سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی را که برای برادرانشروی در هم می کشد، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

کاظمی

آثار خسارت:

شیوه گزارش:

آنچه استاد بیان کردند: برای گزارش و نوشتن، نکات کلیدی را در هر بند و پاراگراف بنویسید و ارتباطش را با قبل مشخص کنید و سپس لیست را کنار خود گذاشته و بر اساس همان شروع کنید به نوشتن.

من نیز همین روال را انجام دادم و در مرحله اول احساس کردم که لیستم خیلی طولانی شده است. سپس از همان لیست طولانی کدهایی را برداشتم و بر اساس همان کدها شروع کردم به نوشتن و منتظر نقد استاد محترم هستیم.

مرحله اول، لیست اولیه و طولانی:

1.       بدون اصل حرکت کردن و در حرکت، اصول را رها کردن، این هر دو، عامل خسارت و سوختن انسان هستند. توان اورا می بلعند و نیروهای او را می سوزانند

2.      در انتخاب هدف اصولی هست که اگر رعایت نشد، گرفتار حیرت، درگیری، و فشارها خواهیم شد واز آدمها و عملها و حرفهای قشنگ به زودی پیروی می کنیم

3.      ارزش هر چیزی با هدف سنجیده م یشود و هدف ها بر اساس ساختار و نیاز انسان نقد می خورد

4.      چشم پوشی از اصول و کنار گذاشتن انها باعث کفر، هلاکت و خسارت می شود و به تدریج در آتش فرو می روند

5.      جریان تدریجی است که با کفر به رنج می رسیم. لئن کفرتم ان عذابی لشدید. سیصلی نارا ذات لهب

6.      علت رنج: ضعف و محرومیت است. با کفر به ضعف و محرومیت مبتلا می شویم و به رنج می رسیم و عذاب می کشیم

7.      خلاف اصولی که فهمیده ایم حرکت کنیم به شک، کفر، نفرت می رسیم و نیازمند استدلال و برهان نیستیم بلکه محتاج این هستیم که بررسی کنیم کجا بر اساس داشته هایمان حرکت نکرده ایم(کافر شدیم)زیرا کفر و چشم پوشی، منابع شناخت را می گیرد. اگر با آنها کار نکردیم حکمت اقتضا می کند که بگیرند و اگر به کار گرفتیم رحمت اقتضا می کند که بیشتر بدهند. رشد و خسر، قرب و بعد در گرو شکر و کفر ما نسبت به اصولی است که یافته ایم.

8.      برای حرکت با اصول نیاز به یقین نیست بلکه با احتمال هم باید حرکت را آغاز کرد.

9.      برای حرکت نیاز به آوارگی برای پیدا کردن مرشد نیستیم بلکه همین شکر و کفررها از یافته ها و اصول انسان را به رشد می رساند که عامل قرب، عبودیت، نظارت، شکر است نه مرشدهای بیرونی

10.کفر»»»محرومیت»»»ضعف»»»رنج»»»سوختن

11.اگر بخواهم از وضع خودم خبر دار شوم؛ باید رنجهایم را بشناسم که علت آنها کفرها و بی ظرفیتی هایی است که دارم.

مرحله دوم: کدبرداری از مرحله اول:

در مرحله دوم احساس کردم که مطالب برای سه صفحه خیلی زیاد است و اگر بخواهم بر اساس آنها بنویسم طولانی می شود. بنابر این تصمیم به کد برداری کردم. از مطالب یازده گانه بالا به ذهن می رسید که چند نکته کلیدی وجود دارد.

1.      اصول زندگی

2.      کفر و شکر

3.      تدریج

4.      رنج

مرحله سوم: این سوال برایم پیش آمد که کدام یکی از اینها مربوط به سوره مسد است که استاد صفایی بر اساس ان شروع به نوشتن مفصل کرده اند؟ آنچه که به ذهنم رسید رنج و تدریج بود که از عبارت سیصلی استفاده کرده بودند و از تحلیل رنج که چگونه انسان به رنج در زندگی می رسد شروع کرده بودند و آثار خسارت را باز کرده بودند.

متن نهایی:

چرا در زندگی هایمان دچار رنج می شویم؟

ما در زندگی ناچار از حرکت شبانه روزی هستیم و در این حرکت ارتباطاتی داریم. اگر اصول حاکم بر آنها را یافتیم و بر اساس آنها حرکت کردیم خسارتی نداریم و رنجی هم نخواهیم داشت. اما زمانی که بدون اصول حرکت کردیم و یا اینکه اصولی را کشف کرده بودیم و به آنها پشت کردیم کم کم و به تدریج دچار رنج و عذاب خواهیم شد.

آنچه که ابولهب گرفتار آن بود و ما هم با او همبازی هستیم این است که او یافته بود که رسول کسی است که درس زندگی و قوانین زندگی را به او هدیه می دهد ولی او به خاطر نگاه محدودی که به خود و اعمالش داشت کافر به آنها شد.

زمانی که انسان کافر شد و قدر و ارزش یک سری امکاناتی را ندانست حکمت اقتضا می کند که آنها را از انسان بگیرند. مهم ترین امکانات امکانات شناختی است که از آنها در کفرمان استفاده نمی کنیم فلذا جا دارد که این امکانات را از ما بگیریند و نتیجه اش این می شود که دیگر به شناخت های جدیدی نمی رسیم و از منابع شعوری و آگاهی محروم می شویم که نتیجه اش این می شود که در ارتباطات و مسائلی که ذیل آنها برایمان پیش می آید قدرت روحی بالایی نداریم. اینجاست که با سینه تنگی به مقابله با روزگار و وقایعش می رویم و اینجاست که دچار رنج و عذاب می شویم. و این رنج به خاطر بی ظرفیتی است که ناشی از محرومیتی است که با کفرش به ارمغان آورده است. و همه اینها به تدریج اتفاق می افتد(سیصلی) و نمی توانم سرمست باشم که من که مبتلا به رنج نیستم و خودم را مبرای از این قضایا بدانم که در هر لحظه قرب و بعد من در گرو شکر و کفرم می باشد بنابراین در هر لحظه محتاج عنایت و دستگیری او هستم که مبتلا نشوم و جاده تدریج را با خاطر جمعی بپیمایم.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/27 ::: ساعت 7:17 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    تفسیرسوره ی مسد کی  قبادی

    سوره مسد

    واژه ها

    تباب:زیان، نابودى، هلاک، نقص‏،بریدن

    غنی:زیاد شدن،به چیزى قناعت نمودن،بى‏نیازبودن،«هو غنی‏ عنه»: از او بى‏نیاز است‏

    کسب:جمع آورى نمودن، بدست آوردن و سود بردن،تحمل کردن،پى کسب و کار رفتن،رسانیدن مال یا علم آموختن،درآمد، سود، آنچه که در نتیجه کسب بدست مى‏آید

    صلی : پختن، در آتش انداختن و سوزانیدن،بر روى آتش گردانیدن برای نرم و صاف شودن،آتش، پشته آتش، شعله آتش

    لهب:شعله‏ور شد ن آتش بدون دود ، تشنه شدن،آتش روشن کردن تا شعله‏ور شود،زبانه آتش، غبار و گرد بالا رفته،تشنه،شدت گرما، روز گرم، تشنگى‏

    حطب:هیزم گردآورى کردن با هیزم نزد کسی آمدن،در آن مکان هیزم بسیار شد،بر علیه کسی سعایت کردن و افترا بستن،هیزم‏

    جید:بلند و زیبا شدن گردن. فرود آمدن باران خوبى بر روى‏زمین،تشنه شدن،مشرف بر هلاک و نابودى شدن،گردن.ضد (الردی‏ء) بسیار خوب، نیکو، متقن.

    مسد:ریسمان را محکم بافتن،از راه رفتن خسته شدن، نرم و طبیعى شدن شدن.دست خود را با شدت بر روى چیزى کشیدن،ریسمانى که از لیف خرما بافته شده باشد، محور آهنین،جایگزین چیزی شدن

    پرسش


    پرسش چینشی

    1)شروع سوره بااین آهنگ چه باری دارد؟

    2)چرا(تبت وتب) را به صورت ماضی آورد؟آیاازکاری که انجام شده داردگزارش میدهد؟

    3)چرافعل تبت را به ید پیوند زد؟وبه اعماله یا دنیاه پیوند نزد؟

    4)چراتبت را دوبار بکار برد؟

    5)ماضی آمدن اغنی چه باری دارد؟

    6)چراترکیب مااغنی عنه باعن آمده؟آیااین تعبیر با تعبیر مااغناه تفاوت دارد؟

    7)چراگفت سیصلی ونگفت یصلی؟

    8)دو جمله ی تب و اغنی راماضی بکار برد ولی یصلی راجمله مضارع بکاربرد دراین تفاوت چه نکته یی نهفته است ؟

    9) چرا برای زن ابی لهب تعبیر حمالةالحطب رابکاربرد؟

    10)ازآوردن فی جیدها حبل من المسدچه چیز را می خواهد برساند؟.

     

    پرسش ارتباطی

    1)پیوند تبت وتب با مااغنی وسیصلی راچگونه می شود تحلیل کرد؟

    2) جمله ی وامرأته با آیات پیشین چه ارتباطی دارد؟

     

    پرسش ازفضاومخاطب

    این سوره با این شروع می خواهد ما را متوجه چه چیز کند؟چه می شود که انسان خسارت زده می شود؟

     

     

    مفهوم خسارت

     

    دنیا بازاراست.آنچه را که انسان دردنیا می خرد یا می فروشد،خودش ،کردارش ،دنیا وسرای دیگراست.دراین بازارانسانها دو دسته اند گروهی با دست پربیرون می آیند و گروه دیگر تهیدست.

     

    همان گونه که خورشید وشب با هم جمع نمی شوند دنیا وآخرت هم با هم جمع نمی شوند بنابراین هیچ کس به یکی از این دو نمی رسد مگر اینکه دیگری را رها کند.                                                                     انسان برای انتخاب نیازمند شناخت است یا کمیل ما من حرکة الا وانت محتاج فیها الی معرفة ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر این که درآن تو نیاز به شناخت داری. پس از این شناخت، با توجه به انتخاب ما برد یا باخت ما رقم می خورد.

     

    قدرانسان

    پایه ی شناخت اندازه ی دیگر پدیده ها شناخت اندازه ی انسان است من جهل قدره جهل کل قدر.نتیجه ی پی نبردن به اندازه ی خود نابودی است هلک من لم یعرف قدره.

     

    این شناخت با مقایسه خود با دیگر پدیده ها بدست می آید.هنگامی که انسان می بیند همه ی هستی برای او آفریده شده و در دست اواست و نیروهایی دارد که دیگر پدیده ها ندارند و این نیروها فراتر ازاین دنیا است می یابد که از همه بزرگتر وبرتر است.

     

    درپی این شناخت است که دنیا در چشم انسان کم وبی ارزش می شود.ودرپی این شناخت است که به کم بسنده نمی کند وپلیدیهای دنیا را ازخودمی زداید وخود را با آنچه که ماندنی نیست کم وبی ارزش نمی کند.

     

     

    قدردنیا وآخرت

    دنیا در برابر آخرت مطرح است و با آن مقایسه می شود. پس ازشناخت دنیا وآخرت به گذرا وکم وبی ارزش بودن دنیا می رسیم .این شناخت ‌وابستگی به دنیا راریشه کن می کند من عرف الدنیا تزهد ،کیف یزهد فی الدنیا من لایعرف قدرالآخرة.

     

    دنیا گرچه روزهای آن بلند باشد مانندابربه پایان می رسد.قرآن درباره ی گذررا بودن دنیا می فرماید:انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض ممایأکل الناس والأنعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازّینت وظن اهلها أنهم قادرون علیها أتاها امرنا لیلا أونهارا فجعناهاحصیدا کأن لم تغن بالأمس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون جزاین نیست مثل زندگانی دنیا چون آبی است که فرو فرستادیمش ازآسمان پس آمیخت به آن رستنی زمین ازآنچه میخورند مردمان وچهارپایان تا چون گرفت زمین پیرایه اش را وزینت یافت وگمان بردند اهلش که ایشان قدرت دارندگانند برآن آمد آن را امرما شبی یا روزی پس گردانیدیم آن را گردانیدیم در دیده گویا که نرسته بود درزمان پیش همچنین تفصیل می دهیم آیتها رااز برای قومی که اندیشه می کنند.

     

    هرچیزی پایانی دارد وهرآنچه که پایان می یابد کم است قرآن می فرماید مامتاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل بهره ی زندگی دنیا در برابر آخرت بسیار کم است .کمی دنیا در برابر آخرت مانند این است که کسی انگشت خود را درون دریا بگذارد سپس بنگرد که چقدر برمی گردد ما الدنیا فی الآخرة إلا مثل ما یجعل احدکم إصبعه فی الیم فلینظر بم یرجع؟ حضرت علی علیه السلام درباره کوچکی نعمتهای دنیا وبزرگی نعمتهای آخرت می فرماید:چه بسیار بزرگ هستند نعمتهای خداوند در دنیا وچه بسیار کوچک هستند همین نعمتهای بسیار بزرگ در برابر نعمتهای آخرت ما اعظم نعم الله سبحانه فی الدنیا وما اصغرها فی نعم الآخرة.

     

    چیز کم،در نگاه انسان بی ارزش و پست می شود برای همین است که نگاه امام حسین به دنیا مانند نگاه به میته است که به هنگام نیاز به آن روی می آورد قال ابوعبدلله (ع) یا حفص ما انزلت الدنیا من نفسی الا بمنزلة المیتة اذا اضطررت الیها اکلت منها.هنگامی که  انسان پستی دنیا را دید هیچ گونه وابستگی بدان پیدا نمی کند اینجاست که ازدست دادن نعمت اورا ناراحت نمی کند وبا بدست آوردن نعمت اورا خوشحال نمی کند.

     

    با توجه به قدر انسان ودنیا وآخرت انسان می یایبد دنیا بازار باختن است ودرآمده های آن ازدست دادن است.کسی که ازدنیا چیزی بدست آورد بیش از آنچه که بدست آورده از آخرت ازدست می دهد من ملک من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما ملک برای همین است که هرکس بهره ی کمتری ازدنیا ببردبهره ی اوازآخرت بیشترخواهد بوداوفرالناسحظا فی الاخرة اقلهم حظامن الدنیابا این دید هرگاه چیزی ازدنیاازدست دهد برای اوغنیمت است کلما فاتک من الدنیا شیء فهوغنیمة.

     

    دنیا را می توان ابزاری کرد برای ساختن و آباد کردن نعم العون الدنیا علی الآخرة.     می توان کشتزاری کرد برای سرای دیگر تا دارائیهای را که خدا به انسان داده واز او ازآنها سوال خواهد کرد تبدیل به بذری کند تا درروز آخرت آنها را برداشت کند و ره توشه ی مسیر طولانی وسفر درازخود سازد.

     

    برای کسی که اندازه ی خود را یافت دنیا کوچک وخوار می شود من کرمت نفسه صغرت الدنیا فی عینه ،ما کرمت علی عبد نفسه الا هانت الدنیا فی عینه برای همین است که حضرت امیر می فرماید: والله لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم به خدا قسم دنیای شما درچشمم بی ارزش ترازاستخون بی گوشت خوک است که دردست جزامی است.او که رفت وآمد دنیا او را دگرگون نمی کند دنیا را ثمنی برای نفس خود ندیده  بنابراین سرمایه ها ی عظیم خود راهزینه نمی کند تاچیزاندک بدست آورد

     

     مومن که دنیا را گذرگاهی می بیند و به آن وابسته نیست آن را رها نکرده بلکه به کار گرفته هم خود رازیاد می کند واذاتأذن ربکم لئن شکرتم لأزیدنکم هم سرمایه ودارائی خود را افزایش می دهدمثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة والله یضاعف لمن یشاءوالله واسع علیم

     

    کسی که دنیا درچشمش وجایگاه دنیا درقلبش بزرگ شد آن رابرخدا برمی گزیند وروی بدان می آورد وبنده ی آن می شود من عظمت الدنیا فی عینه وکبرموقعها فی قلبه آثرها علی الله وانقطع الیها وصارعبدا لها.چنین کسی داد و ستدش بهره نمی دهد و دلش ایمان رانمی پذیرنداولئک الّذین اشتروا الضلالة بالهدی فماربحت تجارته وما کانوا مهتدین چون سرمایه اش را درراهی به کار گرفته که نه تنها بهره یی ازآنها نبرده بلکه آنها را ازدست داده است فاعبدوا ماشئتم من دونه قل إنّ الخاسرین الذّین خسروا انفسهم واهلیهم یوم القیامة الا ذالک هوخسران مبین،من باع آخرته بدنیاه خسرهما.

     

    کسی که کشتزاردنیا را بخواهد ازآن به اومی دهند من کان یرد حرث الدنیا نوته منها.چنین کسی بیش ازآنچه که خواسته ودنبال آن بوده ازدنیا ازسرای دیگراز دست خواهد داد من طلب من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما طلب.

     

    هنگامی که انسان به دنیایی که برای او آفریده شده وبه دست او داده شده تا با آن گامهای تازه یی بر دارد وخود را با آن زیاد کند وبه سوی خدا برود خشنود شود وبه آن بسنده کند پاهایش سنگین شده اینجاست که از حرکت می ایستید وبه زمین می چسبیدوسوختن سرمایه هایش را رقم می زند

     

     

    شکلهای خسارت

    دراین سوره دو شکل خسارت بیان شده است.یکی خسارت عمل که از جمله ی تب یدا بی لهب بدست می آید ودیگری خسارت وجود که ازجمله ی تب بدست می آید.

     

    خسارت وجود

    ارزش هرکس به اندازه ی آن چیزی است که برای او مهم است وبرای آن گام بر     می دارد.درروایت است کسی که همش بطنش باشد قیمتش آن چیزی است که ازبطنش خارج می شودمن کانت همته ما یدخل بطنه کانت قیمته ما یخرج منه.دنیا ثمنی برای نفس انسان نیست ولیست الدنیا للنفس بثمن.ارزش دنیا به اندازه ی ارزش وجودی انسان نیست که همه هستی برای او آفریده شده است.دنیاچیزی جزءهمین خوراک وپوشاک وخانه نیست انسان با همه ی بزرگیش اگرهمش همینها باشد خود را خواروکوچک کرده است وبه اندازه ی همینها ارزش پیدا کرده است.

     

     

    خسارت عمل

    اعمال دردنیا تجارت آخرت است الاعمال فی الدنیا تجارة الآخرت.ارزش هرعمل ،وابسته به اندازه معرفت وشناختی است که انسان دارد برای همین است که ضربت حضرت علی علیه السلام دررو خندق برتر ازعبادت ثقلین است.کافرکه ارزش واندازه وجودیش را نشناخته در پی آن از الله ودیداراو چشم پوشی کرده کردارش ازبین می روداودرحالی که گمان می کند کارخوب انجام می دهد کوششش درزندگی دنیاییش گم شده واو با این گمان توخالیش خاسرترین لقب می گیرد قل هل ننبئکم بالأخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا اولئک الذین کفروابآیات ربهم ولقائه فحبطت اعمالهم فلانقیم لهم یوم القیامة وزنا

     

    اعمال او که چشم پوشی کرده همچون خاکستری می ماند که بادی تند برآن می وزند و او نمی تواند کمترین چیزی از آن را به دست آورد مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مماکسبوا علی شیءذالک هو الضلال البعید مانندسرابی است که فرد تشنه گمان می کند آب است ولی هنگامی که نزدیک آن می شود چیزی نمی یابد والذین کفروااعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان ماءحتی اذا جاءه لم یجده شیئاووجد الله عنده فوفّاه حسابه والله سریع الحساب

     

    اوهنگامی که بزرگی سرای دیگرو نعمتهای آن را ودست خالی خود رامی بینند فریاد واحسرتا سرمی دهد وآروزمی کند که ای کاش خاک بودم اناانذرناکم عذابا قریبا یوم ینظرالمرءماقدمت یداه ویقول الکافریا لیتنی کنت ترابا وای کاش بازمی گشتم وآیات خدا را تکذیب نمی کردم و ازمومنین می شدم و همراه رسول می رفتم ولوتری اذوقفوا علی النار فقالوا یا لیتنا نرد ولانکذب بآیات ربنا و نکون من المومنین

     

    چون مرگ را پایان خود می دیده قالوا إن هی الاحیاتنا الدنیا ومابمبعوثین به زندگی دنیا بسنده کرده وبه اندازه ی همان زندگی توشه برداشته است.اوهرچند دردنیا ثروتمند بوده در آخرت نیازمند است وثروتش نمی تواند رهایی بخش او ازسوختن باشد وکسی بار نداری او را به دوش نمی کشد واوتنها باید این باری که با دست خود به بارآورده بردارد.

     

    کافرچون حرکت او از روی موازین نبوده دست او تهی است وتکیه گاهی ندارد واگرهمه دنیا را هم بدست آورده باشد همه ی آن راهم بدهد نمی تواند اززندانی که ساخته خود را نجات دهد وگندی را که به بار آورده بازی سازی کند لن تغنی عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شیئااولئلک اصحاب النار هم فیها خالدون ،ان الذین کفروا وماتوا وهم کفارفلن یقبل من احدهم ملء الارض ذهبا ولوافتدی به اولئک لهم عذاب الیم ومالهم من ناصرین

     

    موانع خسارت

     

    ایمان

    ریشه این خسارت ونابودی نداشتن ایمان به خود والله وسرای دیگر است .ایمان شناختی است که قلب بدست می آورد. این شناخت به جنگ کفر می رود وریشه ی شرک را دروجود انسان می خشکاند وانسان را از فرو رفتن در خسارت وهلاکت نجات می دهد وبا این نجات به رستگاری می رساند.

     

    غفران ورحمت

    پس ازشناخت وگرایش به الله ودیدن خسارت استغفار درانسان پدید می آید.بااستغفارخداوند با غفران ورحمت خود به انسان باز می گردد من یعمل سوءا أویظلم نفسه ثم یستغفرلله یجد الله غفورارحیما.این غفران ورحمت خدااست که انسان راازخسارت وباختن نجات میدهدقالا ربنا ظلمنا انفسنا ان لم تغفرلنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین. با غفران گناهان پاک می شود وبا رحمت بهره ها و نیروهای تازه یی به انسان داده می شودویاقوم استغفرواربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء مدرارا ویزدکم قوة الی قوتکم.

     

    آثار خسارت

    انسان در این بازار خسارت با روی گردانی ازخدا سرمایه های خود را از دست می دهد. او که می توانسته با بکارگیری سرمایه هایش هم خود وهم سرمایه هایش را افزایش دهد با انتخاب خود محرومیت خود را به ارمغان آورده است وبا محرومیت رنج و تنگی و سختی را رقم زده است.

     

    خدا نمی خواهد با این عذاب وتنگی وسختی به کسی ظلم کند بلکه این آتش را خود انسان با دستان خود به پا کرده است وبه دامن سرمایه های خود انداخته است ذالک بماقدمت ایدیکم وأن الله لیس بظلام للعبید.خدا می خواهدبا این عذاب بندگان خود راتأدیب کند تا تضرع کرده وبه سوی اوبازگردند.

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/20 ::: ساعت 11:28 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر

    ابولفضل رضی

    توضیح خسارت:

    معمولا ما فکر می کنیم کسی که در زندگی از پول و سرمایه بی بهره یا کم بهره باشد خسارت زده است ؛ با دیدن صحنه هایی از زندگی کسانی که در ناز و نعمت هستند ، دلمان می لرزد و آرزو می کنیم که ای کاش ما هم مثل او سرمایه ای به دست می آوردیم!«یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اوتِىَ قاروُن انَّهُ لَذُوحَظٍّ عَظیم»

    این لرزه ها برای ان است که دنیا را خیلی بزرگ می بینیم و خودمان را خیلی کوچک . که اگر به این دنیای بزرگ برسیم دیگر از کوچکی رها می شویم!

    این حسرت ها و آرزو ها زمانی پیدا می شود که من در خودم ارزشی نمی بینم و فقط ارزش را در بیرون از خودم و در جلوه ها و زرق و برق ها جستجو می­کنم.

    آیا واقعا خسارت یعنی این؟

    تا هر زمان که من هدفی و آرمانی غیر از ثروت و پول نبینم ، این بهره بودنها خسارت است. هرگز ابولهب خسارت کار نیست! قارون خسارت دیده نیست. بلکه آنها سود برده اند و ما که به هیچ چیزی نرسیده ایم خسارت کاریم!

    اما یک تصویر دیگر هم هست که پنهان مانده است!

    اگر به خودم و بزرگی سرمایه ها و توانایی هایم بنگرم و برتر بودن ارزش های درونی خودم از آنچه در بیرون دیده می شود را حس کنم ، دیگر قضیه فرق می کند!

    من با این همه توانایی و سرمایه ، در جایگاهی قرار دارم که تمام دنیا مسخر من است پس نباید دنیا و زرق و برق هایش مقصد و مقصود من باشد. من وقتی می توانم تمام آنچه در بیرون از خودم هست ، تغییر دهم یعنی بر آنها مسلط هستم . پس نباید آرزوی دست یابی به آنها را داشته باشم.

    پس اولا ارزش های درونی من بیش از پول و ثروت بیرونی است چون این من هستم که به آنها بهاء و ارزش می دهم

    دوما اینها برای استفاده من آمده است نه برای زنجیر کردن من

    سوما من باید از اینها عبور کنم تا به یک جای دیگری برسم که به اندازه من باشد بلکه بیش تر از من باشد

    با این توضیح هم قدر و اندازه و هم جایگاه و هم آرمان توضیح می یابد

    حالا باید گفت خسارت آن است که در این سه مرحله به کم ها قناعت کنیم!

    دیگر در این تصویر ابولهب سودی نمی برد بلکه خسارت کار است چون خودش را اسیر چیزهایی کرده است که از او کم تر است. این چیزهایی که ابو لهب جمع کرده ، ابزار است برای ارتباط او با هستی . وقتی از اصل کار عقب بماند غافل است .

    وقتی غافل شد، به همین چیزهایی که جمع کرده مغرور می شود و طغیان می کند و دیگر خدا را هم نمی بیند و کافر می شود چون دیگر به خدا نیازی ندارد. همین مقدار برایش کافیست. او نمی داند که بیش از این می ارزد.

    اینجا دیگر ابولهب تنها نیست . هرکسی که به داشته های زندگی مغرور شود ، از خدا بی نیاز می شود. گاهی کافر می شود ولی گاهی به ظاهر خدا را قبول دارد ولی در واقع کاری از دست خدایش بر نمی آید.

    ابعاد خسارت:

    واژه تباب دو بار به کار رفته است . یکی به دست ها نسبت داده شده کنایه از خسارت در عملکرد ابولهب و دیگری به خود او نسبت داده شده است و اشاره به خسارت او در وجود دارد.

    1. خسارت در وجود ، بعد دیگری از تباب است . وقتی خودم را برای بدست آوردن دنیا خزج می کنم ، خسارت در وجود می آید. انسانی که می تواند از طبیعت برای خلق کردن و ساختن و بهره مند کردن استفاده کند وقتی مشغول به جمع کردن شود و خودش را مشغول آجرها و طلاها کند، خسارت زده است .

    من نباید مشغول چیزهایی بشوم که از من کم تر اند مر اینکه از آنها استفاده کنم و چیزهایی بسازم که برتر از من باشد.

    پس خسارت در وجود آنست که برای کم تر از خدا اقدام کنی! مشغول به چیزهایی شوی که از تو کم ترند !

    2. خسارت در عمل آن است که تو علیرغم زحمت های زیاد سود کمی بدست آوری. از آن بد تر(أخسر) اینکه خودت هم نفهمی که چقدر سود کمی بدست آوردی و محصولت را خیلی زیاد بپنداری!

    وقتی از خسارت وجود رها شدی ، آسوده مباش .چون ممکن است در مسیر صحیحی که انتخاب کردی ، دچار عملکرد ضعیف شوی! یعنی می توانی عمل بزرگ تری انجام دهی ولی عمل کوچکی انجام می دهی! وجود تو خاسر نیست بلکه عمل تو خسارت زننده است . البته همین خسارت در عمل ممکن است وجود را هم خاسر کند «ثُمَّ کانَ عاقِبةُ الّذینَ اساءُوا السّوُأى‏ انْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»

    جبران:

    باید بدانیم که اگر خسارت کار بودیم ، تمام چیزهایی که بدست آوردیم حتی اگر به اندازه ثروت قارون باشد ، نمی تواند خسار را جبران کند. چون آنچه از دست دادم خیلی بیش تر از این ها بود که بدست آوردم . من وجودم را از دست دادم . من می بایست جاری می شدم و حرکت می کردم در حالیکه این ثروت ها مرا نگه داشته است . این ها مرا از جاری شدن بی نیاز نمی کند . من باید جاری شوم تا خسارتم جبران شود.

    1. غفران

    من بایستی حرکت می کردم و جاری می شدم ولی نتوانستم و غفل شدم و راکد ماندم . البته خیال می کردم این رکود و ایستادن ها مشکلی ایجاد نمی کند. نگو که بر عکس شده . وجود راکد من گند گرفته است . این گند از بین نرفته بلکه همیشه بامن خواهد ماند. قبل از اینکه جریان پیدا کنم اول باید این گند ها را پاک کنم و الا در ادامه زندگی خودش را نشان می دهد. پس من نیاز به غفران دارم . نیاز به بخشش و پاک شدن دارم.

    2. رحمت

    آنجا که راکد بود و به وجود خودم گند زدم ، مقداری از سرمایه هایم را از دست دادم . حالا با چه چیزی حرکت کنم . اگر بخواهم جبران کنم سرمایه نیاز دارم . اگر خدا رحم نکند و سرمایه ندهد چگونه جبران کنم؟

    این رحمت به میزان شکسته شدن و خضوع و پشیمانی خودم بستگی دارد. اگر مغرور باشم و با تکبر به کارهای خودم افتخار کنم نه تنها رحمتی درکار نیست بلکه تنبیه می شوم تا غرور و گردنم بشکند . اما اگر ناله داشته باشم و التماس کنم و سخت پشیمان بشوم و اقرار کنم ، رحمت بیشتری نصیبم می شود.

    جبران وجودی:

    چکار باید بکنم تا جبران خسارت شود:

    1. ایمان

    اول باید ایمان بیاورم! به اینکه هدفم چیست ؟ به کجا می روم؟ این ایمان از ترس و عشق شکل می گیرد. ترس از طولانی بودن مسیر و عشق به این همه توانایی و هدایت . ترس و عشق باعث می شود که از درون بجوشم و نیروهای خود را به کار بگیرم.

    این ترس و عشق از شناخت ها پدید می آید. من وقتی شناختم که نعمت ها برای ابتلا و امتحان در اختیار من قرارگرفته اند ترس در دلم می افتد! و عشق به نجات و پیروزی از امتحان و رسیدن به رستگاری می شود عشق من !

    2. توحید

    وقتی من صد دله باشم و به هرجایی و هر راهی فکر کنم پراکندگی ، دوباره مرا به توقف می کشاند. باید مسیر را یکی کنم تا به حرکت ادامه دهم

    3. تواصی

    گاهی ممکن است دوباره غفلت به سراغم بیاید و معیارهایم عوض شود. اینجاست که تذکر و تواصی باید دوباره مرا به راه بیاورد.

    4. حجت

     کسانی هستند که مسیری که من می خواهم بروند ، رفته اند و به سلامت رفته اند. باید از انها الگو بگیرم و با آنها باشم

    5. دعا

    گاهی با تمام سعی ها و تلاش ها ، بازهم گیر می افتم . اگر به مدد و نیروی خدا معتقد باشم ، از دعا و طلب بهره مند می شوم.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/20 ::: ساعت 10:22 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    علیزاده

    تبیین سوره مسد: 

    خسارت در عمل و وجود:

    انسانی که در عملکرد و تشخیص وظیفه در زندگی خود دچار خطا می­شود و یا اولویتی در زندگیش ندارد و یا اولویت­هایش صحیح نیست به مرور زمان تغییر هویت داده و وجودش هم در همان مسیری قرار می­گیرد که عملکردش او را به آن مسیر کشانده است که نتیجه عملکرد اشتباه خسارت و هلاکت وجودی خود فرد است. ابولهب نماد چنین انسانی است که توان خود را در غیر مسیر خودش استفاده کرد و همین باعث خسارت وجودیش نیز شد. (تبت یدا ابی لهب و تب*)

    انسانی که اولویت­های زندگیش را درست نشناخته است دچار خسارت در عمل و هدر رفتن آن شده است که اگر این خسارت ادامه پیدا کند منجر به خسارت وجودی در فرد خواهد شد. معیار به دست آوردن اولویت در عمل رسیدن انسان به قدر و جایگاه و آرمان واقعیش است.

    توضیح خسارت:

    کسی که بفهمد وجود او بالاتر از موجودات دیگر عالم است و محرک دیگر موجودات است دیگر خود را حبس در موجودات مادون خود نمی­کند و کسی که بداند جایگاه او منحصر در دنیا نیست و قرار است ادامه پیدا کند تا عالم دیگری به نام قیامت دیگ عملش را به بهای کم نمی­فروشد و کسی که آرمانش را شناخت که رسیدن او به حق مطلق یعنی الله است دیگر برای هدف­های سطحی و بی­ارزش خودش و عملش را خرج نمی­کند.

    پس کسی که قدر و جایگاه و آرمان حقیقی خود را شناخت هم از خسارت و هلاکت در وجودش می­رهد و هم از خسارت در عمل، زیرا با شناخت دقیق سه معیار فوق اولویت­های در زندگی و عملش را می­شناسد و دیگر خودش را خرج موجوادت مساوی و پایین­تر از خود نمی­کند و نگاهش به جایگاه وسیع و آرمان بلندش او را از به هدر دادن سرمایه­هایش می­رهاند.

     کسی که دچار خسارت عمل و وجود شد و با توجه به سه معیار قدر و جایگاه و آرمان زندگی نکرد دیگر هیچ چیزی نمی­تواند جای وجود از دست رفته او را بگیرد، زیرا همه موجودات عالم ارزششان از وجود انسان پایین­تر و در خدمت انسان هستند. چنین فردی اگر به فکر جبران خسارت خود نکند یقینا در آینده­ای نزدیک دچار عذابی خواهد شد که شعله­هایش از وجود خود او سرچشمه گرفته است.( ما اغنی عنه ماله و ماکسب* سیصلی نارا ذات لهب*)

    تاثیر عمل و اهل در خسارت فرد:

    در به خسارت افتادن چنین فردی هم عملکرد او موثر است و هم اهل و خانواده او که می­توانند هیزم آتش جهنم او بشوند و همان­گونه که اهل می­توانند مایه خسارت انسان شوند، انسان خاسر نیز موجب به خسارت افتادن اهلش می­­شود.(و امراته حماله الحطب* فی جیدها حبل من مسد*)

    آثار خسارت:

    فرد به خسارت رسیده تا عذاب الهی مراحلی را طی می­کند که اولین آن از دست دادن اصول و طبق اصول حرک نکردن است که نتیجه آن عدم شکر و کفر به نعمت­های الهی است که نتیجه این کفران محرومیت انسان از آگاهی و علم به حق است. انسانی که دیگر از علم به حق محروم شد و دچار شک و تردید شد به یقین دچار ضعف و تنگی در زندگی خواهد شد و چنین فردی یقینا به عذابی دچار خواهد شد که خود برای خویش رقم زده است.

    تحلیل آثار خسارت:

    بیان عذاب و مراحل آن در آیات الهی برای این نیست که خداوند تشفی خاطری از اعمال گناه­کاران پیدا بکند بلکه بیان این آیات برای آن است که افرادی که به خسارت عمل و وجود رسیده­اند به فکر جبران خسارت خویش بیفتند و به دنبال راه جبران و رشد خود بگردند. اما حال این سوال مطرح می­شود که راه جبران خسارت چیست؟

    جبران خسارت:

    انسانی که با عملکرد اشتباهش موانعی و سیاهی­هایی را در وجودش ایجاد کرده که مانع حرکت صحیح او شده اند ابتدا باید این موانع را برطرف کند. راه ازمیان برداشتن این موانع و سیاهی­ها طلب مغفرت از خداوند است که غفران الهی پاک کننده همه پلیدی­های وجود انسان است.

    پس از پاک شدن وجود انسان حال او برای رشد نیاز به سرمایه جدیدی دارد که انسان باید از مقام رحمت خداوند مدد بگیرد تا خداوند سرمایه جدیدی را در اختیار او قرار دهد و به وسیله آن بتواند خود از خسارت عمل و به تبع آن از خسارت وجود دربیاورد.

    اما برای اینکه چنین فردی مشمول غفران و رحمت الهی شده از خسارت در عمل رها شده از خسارت در وجود نیز برهد و به آن سه معیار قدر و جایگاه و آرمان حقیقی خود پی ببرد باید پنج مرحله را در وجود خود ایجاد کند:

    1.      ایمان: عشق و ترس، نیروهاى نهفته‏ى انسان را شکل مى‏دهند و راه مى‏اندازند. و هر قدر این عشق عمیق‏تر باشد، این حرکت و گرایش شدیدتر خواهد بود.

    2.      توحید: رودخانه‏ى وجود انسان هنگامى که در هزار نهر افتاد و در هزار مرحله گرو رفت، دیگر چیزى از آن نمى‏ماند. آن‏جا که این نیروهاى عظیم یکدست شدند و هماهنگ شدند و یک جهت شدند و همه با یک محرک راه افتادند، این توحید، قدرت و رشد مى‏دهد و فلاح و رویش را پیش مى‏آورد.

    3.      تواصی: تذکرها و یادآورى‏ها، انسان را از غفلت مى‏رهاند و این تواصى و سفارش اگر به حق باشد، انسان را از برخوردهاى عاطفى نجات مى‏دهد.

    4.      توجه به اسوه­ها: توجه به حجت‏ها و اسوه‏ها به انسان نشان مى‏دهد که در کجاست. و انسانى که فهمیده باید تا کجا باشد، آرام نمى‏گیرد و راه مى‏افتد.

    5.      طلب و دعا: آن‏جا که انسان به عجز مى‏رسد، اگر به کمک و مددى معتقد باشد، به یأس نخواهد رسید. مؤمن به عجز مى‏رسد، اما به یأس هرگز. و این است که با رسیدن به عجز، نوبت طلب و دعا مى‏رسد تا این وجود پراکنده را جمع کنند و در راه پیش ببرند؛

    چنین انسانی که از خسارت در عمل رهید و مانع خسارت در وجودش شد می­تواند هم موجب هدایت و رشد خودش و هم اهلش به سمت حق بشود.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/20 ::: ساعت 5:16 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    کاظمی

    1: توضیح خسارت:

    تفاوت ما با ابولهب در چیست؟ زمانی که آیات سوره مسد را می خوانیم و به راحتی کناری نشسته ایم بر ابولهب، بر کار و تاریخش لعنت می فرستیم و شعار خسر الدنیا و الآخره بر او سر می دهیم. اما کمی دقیق تر که می شویم و کلام حکیم را با کلام خودمان یکی نمی کنیم و صمیمی به سرزمین وجودی مان سری می زنیم؛ وجه اشتراکات زیادی می بینیم و خودمان را همکار و یار ابولهب می بینیم و خود را به دنیای او می کشانیم.

    دنیا سرزمین خواستن ها و تهدیدهاست. به دست آوردن و از دست دادنها. رفت و آمدهای پست ها و ثروتها. زمانی که من خودم را به دنبال آنها کشاندم و عمری سرمایه های جوانی، خانوادگی، علمی و ...را برای آنها خرج کردم و زمانیکه تازه اگر رسیدم ترس از دست دادن دارم و زمانی که نمی رسم حسرتاینکه به من نرسیدو به کسی که ازمن شایسته تر نیست هدیه دادند. اینجاها و در این خواستن ها و گرفتن ها درجه ایمانم محک می خورد که چه قدر مومن هستم و چه قدر به خودم، به راهی که اننتخاب کردم، به دنیای دیگری که دست مالک یوم الدین است. با این نگاه است که اشتراکاتمان با ابولهب زیاد می شود و می فهمیم که خودم و کارهایم را به هیچ فروهته ام و چیزی دستم را نگرفته و نمی گیرد. جایی که خودم را جزو موجودی و سرمایه ام حساب کردم و فهمیدم که خودم را از دست داده ام تا به پول و خانه و سنگ و طلا و امکانات برسم اینجا خسران را می فهمم والا سرخوشم که در تاریکی دنیا به سرمایه های زیادی رسیده ام و از دست رفته را نمی بینم. زمانی که با معیارهای قدر(امکانات و سرمایه های وجودی ام)، جایگاه( محدود به دنیا نیستم) و آرمان(الله) سنجیدم، مشخص می شود که من هم همچون ابولهب خاسرم یا از خسران رهیده و به سمت ایمان و عمل صالح کوچ کردم و در حرکتم.

    2:شکل های خسارت:

    خسارت وجود:

    من آمده ام تا به هست ها حرکت دهم و نیست ها را بسازم و تبدل کنم. نیامده ام تا جمع کنم یا بی جهت مصرف کنم ویا اسراف کنم. آمده ام تا بااستفاده از آجر، سنگ، طلاها و جواهرات خانه به پا کنم تا خود و دیگرانی را زیر این سقف به صفا، انس، و حرکتی برسانم. که اگر رساندم شادمانی گوارایم باد ولی اگر نرساندم و تمامی دنیا را به نفع من نوشتند حاصل آن فقط زحمت دوندگی، رنج و ترس از دست دادن خواهد بود.

    اگر مجموعه عقل، تلاش فکری، احساس و گرایشم را چیزهایی به خود مشغول کرده که از خود عقلم، قلبم و عملم کمتر است، ارزش آن را ندارد تا من را به خود مشغول کند. من باید محرکهایم را به مسلخ بکشم. آیا ارزش داشت که حرف فلانی، بیماری جسمی، صحنه آتش سوزی و... من را اینقدر به خود مشغول کند که نتوانم در جایی که می توانستم از عقل و فکرو قلبم برای ساختن و همراه کردن استفاده کنم، بهره نبرم و به پای همان حوادث بسوزم و بمانم.

    اگر وجود من(عقل، فکر، قلب، وجدان و...) را چیزی که ارزشش از من کمتر است حرکت دهد، من به خسران رسیده ام و تمامی وجودم را داده ام برای حرف فلانی تا از من تعریف کند و یا اتش گرفتن ماشین تا مدتها رنجم می دهد و خودم را فراموش می کنم که چه چیزهای پستی من عظیم را حرکت می دهد. چرا که من همه وجودم ماشین، خانه، فرش و مو نیست تا با رفتن آنها من هم از دست بروم و دیگرانی باید جمع شوند و زیر بغلم را بگیرندو حرکت دهند.

    من از دنیا(جماد، نبات، حیوان) جلوتر و بزرگترم. چه طور می توانم به خاطر آنها زانوی غم بغل بگیرم ویا آواز شادی سر دهم. با این نگاه است که می توانم خودم را به مرز زهد و آزادی برسانم و اینگونه تلاوت کنم لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و للا تفرحوا بما آتاکم.

    در پایان می توان چنین گفت که : خسارت وجودی جایی است که محرکها و موثرهای انسان کنترل نشده باشد و چیزهایی که از سطح وجودی انسان پایین تر است او را به غم، شادی، امیدو ناامیدی برساند.

    خسارت عمل:

    من اگر تنها محرکم را خدا اننتخاب کردم، نباید خیلی سرخوش باشم که خسارت وجود ندارم. چرا که خسارت عمل نیز در راه است. منی که الله را تنها محرک شادی و غم، امید و ترسم گرفتم و موفق هم بودم، در عمل باید نظارت کنم که الان مهم ترین عمل را دارم انتخاب می کنم و انجام می دهم؟ یا هنوز به مهم پرداخته و کم کم مبتلای به خسارت عمل می شوم؟ منی که می توانم طبیب تربیت کنم، اکتفا به طبابت و پرستاری کار و عمل من نیست چرا که در این صورت من در عمل مانده ام و دستانم جریانی نداشته اند.

    3: جبران خسارت:

    ابولهبی که به خسارت وجود و عمل رسیده دیگر نه مال و نه کسبش برای او کاری نمی کنند و جبران خسارت او نمی شود. منی هم که در سنگ و طلا و پست و مقام مانده ام اگر هر روز هم دنیا بروفق مرادم بچرخد، غنایی ندارم چرا که من جریان می آفرینم و بی نیازی از من ناشی می شود نه از دل این سنگها و مقامها و این نیازمندی و رنج در تنهایی که هیچ کسی نیست تا برای من به خاطر پول و مقامم اعتباری برایم قایل شود تازه می فهمم که به خیلی چیزها نیازمندم که سنگ و خانه و ریاستم نمی دهند.

    حال چه کنم؟ من به خسران نشسته ای که چاره ای در خود نمی بینم. چگونه از این مدار بسته زندگی خارج شوم و بتوانم گذشته خرابم را سرو سامانی دهم و در آینده گرفتار خسارت نشوم؟ اینجاست که از پدرم آدم می آموزم چگونه حرف بزنم و چگونه با این هستی قانونمند ارتباط بگیرم و با رحیم زندگی ام پیوند بخوردم او که خسران خود را اینگونه می خواهد جبران کند و ناله سر می دهد اللهم ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین. او با دو بال غفران و رحمت می خواست خسارتی که احساس می کرد را جبران کند.

    جبران خسارت عمل:

    غفران:

    برای توضیح معنای غفران این مقدمه لازم است که بگوییم: ما در دنای رابطه ها و قانونمندی زندگی می کنیم. هر عمل ما ارتباطات زیادی با اشیاء مختلف دارد و هر خرابکاری من در یک جا نمی ماند ودر دنیای قانونمند و مرتبط گسترش می یابد و به تدریج من را به خسارت می کشاند. آنچه که خسارت من را جبران می کند همین غفران است که غفران پاکسازی اوست نسبت به گندی که من با اعمالم به خودم و این هستی مرتبط زده ام. و فقط اوست که قدرت این جبران و پاکسازی را دارد

    رحمت:

    در بازار تجارت دنیا،   امکاناتی داشته ام و با خرابکاری و جهالت آنها را از دست داده و اسراف کرده ام. اکنون پشیمان و سرافکنده ام. رحمت حق این است که بر اساس سرافکندگی من و پشیمانی و تصمیم من امکانی دوباره بدهد تا فرصت یابم که جبران کنم.

    جبران خسارت وجود:

    وقتی که فهمیدم من وجودم خاسر است و مبتلا به جمادات شده و عین سنگ و جامد شده­ام می توانم خودم را از این تاریکی به نور برسانم با:

    1.       ایمان: عشق و ترس است که اگر در وجود من شکل گرفت خیلی از نیروهای نهفته من را آشکار می کند

    2.      توحید: منی که پراکنده باشم و هر کارم برای جهتی باشد، نیروهای من را کاسته و ثمره ای اندک حاصل می شود ولی زمانی که تمام نیروهایم را متمرکز در وجود برتر هستی کردم قدرتم، قدرت او، چشمم چشم او، می شود و هماهنگ زندگی می کنم.

    3.      تواصی: غفلت گاهی موجب خسارت ما می گردد و سرآغاز رنج ما می شود که با تذکرها و توصیه هایی که معیار حق در آنها نمود دارد توان رهایی من از چنین خسارتی هستند.

    4.      توجه به اسوه ها و حجت ها: موجب این می شود که فاصله ام را در یابم و خودم را آماده برای نزدیک شدن به حجت نمایم. می فهمم که اینکه رشد نکرده ام به خاطر این است من چیز دیگری کاشته ام و نتیجه ای دیگر رسیده ام و اکنون که مقایسه می کنم متوجه می شوم که باید طوری دیگر کاشت تا رشدی توحیدی بگیرم و دستم زبانم و ...وجودم را باید بکارم تا آغازگر رشدی هماهنگ داشته باشم.

    5.      طلب و دعا: مطالبی را فهمیدم کار می کنم می بینم که باز هم آنچه که می خواهم، نمی شود تلاشی دوباره دارم کوششی متفاوت ولی باز هم ثمری ندارد و من را به خانه عجز می کشاند و دیگر توانی در خود نمی بینم اینجاست که در رحمت باز می شود و طلب و دعای من برای رسیدن به مطمئن ترین موجود هستی، عجز من را تبدیل به طلب می کند و مبتلا به یاس و ناامیدی نمی شوم و با تمام وجود او را می خواهم و می خوانم اللهم اغفر ذنوبی کلها جمیعا.

    4: آثار خسارت:

    محرومیت:

    ضعف ضیق:

    عذاب:

    5:تحلیل آثار خسارت:





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/20 ::: ساعت 3:20 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر