سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خدا بترس هر چند ترسى اندک بود ، و میان خود و خدا پرده‏اى بنه هر چند تنک بود . [نهج البلاغه]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

آثار خسارت‏

تحلیل کلی:قاعده شکر و کفر

 

بدون اصل حرکت کردن‏و در حرکت، اصول را رها کردن‏، این هر دو، عامل خسارت و سوختن انسان هستند. 

در انتخاب مکتب، در انتخاب هدف هم اصولى هست، معیارهایى هست.

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 166

صداقت‏ها و مکتب‏ها بر اساس هدف‏هایى که طرح مى‏کنند و هدف‏ها بر اساس نیاز و ساخت انسان نقد مى‏خورند و همان‏طور که گذشت، با قدر و جایگاه و آرمان نهایى انسان سنجیده مى‏شوند. 

قرب و بعد انسان، در گرو شکر و کفر اوست.

در مقام تربیت اسلامى ما نمى‏توانیم آدم‏ها را به نیش بکشیم و به دوش بگیریم، بلکه همراه بینات و کتاب و میزان، باید با شکرشان جلو بیایند و یا با کفرشان رنج ببینند. دیگر این با خود آنهاست که شاکر باشند یا کافر.

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 167

با شکر امکانات و وسعت تو زیاد مى‏شود، که: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَازیدَنَّکُمْ».[1]و با کفر انسان به رنج مى‏رسد، که: «لَئِنْ کَفَرْتُمْ انَّ عَذابى‏ لَشَدیدٌ».

و این یک جریان تدریجى است که ادامه مى‏یابد تا به فرو رفتن و غرق شدن انسان بینجامد. «سَیَصْلى‏ ناراً ...»

 

 (چگونگی رسیدن به خسارت از طریق کفر:)

منى که به اصول یک‏دست و راحت رسیده بودم و راحت شده بودم، گرفتار وسوسه‏ى شک و حتى نفرت مى‏شوم و نمى‏فهمم که من به استدلال و بحث احتیاج ندارم، این همه عقبگرد، نتیجه‏ى کفرهاى من است که با آگاهى‏هاى سابقم کار نکردم و طبیعى است که منابع شعور و آگاهى مرا بگیرند و رهایم کنند و من به شک و کفر و نفرت هم برسم، که؛ «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ»[2] همین است.

نفی ضرورت یقین برای حرکت:

ما خیال مى‏کنیم که براى حرکت، به یقین، به باور احتیاج هست، در حالى که به تعبیر قرآن در سوره‏ى بقره آیه‏ى 45 و 46 خشوع و خشیت حتى با گمان و ظن در انسان شکل مى‏گیرد، که: «انها لکبیرةٌ الا على الخاشِعینَ الَّذینَ یَظُنُّونَ انَّهُمْ مُلاقوا رَبِّهِمْ ...»

مگر ما در جریان زندگى عادى جز با احتمالات و گمان‏ها حرکت‏

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 168

مى‏کنیم؟ مگر نه این‏که یقین نتیجه‏ى کار و مزد حرکت و میوه‏ى عمل ماست؟ پس در این جریان هم باید حتى با احتمالات حرکت کرد و از احتمال‏ها چشم نپوشید تا به یقین‏ها رسید، که: «اخُوکَ دینُک فاحتَطْ لدینک».[3]

انسان با احتمال‏ها شروع مى‏کند. پس آن‏جا که با استدلال و معرفت شروع کرد و سپس دچار شک و وسواس و سپس کفر و نفرت شد، باید به این نکته بپردازد که کى و کجا از اصول شناخته شده‏اش چشم پوشیده است؛ چون کفر و چشم پوشى، منابع شناخت و آگاهى انسان را مى‏پوشانند.

 حکمت تقاضا دارد که از تو پس بگیرند؛ همان‏طور که اگر به کارشان گرفتى، رحمت تقاضا دارد که زیادتر بدهند، که رشد و خسر و یا قرب و بعد انسان در گرو شکر و کفر اوست.

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 169

 (چگونگی رسیدن به خوبی از طریق شکر):

مربى در تربیت اسلامى نقش هدایت دارد و نقش ذکر دارد. و اگر ایمان آوردى و آمدى، نقش نصرت دارد. و اگر هجرت کردى و بریدى نقش ولایت و یک‏دست شدن دارد، که مؤمنین اولیاى یکدیگرند و مى‏توانند حتى بدون اجازه از یکدیگر بردارند. پس این تویى که باید شروع کنى و بسازى. و آنها هستند که به تو کمک مى‏کنند تا تو بهتر بسازى و بیشتر بسازى. در هر حال بار به دوش توست و عامل قرب تو در عبودیت توست، در نظارت توست، در شکر توست. همین و همین.

و همین است که در جریان فلاح و رویش پس از مرحله‏ى «کاشتن» به «روییدن» و به «سرکشیدن» و به «استغلاظ» و به «استقلال» مى‏رسیم:

«کَزَرْعٍ اخْرَجَ شَطْاءَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ»،[4]

اگر چشم پوشى کرد، به محرومیت و در نتیجه به «ضعف» و تنگى و در نتیجه به «عذاب» و رنج مى‏رسد؛ چون رنج انسان از بى‏ظرفیتى او

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 170

ریشه مى‏گیرد، نه از محرومیت و نداریش. و هر چه درجه‏ى کفر بیشتر بشود، درجه‏ى رنج انسان زیادتر خواهد شد.

 

ما به همان اندازه که رنج مى‏بریم، به همان اندازه کافریم. و این علامت روشنى است براى کسانى که مى‏خواهند خودشان را نقد بزنند و از وضع خود با خبر باشند، «انَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ».[5]

اگر مى‏بینى که ابولهب‏ها به تدریج در شعله‏هاى عذاب فرو مى‏روند و بیشتر مى‏سوزند، به همین خاطر است، که کفر بیشتر محرومیت بیشتر و ضعف بیشتر و رنج بیشتر و سوختن بیشتر را به دنبال مى‏آورد. «سیصلى‏ نارا ذات لهب». شکر، وسعت مى‏آورد، نعمت مى‏آورد و در این وسعت، امن است و تسلط است و بهره‏بردارى زیاد حتى از امکانات کم.

اثر اول: محرومیت‏

 

آن‏جا که منابع آگاهى تو را گرفتند، این طبیعى است که وسوسه و

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 171

سپس شک و سپس بى‏تفاوتى در تو شکل بگیرد.

 این تدریج به این نتیجه‏ها مى‏رسد

اثر دوم:ضعف و ضیق‏

 

با این محرومیت، ضعف و تنگى در تو ریشه مى‏دواند. گویا مى‏خواهى در فضایى بدون هوا بالا روى. گویا دچار خفگى شده‏اى. آنها که از هدایت روى بر تافته‏اند و خدا رهایشان کرده و کنارشان گذاشته، آنها دچار این ضعف و تنگى مى‏شوند؛ «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ انْ یَهدیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ. وَ مَنْ یُرِدْ انْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَانَّما یَصَّعَّدُ فى السَّماء کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ».[6]

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 172

این فشار و سختى در شروع کار است که انسان از حیرت برخوردار است و از ضعف، اما آن‏جا که در کفر فرو رفت، سینه‏اش با کفر به وسعت مى‏رسد، «شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً».[7] و بى‏تفاوت و بى‏خیال مى‏شود و حتى به دیگران مى‏گوید: با ما بیایید، ما گناهان شما را به دوش مى‏گیریم، «و لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ ...».[8]

ولى این وسعت کفر با آن شرح صدر و وسعت ایمان برابر نیست.[9] این وسعت کسى است که خواب مى‏بیند.

این وسعت کفر، وسعتى است که رنج بیشتر را در خود مى‏پرورد.

اثر سوم :عذاب‏

 

و این آتش‏ها و عذاب‏ها، چهره‏ها دارند؛ عذاب الحریق‏، عذاب عظیم‏، عذاب الیم، عذاب الخزى، عذاب الهون، عذاب مهین، عذاب مقیم و عذاب النار.

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 173

و آتش‏ها هم آتشى نیستند که فقط پوست را بسوزانند، که دل را مى‏سوزانند: «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْافْئِدَةِ».[10]

اینها در دنیا مست جلوه‏هایى هستند که خودشان هم از آن لذتى نمى‏برند؛ چون اینها درست است که همه چیز دارند، ولى ذائقه ندارند و مزه را احساس نمى‏کنند. و این رنج‏ها و آتش‏ها، به تدریج نصیب ابولهب‏ها مى‏شود ...

که خودشان آتش افروخته‏اند و شعله ساخته‏اند، «سَیَصْلى‏ نارَاً ذاتَ لَهَب».

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 175

تحلیل آثار

اینها همراه اینهاست که به خسارت وجودى و خسارت عمل رسیده‏اند.

و لطف در این است که این عذاب، فقط براى ساختن اوست تا شاید بازگردد و به راه بیاید؛ «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى‏ عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ».[11]

قرآن دراین آیه تحلیل دقیق‏ترى از عذاب دارد؛ عذاب، عکس العمل نیست، خود عمل است.

هنگامى که همسر ابولهب هیزم‏ها را به دوش کشیده و آنها را بر سر راه‏

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 176

رسول مى‏گذارد، او در این هنگام دارد هیزم سوختن خودش را جمع مى‏کند و خودش را مى‏سوزاند. و آن رشته‏اى که به دوش کشیده همان رشته‏اى است که آیه از آن حرف مى‏زند. و آنچه که او را به این عمل مى‏کشاند، آن حسادت و دشمنى و عصبیتى که او را به این کار وا مى‏دارد و گردن او را به بند مى‏کشد. همان رشته‏اى است که در گردن او نشسته و او را مى‏بندد.

دراین تحلیل خدا همچون هرکولى نیست که بخواهد خودى نشان بدهد.

و باز در این تحلیل خدا آن زبونى نیست که بى‏تفاوت و بى‏جربزه پس از خلقت آسمان‏ها و زمین‏ها و آدم‏ها، به عرش خود پناهنده شده و رسولان را براى آرام کردن این عصیانگران شلوغ میانجى کرده باشد، که تهدید کنند و آنها را از لولو بترسانند و یا تشویق کنند و به جنات عدن گول بزنند، که در این تحلیل تو انسانى را مى‏بینى که دارد با هر عملش پاداش مى‏گیرد و خدایى را مى‏بینى که بارها و بارها این آتش را که آتش عمل اوست از دامن او خاموش کرده‏[12]

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 177

این‏جاست که با امام مى‏گویى: «اتَیْتُکَ یا مَوْلاىَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَیْتُ عَلى‏ نَفْسى‏ وَ احْتَطَبْتُ عَلى‏ ظَهْرى‏ ...»؛

تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص: 178

از این هیزم‏هایى که بر پشتم نگاه داشته‏ام که من‏ «حَمّالَةُ الْحَطَب» خویشم و براى سوختن خودم اینها را به دوش کشیده‏ام.

تو نه از خدا و نه از بیگانه که از خودت مى‏سوزى، در حالى که همیشه مى‏خواستى که خودت را حتى از روزهاى گرم به ییلاق‏ها بکشانى. راستى چقدر طنز و تمسخر در این سوختن و عذاب نهفته است.

«تجزون ما کنتم تعملون». جزاى شما همان کارهاى شماست. پاداش به عمل و به خاطر عمل نیست، که پاداش به عمل همان عمل است. «هل تجزون الّا بما کنتم تکسبون»،[13] همین‏ «تجزون ما کنتم‏ تعملون»[14] است.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/4 ::: ساعت 5:19 عصر :::   توسط محمدهادی قراباغی 
    نظرات شما: نظر