سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارایی با هزینه کردن کاهش می یابد و دانش با دهش فزونی می گیرد . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

کاظمی

1: توضیح خسارت:

تفاوت ما با ابولهب در چیست؟ زمانی که آیات سوره مسد را می خوانیم و به راحتی کناری نشسته ایم بر ابولهب، بر کار و تاریخش لعنت می فرستیم و شعار خسر الدنیا و الآخره بر او سر می دهیم. اما کمی دقیق تر که می شویم و کلام حکیم را با کلام خودمان یکی نمی کنیم و صمیمی به سرزمین وجودی مان سری می زنیم؛ وجه اشتراکات زیادی می بینیم و خودمان را همکار و یار ابولهب می بینیم و خود را به دنیای او می کشانیم.

دنیا سرزمین خواستن ها و تهدیدهاست. به دست آوردن و از دست دادنها. رفت و آمدهای پست ها و ثروتها. زمانی که من خودم را به دنبال آنها کشاندم و عمری سرمایه های جوانی، خانوادگی، علمی و ...را برای آنها خرج کردم و زمانیکه تازه اگر رسیدم ترس از دست دادن دارم و زمانی که نمی رسم حسرتاینکه به من نرسیدو به کسی که ازمن شایسته تر نیست هدیه دادند. اینجاها و در این خواستن ها و گرفتن ها درجه ایمانم محک می خورد که چه قدر مومن هستم و چه قدر به خودم، به راهی که اننتخاب کردم، به دنیای دیگری که دست مالک یوم الدین است. با این نگاه است که اشتراکاتمان با ابولهب زیاد می شود و می فهمیم که خودم و کارهایم را به هیچ فروهته ام و چیزی دستم را نگرفته و نمی گیرد. جایی که خودم را جزو موجودی و سرمایه ام حساب کردم و فهمیدم که خودم را از دست داده ام تا به پول و خانه و سنگ و طلا و امکانات برسم اینجا خسران را می فهمم والا سرخوشم که در تاریکی دنیا به سرمایه های زیادی رسیده ام و از دست رفته را نمی بینم. زمانی که با معیارهای قدر(امکانات و سرمایه های وجودی ام)، جایگاه( محدود به دنیا نیستم) و آرمان(الله) سنجیدم، مشخص می شود که من هم همچون ابولهب خاسرم یا از خسران رهیده و به سمت ایمان و عمل صالح کوچ کردم و در حرکتم.

2:شکل های خسارت:

خسارت وجود:

من آمده ام تا به هست ها حرکت دهم و نیست ها را بسازم و تبدل کنم. نیامده ام تا جمع کنم یا بی جهت مصرف کنم ویا اسراف کنم. آمده ام تا بااستفاده از آجر، سنگ، طلاها و جواهرات خانه به پا کنم تا خود و دیگرانی را زیر این سقف به صفا، انس، و حرکتی برسانم. که اگر رساندم شادمانی گوارایم باد ولی اگر نرساندم و تمامی دنیا را به نفع من نوشتند حاصل آن فقط زحمت دوندگی، رنج و ترس از دست دادن خواهد بود.

اگر مجموعه عقل، تلاش فکری، احساس و گرایشم را چیزهایی به خود مشغول کرده که از خود عقلم، قلبم و عملم کمتر است، ارزش آن را ندارد تا من را به خود مشغول کند. من باید محرکهایم را به مسلخ بکشم. آیا ارزش داشت که حرف فلانی، بیماری جسمی، صحنه آتش سوزی و... من را اینقدر به خود مشغول کند که نتوانم در جایی که می توانستم از عقل و فکرو قلبم برای ساختن و همراه کردن استفاده کنم، بهره نبرم و به پای همان حوادث بسوزم و بمانم.

اگر وجود من(عقل، فکر، قلب، وجدان و...) را چیزی که ارزشش از من کمتر است حرکت دهد، من به خسران رسیده ام و تمامی وجودم را داده ام برای حرف فلانی تا از من تعریف کند و یا اتش گرفتن ماشین تا مدتها رنجم می دهد و خودم را فراموش می کنم که چه چیزهای پستی من عظیم را حرکت می دهد. چرا که من همه وجودم ماشین، خانه، فرش و مو نیست تا با رفتن آنها من هم از دست بروم و دیگرانی باید جمع شوند و زیر بغلم را بگیرندو حرکت دهند.

من از دنیا(جماد، نبات، حیوان) جلوتر و بزرگترم. چه طور می توانم به خاطر آنها زانوی غم بغل بگیرم ویا آواز شادی سر دهم. با این نگاه است که می توانم خودم را به مرز زهد و آزادی برسانم و اینگونه تلاوت کنم لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و للا تفرحوا بما آتاکم.

در پایان می توان چنین گفت که : خسارت وجودی جایی است که محرکها و موثرهای انسان کنترل نشده باشد و چیزهایی که از سطح وجودی انسان پایین تر است او را به غم، شادی، امیدو ناامیدی برساند.

خسارت عمل:

من اگر تنها محرکم را خدا اننتخاب کردم، نباید خیلی سرخوش باشم که خسارت وجود ندارم. چرا که خسارت عمل نیز در راه است. منی که الله را تنها محرک شادی و غم، امید و ترسم گرفتم و موفق هم بودم، در عمل باید نظارت کنم که الان مهم ترین عمل را دارم انتخاب می کنم و انجام می دهم؟ یا هنوز به مهم پرداخته و کم کم مبتلای به خسارت عمل می شوم؟ منی که می توانم طبیب تربیت کنم، اکتفا به طبابت و پرستاری کار و عمل من نیست چرا که در این صورت من در عمل مانده ام و دستانم جریانی نداشته اند.

3: جبران خسارت:

ابولهبی که به خسارت وجود و عمل رسیده دیگر نه مال و نه کسبش برای او کاری نمی کنند و جبران خسارت او نمی شود. منی هم که در سنگ و طلا و پست و مقام مانده ام اگر هر روز هم دنیا بروفق مرادم بچرخد، غنایی ندارم چرا که من جریان می آفرینم و بی نیازی از من ناشی می شود نه از دل این سنگها و مقامها و این نیازمندی و رنج در تنهایی که هیچ کسی نیست تا برای من به خاطر پول و مقامم اعتباری برایم قایل شود تازه می فهمم که به خیلی چیزها نیازمندم که سنگ و خانه و ریاستم نمی دهند.

حال چه کنم؟ من به خسران نشسته ای که چاره ای در خود نمی بینم. چگونه از این مدار بسته زندگی خارج شوم و بتوانم گذشته خرابم را سرو سامانی دهم و در آینده گرفتار خسارت نشوم؟ اینجاست که از پدرم آدم می آموزم چگونه حرف بزنم و چگونه با این هستی قانونمند ارتباط بگیرم و با رحیم زندگی ام پیوند بخوردم او که خسران خود را اینگونه می خواهد جبران کند و ناله سر می دهد اللهم ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین. او با دو بال غفران و رحمت می خواست خسارتی که احساس می کرد را جبران کند.

جبران خسارت عمل:

غفران:

برای توضیح معنای غفران این مقدمه لازم است که بگوییم: ما در دنای رابطه ها و قانونمندی زندگی می کنیم. هر عمل ما ارتباطات زیادی با اشیاء مختلف دارد و هر خرابکاری من در یک جا نمی ماند ودر دنیای قانونمند و مرتبط گسترش می یابد و به تدریج من را به خسارت می کشاند. آنچه که خسارت من را جبران می کند همین غفران است که غفران پاکسازی اوست نسبت به گندی که من با اعمالم به خودم و این هستی مرتبط زده ام. و فقط اوست که قدرت این جبران و پاکسازی را دارد

رحمت:

در بازار تجارت دنیا،   امکاناتی داشته ام و با خرابکاری و جهالت آنها را از دست داده و اسراف کرده ام. اکنون پشیمان و سرافکنده ام. رحمت حق این است که بر اساس سرافکندگی من و پشیمانی و تصمیم من امکانی دوباره بدهد تا فرصت یابم که جبران کنم.

جبران خسارت وجود:

وقتی که فهمیدم من وجودم خاسر است و مبتلا به جمادات شده و عین سنگ و جامد شده­ام می توانم خودم را از این تاریکی به نور برسانم با:

1.       ایمان: عشق و ترس است که اگر در وجود من شکل گرفت خیلی از نیروهای نهفته من را آشکار می کند

2.      توحید: منی که پراکنده باشم و هر کارم برای جهتی باشد، نیروهای من را کاسته و ثمره ای اندک حاصل می شود ولی زمانی که تمام نیروهایم را متمرکز در وجود برتر هستی کردم قدرتم، قدرت او، چشمم چشم او، می شود و هماهنگ زندگی می کنم.

3.      تواصی: غفلت گاهی موجب خسارت ما می گردد و سرآغاز رنج ما می شود که با تذکرها و توصیه هایی که معیار حق در آنها نمود دارد توان رهایی من از چنین خسارتی هستند.

4.      توجه به اسوه ها و حجت ها: موجب این می شود که فاصله ام را در یابم و خودم را آماده برای نزدیک شدن به حجت نمایم. می فهمم که اینکه رشد نکرده ام به خاطر این است من چیز دیگری کاشته ام و نتیجه ای دیگر رسیده ام و اکنون که مقایسه می کنم متوجه می شوم که باید طوری دیگر کاشت تا رشدی توحیدی بگیرم و دستم زبانم و ...وجودم را باید بکارم تا آغازگر رشدی هماهنگ داشته باشم.

5.      طلب و دعا: مطالبی را فهمیدم کار می کنم می بینم که باز هم آنچه که می خواهم، نمی شود تلاشی دوباره دارم کوششی متفاوت ولی باز هم ثمری ندارد و من را به خانه عجز می کشاند و دیگر توانی در خود نمی بینم اینجاست که در رحمت باز می شود و طلب و دعای من برای رسیدن به مطمئن ترین موجود هستی، عجز من را تبدیل به طلب می کند و مبتلا به یاس و ناامیدی نمی شوم و با تمام وجود او را می خواهم و می خوانم اللهم اغفر ذنوبی کلها جمیعا.

4: آثار خسارت:

محرومیت:

ضعف ضیق:

عذاب:

5:تحلیل آثار خسارت:





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/8/20 ::: ساعت 3:20 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر