سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه از مالت رفت و تو را پند آموخت ، از دستت نشد و نسوخت . [نهج البلاغه]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

علیزاده

تبیین سوره مسد: 

خسارت در عمل و وجود:

انسانی که در عملکرد و تشخیص وظیفه در زندگی خود دچار خطا می­شود و یا اولویتی در زندگیش ندارد و یا اولویت­هایش صحیح نیست به مرور زمان تغییر هویت داده و وجودش هم در همان مسیری قرار می­گیرد که عملکردش او را به آن مسیر کشانده است که نتیجه عملکرد اشتباه خسارت و هلاکت وجودی خود فرد است. ابولهب نماد چنین انسانی است که توان خود را در غیر مسیر خودش استفاده کرد و همین باعث خسارت وجودیش نیز شد. (تبت یدا ابی لهب و تب*)

انسانی که اولویت­های زندگیش را درست نشناخته است دچار خسارت در عمل و هدر رفتن آن شده است که اگر این خسارت ادامه پیدا کند منجر به خسارت وجودی در فرد خواهد شد. معیار به دست آوردن اولویت در عمل رسیدن انسان به قدر و جایگاه و آرمان واقعیش است.

توضیح خسارت:

کسی که بفهمد وجود او بالاتر از موجودات دیگر عالم است و محرک دیگر موجودات است دیگر خود را حبس در موجودات مادون خود نمی­کند و کسی که بداند جایگاه او منحصر در دنیا نیست و قرار است ادامه پیدا کند تا عالم دیگری به نام قیامت دیگ عملش را به بهای کم نمی­فروشد و کسی که آرمانش را شناخت که رسیدن او به حق مطلق یعنی الله است دیگر برای هدف­های سطحی و بی­ارزش خودش و عملش را خرج نمی­کند.

پس کسی که قدر و جایگاه و آرمان حقیقی خود را شناخت هم از خسارت و هلاکت در وجودش می­رهد و هم از خسارت در عمل، زیرا با شناخت دقیق سه معیار فوق اولویت­های در زندگی و عملش را می­شناسد و دیگر خودش را خرج موجوادت مساوی و پایین­تر از خود نمی­کند و نگاهش به جایگاه وسیع و آرمان بلندش او را از به هدر دادن سرمایه­هایش می­رهاند.

 کسی که دچار خسارت عمل و وجود شد و با توجه به سه معیار قدر و جایگاه و آرمان زندگی نکرد دیگر هیچ چیزی نمی­تواند جای وجود از دست رفته او را بگیرد، زیرا همه موجودات عالم ارزششان از وجود انسان پایین­تر و در خدمت انسان هستند. چنین فردی اگر به فکر جبران خسارت خود نکند یقینا در آینده­ای نزدیک دچار عذابی خواهد شد که شعله­هایش از وجود خود او سرچشمه گرفته است.( ما اغنی عنه ماله و ماکسب* سیصلی نارا ذات لهب*)

تاثیر عمل و اهل در خسارت فرد:

در به خسارت افتادن چنین فردی هم عملکرد او موثر است و هم اهل و خانواده او که می­توانند هیزم آتش جهنم او بشوند و همان­گونه که اهل می­توانند مایه خسارت انسان شوند، انسان خاسر نیز موجب به خسارت افتادن اهلش می­­شود.(و امراته حماله الحطب* فی جیدها حبل من مسد*)

آثار خسارت:

فرد به خسارت رسیده تا عذاب الهی مراحلی را طی می­کند که اولین آن از دست دادن اصول و طبق اصول حرک نکردن است که نتیجه آن عدم شکر و کفر به نعمت­های الهی است که نتیجه این کفران محرومیت انسان از آگاهی و علم به حق است. انسانی که دیگر از علم به حق محروم شد و دچار شک و تردید شد به یقین دچار ضعف و تنگی در زندگی خواهد شد و چنین فردی یقینا به عذابی دچار خواهد شد که خود برای خویش رقم زده است.

تحلیل آثار خسارت:

بیان عذاب و مراحل آن در آیات الهی برای این نیست که خداوند تشفی خاطری از اعمال گناه­کاران پیدا بکند بلکه بیان این آیات برای آن است که افرادی که به خسارت عمل و وجود رسیده­اند به فکر جبران خسارت خویش بیفتند و به دنبال راه جبران و رشد خود بگردند. اما حال این سوال مطرح می­شود که راه جبران خسارت چیست؟

جبران خسارت:

انسانی که با عملکرد اشتباهش موانعی و سیاهی­هایی را در وجودش ایجاد کرده که مانع حرکت صحیح او شده اند ابتدا باید این موانع را برطرف کند. راه ازمیان برداشتن این موانع و سیاهی­ها طلب مغفرت از خداوند است که غفران الهی پاک کننده همه پلیدی­های وجود انسان است.

پس از پاک شدن وجود انسان حال او برای رشد نیاز به سرمایه جدیدی دارد که انسان باید از مقام رحمت خداوند مدد بگیرد تا خداوند سرمایه جدیدی را در اختیار او قرار دهد و به وسیله آن بتواند خود از خسارت عمل و به تبع آن از خسارت وجود دربیاورد.

اما برای اینکه چنین فردی مشمول غفران و رحمت الهی شده از خسارت در عمل رها شده از خسارت در وجود نیز برهد و به آن سه معیار قدر و جایگاه و آرمان حقیقی خود پی ببرد باید پنج مرحله را در وجود خود ایجاد کند:

1.      ایمان: عشق و ترس، نیروهاى نهفته‏ى انسان را شکل مى‏دهند و راه مى‏اندازند. و هر قدر این عشق عمیق‏تر باشد، این حرکت و گرایش شدیدتر خواهد بود.

2.      توحید: رودخانه‏ى وجود انسان هنگامى که در هزار نهر افتاد و در هزار مرحله گرو رفت، دیگر چیزى از آن نمى‏ماند. آن‏جا که این نیروهاى عظیم یکدست شدند و هماهنگ شدند و یک جهت شدند و همه با یک محرک راه افتادند، این توحید، قدرت و رشد مى‏دهد و فلاح و رویش را پیش مى‏آورد.

3.      تواصی: تذکرها و یادآورى‏ها، انسان را از غفلت مى‏رهاند و این تواصى و سفارش اگر به حق باشد، انسان را از برخوردهاى عاطفى نجات مى‏دهد.

4.      توجه به اسوه­ها: توجه به حجت‏ها و اسوه‏ها به انسان نشان مى‏دهد که در کجاست. و انسانى که فهمیده باید تا کجا باشد، آرام نمى‏گیرد و راه مى‏افتد.

5.      طلب و دعا: آن‏جا که انسان به عجز مى‏رسد، اگر به کمک و مددى معتقد باشد، به یأس نخواهد رسید. مؤمن به عجز مى‏رسد، اما به یأس هرگز. و این است که با رسیدن به عجز، نوبت طلب و دعا مى‏رسد تا این وجود پراکنده را جمع کنند و در راه پیش ببرند؛

چنین انسانی که از خسارت در عمل رهید و مانع خسارت در وجودش شد می­تواند هم موجب هدایت و رشد خودش و هم اهلش به سمت حق بشود.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/20 ::: ساعت 5:16 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر