سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس بسیار به درس و مباحثه علم بپردازد، آنچه را فرا گرفته از یاد نبرد وآنچه را ندانسته فرا گیرد . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

1-    مرزبندی با جریانهای مقابل دین، نیازمند چه زمینه هایی، چه شرایطی، چه روشی هایی ودارای چه پیامدهایی است؟آیا این مرزبندی یک مرزبندی جریانی و از جانب قدرت حاکمه است یا حتی کسانیکه در درونشان جریانهایی مقابل و مخالف دین شکل گرفته ولو به صورت تشکل وجریان اجتماعی بروزنکرده اند،نیازمند این مرزبندی ها و برخوردها هستند؟

رئ روش دو تفسیر برهان و نور الثقلین: ر.ک دومقاله با همین عنوان در نرم افزار جامع التفاسیر.بخش کتابشناسی این دو تفسیر.متن در گروه تلگرامی موجود است.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: جمعه 94/10/11 ::: ساعت 10:33 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    تفسیر سوره کافرون-تفسیر المیزان

    مراحل : 1- بیان(مشخصات سوره) مکی یا مدنی بودن و تعداد آیات سوره2-بیان کلی در مورد سوره3-بیان تفصیلی آیات4-بحث روایی5بحث موضوعی(در برخی موارد)

    روشها در هر مرحله:

    الف: مشخصات سوره:

    1-       در بیان مکی و مدنی بودن معمولا نظر مشهور را بیان می کند.(از قبل)

    2-    در صورت اختلاف در مکی یا مدنی بودن به آن اشاره می کند. گاهی فقط اشاره به اصل اختلاف است و گاهی قائلین و مستندات ایشان را بیان وبررسی می کند(گفته شود بیان و بررسی قائلین به چه روشی است)

    3-       یکی از مستندات ایشان در مکی یا مدنی بودن سیاق آیات است.(البته مورد 2یا 3 را در این سوره در مرحله بیان آورده است)

    ب: بیان کلی:

    1-       به ارتباط سوره ها با هم نمی­پردازد بر خلاف مجمع(از قبل)

    2-       نگاه کلی سوره را می­گوید و یا غرض را بیان می­کند    .    (از قبل)

    3-       درسور بزرگ معمولا غرض را بیان می­کند ویا مرور کلی می­کند و در سور کوچک موضوع را بیان می­کند(از قبل)

     ج:بیان تفصیلی:

    1-    بحث اعرابی و بلاغی دراین مرحله انجام می شود.دربحثهای اعرابی اولا به نظرات واحتمالات مطرح شده دیگران بعضا توجه و نقد دارد.ثانیا در برخی موارد با طرح ابهام یا سئوال، به موارد خروج از روال طبیعی می پردازد و بررسی می کند.ثالثا در بحثهای اعرابی هم شواهدی از جاهای دیگر قرآن می آورد.

    2-       در جمع بندی معنای هر آیه، شواهدی از آیات دیگر می آوردو گاهی معنای جمع بندی شده را مضمونی تکرار شده در سوره های دیگر می داند.

    3-       در بیان نکات تفسیری به حرفهای مجمع البیان توجه دارد.

    4-    بر خلاف مجمع لغت و معنی را با هم آورده و در بیان، هر دو را ذکر کرده است و چون مجبور است لغت را جوری معنی کند که با کلام و جمله هماهنگ باشد، دقیقتر است. با توجه به سوال و پرسش ها بحثشان را مطرح میکردند مثلا در سوره توحید میگفتند چرا اسم ظاهر در الله الصمد آمده؟(از قبل)

    5-       در شرح لغات بر خلاف مجمع از کتب لغت استفاده کرده و رجوع به متخصص دارد    .  (از قبل)

    6-      ریشه اصلی لغت را بیان می کند. و آن را معنی می­کند و بعد مشتق را.(از قبل)

     

    بحث روایی(تماما ازقبل)

    -        روایات شیعی و عامی را می­آورند

    -        چیزی که به عناون شأن نزول مطرح میشود را در ضمن بحث روایی می­آورند

    -         همچنین روایات فضیلت را هم در بحث روائی مطرح می­کنند.

    -        در بعضی سور احادیثی پیرامون اصل وجود سوره آورده شده که آیا جزو قرآن بوده یا خیر.

    -        معمولا احادیث آخر نیز درمورد محتویات سوره می­باشد.

    -        در المنثور، مجمع البیان و تفسیر قمی، سه کتابی است که ایشان در بحث روایی از آنها استفاده می‌کنند.

    بحث موضوعی: در برخی موارد در پایان سوره متناسب با مباحث مطرح شده در سوره، بحث موضوعی دارد





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/7/18 ::: ساعت 5:4 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    سوره نصر-سئوالات مطرح

    1.     ارتباط شرط و جزا چیست؟یعنی چه ارتباطی بین نصروفتح و رویت دخول ناس افواجا دردین با امر به تسبیح و استغفار وجود دارد؟(در صورتی که ایندو را بصورت شرط و جزا مطرح کنیم)

     2.         ارتباط و نسبت بین خود اجزاء شرط وجزاچیست؟ یعنی ارتباط بین نصربا فتح ورویت دخول ناس افواجا دردین و نیز ارتباط بین امربه تسبیح و امر به استغفار؟

    3.       ترکیب «فسبح بحمد ربک» چه مطلبی را می رساند؟

    4.       «انه کان توابا» تعلیلی است یاخیر؟تعلیل برای چه؟

    5.       دخول فوج فوج مردم در دین به چه معناست؟





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/12/19 ::: ساعت 7:2 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    فسبح بحمد ربک

    فاء جواب شرط (شرط: اذا جاء نصر الله/ویا شرط دوجزئی: اذا جاءنصر الله ...ورایت الناس....)

    بحمد ربک : حال است برای فاعل فسبح

    باء در بحمد ربک: اقوال: 1-برای مصاحبت است و حمد اضافه به مفعول شده: یعنی همراه تسبیح که تنزیه خداوند از آنچه دور از شان اوست، آنچه را لایق به حال اوست ذکر کن.پس کانه ماموره به دوچیز [1]ا ست(نفی صفات سلبی و اثبات صفات ایجابی)2- باء برای استعانت باشد وحمد مضاف به فاعل: یعنی با آنچه خداوند خودش را حمد می کند تو با آن چیز، خدارا تسبیح کن.

    واستغفره: عطف به فسبح

    انه کان توابا: جمله تعلیلیه (علت غایی برای امر به استغفار)



    [1]   اشکال نشود که امر به یک شی امر به قید آن نیست.مثلا در اضرب هندا ضاحکه دو ماموربه نداریم.جواب ا ین است که در جایی که قید نه از نوع فعل ونه فعل شخص مامور نباشد اشکال وارد است ولی در بالامانند این است که بگویی داخل مکه شو درحالی که محرم هستی.که چون دخول و احرام هردو فعل شخص مامور است کانه هردوماموربه است ولو به نحو جزء. فإن قلت من أین یلزم بالحمد و هو إنما وقع حالا مقیدة للتسبیح و لا یلزم من الأمر بالشی‏ء الأمر بحاله المقید له و أجیب بأنه إنما یلزم ذلک إذا لم یکن الحال من نوع الفعل المأمور به و لا من فعل الشخص المأمور نحو اضرب هندا ضاحکة و إلا لزم نحو ادخل مکة محرما فهی مأمور بها و هنا من هذا القبیل





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 93/12/10 ::: ساعت 1:5 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    لغت

    معادل فارسی ترجمه ها

    جمع بندی براساس التحقیق

    معادل منتخب

    شعرانی

    فولادوند

    مکارم

    مشکینی

    گرمارودی

    پرتوی از قرآن

    حمد

    حمد

    ستایش

    حمد

    حمد

    سپاس

    سپاس

    (ستودن)

    ستودن

    رب

    پروردگار

    پروردگار

    پروردگار

    پروردگار

    پروردگار

    پروردگار

     (سوق دادن به سمت کمال ورفع نقائص)-پرورش دهنده

    پروردگار

    استغفار

    طلب آمرزش

    خواستن آمرزش

    خواستن آمرزش

    طلب آمرزش

    خواستن آمرزش

    آمرزش جستن

     (طلب محو اثر)[1]

    آمرزش جستن

    توابا

    قبول کننده توبه

    همواره توبه پذیر

    بسیارتوبه پذیر

    همواره عطف توجه کننده و توبه پذیر

    بسیارتوبه پذیر

    بس آمرزنده

     (بسیاررجوع کننده-درصورت انتساب به پروردگار:رجوع همراه با تفوق و تسلط)

     

    بسیارعطف توجه کننده



    [1]   سترخاصی که با نوعی حرکت همراه باشد





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 93/12/10 ::: ساعت 7:26 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    لغت

    معادل فارسی ترجمه ها

    جمع بندی براساس التحقیق

    معادل منتخب

    شعرانی

    فولادوند

    مکارم

    مشکینی

    گرمارودی

    پرتوی از قرآن

    الناس

    مردمان

    مردم

    مردم

    مردم

    مردم

    مردم

    (همراهان،جمعیت دارای علقه/از انس به معنی القرب مع الظهور)

    کسان

    یدخلون

    در می آیند

    درآیند

    وارد شدند

    وارد شدند

    در می آیند

    درمی آیند

    (واردشدن وقرارگرفتن در جایی که محیط است)

    درآمدن

    افواجا

    فوج فوج

    دسته دسته

    گروه گروه

    فوج فوج

    دسته دسته

    گروه گروه

     (توده­وار-فوج: حصه­ای که اجزایش دارای اشتراکاتی هستند) 

    توده وار

    سبح

    تسبیح کن

    نیایشگرباش

    تبسیح گو

    تسبیح گو-وبه اعتقاد وعمل منزه دار-

    به پاکی ستودن

    تسبیح

    ( حرکت پایدار)

    پاک شمردن





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 93/12/10 ::: ساعت 7:26 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    لغت

    معادل فارسی ترجمه ها

    جمع بندی براساس التحقیق

    معادل منتخب

    شعرانی

    فولادوند

    مکارم

    مشکینی

    گرمارودی

    پرتوی از قرآن

    نصر

    یاری کردن

    یاری

    یاری

    یاری

    یاری

    یاری

     (یاری رساندن در برابر مخالف)

    پشتیبانی

    فتح

    فتح مکه

    پیروزی

    پیروزی

    پیروزی(بزرگ فتح مکه و سایرپیروزیها)

    پیروزی(برمکه)

    پیروزی

     (گشودن بن بست­ها)

    گشایش

    رایت

    بینی

    بینی

    بینی

    دیدی

    بینی

    بینی

     (مطلق نظاره کردن)

    دریافتن





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 93/12/10 ::: ساعت 7:24 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    سبح( حرکت پایدار)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌5، ص: 20

    أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الحرکة فی مسیر الحقّ من دون انحراف‌و نقطة ضعف، أو کون على الحقّ منزّها عن نقطة ضعف...فیلاحظ فیها جهتان: جهة الحرکة فی مسیر الحقّ و جهة التباعد عن الضعف، و بهذا یظهر الفرق بینها و بین موادّ- التنزیه و التقدیس و التبرئة و التبعید و التزکیة و التخلیة و التهذیب و التطهیر و الفراغ و التفصیل و التجنیب و التنحیة و التخلیص و نظائرها.فانّ النظر فی التنزیه و التبرئة و التبعید و التخلیة و التزکیة و التنحیة: الى جهة التباعد فقط، و ...

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌5، ص: 26

    إنّ التسبیح کما قلنا هو جعل شی‌ء متنزّها عن الضعف و النقص و الانحراف، مع کونه مستقرّا على الحقّ.

    حمد(ستودن)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌2، ص: 280

    أنّ الحمد فی مقابل الذّمّ، و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة- ستایش، و عن الشکر بکلمة سپاس.

    ثمّ إنّ الحمد یلازم التسبیح، کما أنّ نسبة الصفات الثبوتیّة الى اللّه تعالى یلازم نفی الصفات السلبیّة أوّلا، و بهذا اللحاظ قد استعملا مقارنین: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ*، ...

    رب(سوق دادن به سمت کمال ورفع نقائص)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌4، ص: 18

    أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة سوق شی‌ء الى جهة الکمال و رفع النقائص بالتخلیة و التحلیة، سواء کان من جهة الذاتیّات أو العوارض أو الاعتقادات و المعارف أو الصفات و الأخلاقیّات أو الأعمال و الآداب أو العلوم المتداولة، فی انسان أو حیوان أو نبات، ففی کلّ شی‌ء بحسبه و بحسب ما یقتضى ترفیع منزلته و تکمیل شأنه.

    و هذه الحقیقة الأصلیة یعبّر عنها فی مورد بالإصلاح، و فی مورد آخر بالانعام،و فی آخر بالمدبّر، و فی موضوع بالسائس، و فی مورد بالإتمام، و فی آخر بما یناسب الأصل و یرجع الیه. فهذه المعانی کلّها من مصادیق الحقیقة.

    و أمّا المالکیّة و المصاحبة و السیادة و القیمومة و الزیادة و النماء و العلوّ و الملازمة و الاقامة و الادامة و الجمع و رفع الحاجة و التعلیم و التغذیة و ما یشابهها: کلّ منها من لوازم الأصل و من آثاره، و کلّ منها فی مورد خاصّ بحسب اقتضاء المقام و تناسب الموضوع.

    استغفار(طلب محو اثر)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌7، ص: 241

    و التحقیق

    أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو محو الأثر، و تستعمل فی الذنوب و المعاصی، و مفهوم المحو أعمّ.

    و أمّا مفاهیم الستر و الصفح و الإصلاح و غیرها: فمن لوازم محو الأثر، فانّه یوجب ستر الخطاء الواقع و الصفح عنه و الإصلاح.

    توابا(رجوع-درصورت انتساب به پروردگار:رجوع همراه با تفوق و تسلط)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌1، ص: 399

    أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الرجوع من الذنب و الندم علیه. و هذا المعنى إذا انتسب الى العبد. و أمّا إذا انتسب الى اللّه المتعال: فتستعمل بحرف على،فتدلّ على الرجوع بطریق الاستعلاء و الاستیلاء، و یلازم هذا المعنى الرحمة و العطوفة و المغفرة.و ظهر الفرق بینها و بین الإنابة و الأوب و الرجوع و الاعتذار و الندم.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/11/15 ::: ساعت 1:47 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    مستندات:

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌12، ص: 140

    نصر:(مطلق یاری رساندن در برابر مخالف)

    أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو إعانة فی قبال مخالف، کما أنّ الإعانة تقویة شی‌ء فی نفسه و من دون نظر الى غیره.و أمّا مفاهیم الإمطار و الإعطاء و الإتیان و الانتقام و التقویة: إذا لوحظ فیها القیدان المذکوران: فتکون من مصادیق الأصل، و إلّا فهی من التجوّز، بمناسبة مطلق الإعانة بوجه.

    ثمّ إنّ النصرة إذا استعمل بحرف على: فیدلّ على الاستیلاء و الغلبة،و إذا استعمل بحرف من: فیدلّ على الجانب و الجهة، کما فی:. وَ نَصَرْن?اهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآی?اتِن?ا.أى و نصرناه فی هذه الجهة و من هذه الحیثیّة.و إذا استعمل مطلقا و بدون قید: یدلّ على مطلق النصرة

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌9، ص: 16

    فتح:(گشودن بن بست­ها)

    أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما یقابل الإغلاق، أى رفع الإغلاق و السدّ و الحجب، و هذا المعنى یختلف باختلاف الموارد و الموضوعات، مادّیّا أو معنویّا...و سبق أن الغلق هو آخر مرتبة من الردم و السدّ و الحجر و المنع.

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌4، ص: 11

    رویت(مطلق نظاره کردن)

    أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو النظر المطلق بأىّ وسیلة کان، بالعین الباصرة، أو بقلب بصیر، أو بشهود روحانىّ، أو بمتخیّلة مفکّرة بترکیب الصور و المعانی...( و الرؤیة بالعقل النظری کما فی- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّ?هَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّم?او?اتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ/و الرؤیة بالمتخیّلة کما فی أ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً و...)



    ?و لیعلم أنّ الرؤیة معناه الحقیقی و الأصل الواحد فیه: هو ما قلناه من مطلق النظر بعین أو بغیرها. و أمّا مفهوم العلم أو الظنّ أو التدبّر أو التعقّل و غیرها: فانّما هی من آثار الرؤیة، و تستفاد منها فی مواردها...

    ?و أمّا الرایة بمعنى علم الجیش: فلا یبعد اشتقاقها من الرؤیة، فانّ الرایة عنوان الجماعة و ما یرى و یتظاهر منهم، و هو مظهر و علامة لهم

    و الترئیة: بمناسبة ما یرى من المرأة و یظهر من علائم الحیض أو الاستحاضة، أو بسبب اراءة الدم و اعلامه ظهور أیّام مخصوصة، و تلک الأیّام و الحالات من المرأة خلاف ما یتوقّع و ینتظر منها، و هی جالبة یتوجّه الیها...

    ?و أمّا صیغة أ رأیتک و أ رأیتکم: فیقال انّها بمعنى أخبرنى، و لکنّ الحقّ أنّ هذه الصیغ أیضا بمعناها الحقیقی و مأخوذة من مفهوم الرؤیة، و اتّصال- الضمیر لتعیین المخاطب مفردا و تثنیة و جمعا و مذکّرا و مؤنّثا، و یبقى الفعل على حالة واحدة لعدم الافتقار الى تغییره و تحویله، و هذا التعبیر یدلّ على تأکید و مبالغة فی السؤال و فی تفصیل الجواب و الدقّة فیه.

    الناس(همراهان،جمعیت دارای علقه/از انس به معنی القرب مع الظهور)

    التحقیق ذیل ریشه انس ج‌1، ص: 162

    و أمّا القول بأنّ الإنسان مشتقّ من النسیان، أو أنّ الناس من النوس، أو أنّ الاستیناس بمعنى الاستیذان: فغیر صحیح.

    همان: ج‌1، ص: 161

    و الأناس: هو الإنس و قد یخفّف بحذف الهمزة- قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّ?اسِ مَلِکِ النّ?اسِ ...، قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُن?اسٍ مَشْرَبَهُمْ* ...، یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُن?اسٍ بِإِم?امِهِمْ- 17/ 71، إِنَّهُمْ أُن?اسٌ یَتَطَهَّرُونَ*.

    همان ج‌1، ص: 160

    و التحقیق

    أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو القرب مع الظهور بعنوان الاستیناس، فی مقابل النفور و الوحشة و البعد. و هذا المعنى محفوظ فی جمیع صیغ مشتقّاتها. و امّا ما ینفر فکالوحوش و الحیوان، و ما لا یظهر و لا یستأنس فکالجنّ.

    و أمّا الرؤیة و السماع: فلیس مفهومها مطلقّ الرؤیة و السماع بل بقید الاستیناس و الاختلاط. و کذلک الإنس و الإنسان: فبملاحظة أنسه و اختلاطه، و هذا هو الفارق بین لفظ الإنسان و البشر و آدم.

    فباعتبار معنى الظهور فی مفهومها: تستعمل فی مقابل الجنّ:ی?ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ*

    و لم تستعمل کلمة البشر و لا آدم فی مقابل الجنّ أو الجانّ.

    و أمّا تقدّم الإنس على الجنّ أو تأخّره عنه: ففی کلّ مورد بحسبه من خصوصیّة فی المورد أو فی العمل أو خصوصیّة لکلّ واحد منهما، تقتضی تقدّم واحد أو تأخّره.

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‌12، ص: 293‌ذیل ریشه نوس

    و التحقیق

    أنّ الأصل الواحد: هو الحرکة مع اضطراب.

    و أمّا کلمة الناس: فقد سبق فی الإنس أنّ الناس أصله الأناس مهموزا، ثم حذفت همزته تخفیفا بکثرة الاستعمال، و لا سیّما عند استعماله بالألف و اللام، فیکون ثقله أشدّ.

    و مبدأ الاشتقاق فی کلّ من الإنسان و الأناس و الناس واحد، و یلاحظ فی کلّ منها معنى التأنّس و هو فی قبال النفور و التوحّش.

    و یؤیّد هذا المعنى استعماله فی موارد لا یناسب مفهوم النوس بمعنى الحرکة و الاضطراب، کما سنذکر من الآیات الکریمة.

    و أیضا، إنّ الاشتقاقات المرادفة المأخوذة من الانس کالاناس و الإنسان، و قولهم إنّ الإنسان واحد الناس من غیر لفظه: یؤیّد ما ذکرنا من اشتقاقه من الانس. و لیس ممّا بین مشتقّات النوس کلمة مشابهة به معنى.

    و یدلّ على ما ذکرناه من کثرة استعمال الکلمة: ذکرها فی القرآن المجید کما فی المعجم، فی 241 موردا.

    . ق?الَ إِنِّی ج?اعِلُکَ لِلنّ?اسِ إِم?اماً- 2/ 124. أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّ?اسِ- 2/ 185. وَ مِنَ النّ?اسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغ?اءَ مَرْض?اتِ اللّ?هِ- 2/ 207. إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ .... وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّ?اسِ- 3/ 21. إِنَّ أَوْلَى النّ?اسِ بِإِبْر?اهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ ه?ذَا النَّبِیُّ- 3/ 68. أَمْ یَحْسُدُونَ النّ?اسَ عَلى? م?ا آت?اهُمُ اللّ?هُ مِنْ فَضْلِهِ- 4/ 54 فانّه لا یناسب کون الامامة لجمع فیهم اضطراب. أو نزول القرآن لهدایتهم مع انّ هدایته للمتّقین. أو شراء النفس لابتغاء المرضاة مع اضطرابهم. أو أمرهم بالقسط و الحقّ. أو کون المتبّعین و النبىّ من المضطربین. أو کونهم ممّن‌آتاهم اللّه من فضله.و أمّا إذا لوحظ فی الکلمة مفهوم الانس: فتوافق جمیع الموارد.

    یدخلون(واردشدن وقرارگرفتن در جایی که محیط است)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌3، ص: 184

    فظهر أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ما یقابل الخروج و هو عبارة عن الورود الى محیط یحویه و یحیطه، کما أنّ الخروج هو البروز عن ذلک المحیط ...،و الفرق بین هذه المادّة و مادّة الولوج و الورود: أنّ الورود هو ضدّ الصدور، أى الصیرورة و الدنوّ منه و الیه، و هذا مقدّم على الدخول- وَ لَمّ?ا وَرَدَ م?اءَ مَدْیَنَ. و الولوج: هو الدخول ملاصقا به و فی جوفه- حَتّ?ى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِی?اطِ...

    ثمّ انّ الدخول أعمّ من أن یکون محسوسا مادّیا ... أو معنویّا ....و هذا المفهوم تختلف خصوصیّاته باختلاف استعمال المادّة بالحروف،

    فإذا استعملت بحرف- فی: فتدلّ على الأخذ و الشروع فی الدخول کما فی-. ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ ...،. یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّ?هِ ...،. حَتّ?ى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِی?اطِ ...،. فَادْخُلِی فِی عِب?ادِی ...،. ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً.و إذا استعملت بحرف- من: فتدّل على مبدأ الدخول و طریقة کما فی-. ل?ا تَدْخُلُوا مِنْ ب?ابٍ و?احِدٍ ...،. وَ لَمّ?ا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ.و إذا استعملت بحرف الباء: فتدلّ على الإلصاق و الارتباط و التأکید کما فی- أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ، ... وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ، ... دَخَلْتُمْ بِهِنَّ*.

    و أمّا إذا أرید التعدیة: فتستعمل بالهمزة أو بالتضعیف، فیقال أدخلته الدار و دخّلته. و الأوّل إذا کان النظر الى جهة صدور الفعل، و الثانی الى جهة الوقوع، و هذا مقتضى اختلاف الهیئة- وَ أَدْخَلْن?اهُ فِی رَحْمَتِن?ا ...، وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً، ... رَبَّن?ا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّ?اتِ عَدْنٍ.

    و أمّا التدخّل: فهو یدلّ على مطاوعة التفعیل، و تقلب التاء دالا کما فی مدّثّر فیقال فی اسم الفاعل و المفعول و المکان منه: المدّخّل-. لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغ?ار?اتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَیْهِ.

    و أمّا الدخل: فالظاهر انّه فی الأصل صفة کحسن بمعنى ما یدخل من الخارج فی شی‌ء و هو فی الأغلب زائد عارض للشی‌ء، من عیب و نقص و زیادة-. تَتَّخِذُونَ أَیْم?انَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ- 16/ 93- فیجعلون أیمانهم و عهودهم أمرا زائدا یفسد برنامج أمورهم المنظورة و نظم معاشهم الدنیوىّ، و لا یبالون النقض و الخلاف بل انّهم یریدون النقض من أوّل ساعة.

    فظهر لطف التعبیر بالمادّة و بالصیغ المختلفة فی مواردها.



    افواجا(توده­وار-فوج: حصه­ای که اجزایش دارای اشتراکاتی هستند)

    التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‌9، ص: 152

    أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو قطیع من شی‌ء یتراءى فیه جریان. و من مصادیقه: جماعة من الناس یسرعون الى جانب و قطیع من المسک تفوح و تنتشر رائحته. و قطیعة من الأرض متّسعة فیما بین مرتفعین، فکأنّها تجرى الى الانحدار.

    و الفیج: بمناسبة الیاء، یدلّ على انحدار و سرعة زائدة.

    و بینها و بین موادّ- الفوت، فوح، فوخ، فور، فوع، فوغ: اشتقاق اکبر، و هی تشترک فی مفهوم الجریان.

    و هذا المعنى هو الفارق بینها و بین- القوم و الجماعة و الطائفة و غیرها.

    فالفوج: قطیع یشترک فی حکم أو فی جریان.

    . وَ رَأَیْتَ النّ?اسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّ?هِ أَفْو?اجاً- 110/ 2.... أى جمع متشکّل یجمعهم جریان و برنامج واحد، کالحرکة الى جانب الدین أو....





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/11/15 ::: ساعت 1:45 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    جمع بندی لغات:

    نصر:(مطلق یاری رساندن در برابر مخالف)

    فتح:(گشودن بن بست­ها)

    رویت:(مطلق نظاره کردن)

    الناس:(همراهان،جمعیت دارای علقه/از انس به معنیالقرب مع الظهور)

    یدخلون:(واردشدن وقرارگرفتن در جایی که محیط است)

    افواجا:(توده­وار-فوج: حصه­ای که اجزایش دارای اشتراکاتی هستند)

    سبح:( حرکت پایدار)

    حمد:(ستودن)

    رب:(سوق دادن به سمت کمال ورفع نقائص)

    استغفار:(طلب محو اثر)

    توابا:(بسیاررجوع کننده-درصورت انتساب به پروردگار:رجوع همراه با تفوق و تسلط)





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/11/15 ::: ساعت 1:42 عصر :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر
       1   2   3      >