سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادرانت، کسی است که از اموال خود به تو ببخشد، و بهتر از او کسی است که تو را بی نیاز سازد و اگرخود به تو نیازمند گشت، تو را معاف دارد [و از تو چیزی نخواهد] . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحثه:  ناجی، مهدوی،کاظمی

البقرة : 269   یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

مقدمات:

1.       یکی از معانی کوثر خیر کثیر است.

2.      خیر کثیر تحققش با ایتاء حکمت است.

3.      حکمت،  آگاهی متقن و محکم که به رفتار پخته انسان منجر می شود. معرفت و بینش محکم و متقنی است که حکیم می داند در هر موقعیتی چه رفتار مناسبی داشته باشد.

4.      معارف دین(قرآن، سنت) نمونه بارز حکمت هستند.

5.      دارا بودن حکمت یکی از علتهایی است که دشمن نمی تواندبه حضرت ضرری برساند.

6.      حکمت حاصل فکر و بررسی های عقلانی است.

فضای سوره:

کسی که پختگی و درست انتخاب کردن در رفتار را بلد است، کسی که در هر شرایطی می داند چگونه انتخاب کند.  او می تواند در هر صحنه و هر لحظه، بهره هایی داشته باشد. چنین کسی دارای خیر کثیر است. او برای اینکه این نعمت و این اعطا را به او داده اند. (شاید برای اینکه آن را از دست ندهد)باید بدون اینکه کسی را شریک قرار دهد با مدیر و مدبر و مالک خود ارتباط را همچنان داشته باشد. و از مردم فاصله نگیرد و بهترین ها را برایشان در نظر بگیرد. و از وابستگی هایش رها شود. بنابر این کسی که دارای کوثر است اگر کسی بدخواه او باشد این خصوصیت بدخواهی اش موجب بریده شدنش می شود. و اسم و رسمش ادامه دار نخواهد بود. چرا که دارنده کوثر در هر شرایطی و هر صحنه ای آگاهی محکم و توان کار متقنی دارد که چیزی مانع آن نمی شود و به مقصود خود خواهد رسید.

مستندات

یکی از معانی کوثر خیر کثیر است.

قبلا از لغت و تحلیل اعطاء که از ناحیه خداونداست،  به خیر و کثرت رسیدیم.

خیر کثیر تحققش با ایتاء حکمت است.

البقرة : 269   یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

النساء : 19 عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً

زمانى که برخورد حکیمانه بر اساس نیاز مخاطب باشد (اگر چه که شاید اندک باشد) اما خداوند در چنین رفتارى خیر کثیر قرار داده است.

معنای حکمت،

لغت: منع، نوع خاصی از حکم کردن که مرجعش معارف قطعیه و عقلیه است. به حق رسیدن با علم و عقل- اگر به خدا نسبت داده شود یعنی اشیاء را می شناسد و آن ها را از روی نهایت محکمی ایجاد می کند. و اگر به انسان نسبت داده شود یعنی موجودات را می شناسد و کارهای نیک انجام می دهد.

حکیم: محکم کار، حکمت کردار، کسیکه کار او از روی تشخیص و مصلحت انجام گیرد.

جمع بندی:آگاهی متقن و محکم که به رفتار پخته  منجر می شود. معرفت و بینش محکم و متقنی است که حکیم می داند در هر موقعیتی رفتار مناسبی داشته باشد.

محکم و متقن:

أحکمت الشی‏ء: أتقنته، فاستحکم‏. الحَکِیمُ‏: المُتْقِنُ للأمور، و قد حَکُمَ: صار حکیما، و أحکمت الشی‏ء فاستحکم:صار محکما،

آگاهی و بینش:

و فی تفسیر العیاشی، أبی جعفر ع: فی قوله تعالى: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قال: المعرفة.

و فیه، عن الصادق ع: أن الحکمة المعرفة و التفقه فی الدین.

حکمت، بینش و بصیرتى است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‏تر مى‏کند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‏بخشد.

رفتار:

و فی الکافی، عن الصادق ع: فی الآیة، قال: طاعة الله و معرفة الإمام.

به گفته‏ى روایات حکمت، همچون نورى است که در جان قرار مى‏گیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مى‏شود.

المیزان:

الحکمة بکسر الحاء على فعلة بناء نوع یدل على نوع المعنى فمعناه النوع من الإحکام و الإتقان أو نوع من الأمر المحکم المتقن الذی لا یوجد فیه ثلمة و لا فتور، و غلب استعماله فی المعلومات العقلیة الحقة الصادقة التی لا تقبل البطلان و الکذب البتة. ، فالحکمة هی القضایا الحقة المطابقة للواقع من حیث اشتمالها بنحو على سعادة الإنسان کالمعارف الحقة الإلهیة فی المبدإ و المعاد، و المعارف التی تشرح حقائق العالم الطبیعی من جهة مساسها بسعادة الإنسان کالحقائق الفطریة التی هی أساس التشریعات الدینیة.

حکمت به معناى نوعى احکام و اتقان و یا نوعى از امر محکم و متقن است، آن چنان که هیچ رخنه و یا سستى در آن نباشد، و این کلمه بیشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مى‏شود، و معنایش در این موارد این است که بطلان و کذب به هیچ وجه در آن معنا راه ندارد.پس حکمت عبارت است از قضایاى حقه‏اى که مطابق با واقع باشد، یعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهیه در باره مبدأ و معاد باشد، و یا اگر مشتمل بر معارفى از حقایق عالم طبیعى است معارفى باشد که باز با سعادت انسان سروکار داشته باشد، مانند حقائق فطرى که اساس تشریعات دینى را تشکیل مى‏دهد.

 

 معارف دین نمونه بارز حکمت هستند.

خداوند در سوره‏ى اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستوراتى داده و در پایان مى‏فرماید: ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ

آن دستورات عبارتند از:یکتاپرستى و دورى از شرک، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیرى، گفتار کریمانه و تواضع همراه با محبّت، دعاى خیر به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولیاى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجى، میانه‏روى در مصرف، پرهیز از نسل‏کشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال یتیم، اداى حقّ مردم و دورى از کم فروشى، پیروىنکردن از چیزى که به آن هیچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متکبّرانه.

 

" وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ" «2»، و نیز رسول گرامى خود را در چند جا از کلام مجیدش معلم حکمت خوانده، از آن جمله فرموده:" وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ"

أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (مائده 113)

انسانها با تفکر و تعقل به حکمت می رسند.

1.      الفکر یفید الحکمه

a.     فکر  نسبت به خودم و نیازها و امکاناتم

b.      نسبت به مسیر که چه مسیری را انتخاب کنم

c.       نسبت به مقصود و هدفی که باید به آن برسم

d.      نسبت به دنیا و اینکه اینجا ماندگار نیستم

e.       نسبت به معبود و کسی که می خواهم برای او خرج شوم.

2.      یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

الآیة تدل على أن اقتناص الحکمة یتوقف على التذکر، و أن التذکر یتوقف على العقل، فلا حکمة لمن لا عقل له.

 

دارنده حکمت را کسی نمی تواند ضرر و آسیبی برساند.

1.                   لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (مائده 113)و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهى از عشیره و قبیله خائنان تصمیم داشتند تو را [از داورى عادلانه‏] منحرف کنند، [این سبک مغزانِ خیالباف‏] جز خودشان را منحرف نمى‏کنند، و هیچ زیانى به تو نمى‏رسانند. و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد، و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است. (113)

" وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ..."از ظاهر کلام بر مى‏آید که این جمله در مقام تعلیل جمله:" وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ" است.علت اینکه مردم نمى‏توانند رسول خدا صلی الله علیه و آله  را گمراه کنند و یا ضررى به آن جناب برسانند. همین انزال کتاب و تعلیم حکمت است که ملاک در عصمت آن حضرت است.(المیزان)

2.      روش دعوت به گونه ای است که ماندگار است:

ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"]

و قد فسرت الحکمة- کما فی المفردات- بإصابة الحق بالعلم و العقل، و الموعظة کما عن الخلیل- بأنه التذکیر بالخیر فیما یرق له القلب، و الجدال- کما فی المفردات- بالمفاوضة على سبیل المنازعة و المغالبة.

و التأمل فی هذه المعانی یعطی أن المراد بالحکمة- و الله أعلم- الحجة التی تنتج الحق الذی لا مریة فیه و لا وهن و لا إبهام و الموعظة هو البیان الذی تلین به النفس و یرق له القلب، لما فیه من صلاح حال السامع من الغبر و العبر و جمیل الثناء و محمود الأثر و نحو ذلک.

 

 

 

 





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/23 ::: ساعت 12:19 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر