سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در پرستش بی دانش، و دانش بی اندیشه و (قرآن) خواندن بی تدبّر، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

بسمه تعالی

علیزاده

جمع بندی تطهیر از آثار خسارت تا پایان: 

·        بدون اصل حرکت کردن‏و در حرکت، اصول را رها کردن، این هر دو، عامل خسارت و سوختن انسان هستند.

·        در انتخاب مکتب، در انتخاب هدف هم اصولى هست، معیارهایى هست. اگر بدون این اصول شروع کنى، صدمه مى‏بینى. حیرت‏ها و درگیرى‏ها و فشارها خواهى داشت. گرفتار برخوردهاى عاطفى خواهى شد. خوشایندهاى آدم‏ها، عمل‏ها و حرف‏ها، هر لحظه تو را به جایى مى‏کشاند.

·        صداقت‏ها و مکتب‏ها بر اساس هدف‏هایى که طرح مى‏کنند و هدف‏ها بر اساس نیاز و ساخت انسان نقد مى‏خورند و همان‏طور که گذشت، با قدر و جایگاه و آرمان نهایى انسان سنجیده مى‏شوند.

·        قرب و بعد انسان، در گرو شکر و کفر اوست، نه در گرو موقعیت‏ها و نعمت‏ها و امکانات.

·        شکر و کفر توست که نصر و یا رنج تو را باعث مى‏شود. با شکر امکانات و وسعت تو زیاد مى‏شود، که: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَازیدَنَّکُمْ».

·        با کفر انسان به رنج مى‏رسد، که: «لَئِنْ کَفَرْتُمْ انَّ عَذابى‏ لَشَدیدٌ»و این یک جریان تدریجى است که ادامه مى‏یابد تا به فرو رفتن و غرق شدن انسان بینجامد. «سَیَصْلى‏ ناراً ...»

·        اگر از این اصول چشم پوشیدم، کافر هستم. و با این کفر، به ضعف، به محرومیت مبتلا مى‏شوم و به رنج مى‏رسم و عذاب مى‏بینم.

·        مگر نه این‏که یقین نتیجه‏ى کار و مزد حرکت و میوه‏ى عمل ماست؟ پس در این جریان هم باید حتى با احتمالات حرکت کرد و از احتمال‏ها چشم نپوشید تا به یقین‏ها رسید، که: «اخُوکَ دینُک فاحتَطْ لدینک».

·        کفر و چشم پوشى، منابع شناخت و آگاهى انسان را مى‏پوشانند. قلب و سمع و ابصار او را مى‏گیرند.

·        هنگامى که تو با اینها کار نکردى، حکمت تقاضا دارد که از تو پس بگیرند؛ همان‏طور که اگر به کارشان گرفتى، رحمت تقاضا دارد که زیادتر بدهند، که رشد و خسر و یا قرب و بعد انسان در گرو شکر و کفر اوست.

·        مربى در تربیت اسلامى نقش هدایت دارد و نقش ذکر دارد. و اگر ایمان آوردى و آمدى، نقش نصرت دارد. و اگر هجرت کردى و بریدى نقش ولایت و یک‏دست شدن دارد، که مؤمنین اولیاى یکدیگرند و مى‏توانند حتى بدون اجازه از یکدیگر بردارند.

·        انسانى که مى‏یابد و به اصول مى‏رسد، او همراه دو عامل شکر و کفر است. اگر چشم پوشى کرد، به محرومیت و در نتیجه به «ضعف» و تنگى و در نتیجه به «عذاب» و رنج مى‏رسد؛ چون رنج انسان از بى‏ظرفیتى او ریشه مى‏گیرد، نه از محرومیت و نداریش. این علامت روشنى است براى کسانى که مى‏خواهند خودشان را نقد بزنند و از وضع خود با خبر باشند،

·        این دو خط است که هر کدام به تدریج شکل مى‏گیرند و بار مى‏دهند. خط شکر همچون رویش سبز گیاه به جوانه‏ها و استغلاظ و استقلال مى‏رسد و خط کفران به محرومیت از منابع شعور و آگاهى و در نتیجه به ضیق و تنگى و در نتیجه عذاب و رنج.

·        محرومیت : آن‏جا که منابع آگاهى تو را گرفتند، این طبیعى است که وسوسه و سپس شک و سپس بى‏تفاوتى در تو شکل بگیرد. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَانْذَرْتَهُمْ امْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایُؤْمِنُونَ».

·        ضعف و ضیق : با این محرومیت، ضعف و تنگى در تو ریشه مى‏دواند. این فشار و سختى در شروع کار است که انسان از حیرت برخوردار است و از ضعف، اما آن‏جا که در کفر فرو رفت، سینه‏اش با کفر به وسعت مى‏رسد، «شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً». «1» و بى‏تفاوت و بى‏خیال مى‏شود و حتى به دیگران مى‏گوید: با ما بیایید، ما گناهان شما را به دوش مى‏گیریم، «و لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ ...».

·        وسعت کفر، وسعتى است که رنج بیشتر را در خود مى‏پرورد. و آن‏جا که پرده‏ها کنار مى‏رود و چشم‏ها تیز مى‏شود او در آتش حسرت و خزى و هون و غبن مى‏سوزد، که: «مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِن اللَّهِ».

·        عذاب : این آتش‏ها و عذاب‏ها، چهره‏ها دارند؛ عذاب الحریق، عذاب عظیم، عذاب الیم، عذاب الخزى، عذاب الهون، عذاب مهین، عذاب مقیم و عذاب النار. و آتش‏ها هم آتشى نیستند که فقط پوست را بسوزانند، که دل را مى‏سوزانند: «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْافْئِدَةِ».

·        تحلیل آثار: و این رنج‏ها و آتش‏ها، به تدریج نصیب ابولهب‏ها مى‏شود ... که خودشان آتش افروخته‏اند و شعله ساخته‏اند، «سَیَصْلى‏ نارَاً ذاتَ لَهَب».

·        لطف در این است که این عذاب، نه براى تشفى خاطر خداست و نه به خاطر سوختن انسان، که فقط براى ساختن اوست تا شاید بازگردد و به راه بیاید؛ «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى‏ عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ». عذاب، عکس العمل نیست، خود عمل است.

·        قرآن ما را از آتشى مى‏ترساند که از خود انسان و از سنگ‏ها مایه مى‏گیرد و شعله‏ور مى‏شود؛ «فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة اعدَّت للکافرین»

·        پناه نه از دشمن و نه از بیگانه، پناه از جنایت خودم که بر خودم روا داشتم و پناه‏ از این هیزم‏هایى که بر پشتم نگاه داشته‏ام که من «حَمّالَةُ الْحَطَب» خویشم و براى سوختن خودم اینها را به دوش کشیده‏ام. این تحلیل از عذابى است که باید انسان از آن بترسد. و این آتشى است که راستى مى‏سوزاند. تو نه از خدا و نه از بیگانه که از خودت مى‏سوزى





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/4 ::: ساعت 5:15 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر