سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص کریم و بزرگوار، نزد خداوند، خرّم و با پاداش است و نزد مردم، محبوب و باشکوه . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

تفسیرسوره ی مسد کیقبادی

سوره مسد

واژه ها

تب

معانی[s1] [s2]     :1-خسران2—هلاکت3-تهیّأ-4استقامة 5-الاستقامة والتمام6-ذل وانقاد

معادل:1-زیان،2-نابودى،هلاک، 3-آماده شدن وروی آوردن،4-5استوار ومناسب شدن، وبه پایان رساندن،6-خواروزبون شدن،فروتنی کردن وفرمانبرداری کردن،نقص‏، بریدن، تب وتبت:زیان بیندونابودشود

 

غنی

1-الکفایة2[s3] -الصوت3-اذاأجزت عنه وقمت مقامه-4اصاب غنی-5اقاموا-6منازل-7المراة-8-مایغتنی به

معادل:1-آنچه کافی بوده ونیازی به دیگری نداشته،2-سرود وترانه،4-به جای اوقیام کرد وکار را جایگزین دیگری نمودوازآن بی نیازشد 4-رسیدن به بی نیازی 5-اقامت کردن درمکانی وآن را وطن خود قراردادن 6-خانه ها7-زن 8-آنچه که بدان کفایت می کنندزیاد شدن،به چیزى قناعت نمودن،بى‏نیازبودن،«هو غنی‏ عنه»: از او بى‏نیاز است‏،ماأغنی عنه:بی نیاز نکرد ازاو

 

کسب

معانی[s4] :1-ابتغاءوطلب واصابة-2-ربح-3-تحمل

معادل:1-،خواستن چیزی ودرپی آن رفتن وبه آن رسیدن2- بدست آوردن و سود بردن جمع آورى نمودن3-،تحمل کردن،پى کسب و کار رفتن، رسانیدن مال یا علم آموختن،درآمد، سود، آنچه که در نتیجه کسب بدست مى‏آید، کسب:بدست آورد

 

صلی

معانی:1-النار2-الدعا3-الرحمة 4-الاشراک5-وجدحرها6-کنیست 7-لینت 8-الثناء9-شوی10-اذا اردت أن تلقی[s5] 

معادل:1-آتش 2-خواندن وخواستن 3-بخشش وآمرزش4-تورهای شکار5-یافتن حرارت آتش 6-معبد یهودیان7-نرم کردن8-ستایش کردن وبه نیکی ستودن9-بریان کردن11-قراردادن درآتش پختن، در آتش انداختن و سوزانیدن،بر روى آتش گردانیدن برای نرم و صاف شودن،آتش، پشته آتش، شعله آتش،سیصلی:خواهد یافت حرارت آتش را و خواهد چشید

 

لهب

معانی[s6] :1-ارتفاع لسان النار2-العطشان3-الغبار الساطع 4-اذاأثارالغبار5-لسان النار6- اتّقدت‏-أوقد-7-أعیف العرب و أزجرهم للطیر8-الشعب الضیّق فی أعلى الجبل‏9-فرس‏ مُلْهِبٌ‏،

معادل:1-بلندشدن زبانه ی آتش2-تشنه،مشتاق3-گردوخاک بالارفته وبخش شده4-برانگیختن گردوخاک 5-زبانه ی آتش6-افروختن آتش7-...8-...9...شعله‏ور شد ن آتش بدون دود ، تشنه شدن،آتش روشن کردن تا شعله‏ور شود، شدت گرما، روز گرم، تشنگى،‏ لهب: شعله ور یا پرت کننده ی  شعله به بیرون

 

حطب

معانی[s7] : 1-الوقود 2-المخلط فی الکلام 3-اذا اتاک بالحطب4-النمیمه ،سعی به 5-جمعت الحطب6-مکان کثیر الحطب 7-مایعد للإیقاد

معادل:1-هیزم  2-هذیان گفتن درکلام3-آوردن هیزم،باهیزم نزدکسی آمدن4-سخن چینی ودوبهم زنی کردن5-هیزم گردآوری کردن 6-مکانی که بسیار هیزم درآن است7-آنچه که برای برافروختن آتش آماده می شودبر علیه کسی سعایت کردن و افترا بستن، حطب: هیزم

 

جید

معانی[s8] :العنق

معادل: بلند و زیبا شدن گردن. فرود آمدن باران خوبى بر روى‏زمین،تشنه شدن،مشرف بر هلاک و نابودى شدن،گردن.ضد (الردی‏ء) بسیار خوب، نیکو، متقن. جید:گردن

 

 

مسد

معانی[s9] : 1-جدل شیءوطیه 2-لیف یتخذ من جرید النخل 3-حبل یتخذ من اوبار الابل،حبل من لیف اوخوص،4-مجدولة الخلق کالحبل الممسدود غیرمستریخة5-اجدت فتله

معادل:1-پیچاندن ومحکم بافتن یک چیزی 2-لیفی که از شاخه ی درخت خرما درست   می شود3-طنابی که ازموشترگرفته می شود،طنابی که ازلیف یا ازبرگ درخت خرما4-...5-... ریسمان را محکم بافتن،از راه رفتن خسته شدن، نرم و طبیعى شدن شدن.دست خود را با شدت بر روى چیزى کشیدن،محور آهنین، جایگزین چیزی شدن،مسد:لیف درخت خرما

 [s1]

 [s2]مقائیس:1-خسران 2-هلاکت 3-تهیأ 4-استقامة

مصباح:1-خسران 2-هلاکت 3-تهیأ

صحاح:1-خسران وهلاکت 2-تهیأ واستقامة

اساس:1-ذل وانقاد 2-استقامة والتمام

 

 [s3]مقائیس:1-الکفایة 2-الصوت 3-اقاموا 4-منازل 5-المراة

مصباح:1-الإکتفاء-2-مایغتنی به3-المرأة4-اذاأجزت عنه وقمت مقامه 

التهذیب:اصاب الغنی

 

 [s4]مقائیس:ابتغاء و طلب و إصابة

مصباح:ربح-طلب المعیشة-تحمّل-جعلته یکتسب

 

 [s5]مقائیس:النار و ما أشبهه من الحمّى‏-جنس من العبادة-ما یصطلى به و ما یذکّى به النار و یوقد-الصلاة و هی الدعاء-الرحمة- الاشراک

مصباح:وجد حرّها-حرّ النار-شوی-مغرز الذنب من الفرس‏-موضع الصلاة و الدعاء-کنیست-لیّنت التهذیب:الثناء-شوی-تلقی-دعا‏

 [s6]مقائیس:ارتفاع لسان النار-کلّ شی‏ء ارتفع ضوؤه و لمع لمعانا شدیدا-العطشان‏-الغبار الساطع‏- إذا أثار الغبار

صحاح:لسان النار-اتّقدت‏-أوقد-العطش‏- اتّقاد النار

الاشتقاق: أعیف العرب و أزجرهم للطیر-الشعب الضیّق فی أعلى الجبل‏-فرس‏ مُلْهِبٌ‏،

 

 [s7]مقائیس:1-الوقود 2-المخلط فی الکلام 3-اذا اتاک بالحطب4-النمیمه5-سعی به

مصباح:1-جمعت الحطب 2-مکان کثیر الحطب 3-سعی به

مفردات:مایعد للإیقاد 2-مخلط فی کلام

 

 [s8]مقایئس ومصباح:العنق

 

 [s9]مقائیس:1-جدل شیءوطیه 2-لیف یتخذ من جرید النخل 3-حبل یتخذ من اوبار الابل 4-مجدولة الخلق کالحبل الممسدود غیرمستریخة

صحاح:1-لیف 2-حبل من لیف اوخوص 3-اجدت فتله

لسان:لیف

  

 

 

پرسش

پرسش چینشی

1)شروع سوره بااین آهنگ چه باری دارد؟

2)چرا(تبت وتب) را به صورت ماضی آورد؟آیاازکاری که انجام شده داردگزارش میدهد؟

3)چرافعل تبت را به ید پیوند زد؟وبه اعماله یا دنیاه پیوند نزد؟

4)چراتبت را دوبار بکار برد؟

5)ماضی آمدن اغنی چه باری دارد؟

6)چراترکیب مااغنی عنه باعن آمده؟آیااین تعبیر با تعبیر مااغناه تفاوت دارد؟

7)چراگفت سیصلی ونگفت یصلی؟

8)دو جمله ی تب و اغنی راماضی بکار برد ولی یصلی راجمله مضارع بکاربرد دراین تفاوت چه نکته یی نهفته است ؟

9) چرا برای زن ابی لهب تعبیر حمالةالحطب رابکاربرد؟

10)ازآوردن فی جیدها حبل من المسدچه چیز را می خواهد برساند؟.

 

پرسش ارتباطی

1)پیوند تبت وتب با مااغنی وسیصلی راچگونه می شود تحلیل کرد؟

2) جمله ی وامرأته با آیات پیشین چه ارتباطی دارد؟

 

پرسش ازفضاومخاطب

این سوره با این شروع می خواهد ما را متوجه چه چیز کند؟چه می شود که انسان خسارت زده می شود؟

 

 

مفهوم خسارت

 

دنیا بازاراست. آنچه را که انسان دردنیا می خرد یا می فروشد،خودش ،کردارش ،دنیا وسرای دیگراست.دراین بازارانسانها دو دسته اند گروهی با دست پربیرون می آیند و گروه دیگر تهیدست.

 

همان گونه که خورشید وشب با هم جمع نمی شوند دنیا وآخرت هم با هم جمع نمی شوند بنابراین هیچ کس به یکی از این دو نمی رسد مگر اینکه دیگری را رها کند.                                                                     انسان برای انتخاب نیازمند شناخت است یا کمیل ما من حرکة الا وانت محتاج فیها الی معرفة ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر این که درآن تو نیاز به شناخت داری. پس از این شناخت، با توجه به انتخاب ما  برد یا باخت ما رقم می خورد.

 

قدرانسان

پایه ی شناخت اندازه ی دیگر پدیده ها شناخت اندازه ی انسان است  من جهل قدره جهل کل قدر.نتیجه ی پی نبردن به اندازه ی خود نابودی است هلک من لم یعرف قدره.

 

این شناخت با مقایسه خود با دیگر پدیده ها بدست می آید.هنگامی که انسان می بیند همه ی هستی  برای او آفریده شده و در دست اواست و نیروهایی دارد که دیگر پدیده ها ندارند و این نیروها فراتر ازاین دنیا است می یابد که از همه بزرگتر وبرتر است.

 

درپی این شناخت است که دنیا در چشم انسان کم  وبی ارزش می شود.ودرپی این شناخت است که به کم بسنده نمی کند وپلیدیهای دنیا را ازخودمی زداید وخود را با آنچه که ماندنی نیست کم وبی ارزش نمی کند.

 

 

قدردنیا وآخرت

دنیا در برابر آخرت مطرح است و با آن مقایسه می شود. پس ازشناخت دنیا وآخرت به گذرا وکم وبی ارزش بودن دنیا می رسیم .این شناخت ‌وابستگی به دنیا راریشه کن می کند من عرف الدنیا تزهد ،کیف یزهد فی الدنیا من لایعرف قدرالآخرة.

 

دنیا گرچه روزهای آن بلند باشد مانندابربه پایان می رسد.قرآن درباره ی گذرا بودن دنیا می فرماید:انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض ممایأکل الناس والأنعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازّینت وظن اهلها أنهم قادرون علیها أتاها امرنا لیلا أونهارا فجعناهاحصیدا کأن لم تغن بالأمس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون جزاین نیست مثل زندگانی دنیا چون آبی است که فرو فرستادیمش ازآسمان پس آمیخت به آن رستنی زمین ازآنچه میخورند مردمان وچهارپایان تا چون گرفت زمین پیرایه اش را وزینت یافت وگمان بردند اهلش که ایشان قدرت دارندگانند برآن آمد آن را امرما شبی یا روزی پس  گردانیدیم آن را گردانیدیم در دیده گویا که  نرسته بود درزمان پیش همچنین تفصیل می دهیم آیتها رااز برای قومی که اندیشه می کنند.

 

هرچیزی پایانی دارد وهرآنچه که پایان می یابد کم است قرآن می فرماید مامتاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل بهره ی زندگی دنیا در برابر آخرت بسیار کم است .کمی دنیا در برابر آخرت مانند این است که کسی انگشت خود را درون دریا بگذارد سپس بنگرد که چقدر برمی گردد ما الدنیا فی الآخرة إلا مثل ما یجعل احدکم إصبعه فی الیم فلینظر بم یرجع؟ حضرت علی علیه السلام درباره کوچکی نعمتهای دنیا وبزرگی نعمتهای آخرت می فرماید:چه بسیار بزرگ هستند نعمتهای خداوند در دنیا وچه بسیار کوچک هستند همین نعمتهای بسیار بزرگ در برابر نعمتهای آخرت ما اعظم نعم الله سبحانه فی الدنیا وما اصغرها فی نعم الآخرة.

 

چیز کم،در نگاه انسان بی ارزش و پست می شود برای همین است که نگاه امام حسین به دنیا مانند نگاه به میته است که به هنگام نیاز به آن روی می آورد قال ابوعبدلله (ع) یا حفص ما انزلت الدنیا من نفسی الا بمنزلة المیتة اذا اضطررت الیها اکلت منها.هنگامی که  انسان پستی دنیا را دید هیچ گونه وابستگی بدان پیدا نمی کند اینجاست که ازدست دادن نعمت اورا ناراحت نمی کند وبا بدست آوردن نعمت اورا خوشحال نمی کند.

 

با توجه به قدر انسان ودنیا وآخرت انسان می یایبد دنیا بازار باختن است ودرآمده های آن ازدست دادن است.کسی که ازدنیا چیزی بدست آورد بیش از آنچه که بدست آورده از آخرت ازدست می دهد من ملک من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما ملک برای همین است که هرکس بهره ی کمتری از دنیا ببردبهره ی اوازآخرت بیشتر خواهد بود اوفر الناس حظا فی الاخرة اقلهم حظامن الدنیا با این دید هرگاه چیزی ازدنیاازدست دهد برای اوغنیمت است کلما فاتک من الدنیا شیء فهوغنیمة.

 

دنیا را می توان ابزاری کرد برای ساختن و آباد کردن نعم العون الدنیا علی الآخرة.     می توان کشتزاری کرد برای سرای دیگر تا دارائیهای را که خدا به انسان  داده واز او ازآنها سوال خواهد کرد تبدیل به بذری کند تا درروز آخرت آنها را برداشت کند و ره توشه ی مسیر طولانی وسفر بس درازخود سازد.

 

برای کسی که اندازه ی خود را یافت دنیا درچشمش کوچک وخوار می شود من کرمت نفسه صغرت الدنیا فی عینه ،ما کرمت علی عبد نفسه الا هانت الدنیا فی عینه برای همین است که حضرت امیر می فرماید: والله لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم به خدا قسم دنیای شما درچشمم بی ارزش ترازاستخون بی گوشت خوک است که دردست جزامی است.او که رفت وآمد دنیا او را دگرگون نمی کند دنیا را ثمنی برای نفس خود ندیده  بنابراین سرمایه ها ی عظیم خود راهزینه نمی کند تاچیزاندک بدست آورد

 

 مومن که دنیا را گذرگاهی می بیند و به آن وابسته نیست آن را رها نکرده بلکه به کار گرفته هم خود رازیاد می  کند واذاتأذن ربکم لئن شکرتم لأزیدنکم هم سرمایه ودارائی خود را افزایش می دهدمثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة والله یضاعف لمن یشاءوالله واسع علیم

 

کسی که دنیا درچشمش وجایگاه دنیا درقلبش بزرگ شد آن رابرخدا برمی گزیند وروی بدان می آورد وبنده ی آن می شود من عظمت الدنیا فی عینه وکبرموقعها فی قلبه آثرها علی الله وانقطع الیها وصارعبدا لها.چنین کسی داد و ستدش بهره  نمی دهد و دلش ایمان رانمی پذیرنداولئک الّذین اشتروا الضلالة بالهدی فماربحت تجارته وما کانوا مهتدین چون سرمایه اش را درراهی به کار گرفته که نه تنها بهره یی ازآنها نبرده بلکه آنها را ازدست داده است فاعبدوا ماشئتم من دونه قل إنّ الخاسرین الذّین خسروا انفسهم واهلیهم یوم القیامة الا ذالک هوخسران مبین،من باع آخرته بدنیاه خسرهما.

 

کسی که کشتزاردنیا را بخواهد ازآن به اومی دهند من کان یرد حرث الدنیا نوته منها.چنین کسی بیش ازآنچه که خواسته ودنبال آن بوده ازدنیا ازسرای دیگراز دست خواهد داد من طلب من الدنیا شیئا فاته من الآخرة اکثرمما طلب.

 

هنگامی که انسان به دنیایی که برای او آفریده شده وبه دست او داده شده تا با آن گامهای تازه یی بر دارد وخود را با آن زیاد کند وبه سوی خدا برود خشنود شود وبه آن بسنده کند پاهایش سنگین شده اینجاست که از حرکت می ایستید وبه زمین می چسبیدوسوختن سرمایه هایش را رقم می زند

 

 

شکلهای خسارت

دراین سوره دو شکل خسارت بیان شده است.یکی خسارت عمل که از جمله ی تب یدا بی لهب بدست می آید ودیگری خسارت وجود که ازجمله ی تب بدست می آید.

 

خسارت وجود

 ارزش هرکس به اندازه ی آن چیزی است که برای او مهم است وبرای آن گام بر     می دارد قدرالرجل علی قدر همته.پس کسی که همتش شریف باشد ارزشش بزرگ     می شودمن شرفت همته عظمت قیمته وکسی که همتش بطنش باشد قیمتش آن چیزی است که ازبطنش خارج می شود من کانت همته ما یدخل بطنه کانت قیمته ما یخرج منه.

 

درروایت است که دنیا ثمنی برای نفس انسان نیست ولیست الدنیا للنفس بثمن.ارزش دنیا به اندازه ی ارزش وجودی انسان نیست که همه هستی برای او آفریده شده است.دنیا چیزی جزءهمین خوراک وپوشاک وخانه نیست انسان با همه ی بزرگیش اگرهمتش همینها باشد خود را خواروکوچک کرده وبه اندازه ی همینها ارزش پیدا می کند.

 

 

خسارت عمل

اعمال دردنیا تجارت آخرت است الاعمال فی الدنیا تجارة الآخرة.ارزش هرعمل ،وابسته به اندازه معرفت وشناختی است که انسان دارد برای همین است که ضربت حضرت علی علیه السلام درروز خندق برتر ازعبادت ثقلین است.کافرکه ارزش واندازه وجودیش را نشناخته در پی آن از الله ودیداراو چشم پوشی کرده کردارش ازبین می روداودرحالی که گمان می کند کارخوب انجام می دهد کوششش درزندگی دنیاییش گم شده واو با این گمان توخالیش خاسرترین لقب می گیرد قل هل ننبئکم بالأخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا اولئک الذین کفروابآیات ربهم ولقائه فحبطت اعمالهم فلانقیم لهم یوم القیامة وزنا

 

اعمال او که چشم پوشی کرده  همچون خاکستری می ماند که بادی تند برآن می وزد و او نمی تواند  کمترین چیزی از آن را به دست آورد مثل الذین کفروا بربهم  اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مماکسبوا علی شیءذالک هو الضلال البعید مانندسرابی است که فرد تشنه گمان می کند آب است ولی هنگامی  که نزدیک آن می شود چیزی نمی یابد والذین کفروااعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان  ماءحتی اذا جاءه لم یجده شیئاووجد الله عنده فوفّاه حسابه والله سریع الحساب

 

اوهنگامی که بزرگی سرای دیگرو نعمتهای آن را ودست خالی خود رامی بینند فریاد واحسرتا سرمی دهد وآروزمی کند که ای کاش خاک بودم اناانذرناکم عذابا قریبا یوم ینظرالمرءماقدمت یداه ویقول الکافریا لیتنی کنت ترابا وای کاش بازمی گشتم وآیات خدا را تکذیب نمی کردم و ازمومنین می شدم و همراه رسول می رفتم ولوتری اذوقفوا علی النار فقالوا یا لیتنا نرد ولانکذب بآیات ربنا و نکون من المومنین

 

چون مرگ را پایان خود می دیده قالوا إن هی الاحیاتنا الدنیا ومابمبعوثین به زندگی دنیا بسنده کرده وبه اندازه ی همان زندگی توشه برداشته است.اوهرچند دردنیا ثروتمند بوده در آخرت نیازمند است وثروتش نمی تواند رهایی بخش او ازسوختن باشد وکسی بار نداری او را به دوش نمی کشد واوتنها باید این باری که با دست خود به بارآورده بردارد.

 

کافرچون حرکت او از روی موازین نبوده دست او تهی است وتکیه گاهی ندارد واگرهمه دنیا را هم بدست آورده باشد همه ی آن راهم بدهد نمی تواند اززندانی که ساخته خود را نجات دهد وگندی را که به بار آورده بازی سازی کند لن تغنی عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شیئااولئلک اصحاب النار هم فیها خالدون ،ان الذین کفروا وماتوا وهم کفارفلن یقبل من احدهم ملء الارض ذهبا ولوافتدی به اولئک لهم عذاب الیم ومالهم من ناصرین

 

 





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/9/11 ::: ساعت 5:42 عصر :::   توسط کی قبادی 
    نظرات شما: نظر