرند؛ همان‏طور که اگر به کارشان گرفتى، رحمت تقاضا دارد که زیادتر بدهند، که رشد و خسر و یا قرب و بعد انسان در گرو شکر و کفر اوست.

    ·        مربى در تربیت اسلامى نقش هدایت دارد و نقش ذکر دارد. و اگر ایمان آوردى و آمدى، نقش نصرت دارد. و اگر هجرت کردى و بریدى نقش ولایت و یک‏دست شدن دارد، که مؤمنین اولیاى یکدیگرند و مى‏توانند حتى بدون اجازه از یکدیگر بردارند.

    ·        انسانى که مى‏یابد و به اصول مى‏رسد، او همراه دو عامل شکر و کفر است. اگر چشم پوشى کرد، به محرومیت و در نتیجه به «ضعف» و تنگى و در نتیجه به «عذاب» و رنج مى‏رسد؛ چون رنج انسان از بى‏ظرفیتى او ریشه مى‏گیرد، نه از محرومیت و نداریش. این علامت روشنى است براى کسانى که مى‏خواهند خودشان را نقد بزنند و از وضع خود با خبر باشند،

    ·        این دو خط است که هر کدام به تدریج شکل مى‏گیرند و بار مى‏دهند. خط شکر همچون رویش سبز گیاه به جوانه‏ها و استغلاظ و استقلال مى‏رسد و خط کفران به محرومیت از منابع شعور و آگاهى و در نتیجه به ضیق و تنگى و در نتیجه عذاب و رنج.

    ·        محرومیت : آن‏جا که منابع آگاهى تو را گرفتند، این طبیعى است که وسوسه و سپس شک و سپس بى‏تفاوتى در تو شکل بگیرد. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَانْذَرْتَهُمْ امْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایُؤْمِنُونَ».

    ·        ضعف و ضیق : با این محرومیت، ضعف و تنگى در تو ریشه مى‏دواند. این فشار و سختى در شروع کار است که انسان از حیرت برخوردار است و از ضعف، اما آن‏جا که در کفر فرو رفت، سینه‏اش با کفر به وسعت مى‏رسد، «شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً». «1» و بى‏تفاوت و بى‏خیال مى‏شود و حتى به دیگران مى‏گوید: با ما بیایید، ما گناهان شما را به دوش مى‏گیریم، «و لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ ...».

    ·        وسعت کفر، وسعتى است که رنج بیشتر را در خود مى‏پرورد. و آن‏جا که پرده‏ها کنار مى‏رود و چشم‏ها تیز مى‏شود او در آتش حسرت و خزى و هون و غبن مى‏سوزد، که: «مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِن اللَّهِ».

    ·        عذاب : این آتش‏ها و عذاب‏ها، چهره‏ها دارند؛ عذاب الحریق، عذاب عظیم، عذاب الیم، عذاب الخزى، عذاب الهون، عذاب مهین، عذاب مقیم و عذاب النار. و آتش‏ها هم آتشى نیستند که فقط پوست را بسوزانند، که دل را مى‏سوزانند: «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْافْئِدَةِ».

    ·        تحلیل آثار: و این رنج‏ها و آتش‏ها، به تدریج نصیب ابولهب‏ها مى‏شود ... که خودشان آتش افروخته‏اند و شعله ساخته‏اند، «سَیَصْلى‏ نارَاً ذاتَ لَهَب».

    ·        لطف در این است که این عذاب، نه براى تشفى خاطر خداست و نه به خاطر سوختن انسان، که فقط براى ساختن اوست تا شاید بازگردد و به راه بیاید؛ «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى‏ عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ». عذاب، عکس العمل نیست، خود عمل است.

    ·        قرآن ما را از آتشى مى‏ترساند که از خود انسان و از سنگ‏ها مایه مى‏گیرد و شعله‏ور مى‏شود؛ «فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة اعدَّت للکافرین»

    ·        پناه نه از دشمن و نه از بیگانه، پناه از جنایت خودم که بر خودم روا داشتم و پناه‏ از این هیزم‏هایى که بر پشتم نگاه داشته‏ام که من «حَمّالَةُ الْحَطَب» خویشم و براى سوختن خودم اینها را به دوش کشیده‏ام. این تحلیل از عذابى است که باید انسان از آن بترسد. و این آتشى است که راستى مى‏سوزاند. تو نه از خدا و نه از بیگانه که از خودت مى‏سوزى





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/4 ::: ساعت 5:15 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

     

    تفسیرسوره ی مسد کیقبادی-قسمت اول

    سوره مسد

    واژه ها

    تباب:زیان، نابودى، هلاک، نقص‏،بریدن

    غنی:زیاد شدن،به چیزى قناعت نمودن،بى‏نیازبودن،«هو غنی‏ عنه»: از او بى‏نیاز است‏ 

    کسب:جمع آورى نمودن، بدست آوردن و سود بردن،تحمل کردن،پى کسب و کار رفتن،رسانیدن مال یا علم آموختن،درآمد، سود، آنچه که در نتیجه کسب بدست مى‏آید 

    صلی : پختن، در آتش انداختن و سوزانیدن،بر روى آتش گردانیدن برای نرم و صاف شودن،آتش، پشته آتش، شعله آتش 

    لهب:شعله‏ور شد ن آتش بدون دود ، تشنه شدن،آتش روشن کردن تا شعله‏ور شود، زبانه آتش، غبار و گرد بالا رفته،تشنه،شدت گرما، روز گرم، تشنگى‏

    حطب:هیزم گردآورى کردن با هیزم نزد کسی آمدن،در آن مکان هیزم بسیار شد،بر علیه کسی سعایت کردن و افترا بستن،هیزم‏

    جید:بلند و زیبا شدن گردن. فرود آمدن باران خوبى بر روى‏زمین،تشنه شدن،مشرف بر هلاک و نابودى شدن،گردن.ضد (الردی‏ء) بسیار خوب، نیکو، متقن.

    مسد:ریسمان را محکم بافتن،از راه رفتن خسته شدن، نرم و طبیعى شدن شدن.دست خود را با شدت بر روى چیزى کشیدن،ریسمانى که از لیف خرما بافته شده باشد، محور آهنین،جایگزین چیزی شدن

     پرسش

    پرسش چینشی

    1)شروع سوره بااین آهنگ چه باری دارد؟

    2)چرا(تبت وتب) را به صورت ماضی آورد؟آیاازکاری که انجام شده داردگزارش میدهد؟

    3)چرافعل تبت را به ید پیوند زد؟وبه اعماله یا دنیاه پیوند نزد؟

    4)چراتبت را دوبار بکار برد؟

    5)ماضی آمدن اغنی چه باری دارد؟

    6)چراترکیب مااغنی عنه باعن آمده؟آیااین تعبیر با تعبیر مااغناه تفاوت دارد؟

    7)چراگفت سیصلی ونگفت یصلی؟

    8)دو جمله ی تب و اغنی راماضی بکار برد ولی یصلی راجمله مضارع بکاربرد دراین تفاوت چه نکته یی نهفته است ؟

    9) چرا برای زن ابی لهب تعبیر حمالةالحطب رابکاربرد؟

    10)ازآوردن فی جیدها حبل من المسدچه چیز را می خواهد برساند؟.

     

    پرسش ارتباطی

    1)پیوند تبت وتب با مااغنی وسیصلی راچگونه می شود تحلیل کرد؟

    2) جمله ی وامرأته با آیات پیشین چه ارتباطی دارد؟

     

    پرسش ازفضاومخاطب

    این سوره با این شروع می خواهد ما را متوجه چه چیز کند؟چه می شود که انسان خسارت زده می شود؟

     

     

    مفهوم خسارت

     

    دنیا بازاراست. آنچه را که انسان دردنیا می خرد یا می فروشد،خودش ،کردارش ،دنیا وسرای دیگراست.دراین بازارانسانها دو دسته اند گروهی با دست پربیرون می آیند و گروه دیگر تهیدست.

     

    همان گونه که خورشید وشب با هم جمع نمی شوند دنیا وآخرت هم با هم جمع نمی شوند بنابراین هیچ کس به یکی از این دو نمی رسد مگر اینکه دیگری را رها کند.                                                                     انسان برای انتخاب نیازمند شناخت است یا کمیل ما من حرکة الا وانت محتاج فیها الی معرفة ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر این که درآن تو نیاز به شناخت داری. پس از این شناخت، با توجه به انتخاب ما برد یا باخت ما رقم می خورد.

     

    قدرانسان

    پایه ی شناخت اندازه ی دیگر پدیده ها شناخت اندازه ی انسان است  من جهل قدره جهل کل قدر.نتیجه ی پی نبردن به اندازه ی خود نابودی است هلک من لم یعرف قدره.

     

    این شناخت با مقایسه خود با دیگر پدیده ها بدست می آید.هنگامی که انسان می بیند همه ی هستی برای او آفریده شده و در دست اواست و نیروهایی دارد که دیگر پدیده ها ندارند و این نیروها فراتر ازاین دنیا است می یابد که از همه بزرگتر وبرتر است.

     

    درپی این شناخت است که دنیا در چشم انسان کم وبی ارزش می شود.ودرپی این شناخت است که به کم بسنده نمی کند وپلیدیهای دنیا را ازخودمی زداید وخود را با آنچه که ماندنی نیست کم وبی ارزش نمی کند.

     

     

    قدردنیا وآخرت

    دنیا در برابر آخرت مطرح است و با آن مقایسه می شود. پس ازشناخت دنیا وآخرت به گذرا وکم وبی ارزش بودن دنیا می رسیم .این شناخت ‌وابستگی به دنیا راریشه کن می کند من عرف الدنیا تزهد ،کیف یزهد فی الدنیا من لایعرف قدرالآخرة.

     

    دنیا گرچه روزهای آن بلند باشد مانندابربه پایان می رسد.قرآن درباره ی گذرا بودن دنیا می فرماید:انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض ممایأکل الناس والأنعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازّینت وظن اهلها أنهم قادرون علیها أتاها امرنا لیلا أونهارا فجعناهاحصیدا کأن لم تغن بالأمس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون جزاین نیست مثل زندگانی دنیا چون آبی است که فرو فرستادیمش ازآسمان پس آمیخت به آن رستنی زمین ازآنچه میخورند مردمان وچهارپایان تا چون گرفت زمین پیرایه اش را وزینت یافت وگمان بردند اهلش که ایشان قدرت دارندگانند برآن آمد آن را امرما شبی یا روزی پس گردانیدیم آن را گردانیدیم در دیده گویا که نرسته بود درزمان پیش همچنین تفصیل می دهیم آیتها رااز برای قومی که اندیشه می کنند.

     

    هرچیزی پایانی دارد وهرآنچه که پایان می یابد کم است قرآن می فرماید مامتاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل بهره ی زندگی دنیا در برابر آخرت بسیار کم است .کمی دنیا در برابر آخرت مانند این است که کسی انگشت خود را درون دریا بگذارد سپس بنگرد که چقدر برمی گردد ما الدنیا فی الآخرة إلا مثل ما یجعل احدکم إصبعه فی الیم فلینظر بم یرجع؟ حضرت علی علیه السلام درباره کوچکی نعمتهای دنیا وبزرگی نعمتهای آخرت می فرماید:چه بسیار بزرگ هستند نعمتهای خداوند در دنیا وچه بسیار کوچک هستند همین نعمتهای بسیار بزرگ در برابر نعمتهای آخرت ما اعظم نعم الله سبحانه فی الدنیا وما اصغرها فی نعم الآخرة.

     

    چیز کم،در نگاه انسان بی ارزش و پست می شود برای همین است که نگاه امام حسین به دنیا مانند نگاه به میته است که به هنگام نیاز به آن روی می آورد قال ابوعبدلله (ع) یا حفص ما انزلت الدنیا من نفسی الا بمنزلة المیتة اذا اضطررت الیها اکلت منها.هنگامی که انسان پستی دنیا را دید هیچ گونه وابستگی بدان پیدا نمی کند اینجاست که ازدست دادن نعمت اورا ناراحت نمی کند وبا بدست آوردن نعمت اورا خوشحال نمی کند.

     

    با توجه به قدر انسان ودنیا وآخرت انسان می یایبد دنیا بازار باختن است ودرآمده های آن ازدست دادن است.کسی که ازدنیا چیزی بدست آورد بیش از آنچه که بدست آورده از آخرت ازدست می دهد من ملک من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما ملک برای همین است که هرکس بهره ی کمتری از دنیا ببردبهره ی اوازآخرت بیشتر خواهد بود اوفر الناس حظا فی الاخرة اقلهم حظامن الدنیا با این دید هرگاه چیزی ازدنیاازدست دهد برای اوغنیمت است کلما فاتک من الدنیا شیء فهوغنیمة.

     

    دنیا را می توان ابزاری کرد برای ساختن و آباد کردن نعم العون الدنیا علی الآخرة.     می توان کشتزاری کرد برای سرای دیگر تا دارائیهای را که خدا به انسان داده واز او ازآنها سوال خواهد کرد تبدیل به بذری کند تا درروز آخرت آنها را برداشت کند و ره توشه ی مسیر طولانی وسفر بس درازخود سازد.

     

    برای کسی که اندازه ی خود را یافت دنیا درچشمش کوچک وخوار می شود من کرمت نفسه صغرت الدنیا فی عینه ،ما کرمت علی عبد نفسه الا هانت الدنیا فی عینه برای همین است که حضرت امیر می فرماید: والله لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم به خدا قسم دنیای شما درچشمم بی ارزش ترازاستخون بی گوشت خوک است که دردست جزامی است.او که رفت وآمد دنیا او را دگرگون نمی کند دنیا را ثمنی برای نفس خود ندیده  بنابراین سرمایه ها ی عظیم خود راهزینه نمی کند تاچیزاندک بدست آورد

     

     مومن که دنیا را گذرگاهی می بیند و به آن وابسته نیست آن را رها نکرده بلکه به کار گرفته هم خود رازیاد می کند واذاتأذن ربکم لئن شکرتم لأزیدنکم هم سرمایه ودارائی خود را افزایش می دهدمثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة والله یضاعف لمن یشاءوالله واسع علیم

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/4 ::: ساعت 4:10 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر

    کسی که دنیا درچشمش وجایگاه دنیا درقلبش بزرگ شد آن رابرخدا برمی گزیند وروی بدان می آورد وبنده ی آن می شود من عظمت الدنیا فی عینه وکبرموقعها فی قلبه آثرها علی الله وانقطع الیها وصارعبدا لها.چنین کسی داد و ستدش بهره نمی دهد و دلش ایمان رانمی پذیرنداولئک الّذین اشتروا الضلالة بالهدی فماربحت تجارته وما کانوا مهتدین چون سرمایه اش را درراهی به کار گرفته که نه تنها بهره یی ازآنها نبرده بلکه آنها را ازدست داده است فاعبدوا ماشئتم من دونه قل إنّ الخاسرین الذّین خسروا انفسهم واهلیهم یوم القیامة الا ذالک هوخسران مبین،من باع آخرته بدنیاه خسرهما.

     

    کسی که کشتزاردنیا را بخواهد ازآن به اومی دهند من کان یرد حرث الدنیا نوته منها.چنین کسی بیش ازآنچه که خواسته ودنبال آن بوده ازدنیا ازسرای دیگراز دست خواهد داد من طلب من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما طلب.

     

    هنگامی که انسان به دنیایی که برای او آفریده شده وبه دست او داده شده تا با آن گامهای تازه یی بر دارد وخود را با آن زیاد کند وبه سوی خدا برود خشنود شود وبه آن بسنده کند پاهایش سنگین شده اینجاست که از حرکت می ایستید وبه زمین می چسبیدوسوختن سرمایه هایش را رقم می زند

     

     

    شکلهای خسارت

    دراین سوره دو شکل خسارت بیان شده است.یکی خسارت عمل که از جمله ی تب یدا بی لهب بدست می آید ودیگری خسارت وجود که ازجمله ی تب بدست می آید.

     

    خسارت وجود

     ارزش هرکس به اندازه ی آن چیزی است که برای او مهم است وبرای آن گام بر     می دارد قدرالرجل علی قدر همته.پس کسی که همتش شریف باشد ارزشش بزرگ     می شودمن شرفت همته عظمت قیمته وکسی که همتش بطنش باشد قیمتش آن چیزی است که ازبطنش خارج می شود من کانت همته ما یدخل بطنه کانت قیمته ما یخرج منه.

     

    درروایت است که دنیا ثمنی برای نفس انسان نیست ولیست الدنیا للنفس بثمن.ارزش دنیا به اندازه ی ارزش وجودی انسان نیست که همه هستی برای او آفریده شده است.دنیا چیزی جزءهمین خوراک وپوشاک وخانه نیست انسان با همه ی بزرگیش اگرهمتش همینها باشد خود را خواروکوچک کرده وبه اندازه ی همینها ارزش پیدا می کند. 

     

     

    خسارت عمل

    اعمال دردنیا تجارت آخرت است الاعمال فی الدنیا تجارة الآخرة.ارزش هرعمل ،وابسته به اندازه معرفت وشناختی است که انسان دارد برای همین است که ضربت حضرت علی علیه السلام درروز خندق برتر ازعبادت ثقلین است.کافرکه ارزش واندازه وجودیش را نشناخته در پی آن از الله ودیداراو چشم پوشی کرده کردارش ازبین می روداودرحالی که گمان می کند کارخوب انجام می دهد کوششش درزندگی دنیاییش گم شده واو با این گمان توخالیش خاسرترین لقب می گیرد قل هل ننبئکم بالأخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا اولئک الذین کفروابآیات ربهم ولقائه فحبطت اعمالهم فلانقیم لهم یوم القیامة وزنا

     

    اعمال او که چشم پوشی کرده همچون خاکستری می ماند که بادی تند برآن می وزد و او نمی تواند کمترین چیزی از آن را به دست آورد مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مماکسبوا علی شیءذالک هو الضلال البعید مانندسرابی است که فرد تشنه گمان می کند آب است ولی هنگامی که نزدیک آن می شود چیزی نمی یابد والذین کفروااعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان ماءحتی اذا جاءه لم یجده شیئاووجد الله عنده فوفّاه حسابه والله سریع الحساب

     

    اوهنگامی که بزرگی سرای دیگرو نعمتهای آن را ودست خالی خود رامی بینند فریاد واحسرتا سرمی دهد وآروزمی کند که ای کاش خاک بودم اناانذرناکم عذابا قریبا یوم ینظرالمرءماقدمت یداه ویقول الکافریا لیتنی کنت ترابا وای کاش بازمی گشتم وآیات خدا را تکذیب نمی کردم و ازمومنین می شدم و همراه رسول می رفتم ولوتری اذوقفوا علی النار فقالوا یا لیتنا نرد ولانکذب بآیات ربنا و نکون من المومنین

     

    چون مرگ را پایان خود می دیده قالوا إن هی الاحیاتنا الدنیا ومابمبعوثین به زندگی دنیا بسنده کرده وبه اندازه ی همان زندگی توشه برداشته است.اوهرچند دردنیا ثروتمند بوده در آخرت نیازمند است وثروتش نمی تواند رهایی بخش او ازسوختن باشد وکسی بار نداری او را به دوش نمی کشد واوتنها باید این باری که با دست خود به بارآورده بردارد.

     

    کافرچون حرکت او از روی موازین نبوده دست او تهی است وتکیه گاهی ندارد واگرهمه دنیا را هم بدست آورده باشد همه ی آن راهم بدهد نمی تواند اززندانی که ساخته خود را نجات دهد وگندی را که به بار آورده بازی سازی کند لن تغنی عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شیئااولئلک اصحاب النار هم فیها خالدون ،ان الذین کفروا وماتوا وهم کفارفلن یقبل من احدهم ملء الارض ذهبا ولوافتدی به اولئک لهم عذاب الیم ومالهم من ناصرین

     

    موانع خسارت

     

    ایمان

    ریشه این خسارت ونابودی نداشتن ایمان به خود وخدا وسرای دیگر است .ایمان شناختی است که قلب بدست می آورد. این شناخت به جنگ کفر می رود وریشه ی شرک را در وجود انسان می خشکاند وانسان را از فرو رفتن در خسارت وهلاکت نجات می دهد وبا این نجات به رستگاری می رساند.

     

    توحید

    قرآن می فرماید اگر در آسمان وزمین خدایانی غیرخدا بود این دو به فساد کشیده می شدند لوکان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا وجود انسان هم این گونه است که اگر خدایانی غیرخدا برآن حاکم شوداستعدادهای و نیروها او به فساد کشیده می شوند.پس توحید جلوی فساد وهدر رفتن نیروهای انسان را می گیرد.

     

    تواصی

    انسان خواب،خسارت می بیند،عمل او نارسا وپاداشش اندک است.با ذکر وتذکردل انسان ازخواب غفلت بیدار شده وحیات وهدایت می یابد.وباذکراست که انسان به عمل امر    می شود برای همین است که عملی محبوبتر نزد خدا و نجات بخش ترازهرسیئه دردنیا و آخرت  برای عبد ازذکر نیست لیس عمل أحب الی الله تعالی ولا أنجی لعبدمن کل سیئة فی الدنیا والآخرة من ذکرالله قیل ولا القتال فی سبیل الله ؟قال لولا ذکر الله لم یؤمر بالقتال.

     

    بهترین شکل ذکروتذکرتفکراست.باتفکرانسان به شناخت می رسد واین شناخت جلوی درجا زدن و دور شدن ازراه را می گیردالمتعبد بغیرعلم کحمار الطاحونة یدور ولایبرح من مکانه ،العامل بجهل کسائرعلی غیرطریق فلایزید جده فی السیرالابعدا عن حاجته.

     

    نیازبه میزان

    ازآنجا که در روزقیامت اعمال کوچک وبزرگ انسانرها نشده ومحاسبه می شود و یقولون یاویلتنا مالهذا الکتاب لایغادر صغیرة ولاکبیرة إلا أحصهاانسان برای هر حرکت خود نیازمند علم ومیزان است.علم به انسان بهره می دهد وحرکت طبق موازین اورااز به عبودیت می رساند وازخسارت می رهاند.انسان باموازین جایگاه، مسیر،کاستیهای خود رامی یابد درنتیجه می کوشد تا به آن جایگاه برسد واگراز مسیر بیرون رفته سعی می کند که در مسیر قرار بگیرد واگر کاستی داشته درصدد پوشش کاستیها برمی آید.

     

    دعا

     انسان با ظلم خود،خسارت خود را رقم می زند ومن خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بماکانوا بآیتنا یظلمون .این ظلم وخسارت پیامدهایی دردنیا و آخرت دارد.برای جبران خسارت ودفع این پیامدها نیازمند کلیدی است که با آن درغفران و رحمت خدارا گشوده شود وخود راازهلاکت نجات دهد.این کلید چیزی نیست جزءدعا.

     

    یأس ثمره ی کفراست والذین کفروابآیات الله و لقاءه اولئک یئسوامن رحمتی. خدا درآیه قال ربکم ادعونی استجب لکم پس ازدعوت به دعا وعده ی اجابت داده ودر آیه دیگری بندگان مسرف خود را ازقنوط نهی کرده وبه آنها وعده ی پاک کردن همه ی گناهان را داده است قل یاعبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله إنه یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم.ازآنجا که مومن باوردارد که خدا به وعده ی خود جامه ی عمل می پوشاند مأیوس نمی شود وبررحمت خدا تکیه کرده با دعا خود را راازگرداب نابودی نجات می دهد.

     

    غفران ورحمت

    پس ازشناخت وگرایش به خدا ودیدن خسارت استغفار مطرح می شود.بااستغفارخدابا غفران ورحمت خود به انسان باز می گردد من یعمل سوءا أویظلم نفسه ثم یستغفرلله یجد الله غفورارحیما. با غفران گناهان راپاک می کند وبا رحمت بهره ها و نیروهای تازه یی به می دهدویاقوم استغفروا ربکم ثم توبواالیه یرسل السماء مدرارا ویزدکم قوة الی قوتکم. بااین غفران ورحمت انسان ازخسارت نجات می یابدقالا ربنا ظلمنا انفسنا ان لم تغفرلنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین.

     

    پیامدهای خسارت

    دراین بازار خسارت انسان با روی گردانی ازخدا سرمایه های خود را از دست می دهد. او که می توانسته با بکار گیری سرمایه هایش هم خود وهم سرمایه هایش را افزایش دهد با اعراض خودعذاب فطاف علیها طائف من ربک وهم نائمون فاصبحت کالصریم ودرپی عذاب محرومیت بل نحن محرمون ودرپی محرومیت زندگی تنگ وسخت رابرای خود به ارمغان می آورد من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا 

     

    تحلیل آثار

    خدا نمی خواهد با این عذاب ومحرومیت وتنگی وسختی به کسی ظلم کند بلکه این آتش را خود انسان با دستان خود به پا کرده است وبه دامن سرمایه های خود انداخته است ذالک بماقدمت ایدیکم وأن الله لیس بظلام للعبید.خدا می خواهدبا این عذاب بندگان خود راتأدیب کند البلاء للظالم أدب تا تضرع کرده وبه سوی اوبازگردند ولقد ارسلنا الی امم من قبلک فأخذناهم بالبأسا والضراء لعلهم یضرعون.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/4 ::: ساعت 4:10 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر