سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بینوا فرزند آدم ، مرگش پوشیده است ، و بیمارى‏اش پنهان ، کردارش نگاشته است و پشه‏اى او را آزار رساند جرعه‏اى گلوگیر بکشدش و خوى وى را گنده گرداند . [نهج البلاغه]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

برداشت تفسیر تطهیر:

اعضای گروه: کاظمی و  موذنی و علیزاده

ü      توضیح خسارت:

o       توضیح خسارت ابولهب‏ها و بى‏حاصلى انسان آن‏جا به دست مى‏آید که قدر، که جایگاه و قلمرو، که آرمان انسان مشخص شده باشد وگرنه در همین سطح و با همین حساب‏هاى جارى، این ابولهب‏ها هستند که برده‏اند و به ریش عالم هم خندیده‏اند.

o       خسارت انسان، از باختن خودش و قدرش و از چشم پوشى از لقاء اللَّه و محبوس شدن در تنگناى این زندان مایه مى‏گیرد. چشم پوشى از مبدء و از معاد و از قدر و از خود انسان خسارت ساز است و سه معیار قدر، جایگاه و آرمان، مشخص کننده‏ى خسارت ابولهب است.

o       توضیح سه معیار:

§        درجه‏ى وجودى انسان از تمامى جمادها و حیات‏ها و حیوان‏ها جلوتر است، پس چطور مى‏تواند خودش را با اینها مبادله کند؟ یک عمر بدهد و یک مشت طلا و یا سنگ‏هاى گران‏قیمت و آجرها و خانه‏ها را بپذیرد.

§        انسان با تمامى هستى رابطه دارد و در محدوده‏ى خانه و جامعه محبوس نیست. چگونه مى‏تواند خودش را از این همه رابطه کنار بکشد و با ابزارش پیوند بزند؟

§        و انسان بیشتر از آگاهى و تکامل نیاز دارد و با رسیدن به شکوفایى استعدادهایش، تازه آغاز طغیان‏ها و عصیان‏ها و مصیبت‏هایش مى‏شود.

ü     ابعاد خسارت:

o       در این سوره، به دو بُعد از خسارت انسان اشاره مى‏شود: خسارت عمل و خسارت وجود. خسارت دست‏ها و خسارت انسان. تکرارها بى‏حساب نیست که این همه بار دارد. «تَبَّتْ یَدا ابى‏ لَهَبٍ»، دست‏هاى ابولهب و کارهاى او در خسارت نشسته، همان‏طور که وجود او از دست رفته است و «تَبَّ».

o       خسارت عمل:

§        در این آیه خسارت عمل، خودش دو مرحله مى‏گیرد؛ چون انسانى که سعى و حرکتش در این محدوده گم مى‏شود، گاهى با این اعتقاد همراه است که دارد خوب کار مى‏کند و خوب مى‏سازد و گاهى این گمان را ندارد. آنها که سعیشان گم شده و این گمان را دارند، در عمل خسارت‏بارترند و آنها که این گمان را ندارند خاسرند و امکان بازگشتشان هست.

o       خسارت وجود:

§        انسان آمده تا به سنگ و در و دیوار تا به این همه پدیده حرکت بدهد. انسان آمده تا امکاناتش را تبدیل به حرکت، تبدیل به صفا، تبدیل به انس و تبدیل به وحدت بکند. انسان آمده تا در کنار این همه نعمت که هست آن چیزى را که نیست، هست کند. آمده تا نبودها را بود کند. انسان براى این مهم آمده تا خلق کند. ولى او به جمع کردن قناعت مى‏کند و احتکار مى‏کند و یا بى‏جهت مصرف مى‏کند و نعمت‏ها را دور مى‏ریزد واسراف مى‏کند. و در همین مرحله است که خسارت وجودى انسان شکل مى‏گیرد. انسانى که آمده‏بود تا راکدها را تا جماد و نبات و حیوان را و عنوان‏ها را تبدیل کند و به حرکت وادارد، اکنون نشسته و خودش را به آجرها و سنگ‏ها و یا طلاها و جواهرها تبدیل کرده است.

§        آنچه که بر روى من اثر مى‏گذارد، همان نشان دهنده‏ى جریان وجود من است، که على مى‏گوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِى‏ءٍ ما یُحْسِنُهُ»،ارزش هر کسى برابر همان چیزى است که آن را خوب مى‏شمارد. هنگامى که این مؤثرها و محرک‏ها از درجه‏ى وجودى انسان پایین‏تر باشند و با این وصف او را دگرگون کنند، در این هنگام خسارت وجودى انسان آغاز مى‏شود انسانى که مؤثرهایش و محرک‏هایش را کنترل نکرده و محاکمه نکرده.

o       رابطه خسارت عمل با خسارت وجود:

§        گیرم که تو محرک‏هایت را کنترل کردى و از تأثرهاى طبیعى جدا شدى و محرکى جز اللَّه براى تو نماند؛ محرکى که تو را شاد کند، ناراحت کند، بترساند، امیدوار کند؛ گیرم که تو از خسارت وجودى رها شدى، سر خوش مباش که خسارت عمل هم در پیش هست. تو باید نه تنها بر محرک‏ها که بر تمامى حرکت‏هایى که مى‏توانى به خاطر اللَّه داشته باشى نظارت کنى. نکته‏ى مهم این است که خسارت عمل به خسارت وجودى راه دارد. «ثُمَّ کانَ عاقِبةُ الّذینَ اساءُوا السّوُأى‏ انْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»؛ حرکت‏هاى بد، تکذیب و کفر است؛ چشم پوشى از اللَّه است، که خسارت عمل، به خسارت وجود راه دارد. و همین کارها ریشه‏هاى فلاح انسان را کاملا مى‏خشکانند، که در این آیه آمده است: «تَبَّتْ یَدا ابى لَهَبٍ وَ تَبَّ».

ü     سوالات مطرح شده:

o       صحبت از مبدا در توضیح خسارت با اینکه سه معیار قدر و جایگاه و آرمان مطرح شد چه جایگاهی دارد؟

o       چرا برای بیان معیار جایگاه تعبیر به رابطه انسان با تمام هستی آورد؟

o       آیا خسارت وجودی هم ضرورتا منجر به خسارت در عمل نیز می­شود؟

o       در جایی که محرک من مساوی باشد آیا موجب خسارت وجودی در انسان می­شود؟





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/7/23 ::: ساعت 2:42 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر