سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درِ دانش را استوار کنید که در آن شکیبایی است . [عیسی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

 این نوشتار دارای سه بخش است:

1- ساختار تفسیر تطهیر در سوره مسد

2- خلاصه تطهیر در سوره مسد

3- نکات کلی روشی در تفسیر تطهیر

بسمه تعالی

ساختار کلی تطهیر در این سوره:

1.       لغات

2.       سوالات چینشی / ارتباطی / مخاطب و فضای سوره

3.      توضیحات و تکمیل پازل کلید سوره با استفاده از محتوای سوره و محوریت آن، تحلیل­ها و آیات دیگر با توجه به توضیحاتی که برای بیان سوره لازم است:

-        ابعاد خسارت

                     خسارت وجود

                     خسارت عمل

-        جبران خسارت

                      نفس آنچه جبران کننده خسارت ها نیست.

                      بیان آنچه باعث نجات از خسران است (غفران و رحمت)

                      بیان عوامل رفع خسران (ایمان، توحید، تواصی، توجه به اسوه­ها، طلب و دعا)

-       آثار خسارت

                      تحلیل آثار خسارت ((با قاعده شکر و کفر و کیفیت رسیدن از کفر به محرومیت (به مقتضای حکمت) و درنتیجه ضعف و تنگی و در نتیجه عذاب))

                     اثر اول : محرومیت

                     اثر دوم : ضعف و ضیق

                      اثر سوم : عذاب

-       تحلیل آثار

عذاب­ها خود اعمال­اند (که خدا  از خیلی­هاشان میرهاند) نه مقابله خدا و نه حتی عکس­العمل اعمال. «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى‏ عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ» روم41


4.      متن تفسیر آیات با استفاده از مطالبی که در قسمت­های قبلی بیان شده و با عنایت به پاسخگویی این متن به پرسش­های مطرح شده.


خلاصه:

o        بیان لغات و سوالات 3 گانه

o        بیان جایگاه کلید سوره یعنی خسارت و تباب

(در نگاه دنیایی و کوچک دیدن اندازه­های خود تباب ابولهب معنا نمیابد و تنها جایی می­توان از تباب ابولهب ها سخن گفت که خود گرفتار این دنیای کوچک نباشیم و قدر خود را بیشتر از آن بدانیم و جایگاه و آرمان بلندتری داشته باشیم.)

o        ابعاد خسارت:بیان ابعاد خسارت و تفصیل آن به این ترتیب که ابتدا خسارت نفس را مطرح می­کند و توضیح می­دهد که تو که دارای استعداد سرشاری و بالاتر از همه­ی دنیایی و باید به نیروهای خود و تمام دنیا جهت بدهی نه این که جهت تو همان­ها باشد.- سپس در توضیح خسارت عمل گوید تو نه تنها در محرک های عمل باید کار کنی بلکه در خود عمل نیز باید نمانی و بیان می­کند که اگر در عمل بمانی و خاسر شوی این به خسران نفس راه دارد.

o        جبران خسارت: غنا از انسان مایه می­گیرد و با مال و آنچه کسب می­شود غنایی حاصل نمی­گردد- وقتی تو با تخلف از قوانین عالم و با استفاده نکردن  از بعضی قوایت به گند رسیدی و این گند گسترش پیدا کرد تنها غفران خداست که می­تواند آن را بپوشاند و رحمت اوست که بازوی های جدید به تو می­دهد.

علاوه بر اینها 5 عامل جلوگیر خسارت تو هستند؛ ایمان تو را به راه می­اندازد و توحید نیروهایت را هم­جهت میکند و از اتلاف آن جلوگیری می­کند و تذکر و تواصی از غفلت و ماندن و انحراف می­رهاندت و توجه به اسوه­ها هدف­های بلند را به تو یادآور می­شوند و از کوتاهی همت میرهانندت و طلب و دعا در موقع عجز تو را از یاس نجات می­دهند و استوارت می­دارند.

o        آثار خسارت: بیان قاعده شکر و کفر و اثر تدریجی آن­ها در ارتفاع و هبوط آدمی بیان مراحل تدریج هبوط آدمی در اثر کفر: کفران← محرومیت از شناخت← ضعف و ضیق←عذاب.

o        تحلیل آثار: عذاب­ها خود اعمال­اند (که خدا  از خیلی­هاشان میرهاند) نه مقابله خدا و نه حتی عکس­العمل اعمال. «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى‏ عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ» روم41

o        متن تفسیری:

این سوره، سوره ‏ى ماست؛ مایى که پدر آتش هستیم و آتش را بزرگ مى‏کنیم و پرورش مى‏دهیم، که آتش فرزند ماست، زاییده ماست، پروریده‏ى ماست. ابوتراب‏ها مى‏روییدند و مى‏رویاندند و خاک را بارور مى‏ساختند و ما مى‏سوزیم و مى‏سوزانیم‏.

مى‏بینى چگونه در این سوره واقعیت و پیام در هم آمیخته است؟ بارها این نکته مطرح شده که قرآن این دو را با هم دارد. هم رمز و کنایه دارد، هم واقعیت. و این عظمت قرآن است که از واقعیت‏ها، آیه‏ها را نشان مى‏دهد.

«تَبَّتْ یَدا ابى‏ لَهَبٍ».

دست‏هاى ابولهب، کارهاى او، قدرت او بى‏حاصل است، بى‏بار است، زیانبار است؛ چون کارهاى زیاد مادام که در جایگاه خود ننشسته باشد، حاصلى ندارد. عمل با «طرح» و طرح با «هدف» و هدف با «قدر» انسان، در رابطه است.

«وَ تَبَّ»

و این بى‏حاصلى دست‏ها و این خسارت عمل در رابطه با خسارت وجودى انسان است.

دیگر احتیاج به نفرین نیست، که این خبر وقوع لعنت و خسارت را با خود دارد.

«ما اغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ».

انسانى که راکد مانده، با جریان ثروتش و در آمدش به جایى نمى‏رسد؛ چون آن‏جا که تو پایت به جایى بند نیست‏.

آنچه که از آن دو خسارت، انسان را نجات مى‏دهد همان غفران و رحمت است که تو را از خسارت عمل مى‏رهاند و همان ایمان و توحید و تواصى و ذکرها و اسوه‏ها و طلب‏ها هستند که وجود تو را به راه مى‏اندازند و نیروهاى پراکنده‏ات را سامان مى‏دهند.

«سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ».

این دو نکته است که فعل را با سین استقبال همراه کرده است. یکى دور پنداشتن آنچه که نزدیک است و بر آنها احاطه دارد و دیگرى تدریجى بودن عذاب براى انسانى که به کفران نشسته و از نعمت‏ها و آگاهى‏ها بهره برنداشته است.

«وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ، فى‏ جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ».

عمل عین پاداش است‏. این تحلیل از عذاب، تهدیدى را همراه مى‏آورد که در عین سادگى و بى‏پیرایگى آنچنان عمیق و وحشت‏انگیز است که انسان احساس مى‏کند دارد خودش را مى‏سوزاند و رشته بر گردن خود مى‏پیچد. همان طنابى که از لیف خرماست، همان گردنگیر توست. و همین هیزم‏ها که بر دوش گرفته‏اى، آتش جهنم توست.

نکات کلیدی:

o        پس از رسیدن به کلید سوره کل ساختار را بر اساس آن می­چیند مثلا در این سوره تباب کلید است و کل متن تفسیری خود را بر اساس آن نوشته و در نهایت جمع بندی می­کند

1- مفهوم خسارت‏ / 2- شکل‏هاى خسارت‏ / 3- جبران خسارت‏ / 4- آثار خسارت  /  ‏5- تحلیل این آثار

o        اگر نکته ای مطرح می­شود مثل ماأغنی .. و سوره بحث جبران را پیش می­کشد و جبران کننده بودن چیزی را نفی می­کند، تطهیر طرف دیگر قضیه یعنی آنچه جبران کننده است را بیان می­کند (غفران و رحمت) و نیز وسایل جدایی از خسران را نیز بیان می­کند(ایمان و توحید و ...) .

o        تطهیر مسأله ای را که سوره به گوشه ای از آن اشاره می­کند به صورت جامع می­نگرد و با تحلیل و استفاده از آیات دیگر قرآن پازل مسأله را تکمیل می­کند.

o        در تطهیر سعی می­شود مخاطب را به متن سوره و متن سوره را به اعماق دل مخاطب برساند و رساندن بار هدایتی سوره به جد مورد توجه است.


 





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/30 ::: ساعت 1:14 عصر :::   توسط محمدهادی قراباغی 
    نظرات شما: نظر

    بسمه تعالی

    اعضای گروه: کاظمی، موذنی، کیقبادی و علیزاده

    تحلیل تفاوت برداشت ما و کتاب تطهیر:

    1.       نگاه هدایتی کتاب تطهیر: سوره های قرآن را کلام حکیمی می داند که غرض هدایتی بشر امروزی را دارد. این نگاه تمرکز  و برداشتهای دقیق می آورد، که ما از آن محرومیم. سوره و آیات را بر اساس نیاز هدایتی خود و دیگران می بینند بنابراین سوالها و ساختار را بر اساس این نیاز می چینند ولی ما بیشتر نگاه علمی داریم.

    2.       تفصیل روشن مطالب برای مخاطب: ما در نوشته مان آنچه که در ذهنمان هست خوب منتقل نمی کنیم و فکر می کنیم همان طور که برای خودمان روشن است برای مخاطب با یک پیام و جمله کوتاه روشن می شود ولی ایشان ان پیام را با بیان زیبا(گره خوردن با حس که خوب احساس می شود) و توضیح مناسب(فضای سوره و شناخت مخاطب سوره)ذهنیات خودشان را منتقل می کنند.

    3.       زود قانع شدن: به نظر می رسد که ما پس از  مراجعه به تفاسیر، و بررسی سوالاتمان احساس می کنیم به جواب رسیده ایم و قانع می شویم و کار سوره را تمام می دانیم. حال اینکه به نظر می رسد مرحوم آقای صفایی با همان نگاه هدایتی که به سوره دارند تفاسیر را در این قسمت کافی نمی دانند و همیشه به دنبال پاسخ هدایتی برای خود سپس دیگران هستند.

    4.       کم بودن توجه ارتباط آیات خسر با سوره:وقتی کلید بودن خسران را متوجه شدیم، بیشتر خسران را کار می کردیم و به دنبال ارتباط آن با سوره مسد نبودیم.(علل، متعلق، راه جبران )

    5.       تفاوت در نقطه شروع بحث:اگر فهمیدیم که خسارت کلید سوره است، شروع کردن خیلی متفاوت است. مثلا اگر بخواهیم که خسارت وجود را توضیح دهیم تفاوت خودمان را با حیوان و جماد می گفتیم و یک بحث عقلی،اخلاقی را مطرح می کردیم وحال اینکه ایشان پیام را به گونه ای که با احساس انسان گره بخورد شروع کرده، تا به هدایت منجر شود.((انسان آمده تا امکاناتش را تبدیل به حرکت کند. آمده انچه را که نیست، هست کند.......))

    6.       عدم توجه به نقطه آغازین: در بررسی خسارت وجودی ایشان به توضیح خسارت اکتفا نمی کنند و به نقطه شروع خسارت انسان((هنگامی که موثرها و محرکها از درجه وجودی انسان پایین تر باشند وبا این وصف او را دگرگون کنند در این هنگام خسارت وجودی انسان اغاز می شود))اشاره می کنند.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/30 ::: ساعت 11:19 صبح :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    سوره مسد

     

    واژه ها

    تباب:زیان، نابودى، هلاک، نقص‏،بریدن

    غنی:زیاد شدن،به چیزى قناعت نمودن،بى‏نیازبودن،«هو غنی‏ عنه»: از او بى‏نیاز است‏

    کسب:جمع آورى نمودن، بدست آوردن و سود بردن،تحمل کردن،پى کسب و کار رفتن،رسانیدن مال یا علم آموختن،درآمد، سود، آنچه که در نتیجه کسب بدست مى‏آید

    صلی : پختن، در آتش انداختن و سوزانیدن،بر روى آتش گردانیدن برای نرم و صاف شودن،آتش، پشته آتش، شعله آتش

    لهب:شعله‏ور شد ن آتش بدون دود ، تشنه شدن،آتش روشن کردن تا شعله‏ور شود،زبانه آتش، غبار و گرد بالا رفته،تشنه،شدت گرما، روز گرم، تشنگى‏

    حطب:هیزم گردآورى کردن با هیزم نزد کسی آمدن،در آن مکان هیزم بسیار شد،بر علیه کسی سعایت کردن و افترا بستن،هیزم‏

    جید:بلند و زیبا شدن گردن. فرود آمدن باران خوبى بر روى‏زمین،تشنه شدن،مشرف بر هلاک و نابودى شدن،گردن.ضد (الردی‏ء) بسیار خوب، نیکو، متقن.

    مسد:ریسمان را محکم بافتن،از راه رفتن خسته شدن، نرم و طبیعى شدن شدن.دست خود را با شدت بر روى چیزى کشیدن،ریسمانى که از لیف خرما بافته شده باشد، محور آهنین،جایگزین چیزی شدن

     

    پرسش

    پرسش چینشی

    1)شروع سوره بااین آهنگ چه باری دارد؟

    2)چرا(تبت وتب) را به صورت ماضی آورد؟آیاازکاری که انجام شده داردگزارش میدهد؟

    3)چرافعل تبت را به ید پیوند زد؟وبه اعماله یا دنیاه پیوند نزد؟

    4)چراتبت را دوبار بکار برد؟

    5)ماضی آمدن اغنی چه باری دارد؟

    6)چراترکیب مااغنی عنه باعن آمده؟آیااین تعبیر با تعبیر مااغناه تفاوت دارد؟

    7)چراگفت سیصلی ونگفت یصلی؟

    8)دو جمله ی تب و اغنی راماضی بکار برد ولی یصلی راجمله مضارع بکاربرد دراین تفاوت چه نکته یی نهفته است ؟

    9) چرا برای زن ابی لهب تعبیر حمالةالحطب رابکاربرد؟

    10)ازآوردن فی جیدها حبل من المسدچه چیز را می خواهد برساند؟.

     

    پرسش ارتباطی

    1)پیوند تبت وتب با مااغنی وسیصلی راچگونه می شود تحلیل کرد؟

    2) جمله ی وامرأته با آیات پیشین چه ارتباطی دارد؟

     

    پرسش ازفضاومخاطب

    این سوره با این شروع می خواهد ما را متوجه چه چیز کند؟چه می شود که انسان خسارت زده می شود؟

     

     

     

    دنیا بازاری است که درآن داد وستد رخ می دهد.از این بازار دسته یی  با دست پربیرون می آیند و دسته  دیگربا دست تهی.

    در این بازار هر کسی کالای خود را به نمایش می گذارد وبه سوی خود فرامی خواند. ازیک سوشیطان وقرناء حب دنیا را تزیین کرده و به ما عرض می دارند ودربرابرآن عذاب سعیر را وعده می دهند و ازسوی دیگر خدا دعوت به ایمان به خود و روزدیگر می کند و دربرابر آن بهشت راوعده می دهد.

     

    دل آدمی نمی تواند پذیرای حب الله و حب دنیا یک جا در خود باشدکماأن الشمس‏ و اللیل لا یجتمعان کذلک حب الله و حب الدنیا لا یجتمعان‏ همانگونه که شمس وشب باهم جمع نمی شوند حب الله وحب دنیا باهم نمی تواند جمع شود. دلی که شیفته دنیا است توانایی خریداری الله را نداردونمی تواند ادعا کند که حب خدا در دل او جا گرفته است کیف یقدر على إعمال الرضا القلب المتوله بالدنیا ،کیف یدعی حب الله من سکن قلبه حب الدنیا.

     

    ما برای انتخاب کردن نیازمند شناخت هستیمیا کمیل ما من حرکة الا وانت محتاج فیها الی معرفة ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر این که درآن تو نیاز به شناخت داری.

     

    کسی که ارزش واندازه خود را شناخت وبه کرامت وشرافت نفس خود پی برد و دانست دنیا ماندنی نیست وکم است دنیا درچشم او خوار وکوچک می شود  این جا است که  خدا رابرمی گزیند وخدا براو حاکم  می شود و دنیا را در دست خود می گیرد. من عرف قدر نفسه لم یهنها بالفانیات‏، من کرمت نفسه صغرت الدنیا فی عینه‏، ما کرمت على عبد نفسه إلا هانت‏ الدنیا فی عینه. ازسوی دیگرکسی که دنیا در چشمش جلوه کرد وبزرگ شده دنیا را برخدا برمی گزیند وبنده ی دنیا می شود من عظمت الدنیا فی عینه و کبر موقعها فی قلبه آثرها على الله و انقطع إلیها و صار عبدا لها.

     

    چگونه انسان می تواند خود را برای چیزی هزینه کند که برای اوآفریده شده وخدا او را به همه ی آنها برتری داده وبه او کرامت ارزانی داشته است وَلَقَدْکَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا.

     

    پس اگرانسان  این برتری را دریافت نگاهش  دگرگون شده ودنیا را ثمنی به ازای نفس خود نمی بیندبلکه دنیا را کشتزاری برای آخرت می بیند ودارائیهای را که خدا به او داده وازآنها ازاو سوال خواهد کرد تبدیل به بذری می کند تا درروز آخرت آنها را برداشت کند و ره توشه مسیر طولانی خود سازد.

     

    سرنخ خسارت ما آگاهی نداشتن از اندازه ی خودمان است لا تجهل نفسک فإن الجاهل معرفةنفسه جاهل‏ بکل شی‏ء  یا درروایت دیگر است من جهل قدره جهل کل قدر.کسی که ارزش واندازه خود را نشناسد از خدا وپیامبران وآیات وآخرت چشم بپوشی کرده و آنها را تکذیب می کند ونتیجه ی این چشم پوشی وتکذیب باختن واز دست دادن دارائیها و سرمایهای  وایمان نیاوردن  استقَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدین.‏

     

    آنچه که ما در این داد وستد از دست می دهیم ومی بازیم خودمان وخانواده و اعمالمان ودنیا وآخرت می باشد.این بازار با این انتخاب دست آوردی جزء محرومیت وحسرت چیزی برای ما درپی ندارد.

     

     

    خسارت وجود

    دنیا ثمنی برای نفس انسان نیست و لیست الدنیا للنفس بثمن‏. خسارت وجودی این گونه رخ می دهد که انسانی که  دنیا برای او آفریده شده تا مرکبی برای رفتن به سوی الله باشد وگامهای تازه یی با آن بردارد وخود را با آن زیاد کند به آن خشنود شود وبه آن بسنده کند.این خشنودی به دنیا پاها را سنگین می کند اینجاست که ازحرکت می ایستیم وبه زمین می چسبیم.هنگامی که انسان خودش را با همه ی ارزش وکرامت وشرافت برای چیزی پست هزینه کند وخود را به بهای  کم بفروشد خود را در اندازه آن پایین آورده ودرنتیجه  آتش به خرمن وجود خود زده وخود رابه نیستی ونابودی کشانده است.

     

     

    خسارت عمل

    ارزش عمل هر کس وابسته به اندازه معرفت وشناختی است که او دارد برای همین است که ضربت حضرت علی علیه السلام در روز خندق برتر ازعبادت ثقلین است.کافر که ارزش واندازه وجودیش رانشناخته وخود راگم کرده وبه الله وروز دیگر ایمان نیاورده کوشش او درزندگی دنیاییش گم می شود .اعمالش همچون خاکستری می ماند که بادی تند برآن می وزند و او نمی تواند  کمترین چیزی از آن را به دست آورد مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ‏ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی‏ یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعید یا مانند سرابی است که فرد تشنه  گمان می کند آب  است  ولی هنگامی  که  نزدیک آن می شود چیزی  نمی یابد وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ‏ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِساب‏اینگونه اعمالش مایه حسرتش     می شود کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ‏ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارو فریاد واحسرتا سرمی دهد آن هنگام است که آروزمی کند که ای کاش خاک بودم إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَریباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی‏ کُنْتُ تُرابا وای کاش بازمی گشتم وآیات خدا راتکذیب نمی کردم وازمومنین می شدم وهمراه رسول می رفتم وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنین‏.

     

     

     

    خسارت دنیا وآخرت

    درسوره ی قصص آمده است که خداوند به قارون می فرمایدوَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ‏ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدین‏.به قارون  نمی گویند که تو دنیا را رها کن بلکه می گویند با آنچه که خدا به تو داده است خانه ی آخرت را بخواه وهمانگونه که خدا به تو نیکی کرده توهم نیکی کن. شاهد آن این است که خداوند خطاب به مومنین می گوید أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون‏از آنچه که به شما داده ایم انفاق کنید وبه کار بگیرید.نسبت به دنیا آنچه که ازما خواسته اند آزاد بودن ازبند آن ووابسته نبودن به آن است نه اینکه رها یش کنیم.

     

    درروایت آمده است قال لقمان‏  یا بنی بع‏ دنیاک بآخرتک تربحهما جمیعا و لا تبع آخرتک بدنیاک تخسرهما جمیعا لقمان به فرزند خود می گوید که بخر دنیا راباآخرتت هردو را می بری ونفروش آخرتت رابه دنیایت که هردوراازدست می دهی. نعمتها سرمایه هایی هستند که برای داد وستد به ما داده اند.ازاین سرمایه ها از ما بازدهی می خواهند ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ‏ونسبت به چگونگی بهره بری آنها باز خواستمان  می کنند ثُمَّ لَتُسْئَلُنَ‏ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم.‏وکوچک وبزرگ را رها نمی کنند واز آن حساب می کشندلا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها.

    مومن که دنیا را پلی می بیند و به آن وابسته نیست آن را رها نکرده بلکه به کارگرفته هم خود رازیاد می  کندوَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ‏ لَأَزیدَنَّکُم‏هم سرمایه ودارائی خود را افزایش می دهدمَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ‏ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم.

     

    اما کافر که ازخود وازکرامت خود چشم پوشی کرده ومرگ را پایان خود می بیند وَ قالُوا إِنْ هِیَ‏ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین.چون نعمتها رابه کارنمی گیرد آنها را با دست خود             می سوزاند و نابود می کند ومحرویت را برای خود به همراه می آوردإنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ (17)وَ لا یَسْتَثْنُونَ (18) فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ (19)فأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ (20)فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ (21) أَنِ اغْدُوا عَلى‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ (22)فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ (23)أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ (24)وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ (25)فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26)قاَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ(27).

     

    اوکه آخرتش را به دنیا فروخته هر دو راباخته من باع آخرته بدنیاه خسرهما چرا که اوچیز اندک  وپست راگرفته  فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ‏ وآن چرا داده  که عرض آن آسمان وزمین است وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین‏چیزی راگرفته  که ثمن نفس او نیست و ازآن برتر بوده لیس عن الآخرة عوض و لیست الدنیا للنفس بثمن‏. چون مرگ را پایان خود می دیده  به اندازه ی  زندگی دنیایش به او داده اند وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ‏ مِنْها.

     

    اگر کافر همه ی دنیا را هم به دست آورده باشد وهمه ی آن را بدهد نمی تواند ازآنچه که ساخته خود  را  نجات  دهد و گندی را که  به  بار آورده  است  بازی سازی   کند لَنْ تُغْنِیَ‏ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏،إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرین‏.چون کاری نکرده است و بیش از آنچه  که  از دنیا به  دست آورده از دست داده استمن ملک من الدنیا شیئا فاته من الآخرة أکثر مما ملک‏.

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: دوشنبه 93/7/28 ::: ساعت 12:52 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر

     

    چکیده تفسیرسوره مسد از کتاب تطهیر باجاری قرآن

     

    1-مفهوم خسارت

     

    2-شکلهای خسارت

    خسارت عمل

    خسارت وجود

     

    3-جبران خسارت

    جبران خسارت عمل

    الف:غفران

    ب:رحمت

    جبران خسارت وجود

    الف:ایمان

    ب:توحید

    ج:تواصی

    د:توجه به اسوه ها

    ه:طلب ودعا

     

    4-آثارخسارت

    الف:محرومیت

    ب:ضعف وضیق

    ج:عذاب

     

    5-تحلیل این آثار

     

     

    مفهوم خسارت

    جمله ی تب وتبت نیازمند توضیح است.

    خواستن وفهم این توضیح ریسمان وابستگیها را بریده وغباررنج را ازدلهایمان گرفته وباورهایمان را پشتوانه یی برای عملمان میسازد.

    درروایت هست لایکمل الایمان فی قلب مومن حتی لایبالی من اکل الدنیا می فرماید ایمان وعشق به خدا به کمال نمی رسد مگرآن جایی که باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد.     دل به اندازه یی که ازدیگرعشقها تهی است ازعشق به خدا سرشاراست.

    ریشه ی رنج وابستگی است و اگر گامی برمی داریم  وقیامی می کنیم ازهمین وابستگیها مایه می گیرد نه ازدستور وتکلیف.

    رنج بردن نشانه وابستگی ودل بسته بودن به دنیا است.

    چون علی علیه السلام دنیا راکوچک می بیند ازآن آزاد است.این است که اودربرابر معاویه قیام می کند وکوتاه نمی آید ودراین قیام ازدنیا آزاد است.

    کسی که خودرابزرگترازدنیا یافت درآن نمی ماند،آن را به جریان می اندازند. 

    هنگامی که انسان ارزش خود را فراموش کند وجایی برای خود درهستی نبیند وسقف خواستهایش را دنیا قراردهد خسارت ابولهب رانمی بیند

    هنگامی که قدر،جایگاه،آرمان انسان  مشخص شد خسارت ابولهب توضیح پیدا می کند.  

    خسارت انسان ازباختن خودش وقدرش وازچشم پوشی ازلقاءالله ومحبوس شدن درتنگنای این زندان مایه می گیرد.

    قدرانسان:جلوتربودن انسان ازتمامی موجودات در درجه وجودی.بنابراین نمی ارزد خودرابا اینهامبادله کند

    جایگاه انسان: رابطه ی انسان با همه ی هستی.او که با همه ی هستی درارتباط است نمی تواند خود را محدودکندو با ابزارش خودش راپیوندزند.

    آرمان:فراتربودن نیازانسان ازآگاهی و وتکامل.

    آنجا که انسان قدرخودش نبیند ودرجه وجودی خودرادرنظرنمی گیردوخودش رامی بازد دیگربه ادامه ی خودوجایگاه خودهم به الله وآرمانهای بلندترهم کافر می شود.

    هرکس به خودایمان بیاورد به خدا وروزدیگرهم ایمان می آورد وکسی که خودش را گم کنددنبال  خدانمی رود واگرخدایی هم داشته باشداین خدامحکوم اوست ویادکورزندگی اوست

    شاد شدن دردنیا حکومت دنیا رابر انسان درپی دارد وهنگامی به خدا ایمان می آورد که خودش رابزرگترببیند اینجاست که خدا براوحکومت خواهد کرد

     

    شکلهای خسارت

    1-خسارت عمل که ازآیه تبت یداابی لهب وتب به دست می آید

    2-خسارت وجود که ازجمله ی تب بدست می آید.

    بررسی این دوشکل خسارت درآیات دیگر

    خسارت درعمل:هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاالذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیاوهم یحسبون انهم یحسنون صنعا

    خسارت عمل دراین آیه دومرحله دارد

    1-کسانی که سعیشان دراین محدوده گم می شوند درحالیکه گمان می کنندکه دارندخوب کار می کنندومی سازندکه اینها درعمل خسارت بارترند

    2-کسانی که سعیشان دراین محدوده گم می شوند درحالیکه گمان ندارندکه خوب کارمی کننداینهاخاسرند

    خسارت وجود:قل ان الخاسرین الذین خسرواانفسهم

    خاسرکسی است که خود را باخته هرچند همه ی دنیا  دردست اوباشد

     

    خسارت وجود

    انسان آمده به همه ی پدیده ها حرکت دهد ونیستها راهست کند،آمده ازپدیده ها بهره بگیرد وبا هستی جدیدی که خدا فقط در دست اوقرار داده به اینها معنا دهد،یاربسازد ویارها پیوند دهد.

    با قناعت واحتکار وبی جهت مصرف کردن نعمتها را دور می ریزد واینگونه خسارت وجودی خود را رقم می زند.

    محرکهایی درانسان موثراست.هنگامی که محرکها پایینتر ازدرجه ی وجودی او بود خسارت وجودی او آغاز می شود.

    طبیعی است که ما با از دست دادن نعمتها رنج وآسیب ببینیم.ما باید این طبیعیها را زیر سوال ببریم.

    هر انسانی به اندازه ی آنچه که روی آن حساب باز کرده می ارزد.هنگامی که انسان  درجه ی وجودیش رااحساس کرد دیگر با ازدست دادن نعمتها ناراحت وبا به دست آوردن آنها شاد نمی شود.

    ثمره ی کنترل ومحاکمه نکردن محرکها خسارت وجودی انسان است

    کار انسان به جریان انداختن راکدها است نه اینکه حرکت وجودی خود را به زنجیر بکشد و وجود خود را به پست ترها بفروشد

    مومن دنیا را رها نمی کند بلکه در دست گرفته و می چرخاند

    هنگامی می توانیم راه بیفتیم که همرنگ  راکدها نشویم.

     

    خسارت عمل

    همانگونه که انسان برمحرکهای خودباید نظارت داشته باشد باید برحرکتهای خود هم نظارت داشته باشد.اگرانسان برای خدا برخیزد ولی به کارکم قانع باشد دستهای خاسری دارد ودرعمل خاسرمی باشد

    خسارت عمل به خسارت وجودی راه دارد.نتیجه ی حرکتهای بدتکذیب چشم پوشی و کفراست ثم کان عاقبة الذین اساءواالسوای أن کذبوابآیات الله

     

    جبرانها

     

    انسانی که آمده نعمتها رابه حرکت درآورد ولی نشسته  اگر همه ی دنیا را هم بدست آورد جایگزین رکود وخسارت اونمی شود وگردش دنیا او را ازرکود بیرون نمی آورد .

     

    انسانی که از درون به غنا نرسد هیچ چیز دیگری برای او غنا به ارمغان نمی آورد اللهم اجعل غنایی فی نفسی

     

    جبران خسارت عمل

    رحمت وغفران دو بال نجات بخش انسان از خسارت عمل است

     

    غفران

    غفران پاک کردن گنده هایی است که از ناهماهنگی انسان با سنتها ونظام خدا برخواسته وتمام این نظامها را درخود گرفته.

    راه نیفتادن انسان برابر است با رکود وگندیدن تواناییها. چون انسان باهستی در ارتباط است گند او بازمی شود وفراگیرمی شود.

    گندهای را که انسان گمان می کند پریده آنها را به گردن اومی بندند کل انسان الزمناه طائره فی عنقه سپس درروز دیگر جمع بندی شده بیرون می آورند نخرج له یوم القیامة  و او چگونه باز وپخش شدن گندهای خود را می بیند یلقیه منشورا

    هنگام درخواست پاک سازی انسان می داند که دنیا را با گند خود به گند کشانده وخدا

    توانایی پاک سازی همه ی گندها را دارد واینکه این دستگاه به گونه آفریده شده گندها راتبدیل می کند یا می پوشاند

     

    رحمت

    رحمت دوباره بخشیدن وسرمایه های نو دراختیار انسان گذاشتن است.

    میزان غفران ورحمت خدا بستگی به میزان انکسار روحی انسان دارد.

    خدا شکل برخورد خود را با توجه به روحیات انسانها تنظیم می کند.کسی راکه به نعمتها وگناهان خود تکیه زده وبدانها افتخار می کند خودش وتکیه گاهیش راخورد می کند ولی  انسانی که شکسته است مورد بازخواست قرار نمی دهد بلکه با غفران ورحمت خود با او برخورد می کند.

     

    جبران خسارت وجود

     

    عوامل جبران خسارت وجود

    1-ایمان

    عشق وترس عامل شکل دهی وراه انداختن نیروهای نهفته انسان است.میزان حرکت انسان بستگی به میزان عشق دارد.

    2-توحید

    یکدست وهماهنگ شدن نیروها نیرو ورشد را به همراه دارد ورویش را پیش می آورد

    3-تواصی

    تذکرغفلت سوزاست.تواصی بارنگ وبوی حق ازبرخوردهای عاطفی نجات میدهد.

    هدف یک راه ومکتب باید نقد بخورد نه آدمهای خوب وبد آن.

    ارزش خوبی  بستگی به هدفی است که برگزیدیم دارد و ارزش هدفها در رابطه با قدر وظرفیت ونیاز انسان است

    همراه بودن با این معیارهاوسفارش کردن به آنها از خسارت نجاتمان می دهد

    4-توجه به اسوه ها

    اسوه های میزانند. با این میزانها هم می یابیم که کجا قرار داریم و هم می یابیم که تا کجا می توانیم برویم. 

    5-طلب ودعا

    چون مومن باور دارد که خد به اوکمک می کند به یأس نمی برسد بلکه به طلب ودعا می رسد

     

    این عوامل انسان را ازرکود بیرون می آورد.ترکیب شناخت وعشق انسان را ازچوب وسنگ شدن بیرون می آورد واحساسها وطبیعتها وضرورتهایش را تبدیل می کند دیگر همه ی عوالم او رادگرگون نمی سازد.

    با این شناخت می داند دارائیها مایه افتخار نیست  بلکه شکر وجریان می طلبد ومی داند نداشتن آنها مایه رنج نیست بلکه صبر وایستادگی برراه می طلبد این شناخت به انسان این دید رامی دهد که ازغیر خدا نباید طلب کند.از غیر خدانخواستن وبخشش دو چیزی است که ابراهیم رابه مقام خلت رساند

     

     آثار خسارت

    عوامل خسارت

    1-بدون اصل حرکت کردن

    2-درحرکت اصول را رهاکردن

    برای جلوگیری ازسوختن وآسیب دیدن نیروها هرکاری اصولی را می طلبد.رها کردن

    این اصول در هنگام کار باز سوختن وعذاب رابه همراه دارد .

    انتخاب مکتب وراه اصولی را می طلبد که بدون این اصول گرفتار برخوردهای عاطفی وخوشایند آدمها وعملها و حرفهامی شویم.خوبییها ومکتبها براساس هدفهای آن مکتب وهدفها براساس نیاز وساخت انسان نقد می خورند وبا قدر وجایگاه وآرمانهای نهایی انسان سنجیده می شوند.

    حرکت بدون این اصول حرکت عاطفی را به ارمغان می آورد ورها کردن این اصول به هنگام حرکت کفر وخسارت را به همراه دارد.

    قرب وبعد انسان درگرو شکر وکفراوست نه درگروه موقعیتها ونعمتها وامکانات.

    تربیت اسلامی یعنی جلو آمدن باپای شکرهمراه بینات وکتاب ومیزان ورنج بردن با کفر.

    بر عهده ی مربی هدایت است وانتخاب شکریا با خود انسان است.

    باشکر انسان به وسعت می رسد وبا کفربه رنج  وضعف ومحرومیت.

    برای راه افتادن نیاز به باور نیست.

    گمان وظن خشوع وخشیت را در انسان شکل می دهد.

    انسان با احتمالات شروع می کند وبا حرکت با این احتمالات به یقین می رسید .

    شک و وسواس وکفر ونفرت پس از شروع با استدلال ومعرفت نتیجه ی چشم پوشی از اصول است چون چشم پوشی منابع شناخت وآگاهی انسان را می پوشاند.

    اقتضا حکمت خدا این است که قلب وچشم وگوشی که به کارنگرفته از اوبگیرند واقتضا رحمت خدا این است که اگر به کار گرفتی زیادشان بکند

    درتربیت اسلامی مربی  هادی ومذکر است  وپس از ایمان انسان نصرت را وهنگام هجرت  ولایت  او رابه عهده دارد.

    باربه دوش ما است ما باید اغاز کنیم ومربی به ما کمک می کنیم که بهتر برویم همین است که مومن به پیامبر پس از مرحله ی کاشتن به روییدن و به سرکشیدن وبه استغلاظ وبه استقلال می رسد.

    همراه انسانی که به شناخت واصول رسیده شکر وکفر است.

    نتیجه کفر به قدر وجایگاه وآرمان محرومیت وضعف وعذاب است چون ریشه رنج انسان کفر است نه محرومیت. ما به همان اندازه یی که رنج می بریم ومی سوزیم وکافرهستیم وبا این علامت می توان خود رانقد زد.

    ونتیجه ی شکر وسعت است که دراین وسعت امنیت وتسلط وبهره برداری زیاد است .

    محرومیت

    منابع آگاهی انسان را می گیرد ودرنتیجه وسوسه وسپس شک وسپس بی تفاوتی در انسان شکل می گیرد.اینها به تدریج  در انسان شکل می گیرد.

    ضعف وضیق

    هنگامی که انسان محروم شد ضعیف می شود.انسان روی گردان از هدایت را خدا رها می کند این جا است که انسان دچار محرومیت می شود.

    فشار وسختی در شروع کار که انسان حیرت وضعف دارد هست وهنگامی که اودرکفر فرو رفت سینه اش با کفر به وسعت می رسد وبی تفاوت وبی خیال می شود.این وسعت کفر رنج بیشتری را درخود می پروراند وهنگامی که پرده ها کنار می رود در آتش حسرت وخزی وهون غبن می سوزد

    عذاب

    آتش وعذاب چهره ها دارد.

     

    تحلیل آثار

    عذاب برای ساختن و بازگشت انسان وراه افتادن اوست.

    برخلاف نگاه ما قرآن عذاب راعکس العمل انسان نمی داند بلکه خود عمل می داند.

    عذاب و آتش همراه کسانی است  که خسارت  وجود وعمل خود را با  دست خود رقم زده اند .این آتش ازخود انسان وسنگها مایه می گیرد وشعله ورمی شود.آنجاکه او تبدیل به جماد و نبات وحیوان شده هیزم سوختن خود را به دوش می کشد و خودش را به آتش می کشد.

    هیزمی که زن ابولهب برسر راه پیامبر می گذارد هیزم سوختن خودش است.ریشه ی این کارش حسادت ودشمنی وعصبیتی است.اینها همان رشته ایی هستند که درگردن اونشسته واو را به  بند می کشد.

     

     

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: دوشنبه 93/7/28 ::: ساعت 12:37 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر

    برداشت تفسیر تطهیر:

    اعضای گروه: کاظمی و  موذنی و علیزاده

    ü      توضیح خسارت:

    o       توضیح خسارت ابولهب‏ها و بى‏حاصلى انسان آن‏جا به دست مى‏آید که قدر، که جایگاه و قلمرو، که آرمان انسان مشخص شده باشد وگرنه در همین سطح و با همین حساب‏هاى جارى، این ابولهب‏ها هستند که برده‏اند و به ریش عالم هم خندیده‏اند.

    o       خسارت انسان، از باختن خودش و قدرش و از چشم پوشى از لقاء اللَّه و محبوس شدن در تنگناى این زندان مایه مى‏گیرد. چشم پوشى از مبدء و از معاد و از قدر و از خود انسان خسارت ساز است و سه معیار قدر، جایگاه و آرمان، مشخص کننده‏ى خسارت ابولهب است.

    o       توضیح سه معیار:

    §        درجه‏ى وجودى انسان از تمامى جمادها و حیات‏ها و حیوان‏ها جلوتر است، پس چطور مى‏تواند خودش را با اینها مبادله کند؟ یک عمر بدهد و یک مشت طلا و یا سنگ‏هاى گران‏قیمت و آجرها و خانه‏ها را بپذیرد.

    §        انسان با تمامى هستى رابطه دارد و در محدوده‏ى خانه و جامعه محبوس نیست. چگونه مى‏تواند خودش را از این همه رابطه کنار بکشد و با ابزارش پیوند بزند؟

    §        و انسان بیشتر از آگاهى و تکامل نیاز دارد و با رسیدن به شکوفایى استعدادهایش، تازه آغاز طغیان‏ها و عصیان‏ها و مصیبت‏هایش مى‏شود.

    ü     ابعاد خسارت:

    o       در این سوره، به دو بُعد از خسارت انسان اشاره مى‏شود: خسارت عمل و خسارت وجود. خسارت دست‏ها و خسارت انسان. تکرارها بى‏حساب نیست که این همه بار دارد. «تَبَّتْ یَدا ابى‏ لَهَبٍ»، دست‏هاى ابولهب و کارهاى او در خسارت نشسته، همان‏طور که وجود او از دست رفته است و «تَبَّ».

    o       خسارت عمل:

    §        در این آیه خسارت عمل، خودش دو مرحله مى‏گیرد؛ چون انسانى که سعى و حرکتش در این محدوده گم مى‏شود، گاهى با این اعتقاد همراه است که دارد خوب کار مى‏کند و خوب مى‏سازد و گاهى این گمان را ندارد. آنها که سعیشان گم شده و این گمان را دارند، در عمل خسارت‏بارترند و آنها که این گمان را ندارند خاسرند و امکان بازگشتشان هست.

    o       خسارت وجود:

    §        انسان آمده تا به سنگ و در و دیوار تا به این همه پدیده حرکت بدهد. انسان آمده تا امکاناتش را تبدیل به حرکت، تبدیل به صفا، تبدیل به انس و تبدیل به وحدت بکند. انسان آمده تا در کنار این همه نعمت که هست آن چیزى را که نیست، هست کند. آمده تا نبودها را بود کند. انسان براى این مهم آمده تا خلق کند. ولى او به جمع کردن قناعت مى‏کند و احتکار مى‏کند و یا بى‏جهت مصرف مى‏کند و نعمت‏ها را دور مى‏ریزد واسراف مى‏کند. و در همین مرحله است که خسارت وجودى انسان شکل مى‏گیرد. انسانى که آمده‏بود تا راکدها را تا جماد و نبات و حیوان را و عنوان‏ها را تبدیل کند و به حرکت وادارد، اکنون نشسته و خودش را به آجرها و سنگ‏ها و یا طلاها و جواهرها تبدیل کرده است.

    §        آنچه که بر روى من اثر مى‏گذارد، همان نشان دهنده‏ى جریان وجود من است، که على مى‏گوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِى‏ءٍ ما یُحْسِنُهُ»،ارزش هر کسى برابر همان چیزى است که آن را خوب مى‏شمارد. هنگامى که این مؤثرها و محرک‏ها از درجه‏ى وجودى انسان پایین‏تر باشند و با این وصف او را دگرگون کنند، در این هنگام خسارت وجودى انسان آغاز مى‏شود انسانى که مؤثرهایش و محرک‏هایش را کنترل نکرده و محاکمه نکرده.

    o       رابطه خسارت عمل با خسارت وجود:

    §        گیرم که تو محرک‏هایت را کنترل کردى و از تأثرهاى طبیعى جدا شدى و محرکى جز اللَّه براى تو نماند؛ محرکى که تو را شاد کند، ناراحت کند، بترساند، امیدوار کند؛ گیرم که تو از خسارت وجودى رها شدى، سر خوش مباش که خسارت عمل هم در پیش هست. تو باید نه تنها بر محرک‏ها که بر تمامى حرکت‏هایى که مى‏توانى به خاطر اللَّه داشته باشى نظارت کنى. نکته‏ى مهم این است که خسارت عمل به خسارت وجودى راه دارد. «ثُمَّ کانَ عاقِبةُ الّذینَ اساءُوا السّوُأى‏ انْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»؛ حرکت‏هاى بد، تکذیب و کفر است؛ چشم پوشى از اللَّه است، که خسارت عمل، به خسارت وجود راه دارد. و همین کارها ریشه‏هاى فلاح انسان را کاملا مى‏خشکانند، که در این آیه آمده است: «تَبَّتْ یَدا ابى لَهَبٍ وَ تَبَّ».

    ü     سوالات مطرح شده:

    o       صحبت از مبدا در توضیح خسارت با اینکه سه معیار قدر و جایگاه و آرمان مطرح شد چه جایگاهی دارد؟

    o       چرا برای بیان معیار جایگاه تعبیر به رابطه انسان با تمام هستی آورد؟

    o       آیا خسارت وجودی هم ضرورتا منجر به خسارت در عمل نیز می­شود؟

    o       در جایی که محرک من مساوی باشد آیا موجب خسارت وجودی در انسان می­شود؟





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/23 ::: ساعت 2:42 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    محمدهادی قراباغی

    سورةُ المَسَد

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ 

    تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ (1) ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ (2) سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4) فی‏ جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

     

    «1» لغات

    ·          تب:  زیان دیدن و به هلاکت رسیدن

    ·         اغنی عنه:  اغنی وقتی متعدی بنفسه باشد بمعنای بی­نیاز کردن است و وقتی با عنه متعدی شود بمعنای کفایت کردن و جایگزینی می­آید.

    ·         یصلی:  به آتش نزدیک شدن و سوختن

    ·         جید:  گردن

    ·         مسد: طنابی از موی شتر یا نخل خرما

    «2» سوالات چینشی

    علت تکرار تباب چیست و چرا یکبار به دست­های ابولهب نسبت داده شده و یکبار به خودش؟

    چرا ما اغنی با عنه آمده و نگفته ما اغناه ؟   چرا مال بر ماکسب مقدم شده؟ 

    موصوله بود ما کسب چه نکته ای دارد و چرا آن را مبهم آورده و معین نکرده؟

    چرا از ماده صلو برای وعده به عذاب استفاده می کند و نمی­گوید مثلا یدخلون نارا که شاید واضح­تر باشد؟

    توصیف امراه به حماله الحطب و این­که در گردنش طنابی از لیف خرما هست، چه پیامی را بیان می­کند؟

    استفاده از لفظ جید چه تفاوتی با عنق و رقبه دارد؟ و چرا از تعبیر فی جیدها استفاده شده است؟

    «3» سوالات ارتباطی

    رابطه  تباب دست با تباب نفس ابولهب چیست؟

    رابطه مال و ما کسب چیست؟  چه مناسبتی بین تباب نفس و عدم کفایت مال و ما کسب می­باشد؟

    آیا خسران نفس به نزدیک شدن به آتش می­انجامد؟  ارتباط زن ابولهب با جریان خسران او چیست؟

    «4» سوالات فضاومخاطب

    آیا فارغ از جریان ابولهب می­توان از این سوره در باره خسران انسان­ها و علت­ها و راهکارهای رهایی آن­ها بهره‌هایی برد؟  آیا این سوره درباره همه کسانی است که ارزش خود را فراموش کرده­اند و به اموال و دارائی­هاشان تکیه کرده­اند؟ 

     

    برای شناخت فضای سوره دو راه پیش روی ماست:

    1. به بررسی زندگی ابولهب بپردازیم (چرا که آیات درباره او صادق است) و کنکاش کنیم در این که او که بوده و چه کرده و چه ویژگی­هایی داشته و چگونه می­اندیشیده و موضع گیری می­کرده.

    سپس با این بررسی­ها به قواعد کلی قابل تسری به غیر ابولهب برسیم و به هدایت­های سوره دست یابیم.

    2.      یک راه هم این است که با مراجعه به آیات دیگر مفهوم تباب که محور این سوره است را بررسی کنیم و به فضای گفتمانی قرآن برسیم و بتوانیم با این آشنایی از فضای سوره به نکات هدایتی آن نزدیک شویم.

    نکته: باتوجه به کم تکرار بودن ماده تباب در آیات و با توجه به نزدیک بودن معنای خسران به این ماده از جهت معنا و مفهوم و پر تکرار بودن آن در آیات، می­توانیم از استعمالات ماده خسر در آیات برای این  کار بهره­مند شویم.

    بررسی لغت تباب و خسران در آیات

    بیش از 60 مرتبه ماده خسر در آیات کریمه آمده است و در روایات فراوانی نیز این ماده استعمال شده است.

    خسران و زیان در جایی معنا می­دهد که شخصی به دنبال هدفی باشد و با داشته هایش به آن نرسد و سرمایه­هایش را نیز ازدست بدهد. لذا ما باید در این آیات و روایات به این مسأله توجه کنیم که خسر در چه فضایی و در از دست دادن چه اهدافی مطرح است؟!

    یکی از نکاتی که با بررسی استعمالات خسر در آیات و روایات معلوم می­شود این است که خسر در فضای خاصی استعمال شده است و متعلق آن مسائل عادی روزمره و زیان­های مردم در بازار و معاملات معمولی نیست بلکه خسر در از دست دادن نفس انسان و عمل او و اهل او و دنیا و آخرت اوست.

    نمونه­ای از این آیات:

    o        خود افراد.(یا تعبیر نفس شده یا نسبت داده شده به خود افراد)    

    (الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (12))-(وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ )

     

    o        -  اهل   (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ)

    o        دنیا

    o        آخرت  (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (11)

     o         عمل   

    قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ‏ أَعْمالاً (103)

    ((امیرالمومنین ( علیه السلام ) : من قصر فی أیام أمله قبل حضورأجله فقد خسر عمله وضره أجله  / نهج البلاغه خطبه 28))

     

    نتیجه این که درمیابیم در نگاه قرآن کسی که خود را و اهلش را از دست داده و یا اصلا به دنبالش نبوده خاسر است و هالک، ابولهب نیز چون خود را فراموش کرده بود و غایت و هدف خود را اموال و دارائی‌هایش  قرار داده بود، به خسران رسید..

    بررسی زندگی ابولهب

    ...

    تَبَّت یَدا...

    انسان­ تشنه است و عطش عظیم دارد، و برای رفع این تشنگی به دنبال آب­ها یا سراب­هایی می­رود.

    اگر راهش را صحیح انتخاب کند و به سمت آب گوارا حرکت کند، خسران و زیانی نخواهد دید ولی اگر به بیراهه رفته و به سمت سراب­ها بتازد، قطعا خسران خواهد دید. تلاش او در حرکت به سمت آنچه کوچکتر از سرمایه­هایش است، مثل مال و دنیا، محکوم به خسران است ولذا آیه از تباب دستان ابولهب سخن می­گوید که مظهر حرکت اوست و چون هدف حرکت­اش کمتر از اوست چنانکه گوید (ماأغنی عنه ماله و ماکسب) به ناچار او، خودش و تلاش­هایش محکوم به تباب هستند(تبت یدا ابی لهب و تب)

     نتیجه این خسران سرمایه و خسران تلاش ها که ناشی از انتخاب غلط اهداف و مسیر است، چیزی نیست جز آتش شعله ور.

     

    همسر و همراه او نیز که او را در پیمودن این مسیر اشتباه یاری می­داد(وامرئته حماله الحطب)، به جای مدال و گردنبند افتخار و تفاخر(جید)، در گردن خود طنابی خشن از لیف خرما دارد که کنایه از خسران محسوس در نگاه مادی آن هاست برای تقریب و ملموس کردن فضا.(فی جیدها حبل من مسد).





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/16 ::: ساعت 2:52 عصر :::   توسط محمدهادی قراباغی 
    نظرات شما: نظر

     

    بسم الله الرحمن الرحیم:

    سید علی کاظمی

    تبت یدا ابی لهب وتب:

    خسران نفس و خسران عمل، لازم و ملزوم یکدیگرند. کسی که با تکبر و دنیاورزی، فقط برای رسیدن منافع دنیایی اش دشمنی می کند او خود را با تمامی قدرتهایش به خسران کشانده و اعمال او نیز هدر می رود. قدرت وکارهای او به هدر رفت  در حالی که خود او هدر رفته ای بیش نبود. اگ خود انسان هلاک شد دیگر اعمال او نتیجه ای نخواهد داشت.

    ما اغناعنه ماله وماکسب:

    اگر گرفتار چنین هلاکتی شدیم و خود را فراموش کرده باشیم که مایه خسارت است؛ نه دارایی ها ونه چیزهایی که کسب کرده ایم و برایشان زحمت کشیده ایم و مایه­ی ابرویمان بوده نمی تواند جلوی این خسران عظیم را بگیرد. که این خسران عامل تمامی کج روی ها ، غمها وگرفتاری هاست وبه رسول اگاه دلسوز و هیچ چیز ایمان نمی آوریم.

    سیصلی نارا ذات لهب:

    با چنین خسارت مهلکی راه دوری نیست که به همین زودی دچار رنج شویم. رنجشی که خود شعله ور کرده ایم و باید در همان بسوزیم. وبزرگی آن آتش به این است که تمامی زندگی مرا فرا می گیرد و خاموش شدنی نیست چه در دنیا و چه ادامه زندگی ام

    وامراته حماله الحطب:

    اگر در این خسران همسر انسان نیز شریک شود همچون مرد گرفتار می شود و وبال کار خویش را به دوش خواهد کشید

    فی جیدها...:

     

    او که می بایست گردن را به زینت می آراست و با این کار همسرش را در مسیر رسول قرار می داد اکنون در جایگاه خود قرار نگرفته و رنج رسول را به گردن گرفته که نتیجه اش این می شود که اشرافیت دنیایی او مورد تحقیر قرآن قرار می گیرد. و همجون همسرش گرفتار عذاب و رنج مستدام می شود.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/16 ::: ساعت 2:31 عصر :::   توسط محمدهادی قراباغی 
    نظرات شما: نظر

    باسمه تعالی

    تحقیق الحقیر موذنی

    الف) لغت

    تبّ: ضرر پایدار منجر به نابودی

    لهب: زبانه های آتش

    غنی: احتیاج نداشتن

    حطب: هیزمی که برای آتش فراهم می کنند

    جید: قسمت بالای سینه

    مسد: طناب ساخته شده از لیف نخل

     

    ب) سوالات چینشی و ترکیبی

    1.       با اینکه احتمالی هست که تبّ اول نفرین باشد و دومی اخبار از تحقق آن ولی جای سوال است که چه پیامی دارد؟

    2.      ما اغنی عنه چرا آمده و ما اغنیه نیامده است؟

    3.      با اینکه می توانست وصف دیگری برای نار بیاورد یا حتی بدون وصف بیاید ولی ذات لهب را آورد آیا پیام خاصی دارد (با توجه به کنیه ابو لهب آیا نشانگر امر خاصی است)؟

    4.      قالبهای مختلفی که در قرآن از وعده های عذاب آمده است این تفاوت تعبیرها جای تامل دارد. چرا از صلی استفاده شده است.

    5.      چرا سیصلی گفته و ماضی نگفته که حتمی الوقوع بودنش را برساند؟ آیا این همان قیامت را می خواهد بگوید یا احتمال اینکه خبری از این دنیا باشد هم هست.

    6.      چرا از حمال بودن و طناب به گردن برای إمرأته استفاده شده است؟

    7.      ماله و ما کسب با توجه به اینکه عام و خاص هستند لزومی داشت هر دو ذکر شود؟[1]

    8.      مفهوم خسران و تباب چیست؟

     

     

    ج) سوالات ارتباطی

    1.      ارتباط مااغنی با تب

    2.      ارتباط فی جیدها با تب

    3.      چه استفاده ای از متعلق خسران و آثار خسران و علت خسران و موانع خسران که در آیات دیگر آمده است می توان داشت؟

     

    د) فضای سوره و مخاطب

    1. ویژگیهای مخاطبی که در سوره آمده است چیست؟

    2. آیا مخاطب سوره فقط کسی است که در شأن نزول آمده است؟

    3. آیا راهی برای تشخیص خسران در دنیا وجود دارد؟

    4. در چه صورتی می توانم مطمئن باشم دچار خسران نشده ام؟

    5. اگر کسی دچار خسران و تباب شود راهی برای نجات دارد؟

     

    به پاسخ رسیدن

    مفهوم خسران نشان دهنده داد و ستدی است که در آن متاعی داریم که همین اهل و انفس و امکانات است. یک وقت انسان خود بخود دچار خسرانی هست همانطور که در سوره عصر آمده است ولی اگر اراده کند می تواند از خسر بیرون بیاید. سرمایه های او به صورت خودبخود بزرگتر از ظرفی است که در آن قرار دارد. پس دو خسر داریم یکی خسری است که به صورت طبیعی در آن قرار دارد و خسری که آن را انتخاب کرده است.

    این خسر انتخابی، علتهایی دارد که در آیات قرآن اشاره شده است از جمله کفر، نقض عهد الهی، پذیرش ولایت شیطان، ظلم به آیات، تکذیب لقاء الهی، تکذیب پیامبران که ریشه همه اینها عدم ایمان به ادامه داشتن خویش و کفر به خدا و تکذیب انبیاء الهی است و در یک کلام در مقابل حق ایستادن می باشد.

    و آثار آن که در آیات آمده است اعم از عذابهای سخت و جانکاه و سوزاننده جهنم، حسرت، بی ارزش شدن اعمال و نابودی و از دست دادن اصل سرمایه وجودی است. پایه ای ترین متعلقی که در آیات برای خسران آمده است نفس انسان است. گرچه خسر به اعمال هم تعلق پید ا کرده است ولی خسر اعمال از آثار و پیامدهای خسر وجودی است.

    مفهوم دیگر این است که چه معامله ای من دارم که در آن خسران اتفاق می افتد؟ معامله ای که یک طرف آن خود و نفس است و با خسران همه آنچه را دارد از دست می دهد.

    مخاطبی که در این سوره اشاره به خسارتش شده است هم به نماد ثروت روز افزونش و هم نماد قدرتش اشاره شده است گویا تکیه این افراد به این دو می باشد. نه تنها خود او بلکه کسانی که با تشویق و انگیزش او به نوعی همراهی کرده اند دچار عذاب خواهند شد و عذابشان هم تناسب با کاری که انجام داده اند خواهد بود.

    از مهمترین ویژگیهای مخاطب این سوره ثروت روز افزون، از بنی هاشم بودن، ثروتمند بودن، خوشگذرانی، استقامت در مخالفت (دنبال حضرت می­رفته هر دعوتی که حضرت می­کردند بلافاصله وارد می­شده)، یارگیری، تندی و طلاق دو دختر پیامبر می باشد. یعنی با همه آنچه داشته در مسیر کفر خود و دشمنی با حق ایستاده بود.

     

    با تشکر از استاد محترم

    با علم به اینکه این کار در مقابل تلاشهای حضرت عالی برای این کلاس بسیار ناچیز است اما کاری است برای شروع گرچه علم به نقصان آن هم وجود دارد.

     

     



    [1]مال و ماکسب عام و خاص مطلق نیستند چه بسا مالی که از ارث رسیده باشد و ماکسب نباشد





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/16 ::: ساعت 2:26 عصر :::   توسط  
    نظرات شما: نظر

    بسمه تعالی

    جمع بندی تفسیر سوره مسد-علیزاده

    سوالات ترکیبی و چینشی:

    1)      ترکیب تبت و تب چیست؟

    ·        سه احتمال است: اولی خبر دومی انشا، یا به عکس و یا هر دو انشا و یا هر دو خبر و یا دومی جمله حالیه. صرف بیان احتمالات برای ما مفید نیست.اگر تب دوم حال باشد در معنی تاثیر دارد. دستش بریده بود در حالی که دستش بریده بود. ولی ظاهرا با توجه به معنا هر دو خبر هستند از تباب فرد در دو جنبه.

    2)     ما اغنی ما استفهامیه است یا نافیه؟

    ·        نافیه بهتر است در معنی و استفهامیه بودنش محل تامل است.ما استفهامیه به معنای کیف باشد اولا ثابت نیست و ثانیا به معنای کیف نیز ما در معنی کردن آیه دچار مشکل می­شویم.

    3)     چرا با فعل ماضی شروع شده نه با اسم؟

    پاسخ: برای اینکه تاکید شود بر روی خسران که از تبت برداشت می­شود. در معانی جمله اسمیه آوردن بار معنایی خاصی دارد و جمله فعلیه آوردن هم همین­طور است. و فعل ماضی بودن تبت دلالت بر ثبوت خسران دارد.

    4)     آیا ذکر کنیه خاص برای ابولهب برای اشاره به جهنمی بودن شخصی است که به تباب رسیده؟

    نهایت چیزی که می­شود گفت این است که از جهت هماهنگی این کنیه با نتیجه عملکرد فرد است که از این کنیه استفاده شده است.

    5)     آیا تعبیر ما اغنی عنه بجای ما اغناه یا ماانفع برای اشاره به این مطلب است که جان تو و استعدادهای درونی تو ارزشی دارد که اگر در آن به خسران برسی هیچ چیز دیگر به تو نفع نمی­دهد و جای آن را نخواهد گرفت؟

    گاهی چیزی نفع ندارد و مرا بی نیاز می­کند و در مورد نه تنها مایه نفع نمی­شود بل بی نیاز هم     نمی­کند. و گاهی چیزی انسان را بی نیاز نمی­کند ولی شاید جایگزین او شود ولی در مقام هیچ چیزی نمی­تواند جایگزین نفس انسان و استعدادهای بینهایت او شود.

    6)      آیا تعبیر به ماکسب و مبهم آوردن بواسطه ما موصوله اشاره دارد به این که هیچ چیز نمی­تواند جایگزین جان و نفس شخص شود؟

    با توجه به فضای تباب نفس ظهور تعبیر آیه در این مطلب روشن است.

    7)     ترکیب وامراته و حماله و فی جیدها چیست؟

    ·        وامراته عطف به سیصلی یعنی فاعل سیصلی و احتمال دیگر اینکه مبتدا باشد. هر دو ترکیب صحیح است و از حیث معنی عطف به فاعل گرفتن بهتر است و حماله می­شود حال و فی جیدها جمله حالیه می­شود.

    ·        حماله یا حال است یا وصف مقطوع[1] است. چون اضافه حماله اضافه عامل به معمول است و این اضافه لفظیه است و این اضافه تعریف نمی­آورد پس تطابق بین صفت و موصوف در این ترکیب وجود نخواهد داشت. پس احتمال دوم این ایراد را دارد.

    سوالات ارتباطی:

    1.      آیا اسناد تباب به ید برای این است که بگوید دو تباب داریم ؛ یکی اعمال شخص در تباب است و یکی خود شخص؟

    ید نشانه قدرت و توان انسان است که تباب توان انسان مساوی با تباب خودش است و شاید اشاره به تباب از اصل دارد نه تباب سطحی. لذا تباب در قدرت و ید منجر به تباب در نفس انسان می­شود پس دوبار از واژه تب استفاده شد.

    2.      آیا توصیف نار به ذات لهب برای اشاره به هماهنگی ابولهب با ذات لهب است با این توضیح که این شخص پدر زبانه های آتش است و زبانه های آتش زاییده خسران اوست؟

    این برداشت زیبایی است ولی نمی­توان بر آیه حمل کرد زیرا نهایت چیزی که روشن است هماهنگی کنیه فرد با نتیجه عملکردش است.

    3.      توصیف امراه به حماله الحطب و فی جیدها.. چه پیامی را بیان می کند؟آیا اشاره به همکاری و کمک کار بودن خانواده و همکار او در خسران نفس شخص است؟

    از آن جایی که یکی از متعلقات خسر اهل فرد است ابولهب به خاطر خسرش موجب خسر اهلش نیز شده است و این رابطه از طرف زن این فرد با خودش نیز قابل برداشت است که او نیز به خسر اهلش دامن زده است و رابطه دوطرفی است. و شاید تعبیر حماله الحطب اشاره به همین مطلب باشد.

    4.      رابطه جمله سیصلی نسبت به جمله قبل چیست؟

    بعضی بیان جمله سابق گرفتند یعنی مال و کسبش او را بی­نیاز نکرد پس سیصلی... یعنی فردی که به خسارت تام رسیده راهی جز رفتن به سمت آتش و نابودی ندارد.

     

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

    تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ (1) ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ (2) سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4) فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

    معانی لغات:

    ·        تب، تباب: خسارت منجر به هلاکت است.

    ·        غنی: مقابل فقر و به معنای عدم احتیاج است.

    ·        کسب: تحصیل و به دست آوردن هر چیزی اعم از مادی و معنوی برای خود

    ·        صلی: از ریشه صلو به معنای عبادت مخصوص مانند نماز و از ریشه صلی به معنای نزدیک کردن و عرضه بر آتش است.

    ·        لهب: بروز هیجان که در هر چیزی به حسب خودش است.

    ·        حطب: هر چیزی که برای سوختن از آن استفاده می­شود.

    ·        جید: جلوی گردن و بالای سینه را می­گویند.

    ·        حبل: شی امتداد دارنده بزرگی که برای رسیدن به غرض یا بستن و محکم کردن کردن چیزی از آن استفاده می­شود.

    ·        مسد: حبل و طناب از هر چیزی که ساخته شده باشد ولی از لیف خرما معروف است.

    برداشت تفسیری:

    خداوند متعال برای زندگی به انسان سرمایه­هایی را عطا کرده است که شامل نفس و استعدادهای درونی، اهل و فرزندان، متاع دنیا که شامل اموال و جایگاه اجتماعی است، تلاش و عمل و آخرت که زندگی ابدی انسان در آنجاست. با توجه به اینکه واژه محوری سوره مسد تباب است و تباب به معنای خسارت منجر به هلاکت است می­توان گفت که خسارت انسان در استفاده از سرمایه­هایی که عطای الهیست منجر به هلاکت وی می­شود. خسران نفس یعنی اینکه فردی نفسش را کم پنداشت و یا اینکه ارزش واقعی خود را می­داند ولی نفسش را به کم می­فروشد. پس متاع و سرمایه­ای که ما در این بازار دنیا برای تجارت بهترین­ها داریم نفس و اهل و متاع دنیا و آخرت و عمل است و انسان خاسر در اینها چیزی جز هلاکت فرجامش نیست و هیچ چیز دیگری نمی­تواند جایگزین سرمایه­های وی شود.

    در این سوره ابولهب نمادی است از کسی که به خاطر بهره­برداری نکردن صحیح از سرمایه­هایش و به هدایت نرسیدن دچار هلاکتی شده که دیگر برایش هیچ جایگزینی وجود ندارد. وی تکیه­اش برای مقابله با حق نفس و اموال و قدرت اجتماعی و اهل و تلاشش بود که طبق وعده حتمی قرآن همه این­ها او را به تباب رساند و نتوانست او را در دنیا و آخرت بی­نیاز کند.

    تعبیر تبت یدا و تب و تعبیر مااغنا عنه ماله و ماکسب اشاره به همین مطلب است که قدرت او که به اموال و جایگاه اجتماعی و تلاش او است به نابودی رسیده که نتیجه حتمی آن تباب خود ابولهب و استعدادهای درونیش است که وارد شدن او به آتش جهنمی ثمره آن هلاکتی می­باشد که خودش برای خودش ساخته است.

    در این بین اهل او که همسرش بود نیز طبق آیه وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ... در هلاکت خودش و ابولهب سهم دارد همانطور که ابولهب در هلاکت همسرش سهم داشت زیرا طبق آیات قرآن یکی از نتایج خسارت فرد در دنیا وارد شدن خسارت به اهلش است.

     



    [1]وصفی را از موصوف جدا می­کنیم تا مدح یا ذمش را بیشتر کنیم. این می­شود وصف مقطوع و این وصف منصوب فعلی محذوف می­شود.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/16 ::: ساعت 2:22 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر