روش مجمع البیان
مکی و مدنی سوره،فضیلیت تلاوت، تفسیر رابطه تفسیر با سوره قبل، لغات ( معمولاخودش کار لغت انجام می دهد نه اینکه نقل قول داشته باشد)،اعراب(ترکیب)، نزول( شان نزول)، المعنی (تفسیر بر اساس روایات(سنی وشیعی) اقوال مختلف و در برخی موارد جمع بندی مولف)
اللغة
الکوثر فوعل من الکثرة
-
هو الشیء الذی من شأنه الکثرة
-
الکوثر الخیر الکثیر
الإعطاء: تملیک
الشانئ: المبغض
و الأبتر: استعمال را بیان می کند. أصله من الحمار الأبتر و هو المقطوع الذنب و فی حدیث زیاد أنه خطب خطبته البتراء لأنه لم یحمد الله فیها و لم یصل على النبی ص.
نکات تفسیری:
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ
اختلفوا فی تفسیر الکوثر 1- نهر فی الجنة2- حوض النبی ص الذی یکثر الناس علیه یوم القیامة عن عطاء3- الخیر الکثیر 4-النبوة و الکتاب 5- کثرة الأصحاب و الأشیاع6- کثرة النسل و الذریة7- الشفاعة
مستند در این قسمت بیشتر روایات است.
جمع بندی مجمع:
و اللفظ یحتمل للکل فیجب أن یحمل على جمیع ما ذکر من الأقوال فقد أعطاه الله سبحانه و تعالى الخیر الکثیر فی الدنیا و وعده الخیر الکثیر فی الآخرة و جمیع هذه الأقوال تفصیل للجملة التی هی الخیر الکثیر فی الدارین
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»
امر به شکر است. بعد از اعطاء نعمت است.
منظور از صلاه با احتمالاتی بیان می شود. مستند احتمالات بیشتر روایت است.اما مثل معنای کوثر به جمع بندی نمی رسند.
احتمالات در «الصلاه»1-صلاة العید 2- صلاة الغداة(صبح) المفروضة3- الصلاة المکتوبة 4- استقبل بیدیه حذو وجهه القبلة فی افتتاح الصلاة مستند نیز روایات است.
«إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»
چرا حضرت ابتر نیست و شانیء ابتر است؟ چون ذکر حضرت همیشه همراه ذکر خداوند بلند آوازه است.
معناه
إن مبغضک هو المنقطع عن الخیر
قال مجاهد الأبتر الذی لا عقب له و هو جواب لقول قریش إن محمدا ص لا عقب له یموت فنستریح منه و یدرس دینه إذ لا یقوم مقامه من یدعو إلیه فینقطع أمره
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
نکات روشی سوره نصر (علیزاده)
رجوع به تفاسیر:
· در این بخش برای آشنایی با مطالب دیگر تفسیرها در مورد سوره مورد بحث به تفاسیری چون مجمع البیان، المیزان، پرتوی از قرآن، التحریر و روح المعانی مراجعه شد.
· در این مراجعه نکاتی که ابهامات سوره را برای ما برطرف میکند از بین تفاسیر انتخاب و بررسی شد.
· در این مراجعات سعی شد فرآیند هر تفسیر به صورت مرحله ای تبیین شود و روش بررسی ابهامات سوره توسط آن تفسیر در هر مرحله فرآیند به دست بیاید و با هم مقایسه شود.
رجوع به لغت:
· در کار لغوی ابتدا لغاتی که دارای ابهام در معنی هستند و یا اینکه نیاز به بررسی بیشتری دارند برای رسیدن به تفسیر صحیح انتخاب شد و بعد از آن به کتاب التحقیق برای بررسی معنای این لغات مراجعه شد.
· در مراجعه به التحقیق سعی شد نکاتی از معانی لغات و استعمالات آن برداشت شود که در تفسیر به ما یاری برساند و ابهامی را از ذهن ما برطرف کند.
· در کنار مراجعه به التحقیق به مصادر اصلی التحقیق نیز مراجعه و مقایسه بین مصدر و خود التحقیق فهمیده میشد که التحقیق از مصادر چگونه معانی و استعمالات را مطرح میکند و اینکه به چه بخشی از مصادرش توجه دارد. به طور مثال التحقیق از کتاب مقاییس سعی کرده فقط معانی را ذکر کند و دیگر به شاهد مثالهایش نپرداخته است.
· مرحله آخر در بخش لغت معادل یابی فارسی برای معنایی است که از لغت به دست آوردیم. برای این کار ترجمه های شعرانی، تفسیر روشن یا بهرامپور مناسب است.
طراحی سوالات
سوالات ترکیب نحوی:
· در این بخش هدف طرح سوالات مربوط به ترکیب نحوی از سوره است که ابهامی را از سوره حل کند و در تفسیر سوره موثر باشد.
· بعد از طراحی سوالات ترکیب نحوی با کمک گرفتن از کتبی مانند اعراب القرآن به دنبال پاسخ دادن به این سوالات رفتیم.
سوالات چینشی و ارتباطی:
· در این بخش بعد از طرح سوالات ترکیب نحوی و پاسخ دادن به آنها نوبت به سوالات چینشی در سوره و ارتباطات بین کلمات و آیات سوره رسید. پس از طراحی سوالات چینشی و ارتباطی که باعث رفع ابهامی از معنای سوره شود سعی شد این سوالات جمع بندی شود.
· با کمک گرفتن از مطالبی که در تفاسیر مورد مطالعه آمده بود و کمک از فضای سوره سعی شد که به این سوالات پاسخی مناسب داده شود.
· طرح سوالات باید کلیدی برای تفکر باشد پس باید به گونه ای باشد که جهت فکری به من بدهد و سوال مبهم نباشد. پس باید در طرح سوال محور ابهامی که به ذهن رسیده دقیقتر و عمیقتر بیان شود.
· باید طرح سوال همراه با بیان یک احتمال باشد. طرح سوال دو مرحله دارد:
o اول در مقام بیان سوالات تفسیری که صرف طرح سوال تنها کافی است ولی باید تحلیل طرح سوال موجود باشد.
o در مرحله دوم به تحلیل طرح سوال هم باید توجه کرد و آورده شود.
· در سوالات ارتباطی گاهی اصل ارتباط مورد سوال است و گاهی ارتباط معلوم است ولی تحلیل این ارتباط جای سوال دارد.
سوال از فضا و کلید سوره:
· برای رسیدن به پاسخ سوالات چینشی و ارتباطی و رفع ابهامات تفسیری سوره ابتدا باید این سوال را مطرح کرد که این سوره چه فضایی از مخاطبین را دارد برای ما ترسیم میکند؟ یکی از راه های رسیدن به فضای سوره رسیدن به کلید سوره است. مثلا در این سوره، نصر الهی میتواند به عنوان کلید سوره مطرح شود.
· پس از طرح سوال و رسیدن به کلید سوره به بررسی موضوعی از کلید سوره در بین آیات قرآن برای رسیدن به پاسخ سوالات جمع بندی شده صورت گرفت. به کمک این بررسی ما به فضای سوره تا حدودی پی بردیم و با برقرار کردن ارتباط بین مطالب به دست آمده ما توانستیم به پاسخ سوالات مطرح شده برسیم.
رجوع به تفسیر تطهیر:
· با رجوع به تفسیر تطهیر ابتدا مقایسه ای بین بخش های مختلف این تفسیر با کار تفسیری و لغوی که صورت گرفته بود انجام شد و در این مقایسه نقاط قوت و ضعف کار خود را کشف کردیم.
· در مرحله بعد با مطالعه دقیق این تفسیر در ابتدای هر بخش، سعی شد روش استاد در بررسی آن بخش تبیین شود .
· در مرحله بعد خلاصه ای از مطالب مهم کتاب قرار شد به صورت نظام مند مطرح شود.
نظرات شما: نظر
نکات روشی سوره کافرون (ابراهیمی)
نکات روشی در بررسی لغات و کتب لغت
الف: نکات کلی
1- مراحل کار با لغت: جمع آوری معانی(وجدا سازی لازم معنا و مصداق از اصل معنا)-جمع آوری استعمالات-جمع بندی معانی-معادل یابی...جمع آوری معانی معمولا ساده تر است چون معمولا تفکیک شده ذکر می کنند حال یا اصل معنای واحد را می گویند و یا چند معنا ذکر میشود لکن در جمع آوری استعمالات گاهی مستند به شعری است یا آیه ای یا روایتی یا نثری و گاهی با تعبیر یقال می آید
2- در جمع کردن استعمالات باید به تفاوت استعمال و مصداق توجه شود.در استعمال برای یک لغت معنایی ادعا می شود و بعد مثالهایی آورده می شود که لغت در آن مثال، معنای مورد ادعا را میدهد. مثلا می¬گویید یک معنای کفر، تبری است بعد مثالی از اشعار عرب یا آیات و روایات می آورید که کفر در آنجا معنای تبری بکاررفته است. اما مصداق، کاربرد معنای مورد ادعا در یک مثال نیست بلکه پیداکردن نمونه هایی است که در معنای ادعاشده، با لغت مورد بحث، اشتراک دارند.مثلا، می گوییم یک معنای کفر، ستر و تغطیه است.بعد گفته می شود زارع یا فلاح را هم کافر می گویند چون دانه را داخل خاک مخفی می کند.پس کافر ساتر است و زارع هم ساتر است.و زارع می شود مصداقی از کافر.
3- یافتن اصل معنایی شاید چندان اهمیت نداشته باشد مگر در یافتن فروق لغت.وقتی در جمع بندی رسیدیم که لغت در یک یا دو یا چند معنا بکاررفته، معنای منتخب را باتوجه به قرارگرفتن لغت در ترکیب و سیاق، بدست می آوریم.
4- ممکن است کتب لغت، هر کدام اصل معنایی متفاوت از هم بیان کنند که لازم است مستندات آنها بررسی شود.التحقیق مشکل اش این است که استدلالی نمی آورد که چگونه به این جمع بندی رسیده.که باید پیدا کنیم.ولی گاهی معانی ای که ذکر می شود نزدیک هم است.مثلا عبد را مصباح می گوید انقیاد و خضوع ولی مقاییس می گوید لین وذل. در این موارد باید دقت و تامل بیشتر کرد و صرفا کار را به لغوی نسپرد و تحلیل بیشتری داشت(در همین مثال ممکن است بگوییم حالت انقیاد ریشه در حالت ذل ولین دارد)
5- ارجاع به اصل معنایی: اصل معنایی باید یکی از معانی باشد که در بین استعمالات بیان شده.آیا ممکن است برای یک لغت، اصل معنایی ذکر شود که در هیچ جا، آن لغت در این معنا استعمال نشده باشد.مثلا التحقیق برای کفر، می گوید رد وعدم اعتنا به شی.درحالیکه کفر درهیچیک از استعمالاتی که می آورد درا ین معنا بکار نرفته.هرچند این معنا قدر متیقن و مابه الاشتراک تمامی استعالات است.
6- توجه به حروف اضافه ، معانی ابواب ثلاثی مجرد و تفکیک مصدری: ممکن است در یک کتاب لغت، معنایی گزارش شود که این معنا با وجود فلان حرف جر ثابت باشد.مثلا کفر بکذا به معنی تبری باشد و کفر عن کذا به معنی محو. و ممکن است با توجه به متعلق، حرف جرتاثیری نداشته باشد مثلا بگوید با متعلق النعمه، کفر النعمه یا کفر بالنعمه، به معنی انکار است.(دو کتاب در استعمالات با حرف جر : الرائد ومعجم الوسیط). در مورد ابواب ثلاثی مجرد هم همینطور.ممکن است هر معنا را از یک باب بیان کند مثلا بگوید کفر در معنی ستر از باب ضرب یضرب ولی در معنی دیگر از باب نصرینصر.(دوکتاب در بیان تفاوت بابها: تاج العروس و المنجد) درمورد مصادر هم اختلاف مصادر مانند اختلاف صیغه جمع، می تواند دلالت بر تفاوت اصل معنایی کند مثل اوامر و امور یا مثل عبادت و عبودیت.ولی باید توجه کرد که گاهی بیان مصادر متفاوت برای توضیح بیشتر وروشن تر همان معنای قبلی است نه بیان معنای دوم.مثلا در عبد بگوید بین العبودیه، باید قرینه پیدا کرد که آیا مرادش معنای دیگری علاوه بر معنای عبادت است یا توضیح روشن تر همین عبادت است.
7- تفاوت اصل معنایی و اصل استعمالی: اصل معنایی، مابه الاشتراک معنایی در بین معنای مستعمل فیه است. ولی اصل استعمالی بیان می کند که مثلا این معنای اصلی در اولین استعمالات، در چه معنایی استعمال شده است.مثلا ممکن است گفته باشند عبد اصل معنایی اش ذل است. ولی ابتدا برای راه و طریقی که پاخورده و هموارورام برای طی کننده اش شده، بکاررفته است.آنچه در کار لغت در تفسیر نیاز است اصل معنایی است.
8- استناد به روایات برای معنای لغات زمانی است که روایت لغت را به عنوان یک استعمال بکار می برد ولی اگر یک لغت را در مقام تحلیلی و سته بندی و تنویع ارائه میدهد جزء استعمالات نیست
9- نکته کلیدی در معانی این است کهآنچه لغوی به عنوان معنا ذکر می کند برای تقریب به ذهن مخاطب است نه اینکه لزوما عین معنا باشد. و معنای دقیق ترباید با بررسی استعمالات روشن شود.باید بررسی کنیم این معانی در آن استعمالات چه نمودی دارند و از چه حیثی لحاظ شده اند. مثلا برای عبد معانی ذکر شده ازجمله: لین وخضوع(رامی)، خضوع وذل(سر به زیری)، انقیاد وخضوع(هدایت پذیری)،اظهارتذلل، نهایت تذلل، و.. و استعمالاتی هم ذکر شده از جمله: در طریق(راه) که گفته می شود طریق معبد(راه هموار) یادر ابل(شتر): ابل معبد(شتررام)یا شایع ترین مصداقش عبد درمقابل امه که دررابطه شخص مالک ومولا با برده است.لغوی براساس بررسی استعمالات می آید نزدیک ترین معنا را که برداشت کرده می گوید ومثلا در این استعمالات عبد می رسد به معانی بالا که هر لغوی یک بعدی را نگاه کرده. ماباید دقت کنیم مثلا در رابطه عبد و مالک، لین و خضوع وانقیاد چطور فهمیده می شود و در رابطه عبد و خدا چطور؟در طریق معبد و ابل معبد این معنای چطور فهمیده می شود؟ مثلا دررابطه عبد و مولا ممکن است گفته شد نوعی تسلیم محض بودن است به این بیان که عبد لین دارد یعنی بدون هیچ مانع و ان قلتی به هر طرف که او بگوید می رود، انقیاد دارد یعنی هدایت و رهبری او را می پذیرد، خضوع دارد یعنی ... وقس علی هذا...
ب: نکات ناظر به هر کتاب لغت
10- مصباح برای لغت استعمالات را می آورد ولی مقاییس ، یک یا دو اصل معنایی ذکر می کند و بعد مصادیق را می گوید.لذا دیگر در مورد مقاییس جمع کردن لیست معانی نداریم.بلکه معمولا یک یا دومعنا داریم با بیان مصادیق آن معنا.لذا مصادیق دیگر در لیست معانی نمی آید.(البته باید توجه کرد که1- در مقاییس آیا معانی دیگری است که بر می گرداند به معنای اصلی یا مصادیق را ذکر می کند2-اگر معنا برگردانده می شود به یک معنای دیگر، طبعا از لیست جمع آوری معانی خارج می شود)
نکات روشی در طرح سئوالات
1- نکته کلی درطرح سئوالات این است که جریان تفکری را راه اندازد. والبته با فهم فضای سوره است که این سئوالات شکل می گیرد.
?برخی سئوالات چینشی وترکیبی هرچند سئوالندولی ممکن است خیلی جریان تفکری را راه نیاندازند.مثلا اینکه چرا گفته الکافرون ونگفته الذین کفرو که نوعی ثبات را می رساند. خوب بیشتر از این فهم، چه باب فهم دیگری در برداشت از سوره به رویمان باز می شود.لذا سئوالات باید کلیدی باشند. یکی از مشکلات وموانع در طرح سئوالات کلیدی، مطالعه تفاسیر است که باعث می شود ذهن درگیر همان سئوالات آنها شود. واین آفتی است ولی از این باب که مطالعه تفسیرها ذهن را از خالی بودن واعوجاج بیش از حد در می آورد کمک کننده است. برای خروج از این آفت باید با سوره انس گرفت و به یک دغدغه تبدیلش کرد.
2- سئوالات باید همراه با بیان احتمالات در پاسخ همراه باشد تا جهت گیری ذهنی سائل هم معلوم شود و امکان ادامه کار برای دیگران فراهم شود.
3- ملاک کلی در طرح سئوالات چینشی دو مطلب است:1- خروج از روال طبیعی2-وجود قالبهای متعدد برای یک روال طبیعی
?روال طبیعی یعنی این که یک محتوایی ولو در ضمن بیش از یک آیه در حال ارائه شدن است. در همان نگاه اول باید این محتوا طبق یک چارچوب طبیعی بیان شود.مثلا در سوره کافرون پیامبر می خواهند یک مرزبندی ای با کفار کننددر خصوص عبودیت و دین و.. خوب می فرمایند لااعبد ما تعبدون و ... تا اینجایش طبیعی است ولی وقتی درادامه یک تکراری پیش می آید که ظاهرا عینا دارد چیزی تکرار می شود که در فقرات قبلی گفته شده بود می شود غیر طبیعی
4- تفاوت سئوالات ترکیبی و چینشی: سئوالات ترکیبی در خصوص ترکیبات نحوی است.یعنی یا ترکیب نحوی را نمی دانیم یا یک ترکیب، وجوه متعددی دارد که باید هرکدام که موثر در معناست انتخاب شود.مثل "لاریب فیه". ضمن اینکه ممکن است چندین وجه هرکدام در معنا موثرباشد که باید مرحج پیدا کرد. لکن در سئوالات چینشی شما دنبال خروج از روال طبیعی هستید.پس سئوال ترکیبی خود بخود چینشی نیست لکن ممکن است یک ترکیبی، خروج از روال طبیعی هم باشد. مثلا "ها انتم اولاء" اولا ترکیب نحوی اش چیست.ثانیا آیا روال طبیعی این نوع بیان کردن است؟ضمنا ممکن است سئوال چینشی ما جوابش در یک نکته نحوی نهفته باشد. مثلا یا ایها الکافرون، خوب ترکیب نحوی الکافرون مشخص است.لکن اینکه می توانسته بگوید الذین کفرو و نگفته جای یک سوال چینشی است. زیرا قالبهای متعددی وجوددارد. جوابش را با یک نکته نحوی که تفاوت صیغه اسم فاعل و بیان بشکل صله است می دهیم که پس ممکن است مراد کسانی باشند که در کفرشان به یک ثبوتی رسیده اند.
5- در طرح سئوالات چینشی و ترکیبی باید به ظرفیت های زبانی توجه کرد و نباید ذهن به صرف ادبیات عرب محدود شود.
مثلا در ادبیات عرب می گویند ماضی برای تحقق فعلی در زمان گذشته است. یا برای اینکه فعلی مقدم بر امردیگری واقع شده. ولی ممکن است این امر گذشته ناظر به درونیات باشد. همچنین باید به قضیه زمان از جایگاه حکیم محیط عالم به غیب –خدا-توجه کرد. که با نگاه های ما تفاوت می کند. چون محیط به تمام حالات و شرایط در همان ماجرا و آیندگان و...است.)
6- رویکردها در طرح سئوالات راجع به فضای سوره:/ الزما ممکن است هر سه رویکرد در مورد تمام سور مناسب نباشد
الف: استفاده از واژگان کلیدی سوره
تشخیص کلید واژه درگام اول با مطالعات تفاسیر ممکن است بدست آید.بعد از مطالعات تفاسیر احتمالاتی در مورد کلمات کلیدی می دهیم که با جلوتر رفتن آنها را پالایش می کنیم. در مثل سور معوذتین گفتیم "پناه" کلید است و اینکه انسان از چه چیزهایی و در چه شرایطی و به چه چیزهایی باید پناه ببرد.در سوره کافرون می توان به سه واژه کفر و دین و عبودیت اشاره کرد.بعداز تشخیص نوبت کار موضوعی در اطراف این واژه هاست.البته نه کار موضوعی تام وعام.بلکه کار موضوعی ای که بتواند سئوالاتی را مطرح کند که به فهم ما ازسوره کمک کند. مثلا ممکن است در مورد ریشه های کفر و چگونگی شکل گیری آن، ارتباط عبودیت و دین، و...نیاز به بررسی باشد.بعد هم می رویم سراغ آیات و روایات برای انجام این کار موضوعی.البته ممکن است که کلید واژه یک مفهوم عامی باشد که مستقیما در سوره به آن اشاره نشده است ولی سوره روحی دارد که مفهم آن است.مثلا در سوره کافرون ممکن است بحث از برائت هم یکی از آن واژگان کلیدی باشد که درفهم سوره بما کمک می کند/ این روش بیشتر در سور کوچک مطرح است.
?در مورد کار موضوعی یک کار کلیشه ای وجود دارد که همان سئوالات کلی ریشه ها و زمینه ها وآثار ونتایج و... است لکن کار اصلی و اساسی و مشکل این است که بخواهیم همه ایات و روایات را جمع بندی کرده و ارتباطات آنها را توضیح دهیم.باید در یک فرصت الگوی کار موضوعی بحث شود
ب: رویکرد تاریخی
در طول زندگی پیامبر ایشان با گروههای مختلفی مواجه بوده و برخوردهایی داشته اند. مثلا یکی از گروه ها کافران اند.اینکه با توجه به نقلهای منابع تاریخ، کفار چه مراحلی را طی کرده اند و پیامبر چه برخوردهایی داشته و چه مواضعی گرفته و این سوره در چه مقطعی می تواندباشد یک روش برای نزدیک شدن به فضای سوره است.منابع اصلی می تواند کتب تاریخ باشد.ونیز برخی که بصورت موضوعی تحت عنوان برخوردهای پیامبر مثلا نقل کرده اند.برخی روایات تفاسیر هم نکاتی دارند. در یک رواتی در مجمع ذیل سوره کافرون آمده که کفار از پیامبر مایوس شدند و به ایذا و اذیت روآورند. خوب می تواند شاهد باشد که هردو جبهه در چه شرایطی بوده اند.
ج: رویکرد شبهات
اینکه چه شبهات مطرحی وجوددارد که احیانا سوره می تواند برای آنها پاسخ داشته باشد. در سوره کافرون مثلا شبهاتی مثل تکثرگرایی و پلورالیزم دینی، تسامح و تساهل،عقلانیت ومعنویت، صلح کلی و... می تواند فضاهای جدیدی را برای فهم سوره برای ما بازکند.ر.ک سوره توحید که این رویکرد آنجا تجربه شد.
7- برای درک سوره نیازمند شناخت زمینه، مخاطب و فضای سوره هستیم
زمینه اقتضائات درونی مخاطب است که درون او شکل گرفته و موقعیت را به جایی رسانده که اقتضا می کند حکیم به او خطاب کند وبا او برخوردی داشته باشد.
مخاطب وقتی گفته می شود که به شخص به عنوان یک تیپ که دارای ویژگی های خاصی است نگاه می شود.
فضا به مجموعه شرایطی گفته می شود که این برخورد وخطاب را از طرف حکیم می طلبد.البته مراد از مجموع شرایط، شان نزول نیست. وقتی حکیم صحبت می کند برای تمام مخاطبان تمام اعصار است لذا باید شرایط مشترک را یافت.
?زمینه های لازم جهت کشف مخاطب، زمینه و فضای سوره : نگاه کلان دین به هستی و انسان واستمرار او... چه شناخته شود/ با فضای ایات وروایات و ادبیات خاص انها و سبک کلی گفتگویی آنها آشنا شد که نیازمند انس با آنهاست/ بعد هم باید دانست هر سوره خودش نشانه هایی دارد. یعنی خودش یک نسخه ای است که نشان می دهد مریضش چه حالاتی دارد
?بعد از شناخت فضا و زمینه و مخاطب ، خودتان راه حل پیشنهادی خودتان را برای او ارائه دهید تا فاصله راه حلی که شما میدهید با راه حلی که قرآن مطرح می کند مشخص شود تا اعجاز و عمق کلام و ظرافتهای قرآن واضح شود
?شناخت روحیات مختلف و برخوردهای مناسب:برای کار تفسیری معنای دریافت هدایتهای قرآن حالتهایی را لازم دارید که سبب و زمینه برای آن خطاب شده است. لکن شناخت روحیات مختلف و حالتهای شخصی مخاطب زمانی است که می خواهید کار تربیتی کنید.خوب علاوه بر این هدایتها، حالتهای شخصی مخاطب خاص خودتان را هم لازم دارید تا بتوانید تطبیق دهید آن هدایتها را.
نکات مرتبط با روش و مراحل کار تفاسیر
الف : نکات کلی
1- روش هر تفسیر باید کلی و شایع در آن تفسیر باشد .در استناد یک روش خاص به یک تفسیر باید آن روش در آن تفسیر شیاع داشته باشد. این امر نیازمند بررسی چندین سوره است. مثلا صرف اینکه در یک سوره روایات فضیلت را از غیر معصوم هم نقل کرده دلیل بر اینکه روش آن تفسیر نقل از غیر معصوم است نیست
2- مستند الیه در استنادها باید ملاحظه شود. مثلا اگر تفسیری استنادش به قول ابن عباس است کفایت نمی کند. باید دید استناد ابن عباس به چه چیزی است.
3- تفاسیر با هدف رسیدن به نواقص وخلاهایشان باید ارزیابی و مقایسه شوند.حتی روش یک تفسیر در سوره های مختلف ممکن است متفاوت باشد. بهترین راه برای رسیدن به این خلاها طرح سئوالات دقیق است.سئوالاتی که بتواند جریانی در وجودآدمی شکل دهد و نگاه و هدایتی را برای انسان بیاورد.یک زمینه برای طرح سئوالات دقیق انتقال به دقت مفسرین است در فهم تفاسیر غیر از فهم محتوای متون باید به نکته و دقتی که در ذهن مفسر بوده و بخاطر آن این محتوا را بیان کرده برسیم.
ب: نکات مرتبط با هر تفسیر
4- تفاسیر روایی
?ابتدا باید روایات دسته بندی شوند:روایات آثار وخواص، روایات آداب قرائت، روایات فضیلت، روایات ثواب، روایات تفسیری، روایات شان نزول، روایات ناظر به احکام ...
?مراد از آثار، آنهایی است که برخورداری از آنها نیازمند تحول درونی و معرفتی است و اگر کسی با این محتوا همراه شود از هدایتهایش برخوردار می شود و مسیرهایی برایش روشن می شود. بطور طبیعی اگر کسی بخواهد به جایی برسد و از اشقیا خارج شود و به زندگی سعید برسد روالش این است که باید در او تحول درونی و معرفتی و انتخابی شکل بگیرد و این مستلزم همراهی با محتواست. البته آثار ممکن است برخی آثار تکوینی باشد. مثلا روایت می شود که فلان سوره را به بچه بیاموزید که مصون بمانند.چون انسان بالغ نیست که برخورداری از این آثار در او نیازمند تحول معرفتی و درونی ناشی از انس با محتوا داشته باشد.
?تمامی روایات حتی آنهایی که نکات تفسیری نمی گویند ممکن است احتمال ودریچه ای برای فهم سوره باز کنند.پس تمام روایات مهم اند.حال اگر احتمالی داده شد و توانستیم در خود سوره آنرا تقویت کنیم که فبها والا احتمال در حد احتمال باقی می ماند. در این مرحله نیازبه بررسی اسناد نداریم. ولی اگر در تفسیر نکته ای بودکه مستندبه روایات (ونه متن سوره)باید بشود سند مهم می شود.
?روایات فضیلت و روایاتی که نسبت سوره را با کل قرآن می گویند: ربع قرآن وثلث قرآن و...اولا باید دقت کرد که جهت تقسیم ممکن است در هرکدام فرق کند.گاهی ناظر به اهداف اند، گاهی ناظر به تاثیرند گاهی ناظر به مقصد دین و...ر.ک. که مثلا در یک تقسیم بندی گفته می شود توحید ثلث قرآن است ودریک تقسیم بندی گفته می شود کافرون ربع قرآن. پس سهم بندی ها با ملاکات مختلف اندثانیا ممکن است جایگاه واهمیت و محتوا و فهم سوره را درمجموعه هدایتی دین و قرآن می رساند.مثلا ربع محور دین مثلاهمین محور عبودیت وکفری است که در سوره کافرون آمده.(البته توجه شود که این نسبت ممکن است به تمام دین باشد یا نسبت به بخش هدایتی دین باشد که شامل احکام نمی شود)
?روایات تاکید بر قرائت: ممکن است بخاطر این باشد که این محتوا، بیشترین محتواییست که مردم به آن نیاز دارند مثلا بخاطر اینکه بیشترین شبهاتی که مردم به آن گرفتار می شوند راجع به همین محتوا ومحورهاست. لذا می شود از روایات فضیلت و تاکید، جایگاه تاثیر سوره در زندگی وسلوک اشخاص مشخص شود.
?روایات شان نزول: اولا خیلی ها سند ندارد البته برای طرح احتمالات بدرد می خورند ثانیا بسیاری از جوابهایی که ائمه مثلا میدهند باتوجه به ظرفیت ذهنی سائل است.مثلا درهمین سوره کافرون که سائل از تکرارها تعجب می کند امام که جواب میدهد که چون مشرکان مکررامطرح می کردند الخ.. سائل از همین مقدار بسیار متعجب می شود.خوب ظرفیت ذهنی او همین بوده.(هرچند این روایت بطور ضمنی تکرار را تایید می کند ولی دقت شود که ممکن است بخاطر جنبه ای باشد.مثلا ذهن سائل.پس ملاک خود سوره است.لذا ممکن است شما برسید که اصلا تکراری نیست.حاکم خود محتوای سوره است ) .ثالثا هرچند برخی پاسخ ها با توجه به رسیدن این حرف به آیندگان است لکن باید دقت کرد اینها معین ومحدود کننده سوره نیستند. بلکه تنها باید طوری سوره تفسیر شود که شامل این مصداق هم بشود نه اینکه فقط متعین در این مصداق و مورد باشد.
5- مفسرین معمولا براساس شان نزول مکی و مدنی بودن را مشخص می کنند ولی المیزان براساس محتوا و سیاق تشخیص میدهد
6- تطهیر در ریشه یابی :
اولا چه طور آیات را که ریشه یا نتایج کفر را می گوید گزینش می کند/ ثانیا چطور ریشه ها را از نتایج تمیز می دهد/ ثالثا چطور برای این ریشه ها عناوینی انتخاب می کند(یک راه: بفهمیم زمینه بحث چیست و انسان در آن زمینه چه حالتهایی دارد و این ریشه به کدام حالت می تواند اشاره داشته باشد. انسانی که می خواهد زیر بار حق نرود و انکار کند چه حالاتی دارد. بل یرید الانسان لیفجر امامه= ریشه: راحت طلبی) /رابعا چطور اینها را دسته بندی می کند.(عناوین مختلف غرور، استکبار،عزت و شقاق چگونه باهم مرتبط می شوند و دسته بندی می شوند). گاهی این حالتها رابطه طولی و ترتبی برهم دارند گاهی تاثیر و تاثر دارند.برای کشف اینها یک پایه نگاه ما به انسان و تحلیل حالات او در زمینه خاص است و یک پایه اش می تواند بیانات خود آیات و روایات باشد.
گزینش آیات:
1- تسلط بر آیات قرآن2-استفاده از معجم های موضوعی یا کشف آلایات ها و یا جستجو با کلمات کلیدی
درکلمات کلیدی: باید کلیدهای مختلف را جستجو کرد و صرف مشتقات مختلف یک کلمه نیست. بلکه هر کمله ایست که ممکن است در رابطه با کفار مطرح شود. و حکایت از آن داشته باشد. مثلا عدم ایمان، تکذیب آیات، انکاروجحد و.. که خود این هم تا حدودی بسته به نگاه و تحلیل شما از جریان کفر دارد.
در معجم های موضوعی: بستگی به نوع نگاه جمع کننده تنظیم یافته است.
تسلط: عمده راه است. زبان و ساختار قرآن به گونه ایست که انس با آنرا می طلبد. برای تسلط هم باید قرائت مستمر با توجه داشته باشیم. علاوه بر این قرائت مستمر با توجه، تامل در سوره های کوچک تر ویا یادداشت نکاتی تامل بر انگیز در سور بزرگتر تا در وقتهایی تاملتان به آنها فکر کنید. ولی قرائت مستمر نباید ترک شود.در سوره ابراهیم می گوید فطرنی فانه یهدینی. چرا در پاسخ منکرین می گوید فطرنی؟ شما می توانید این نکات یا ترکیبات مشکل را یادداشت کنید تا در آینده به آنها فکر کنید. یک مشکل این است که ذهن ما نسبت به واژه های قرآنی دچار عادت شده و هرجا کفر یا فطرت را می شنود یک چیزی که از قبل در ذهنش بوده حمل می کند و دیگر به دنبال تحلیل نیست.
نکات روشی ناظر به محتوا
1- تکرارهای قرآن: در محاوره عرفی، معمولا تکرارها مفید تاکید است. حال یا تکرارلفظ یا تکرار معنا ومضمون.لکن در کلامی مثل قرآن که خداوند برتمام جریانات و حالات آدمی از ابتدا تا انتهای زندگی و شرایط او احاطه دارد ممکن است تکرارها صرفا تاکید نباشند و هرکدام به یک مرحله و جریان توجه داشته باشند.لذا این احتمال باید مدنظر باشد.البته نیازمند قرینه برای بیان آن هستیم.
2- اسلوب های بیان ریشه:
الف: اسلوب ظرف برای بیان حالات: بل الذین کفروا فی عزه و شقاق/ان الکافرن الافی غرور. آیه بدون شک دارد یک خصلت را می گوید. ولی این خصلت و حالت آیا حاصل کفر است یا ریشه کفر؟(شقاق یعنی نوعی دشمنی که از زیر بار حق رفتن امتناع وکفر می ورزد. از طریق قرائن خود بیان و آیات دیگر و تحلیل خصلتهایی که در زمینه کفر برای انسان فرض می شود و تحلیل نسبت آنها با کفر بنظر می رسد که عزت و شقاق ریشه اند). البته اگر عزت و شقاق را مساوی ختم و غشاوت و ..بگیریم آنگاه اینها حاصل کفر اند یعنی بخاطر جحد و انکار حق به مرحله ای می رسد که دیگر هدایت پذیر نیست. ولی بیان آیه این نیست.
←این طور نیست که هرجا اسلوب ظرف باشد بگوییم ریشه است. مراد از اسلوب هم قالبی است که می تواند برای این بیان استفاده شود و اگر برای بیانات دیگر هم باشد پس نیازمند قرینه معینه هستیم. بنابراین اگرهم اسلوب ظرف برای بیان حاصل هم بکار رود لذا قرینه ما بر اینکه می گوییم ریشه است آن تحلیل است.پس اولا آن چیز باید بتواند ریشه باشد وثانیا با قرینه از حاصل جدا می شود. مگر اینکه آن چیز منحصر در ریشه باشد و اصلا نتواند حاصل باشد.
←دقت: ریشه یک سبق رتبه ای و زمانی دارد. ولی وقتی ماحصلش آمد به این معنی نیست که دیگر آن ریشه از بین رفت. کافران یک عزت و شقاقی دارند و بخاطرش کفر می ورزند و درحین کفرشان این طور نیست که ازبین برود. مثل علت ومعلول که علت تقدم رتبی دارد ولی با آمدن معلول هم هنوز هست.
خسر : خسروا انفسَهم خودشان را کم گرفتند/خسرت انفسُهم دچار خسران شدند. اولی ریشه است و دومی حاصل.
←اگر کسی در تحلیل حالات انسان گفت که عزت و شقاق حاصل است چگونه جواب دهیم؟ ملاک ما هماهنگی با نگاه کلی به انسان و هماهنگی با مجموعه بیانات منابع راجع به انسان است.
← دیدن مجموعه آیات قبل و بعد و آیات دیگر به رسیدن به ظهور از این آیه کمک میکند
ب: اسلوب مفعول له: تحصیلی(ضربته تادیبا) و حصولی(ضربته لسوء ادبه). آنچه برای ریشه است حصولی است. وجحدوا بها و استیقنتهم انفسهم ظلما و علوا
← ربط کفر به جحد همراه با یقین: عنصراساسی کفر همین انکار با وجود یقین است.علم پیدا کرده ولی انکار کرده.
ج: اسلوب حال تعلیلی:انومن لبشرین مثلنا و قومها لنا عابدین.انومن لک واتبعک الارذلون. حال کاربردهای متفاوتی دارد. یک کاربرد تعلیل است.استکبار ورزیدند. البته ارتباط آیات با کفر باید مشخص شود.که تطهیر جواب میدهد.
د: اسلوب حصر: ومایکفر بها الا الفاسقون. فسق ریشه است. البته چون حصر اضافی است در نسبت به آیات دیگر اضافی بودنش را می فهمیم البته بحث است که چرا به این شکل حصرآورده.
ه: تبین تعلیلی: ومن یکفر به فاولئک هم الخاسرون.آیا دچار خسر می شود یا اینکه خسر ریشه است؟بنظر با توجه به فاء تعلیل، جنبه ریشه دارد.خاسر یعنی نفس شان را کم گرفتند.(خودباختگی)
و: رسیدن از نتیجه به انگیزه: تمتع بکفرک. برای رسیدن به یک بهره هایی کفر ورزیده و خدا به او خطاب می کند حالا از کفرت بهره ببر.با سببیت یا آلت. بوسیله یا بخاطر. کشف انگیزه از طریق کشف اثر مترتب بر کار ممکن است.بهره مندی از کفرنتیجه است. پس انگیزه اش بهره مندی از این کفر بوده است.
ز: عاقبت قراردادن چیزی برای کاری. آن کار ریشه است. ثم عاقبه الذین اساءالسوی ان کذبوا بآیات الله .اساء السوء ریشه است برای تکذیب.(قاعده: مصدر مول، مبتدا است.)(احتمال یک ترکیب دیگر: ان بیان السوی باشد. یعنی عاقبت کسانی که بد انجام دادند سوی شد که این سو تکذیب است)فتامل
نکات ناظر به روش برداشت
1- در هر گام جریان فکری که درونتان شکل میگیرد را بنویسد. چرا فلان لغت را انتخاب کردید؟چطور به جمع بندی معنا رسیدید؟چگونه و با چه منطقی به فلان سئوالات رسیدید؟ برای پاسخ از کجا شروع می کنید؟چه راه هایی را در پاسخ دهی رفتید که غلط بوده و...
2- هدف اصلی کار تفسیری بهره گیری از هدایتهای قرآن برای خود و جامعه است. برای این بهره گیری باید خود را در فضای گفتگو قراردهیم تا هدایت تا عمق جان نفوذ کند
3- قرآن یجری کما تجری الشمس و القمر است. و هرکس به اندازه سئوالش بهره می برد. حکیمی قالبی برگزیده بخاطر تسلط و احاطه اش برتمام حالتها و ابزارها و با این قالب طوری بیان مطلب کرده که بیابان نشین صدر اسلام تا عالمترین افراد در آخرالزمان با هر سطح و عمقی بتوانند از آن بقدر سئوالشان بهره ببرند. البته برخی امور را قرآن آمده تا اساسا متذکر شود و بافت و ساخت انسان به گونه ایست که درجریان عادی زندگی اش به آنها نمی رسد یا توجه کافی نداردمثل اینکه خسران وضرری متوجه انسان است و باید سرمایه اش را نقد کند
نظرات شما: نظر
باسمه تعالی
نکات تفسیری معوذتین (موذنی)
ضرورت کار تفسیری روشمند:
مشکلات ما در مواجهه با آیات:
1. نفهمیدن معنا
2. پراکندگی آیات و موضوعات و فصل بندی نبودن آیات قرآن
3. مشکل در تطبیق مصداق در بسیاری از مفاهیم قرآنی یا مشکل در تطبیق مشکلات زندگی ما با آیات
4. برخی اشکالات به استناد برمی گردد
5. انتظار ما از قرآن هدایت است، گاهی در مواجهه با آیات و تفاسیر احساس می کنیم حداکثر به ما اطلاعات تاریخی می دهد
مهارتهای تفسیری:
هر کدام از این مشکلات نیاز به مهارتی دارد؛ مجموعه آن مهارتها می شود روش تفسیری که مجموعا سه مهارت است:
1. مهارت لغت: رجوع به کتاب لغت ابتدایی ترین کار است و در واقع باید کاری را که لغوی انجام می دهد باید انجام داد
2. مهارت ترکیب: تحلیل صرفی و تحلیل نحوی، شکلهای مختلفی که می شود یک جمله را رساند بشناسد و بعد بتواند ارزیابی مند برای تحلیل برتر
3. مهارت استفاده از پژوهشها و تفاسیر انجام شده، مثلا تفکیک حرف علامه از قولها و ... و بعضی متنها کار بیشتری دارد که مهارت آن را باید کسب کرد
روش پیشنهادی: مقایسه تفاسیر
انتخاب چند تفسیر و مطالعه آنها و گامهایی طی می شود و بعد مقایسه می شوند و در این مقایسه بدست می آید که سبک مفسر چیست که در ضمن این هم آیه روشن شده هم روش تفسیری و هم نواقص کارهای انجام شده روشن می شود
و اینکه چقدر از تفاسیر دیگر نقل می کنند و اضافاتی که نسبت به تفاسیر دیگر دارند چگونه است
مرحله بعدی مقایسه تفسیرها با یکدیگر و مقدار مبهماتی که در این تفاسیر به آنها پرداخته نشده است
قرائت و انس لازمه کار:
چاره مشکل پراکندگی این است که با قرآن انس بگیرد و قرائت یک جزء در روز
فاقرءوا ما تیسر منه: درجه اول فقط خواندن است، در درجه دوم تامل 10 دقیقه ای برای تدبر در یم آیه در روز و این دو را از هم جدا کنید تا قرائت تعطیل نشود، البته جاهایی که در لغت یا ترکیبی مشکل دارید فقط علامتی بزنید و این حسن را دارد که در دورهای بعدی مشکلات برطرف می شود و کار با قرآنهایی که ترجمه واژه ای دارد مثل ترجمه آقای شعرانی یا امامی
نکاتی در باب بررسی لغت:
در لغت دو روش داریم:
-
- نقل از کتابهای لغت
- رجوع به استعمالات و بیرون کشیدن معنا از آنها (روش مجمع البیان این است)
بررسی کتب لغت:
· لغوی در صدد معنای کلی دادن است و به جزییات معنا به صورت کامل نمی پردازد و دقیق شدن در معنا و روشن کردن فرق آن با مشابهات آن کار فروق اللغة است مثلا ابوهلال عسکری
· بعضی از کتابهای لغت برای استعمالات خوب است مثل مصباح و لسان العرب
· بعضی برای بدست آوردن معنای اصلی است مانند مقاییس یا مفردات و التحقیق هم سعی در این دارد ومی خواهد معانی مختلف را به یکی از آن معانی برگرداند
مقایسه کتاب مجمع البیان و المیزان:
· مجمع در قسمت مشخصات معمولا به این می پردازد که تعداد آیات طبق نظر کوفیون و بصریون چقدر است ولی مجمع به مکی ومدنی به این صورت می پردازد ولی المیزان گویا به این مساله نمی پردازد
· علامه برای مکی ومدنی بودن به روایات شان نزول و محتوای سوره توجه می کند واز آن استفاده می کند
· علامه در لغت معمولا به نقل می پردازد و غالبا از الصحاح نقل می کند در صورتی که مجمع خودش هم کار لغوی می کند
· مجمع البیان ابهام محور است که برای رفع ابهام با تطبیق و لغت و روایت استفاده می کند
· در المیزان با تکیه بر لغت و تطبیق و استفاده از آیات دیگر برای رفع ابهام استفاده می کند، البته در بعضی جاها سوال محور است گرچه ابهامی هم نیست
· البته بنای ایشان این نبوده است که با سوال جلوروند گرچه بعض جاها به آن پرداخته اند
· در بلاغت یک وقت می آیند قاعده ای که در کتب بلاغی آمده نقل می کنند ولی ایشان وبسیاری از مفسرین با علم به قاعده فقط تطبیق می کنند
· معمولا در تفاسیر به نقل اقوال مفسرین می پردازند و ولی بعضی از مفسرین مانند علامه هستند که نوآوری هم می کنند
· مجمع البیان به روایات عام و خاص می پردازد
مسأله محوری در مقابل ابهام محوری:
در اینجا سوال است که چرا صاحب مجمع البیان به بخشهای خاصی از آیه برای توضیح می پردازد مثلا به «قل» می پردازد چون ابهام مهمی است و اکثر مفسرین به این صورت می پردازند که یک ابهامی است و به آن می پردازند به اینگونه تفسیر ابهام محور می گویند و اینکه به بعضی از ابهامها پرداخته نمی شود به این خاطر است که یا برای او بدیهی بوده یا توجهی به وجود چنین ابهامی نداشته
در قرآن نمی شود به دنبال ابهاماتی که وجود دارد بپردازید بلکه باید دنبال سوالات خودتان باشید و توصیه به تفکر درقرآن همین مساله است و باید سوال داشته باشیم تا تفکر ایجاد شود
فرق سوال محوری و ابهام محوری: در مرحله اول باید بنشینیم سوال طرح کنیم بعد سراغ تفسیر برویم، و اینکه بسیاری تفاسیر در سوره های آخر قرآن چیزی بر تفسیر اضافه نکرده اند به این خاطر بوده است که ابهام جدیدی که به آن پرداخته نشده باشد نبوده که باعث اضافه کردن مطلبی شود البته به حیث تخصص عرفانی یا فلسفی یا ... چیزهایی ممکن است اضافه کرده باشند
معمولا مفسرینی که سوال محور هستند لیست سوالات را مطرح نمی کند و فقط به پاسخ سوالات می پردازد
نکات طرح سوال:
· در تفسیر باید ذهن را آزاد گذاشت تا احتمالات مختلف را دریابد و بعد آنها را در معرض نقادی گذاشت و با ملاک ببینیم می شود به آیه نسبت داد یا نه
· البته احتمال هم هر جور احتمالی را آزاد نمی گذاریم بلکه احتمال مستند را به میان می آوریم
· در طرح سوال بهتر است با یک احتمالی در جواب همراه کرد و همینطور سوال رها نشود، طرح احتمال کمک می کند به اینکه تفکر شروع شود و احتمالات دیگری هم در ادامه مطرح شود
· و این با تحمیل به قرآن تفاوت دارد چون تحمیل این است که یک احتمالی را پذیرفته ام و می خواهم آن را به هر نحوی شده نسبت به قرآن بدهم
· مقدمه طرح سوال: خواندن مکرر سوره / مراجعه به تفاسیر و بررسی اقوال در مورد سوره ( البته با این پیش زمینه که زمینه ای فراهم شود برای طرح سوالات و پیدا کردن سوال کلیدی و باز کردن حقیقت این سوره)
چه سوالاتی نباید طرح کنیم؟
· بخشی از سوالات موضوعی است مثلا جن در قرآن یا ایمان در قرآن به چه معنایی است،
· بخش دیگری از سوالات به مبانی برمی گردد که به این دو بخش کاری نداریم مثلا اینکه آیا انسان موجود شروری است
سوالاتی مفید برای فهم حقیقت آیات:
1. سوالات چینشی: (قرار گرفتن یا انتخاب یک شکل از میان شکلهای مختلف)
· سوالاتی که به چینش برمی گردد یعنی چینش به صورت طبیعی باید به گونه دیگری می بود
· یا اینکه چرا از این واژه استفاده شده با اینکه از واژه های مشابهی هم می توانست استفاده کند
2. سوالات ارتباطی: (بعد از گذشتن از ساختارهای مختلف سوال از ارتباط می شود، در واقع به محتوا می پردازد و ارتباط این محتواها، مثلا احدیت با صمدیت چه ربطی دارد)
· سوالاتی که به ربط در آیات می پردازد
· در جایی که خود قرآن ربط را برقرار کرده سوال از تحلیل ربط می باشد
· جایی که قرآن مطالبی را کنار هم آورده ولی آنها را ربط نداده ولی اینجا هم سوال از ربط می کنیم
3. سوال از مخاطب: اگر قرآن هدایت است دارو است دارو برای هر دردی نیست باید ببینیم این سوره یا آیه برای چه انسانی با چه ویژگی است؟
مراحل عملیاتی طرح سوال:
1. طرح سوالات مختلف
2. اصلاح ادبیات سوالها و دقیق کردن سوالها
3. غربال سوالات و جدا کردن آن بخش از سوالات که می تواند تفکر ایجاد کند
· سوالات تفسیری ما یک بخشش به لغت برمی گردد پس لازم نیست این مطرح شود و با مراجعه به لغت جواب می گیرد
· سوالاتی که جوابشان در تجزیه و ترکیب مشخص می شوند اینها نیازی به طرح کردن ندارد
نکات سوالات چینشی و ارتباطی:
· استناد در ترکیب و چینش باید با قواعد زبانی باشد یعنی اگر احتمالاتی که مطرح می شود با قواعد زبانی هماهنگ باشد مستند می شود و باید به استعمالات و محاورات مراجعه کرد
·
در محاورات عرفی ما خیلی از ظرفیتهای زبانی را ناخود آگاه به کار می بریم بدون اینکه توجه داشته باشیم ولی برای اینکه به محاوره شخصی استناد کنیم باید ببینیم او چقدر مسلط است به قواعد ولی این در مورد قرآن به گونه دیگری است که ما حتما استناد می کنیم به خاطر حکمت تامه خدای متعال
· کلید در طرح سوالات چینشی خروج از حالت طبیعی است. مثلا اینکه یک سوره با قل شروع شود در تعداد محدودی از سوره ها می باشد چرا بقیه با این شروع نمی شود
· در سوالات ترکیبی لزوما همه چینشهای نحوی سوال نمی شود برخی جاها هست که ترکیبهای مختلف وجود دارد وجه انتخاب یکی مورد سوال است یا اینکه یک عبارتی ترکیب دشواری داشته باشد
· در سوالات ارتباطی دو طرفی وجود دارد که در یک مرحله باید تصور مناسبی از دو طرف داشت بعد در ارتباط آنها و بعد در احتمالات مختلف و ترجیح یکی از احتمالات است که مواد فکری فراهم می کند
نکات سوال از مخاطب:
· الزاما اینگونه نیست که پرداختن به سوالات مخاطب مستلزم سوالات چینشی و ترکیبی باشد، و با توجه به تجربه های دیگران و نگاه به تفاسییر دیگران می توان تا حدودی به سوال مخاطب پرداخت، البته این امر در تجربه های اول کار ساده ای نیست
· و بخشی از آن روش کار است که گفته شد بخش دوم به سیر وجودی انسان و حرکت در سیر رشد بستگی دارد و بخش سوم آن برمی گردد به تسلط بر آیات و روایات
پرداختن به پاسخ:
· در سوره های کوچک باید دنبال کلیدی باشیم چون سوره حول موضوع مشخصی شکل یافته
· سوال کلیدی که راه را برای باز کردن سوالات دیگر است سوال از مخاطب وزمینه های سوره می باشد.
· سوال کلیدی شروع: مخاطب سوره کیست و سوره در چه فضایی مطرح شده است؟
· برای شروع به پاسخگویی یک محوری را انتخاب می کند و با پرداختن به آن زمینه های سوره و بحثهای مخاطبی را باز می کند و در واقع با یک جریانی همراه می کند انسان را
· بعضی سوره ها یک محوریتی دارند که برای فهم سوره باید آن محور به خوبی شناخته شده باشد مثلا در این دو سوره پناهندگی محور است و از این محور بقیه سوالات هم قابلیت طرح پیدا می کند
· فکر کردن مانند مطالعه کردن نیست که با نشستن یک گوشه ای صورت گیرد، گرچه در ابتدا مطالعه تفاسیر در ابتدا ممکن است باشد ولی بعد از آن برای بررسی کردن آنها و ایجاد احتمالات مختلف با نشستن نمی توان بلکه با راه رفتن می توان بهتر فکر کرد، یا ساعات تفکر هم باید مناسب باشد مثلا در ساعات شلوغ یا در سوالات خلوت و آخر شب و حتی قبل از خواب
یک تذکر اساسی:
سعی کنیم اینگونه نباشد که بر ساحل قرآن بنشینیم و فقط برای دیگران مشکل پر کنیم و خودمان محروم از آن باشیم و باید خودمان را در جریان قرآن قرار دهیم
نظرات شما: نظر
نکات روشی سوره مسد (سید علی کاظمی)
لغت:
1. مصباح سعی می کند معانی را بیاورد. مقاییس معانی را به اصل برمیگرداند و مقداری از استعمالات را بیان می کند.لسان العرب معانی مختلف با استعمالات.العین اصلی و پایه است .تاج العروس گاهی استعمالات و گاهی معنا را بیان می کند.
2. انتخاب لغات گاهی حتی میتواند بدون نکته تفسیری باشد و برای توضیح به مخاطب باشد مثل ترجمه لغت حطب.
سوالات ترکیبی:
1. دروجوه ترکیبی دنبال تمرین نحو نیستیم بلکه کارتفسیری می کنیم پس ترکیب های موثر درمعنا را بررسی میکنیم.
سوالات:
- وقتی سوال طرح میکنی باید حلم داشته باشی. اما حال فکر کردن و پرداختن نداریم و ریشه اش این است که این کار نقش در زندگی مان ندارد و بخلاف حالتی که مدام دنبال هدایت های قرآن هستم.ما روزمره زندگی مان خیلی به قرآن نیاز نداریم – چون دیگرانی کار کردند و چیزهایی به ما دادند و براساس آن زندگی میکنیم و احتیاجی به قران نمی بینیم و نکته اصلی اش این که ما سلوکی نداریم.
1. هدایتگربودن سوالات که با احتمالاتی همراه است.
2. روش عملیاتی : نوشتن همهی سوالات و غربال کردن
3. سوالات مطرح شود و سپس یک غربال دیگر اصلی و فرعی کردن است.
4. دیدن نمونه ها و فکرروی قالب آن ها برای فهم ملاک ها خوب است مثلا تطهیر سوره بقره که زیاد سوال دارد.- بامقایسه ها به قواعدی برسید که سوالات چگونه طرح می شود.
اصل مهم : سوال را طرح میکنیدبرای این که فکرکنید. بنابراین: لازم است به موارد زیرهنگام طرح سوال دقت کرد.
· خروج از روال طبیعی باشد
· ابهام: جاهایی که روشن است سوال نشود.
· کلیدی
· وقتی چیزی را میشود به چند نوع، بیان کرد جای سوال دارد که چرا این را انتخاب کرد؟
چگونه جواب دادن به سوالات:
- قران را اسیر فضای فرهنگی و فکری خود نکنیم)
- شأن نزول ها نباید راه فهم را ببندد
1. کلید و فضای سوره را مشخص کنیم.
2. ببینید چه نشانه هایی برا ی شناخت جایگاه مخاطب و سوره وجود دارد .
3. در این سوره از شخص خاصی سخن گفته می توانیم: شخصیت واقعی و تاریخی ابی لهب را مورد دقت قرار دهیم و با سوره منطبق کنیم.
4. از صفات وارده در سوره نیز می توانیم به شخصیت ابی لهب پی برد. سوره روی چه چیزی دست گذاشته که میتوان به ویژگی مخاطب رسید(مثل مااغنی عنه ماله...) که شاید این نکته را روشن کند که مخاطب کسی است که متکی به مال و ماکسب اش است.
5. تباب تحلیل شد که خسری است که به هلاکت می رسد اما در قرآن کم استعمال شده بود به همان خسران رسیدیم و با بررسی آن می توانستیم به سوالات پاسخ دهیم.
6. محور سوره تباب است قرینه این مطلب : سوره از تباب ابولهب شروع شده و درادامه به آثار و علل آن پرداخته .
7. تباب دو بار تکرار شده خسارت وجود و عمل
8. نتیجه و تاثیر این جمع بندی در بحث تباب:
- دو برداشت میتوان داشت: یکی اینکه با تطبیق عوامل خسر بر زندگی ابولهب به یک مخاطب نوعی برسیم که در واقع مصداق تباب میشود. این مطلب به ما در مخاطب شناسی سوره مسد کمک خواهد کرد.
- دوم اینکه از جمع بندی عوامل خسر در آیات بدون نیاز به تطبیق با زندگی ابولهب به یک مصداق نوعی برای تباب برسیم. بعنی اگر کسی عوامل خسر را داشت و در صدد رفع آن عوامل نبود خودبخود به سمت هلاکت و تباب گام برداشته است.
- در باب فهم فضای سوره با توجه به متعلقات خسر در آیات مطرح شده این مطلب برداشت میشود که فضای سوره خسر و تباب سطحی در معاملالت دنیوی نیست بلکه خسر عظیم در نفس و عمل و دنیا و آخرت است.
برای شناخت فضای سوره دو راه پیش روی ماست:
1. به بررسی زندگی ابولهب بپردازیم (چرا که آیات درباره او صادق است) و کنکاش کنیم در این که او که بوده و چه کرده و چه ویژگیهایی داشته و چگونه میاندیشیده و موضع گیری میکرده.سپس با این بررسیها به قواعد کلی قابل تسری به غیر ابولهب برسیم و به هدایتهای سوره دست یابیم.
2. یک راه هم این است که با مراجعه به آیات دیگر مفهوم تباب که محور این سوره است را بررسی کنیم و به فضای گفتمانی قرآن برسیم و بتوانیم با این آشنایی از فضای سوره به نکات هدایتی آن نزدیک شویم.
در فضا چرا از ماده خسران استفاده می کنیم که در سوره نیست؟
- باتوجه به کم تکرار بودن ماده تباب در آیات و با توجه به نزدیک بودن معنای خسران به این ماده از جهت معنا و مفهوم و پر تکرار بودن آن در آیات، میتوانیم از استعمالات ماده خسر در آیات برای این کار بهرهمند شویم.
- یکی از نکاتی که با بررسی استعمالات خسر در آیات و روایات معلوم میشود این است که خسر در فضای خاصی استعمال شده است و متعلق آن مسائل عادی روزمره و زیانهای مردم در بازار و معاملات معمولی نیست بلکه خسر در از دست دادن نفس انسان و عمل او و اهل او و دنیا و آخرت اوست.ابولهب نیز چون خود را فراموش کرده بود و غایت و هدف خود را اموال و دارائیهایش قرار داده بود، به خسران رسید..
نوشتن متن تفسیری
- توجه:نوشته یک بار قبل از مراجعه به کتاب تطهیر است و یک بار پس از مطالب مذکور می باشد.
- وقتی سوره تلنگر خودش را میزند و حس زیان را ریخت باید راه پیش پایش بگذارد – شما نمیخواهی به مردم تفسیر یاد بدهی بلکه مینویسی تا هدایتی به جامعه برسانی.- پیامبر سوره را مطرح کرد مردم مرتبط اندو میآیند و سوال می کنند چه کنیم ولی وقتی جزوه را بخواند یا تلنگری میخورد یا اتفاقی نمی افتد- اگر تلنگر را خورد دسترسی به تو ندارد و لذا نیاز است که بنویسی.
- ما باید دردها را شناخته باشیم تا بتوانیم از درمان ها استفاده کنیم (دردها را نیز باید از وحی شناخت)
- گاهی نکته را میفهمی ولی موقع انتقال به نقص فهمت پی میبری.
1. نوشتن نکات اصلی
2. نوشتن ارتباط ها
3. مشخص بودن پیام ها و نکاتی که می خواهیم بنویسم.
4. اولویت بندی پیامها
5. نوشته ناظر به فضای سوره و جواب سوات مطرح شده باشد.
6. توجه به مخاطب در نگارش
نکاتی درمطالعه تطهیر
1. دقت در فهرست که چگونه به این فهرست رسیده اند.
2. تقدیم و تاخیر در فهرست
3. شروع از چه بحثی است چرا
4. توجه به استنادات تطهیر ما ایا زیادی داشتیم اما ایشان از یک آیه بیشترین بهره را بردند
5. توجه به مثالها و پیوندهایی که با نظام اندیشه ای(شکر و کفر و خسر) برقرار می شود.
6. اصرار بر گرفتن مطالب از آیات و روایات است نه چیزی از خودشان
7. نکات کلی را یادداشت کنید تا در سور دیگر استفاده کنید:
8. ساختارش را بنویسید و ببینید چگونه بازکرده. وقتی مثلا خسر در وجود را میخواهید توضیح دهید ببینید در فضای زندگی عادی خودمان چطور میتوانید نشان دهید-
9. تحلیل و فهم واقعیت مطلب.- تحلیل ارتباط سوره با من- تربیتی هدایتی برای مخاطب (مخاطب من گیرش کجاست و من چطور شروع کنم تا هدایت به او برسد)
ساختار کلی تطهیر در این سوره:
1. پس از رسیدن به کلید سوره کل ساختار را بر اساس آن میچینند مثلا در این سوره تباب کلید است و کل متن تفسیری خود را بر اساس آن نوشته و در نهایت جمع بندی میکند
1- مفهوم خسارت / 2- شکلهاى خسارت / 3- جبران خسارت / 4- آثار خسارت / 5- تحلیل این آثار
2. اگر نکته ای مطرح میشود مثل ماأغنی .. و سوره بحث جبران را پیش میکشد و جبران کننده بودن چیزی را نفی میکند، تطهیر طرف دیگر قضیه یعنی آنچه جبران کننده است را بیان میکند (غفران و رحمت) و نیز وسایل جدایی از خسران را نیز بیان میکند(ایمان و توحید و ...) .تطهیر مسأله ای را که سوره به گوشه ای از آن اشاره میکند به صورت جامع مینگرد و با تحلیل و استفاده از آیات دیگر قرآن پازل مسأله را تکمیل میکند.
3. در تطهیر سعی میشود مخاطب را به متن سوره و متن سوره را به اعماق دل مخاطب برساند و رساندن بار هدایتی سوره به جد مورد توجه است.
4. فضای سوره در نوشتار تطهیر نمونه ی خوبی است که نظام اندیشه ای در ان موضوع را بیان میکند که عذاب به جه معناست و جایگاهش چیست و ... (کلیت اندیشه و حتی ریزتر باید بدانیم که خدا که با این روحیه برخورد میکند براساس چه نظام اندیشه ای بیان میکند – مثال پزشک که نظام درمانی او را باید بدانیم/ نگاه به انسان و آثار عمل و هستی- براساس خط کفر و شکر و تدریج در آنها و مراحل و گام های آن بیان میکند.
نظرات شما: نظر
«نِعْمَ الْعَبْد». چرا؟«انّهُ اوابَّ».
-
او بازگشت دارد
-
و زیاد به سوى خدا روى مىآورد،
-
در تمامى حرکتها مقصد را مىشناسد
-
و در تمامى برخوردها کار خود را فراموش نمىکند.
-
اسبهاى زیبا و مرکبهاى رام و خانههاى راحت، او را با خود نمىبرند،
-
او این همه را با خود مىآورد و شهد و حاصلش را در نزد خدا جمع مىکند و براى او مىخواهد.
کسى که جلوهها جذبش مىکنند اوّاب نیست.
-
اینها همان بچههایى هستند که در بازار دنیا کار خود را فراموش مىکنند
-
و به دنبال چرخ و فلک و دعوا و ماجرا راه مىافتند
-
و به خدا و کار خود پشت مىکنند، در حالى که خدا در انتظار بازگشت و حضور آنهاست،
ما از این لحظه همراه عبودیت خدا هستیم:
-
از لحظهاى که به خود آمدیم
-
و عبودیت خدا را بر
-
عبودیت نفس
-
و خلق
-
و دنیا
-
و شیطان ترجیح دادیم،
-
-
-
-
چه بسا شرکها و ناخالصىهایى داشته باشیم
-
چه بسا که در کنار حوادث بمانیم و به سوى خدا باز نگردیم؛
ولى در هر حال باید در کشش و کوششى باشیم و مراحل عبودیت را به خلوص و اخلاص برسانیم تا از کسانى باشیم که :
-
خدا دلهاى آنها را به دست مىگیرد
-
و مباشر دلهاى آنها مىشود که در دل
-
آنها متاعى هست،
-
خوف و رجا
-
و عشق و طلبى هست
-
-
که خداوند به خاطر آن متاع، این دل را پاسدار شود و نگهدار باشد؛ همچنان که یوسف به خاطر متاعى که در دل برادرش بود، او را برداشت و نگه داشت که؛ «مَعاذَ اللَّهِ انْ نَأْخُذَ الَّا مَنْ وَجَدْنا متاعَنا عِنْدَهُ».[8]
عبد مؤمن همراه
-
ایمانش
-
و صلاحش
-
و خلوصش
با
-
بلاء
-
و تمحیص
روبرو مىشود که تمامى ناخالصى او را پاک مىکند. و در عبودیت رو به کمال مىبرد.
[1] ( 1)- ذاریات، 56
[2] ( 1) انّى وَ لَکُمُ القُلُوبُ الْتّى تَوَلَّى اللَّهُ رِیاضَتَها بِالْخَوفِ وَ الرَّجاءِ وَ جَعَلَها اوْعِیَة لِلشُّکْرِ وَ الثَّناءِ وَ آمَنَها مِنْ عَوارِضِ الْغَفْلَةِ وَ صَفَّاها مِنْ سُوءِ الْفِتْرَة ... مفاتیح الجنان، زیارت جامعهى ائمة المؤمنین
[3] ( 2) بحار الانوار، ج 55، ص 39
[4] ( 1) نهجالبلاغهى صبحى صالح، خ 222
[5] ( 2) خداوند نعمتهایش را عزیز مىدارد؛ در صورتى که به کار نگیرند باز پس مىگیرد. او ذلت را بر نعمتهایش نمىپسندد.
[6] ( 1)- ص، 30
[7] ( 1)- کافى، ج 1، ص 35، ح 6
[8] ( 1) یوسف، 79
نظرات شما: نظر
3- مراحل عبودیت
روش: چون تعابیر مختلف است نشان می دهد که مرحله ای است و در هر مرحله حدی از معنا نهفته است.
در قرآن
-
عبد مؤمن
-
عبد صالح
-
عبد مُخلِص
-
و عبد مُخلَص داریم
و این نشان مىدهد که:در هر مرحله از ایمان و صلاح و اخلاص
-
چه با دست عبد (مخلِص)
-
و چه با دست خدا (مخلَص) حدى از عبودیت نهفته است
از تمامى شرکها خلاص شود، آن هم نه با دست خودش که باز خودش در میان باشد، بل با دست خدا و بلاى او[2] که
نتیجه دست خدا و بلای او:
-
دیگر هیچ کس جز او در این وجود حکومت ندارد
-
و هیچ چیز جز امر او در این روح موجى بر نمىانگیزد، که قلب او در میان دستهاى خداست و دل او عرش حکومت اوست؛ «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ».[3]
-
در این شبستان جز چراغ حکم او نیست. آنچه این دل خسته را روشن مىکند فقط امر اوست و اشارهى اوست.
-
در میان جاذبهها آنچه او را مىکشد جذبهى محبت اوست
-
در کنار زمزمهها آنچه در گوش او مىنشیند، زمزمهى مناجات اوست،
-
که عبد پس ازتلاشها
-
و مناجاتهایى که با خدا دارد
-
و پس ازارتباطهایى که با خدا برقرار مىکند
-
به آنجا مىرسد که خدا به مناجات او و نجواى او روى مىآورد، که: «للَّه عِبادٌ ناجاهم فى فِکْرِهم وَ کَلَّمَهُمْ فى ذاتِ عُقُولِهِمْ». این خداست که با این عباد به نجوا مىنشیند.
-
نمونه ای از مرحله کامل عبد:
این سلیمان است که:
-
در متن قدرت، آن هم تا آنجا که براى هیچ کس میسر نشده تا آنجا که دریاها و آسمانها و جن و پرنده مسخر او شدهاند،
-
این سلیمان است که در این متن غرق نمىشود که از نعمتها به سوى خدا باز مىگردد؛ «نِعْمَ الْعَبْدُ انَّهُ اوّابٌ».[6]
برای روشن شدن معنای نعم العبد از ملموسات زندگی استفاده می کنند:
ما هنوز نمىتوانیم شیرینى و حلاوت این کلام را احساس کنیم؛ «نِعْمَ الْعَبْد». این خداست که سلیمان را مىپسندد و از او به خوبى یاد مىکند.
هر کس در محدودهى همتش از تأیید دیگران و از توجه دیگران لذت مىبرد.
-
بچهها از نگاه و ستایش بزرگترها
-
و بزرگترها از توجه رؤسا دلشاد مىشوند
-
تا آنجا که توجه آنها در روزنامهها یا در جمع بزرگان و یا در مجمعهاى جهانى دل آنها را مىلرزاند و دلشادشان مىکند.
-
نوچهها مىخواهند در محضر لوطى بزرگ از آنها نامى برده شود
-
و سران ارتش مىخواهند در محضر فرمانده به آنها اشارهاى بشود.
-
آنها حلاوت و شیرینى این یاد و توجه و نگاه را احساس مىکنند.
اما عبد:
-
از زمین بالاتر مىرود
-
و «رَبُّ السَّمواتِ وَ الْارْضِ» را مىشناسد
-
و حضور عظیم او را مىفهمد دیگر تأیید زمینىها دلش را نمىگیرد و اینها برایش حلاوتى ندارد.
-
او مىخواهد در آسمان به عظمت یاد شود؛ «دُعِىَ فِى ملکوت السَّمواتِ عَظیماً».[7] او تأیید خداى هستى را مىخواهد.
تاثیر نعم العبد برای عبد:
-
و اینجاست که نعمالعبد، آنچنان حلاوت و مستى و نشئهاى مىآورد که هیچ تلخى و خمارى بر آن گرد نمىپاشد.
-
و این کلام آنچنان سرشارى و سیرابى مىآورد که دیگر عطش و خلأیى دامن آنها را نمىگیرد.
این مستى و شیرینى را کسى بیشتر احساس مىکند:
-
که عظمت خدا را بیشتر احساس کرده است
-
و حضور او را زیادتر ادراک نموده است.
علت امضای خدا در کارنامه سلیمان:
سلیمان خوب است چون «اوّاب» است. «اوّاب» با «توّاب» تفاوت دارد.
تفاوت اواب با تواب:
توبه، بازگشت از گناه است، اما «اوبه» بازگشت است. زنبور عسل را اوّاب مىگویند چون زیاد مىرود و باز مىگردد و در هر بازگشت شهدى همراه مىآورد و عسلى مىسازد. ما کوچکتر که بودیم، براى خرید نان و ماست، روانهى بازارمان مىکردند. ما در راه به هر چیزى روى مىآوردیم؛ چرخ و فلک مىدیدیم، مىایستادیم؛ دعوا مىدیدیم به دنبال ماجرا مىرفتیم. ما براى خرید رفته بودیم و جمعى بر سر سفره منتظرمان بودند، اما بىخیال به هر چیزى چشم مىدوختیم، به هر جمعى مىپیوستیم و به جاى آوردن نان و ماست بر سر سفره باید در خیابانها وکوچهها و کلانترىها سراغمان را مىگرفتند و در انتظارمان مىنشستند.
اوّاب کسى است که:
-
مىرود و باز مىگردد
-
و مقهور جاذبهها نمىشود و دل به هر کششى نمىدهد و چشم به هر جلوهاى نمىدوزد.
-
او دنبال کارى است و در تمامى حوادث این کار را فراموش نمىکند و در هر برخوردى با هر گُلى شیرهاش را مىمکد و حاصلش را مىآورد.
عبدى را خدا مىستاید :که دامن او را
-
خارِ حادثهها
-
و جاذبهها نمىچسبد
-
و کششهاى زمینى او را سنگین نمىکند و در خود نگه نمىدارد؛
نظرات شما: نظر
2- ارزشعبودیت
آنچه از خداست، (نعمت هایی که به ما داده است.)
-
معیار افتخار ما نیست
-
و ارزش آفرین نیست،
-
که دادههاى خدا هر چقدر بیشتر باشند، بازدهى بیشترى مىخواهند.
-
و این دادهها به شهادت سورهى فجر، نه اکرام است و نه اهانت، که فقط ابتلاء است.
آنچه ما بر روى این نعمتها انجام مىدهیم و آن سعى و عمل و عبادتى که مىآوریم
-
با نیتمان
-
وبا حدود و سنت خدا
-
وبا اهمیتها محاسبه مىشود
معیار ارزش چیزى جز عبودیت نیست. نه نعمتهاى خدا و نه عمل و عبادتما، بل عبودیت ما ارزش آفرین است.
هنگامه مشخص شدن عبودیت، شرک و خلوص ما:
-
بلا
-
و امتحان
-
فتنه ها
-
و کوره ها
چون عبودیت ارزش بالایی دارد:
-
در شهادت به رسالت محمد (ص) عبودیت پیش از رسالت مطرح مىشود؛
-
انبیاء، با معیار عبودیشان از یکدیگر سبقت مىگیرند و به رفعت بیشتر مىرسند و از قرب خداوند بهره مىبرند.
-
همین حقیقت است که هدف خلقت مىشود، نه عبادت. «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْانْسَ الَّا لِیَعْبُدُونَ»،[1]
-
همین عبودیت را مطرح مىکند که صراط مستقیم و نزدیکترین راه تا قرب خداست.
مسیر طی شده تا عبودیت:
-
خدا انسان آزاد را آفرید تا با سختىها از عبودیت دیگران جدا شود
-
و انسان
-
با معرفت
-
و محبت خدا، به عبودیت و اطاعت او برسد و از معبودهاى دیگر ببرد،
-
در این حرکت انتخاب شدهى آزاد، این ارزش نهفته است؛ چون در خداوند نامحدود نمىتوان هدف و غرض را مطرح کرد. او با خلقت اینها به چیزى نمىرسد.
هدف و غرض از خلقت:
-
به خدا باز نمىگردد که او احاطه دارد و نامحدود است،
-
بل به خلق باز مىگردد که اینها از عبودیت حق
-
بهرهمند مىشوند
-
و پر مىشوند
-
و از دست نمىروند،
-
در ارتباط بادیگرانى که محتاج و محدود هستند و مثل او هستند خالى مىشوند و کم مىآورند.
-
هنگامى که فهمیدیم:
-
رجحان خلقت و آفرینش را
-
اینکه این خلقت راجح، محتاج هدفى است
-
هدف با ترکیب و خلقت او باید
-
هماهنگ باشد
-
و او را سرشار کند.
-
این هدف عبودیت خدامی شود که عبد در مراحل عبودیت به شئون الهى مىرسد و از آنچه که خدا دارد بهرهمند مىگردد.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بخش عبودیت تا ارزش عبودیت:
روش استاد در این بخش:
· ایشان در این بخش براساس محتوایی که از بخش کفر به دست آوردند به تحلیل عبودیت در چند بخش مفهوم و ارزش و مراحل و شئون عبودیت میپردازند.
· در کنار این کار با تسلطی که بر آیات و روایات شریفه دارند جوانب مختلف عبودیت را برای روشن شدن دقیق مراد از آیات سوره کافرون مورد بررسی قرار داده اند.
· اما نکته سوم اینکه روش تبیین ایشان همان روشی است که تا حال بر طبق آن به بررسی آیات سوره کافرون در بخش کفر پرداخته ایم.
مهمترین نکات:
· و محتواى خطاب به ما مىآموزد که چه معیارى را اساس قرار بدهیم و بر چه چیزى پافشارى کنیم و حد و مرز دین را در کجا بدانیم؛ که جوهر دین چیزى جز عبودیت نیست.
· این عبودیت است که شیطانها را مشخص مىکند و مردود مىکند؛ که شیطان در عبادت عاجز نیست ولى از عبودیت عاجز است. شیطان سالها عبادت دارد، ولى عبودیت ندارد، حتى به اندازهى یک سجده.
· از عبودیت باید آغاز کرد و به عبادت رسید. همراه حقیقت است که شریعت و طریقت معنا پیدا مىکند.
· اشتباه این است که عمل را معیار بگیریم و عبادت را حساب کنیم، که در مرحلهى اول، معیار ایمان است و سپس اخلاص است و سپس سعى.
· حدّ و مرز دین با عبودیت مشخص مىشود و عبودیت در این سوره دو بعد دارد:
o یکى بُعد نفى «لا اعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا انَا عابِدٌ ما عَبَدْتُمْ». در این دو جمله معبودهاى آنان نفى مىشود؛
o و دوم بُعد اثبات است: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِىَ دین»؛ چون با توجه به نفى معبودها مشخص مىشود که حقیقت دین چیزى جز عبودیت اللَّه نیست.
مفهوم عبودیت:
· در عبودیت سه عنصر نیّت و سنت و اهمیّت، نهفته است.
· عبودیت این است که تو همچون مرده در برابر غسال هیچ حرکتى از خودت نداشته باشى و هیچ انگیزهاى جز از ناحیهى امر و تکلیف نداشته باشى؛ در نتیجه به اندازهاى حرکت مىکنى که تو را وادار کرده باشند و دستور داده باشند. و این حقیقت نیت است.
· نیتها مراحلى دارند و درجاتى: گاهى فرار از آتش است و گاهى عشق به بهشت است و گاهى قرب و رضوان او.
· در هر حال این نیت عنصر اول است. و هر کس به اندازهى نیتش بهرهمند مىشود. و نیتها به اندازهى معرفت و بینشها رشد و انحطاط مىگیرند.
· گذشته از نیت الهى، سنت الهى هم مطرح است. این کافى نیست که به خاطر خدا حرکت کنى، که این حرکت باید مطابق آداب و احکام و سنتى باشد که او گذاشته. نیت الهى با سنت الهى هماهنگ است. ناهماهنگىها از نیات شیطانى است که رخت خدایى بر تن کردهاند.
· عنصر سوم از آنجا مطرح مىشود که گاهى میان احکام تزاحم رخ مىدهد و امکان جمع باقى نمىماند. در اینجا نمىتوان از دم دست برداشت که باید اهمیتها را در نظر گرفت؛ چون امر خدا به آن عملى تعلق خواهد گرفت که از مصلحت بیشتر و اهمیت زیادترى برخوردار باشد.
· آنچه از ما مىخواهند عمل نیست و حتى عمل مطابق سنت نیست، که نیت و سنت و اهمیت این هر سه مطرح هستند. و اینها عبودیت را و بندگى را نشان مىدهند؛
· شیطان دامهایى دارد و براى یک دسته از دام عبادت کار مىکشد و آنها را صید مىکند. و آنها مفتون شده و در فتنه گرفتار گردیدهاند و خیال مىکنند رسیدهاند. و قدرتها و تسخیرها را دلیل مىآورند که آتش برمىدارند و از ما فىالضمیر خبر مىدهند. و از این قبیل قدرتها که هست ولى دلیل حقانیت نیست.
· راستى فتنهها آن قدر هستند که واقف و سالک و زاهد و عابد را در خود بگیرند، مگر آنکه به عبودیت روى بیاوریم و در حصن توحید و در قلعهى ولایت خدا پناه بگیریم و در هر گام از نیت و انگیزه و از سنت و شکل عمل و از اهمیتها در هنگام تزاحم کمک بگیریم.
نظرات شما: نظر
عبودیت
در هر حال، آن پیامى که حدّ و مرز کفر و ایمان را مشخص مىکند و شیطانها را طرد مىکند این عبودیت است، نه عبادت و عمل. و براى
توضیح مىتوانیم:
1- مفهوم عبودیت و عبادت
2- ارزش عبودیت
3- مراحل عبودیت
4- شئون عبد را با اختصار بررسى کنیم.
سوال: چگونه به ارزش و شئون عبد رسیده اند که لازم است بحث کنند؟
1- مفهوم عبودیت
در عبودیت سه عنصر
-
نیّت
-
سنت
-
اهمیّت، نهفته است.
استنادسخن بالا:
چون «لا عَمَلَ الَّا بِالنیَّةِ وَ لا نِیَّةَ الَّا بِاصابَهِ السُّنَّةِ»؛[1] عمل بدون نیت معنا ندارد و حقیقتى ندارد و نیت بدون برخوردارى از سنت و هماهنگى با احکام و آداب، تحققى ندارد.
سوال: چرا از لغت استفاده نکردند و این استناد بحث عمل است و ارتباطش با عبودیت چیست؟
مثالی برای معنای عبودیت:
-
عبودیت این است که تو همچون مرده در برابر غسال هیچ حرکتى از خودت نداشته باشى
حقیقت نیت که عنصر اول عبودیت است:
-
هیچ انگیزهاى جز از ناحیهى امر و تکلیف نداشته باشى؛
-
در نتیجه به اندازهاى حرکت مىکنى که تو را وادار کرده باشند و دستور داده باشند. و این حقیقت نیت است.
نیتها مراحلى دارند [2]
گاهى فرار از آتش است
گاهى عشق به بهشت است
گاهى قرب و رضوان او.
علامت نداشتن نیت:
اگر او را به خاطر خودش مىخواستیم، به خاطر مطلوبها و خواستههاى دیگر از او
-
خسته نمىشدیم
-
و بر او نمىشوریدیم.
به خاطر یک اتاق (بدون امر و تکلیف)در صف ایستادهایم
و دوستى و دشمنى ما از همین رشته مىجنبد.
اگر مىبینى که بهشت و حور در ما انگیزهاى نمىسازند،
-
این به خاطر فراغت و گذشت ما نیست،
-
این به خاطر جهل
-
و نچشیدن ماست.
رشد و انحطاط نیت ها به اندازه:
-
معرفت
-
و بینش
نیت تنها کافی نیست. و باید با سنت هماهنگ باشد.
عنصر دوم سنت:
حرکت باید مطابق :
-
آداب
-
و احکام
-
و سنتى باشد که او گذاشته.
ناهماهنگىها (نیت و سنت)
-
از نیات شیطانى است
-
که رخت خدایى بر تن کردهاند.
عنصر سوم اهمیت:
عنصر سوم از آنجا مطرح مىشود که
-
گاهى میان احکام تزاحم رخ مىدهد
-
و امکان جمع باقى نمىماند.
باید اهمیتها را در نظر گرفت؛
چون امر خدا به آن عملى تعلق خواهد گرفت
-
که از مصلحت بیشتر
-
و اهمیت زیادترى برخوردار باشد.
ممکن است عملی نتواند سیر روحى و قرب معنوى را به شخص ارزانى دارد؛
چون قرب خدا در گرو
-
اطاعت اوست
-
و اطاعت او متوقف بر امر اوست
-
و امر او در هنگام تزاحم فقط به اهمیتها تعلق خواهد گرفت.
نتیجه: کسى که این اهمیت را نیاورد، عبد نیست، هر چند شکل عمل را آورده باشد و عبادت را تحقق داده باشد.
آنجا که شکل عمل از نیت الهى برخوردار نباشد، آن عمل عبادت هم نیست؛ میوهى گندیدهاى است و از درون خالى است. بر اساس همین نکته است که
باید:
-
از عبودیت به عبادت
-
و از صراط به سبیل رسید
-
پس از درک حقیقت به شریعت و طریقت و به احکام و آداب همت گماشت.
سوال: می توان گفت که صراط عبودیت است و سبیل عبادت؟؟؟حقیقت با عبودیت یکی است؟
آنها که در مقام تربیت، افراد را
-
با اذکار
-
و یا اعمال خاصى ریاضت مىدهند و تمرین مىدهند؛
مثل کسانى هستند که درخت را از ریشه بریدهاند و بر آن شاخ و برگ آویختهاند به امید اینکه این شاخهها به ریشههاى مرده کمک کند.
آنچه از ما مىخواهند:
-
عمل نیست
-
و حتى عمل مطابق سنت نیست،
-
که نیت و سنت و اهمیت این هر سه مطرح هستند.
معنای عبودیت:
-
اینکه تو از خودت خط نمىگیرى
-
و فقط به امر خدا و دستور او حرکت مىکنى
-
و به اندازهى تحریک او اقدام مىنمایى، نه زیادتر و نه کمتر. این، عبودیت است
نتیجه:
و این حقیقت را ازطریق عمل و عبادت نمىتوان تحصیل کرد، که شیطان دامهایى دارد و براى یک دسته از دام عبادت کار مىکشد و آنها را صید مىکند. و آنها مفتون شده و در فتنه گرفتار گردیدهاند و خیال مىکنند رسیدهاند. و قدرتها و تسخیرها را دلیل مىآورند که آتش برمىدارند و از ما فىالضمیر خبر مىدهند. و از این قبیل قدرتها که هست ولى دلیل حقانیت نیست.
افراد مختلف از جوکى و بودایى و مسیحى و زرتشتى، با این ریاضتها به این قدرتها رسیدهاند. آیا اینها دلیل حقانیت همهى آنهاست؟
راستى فتنهها آن قدر هستند که واقف و سالک و زاهد و عابد را در خود بگیرند، مگر آنکه به عبودیت روى بیاوریم و در حصن توحید و در قلعهى ولایت خدا پناه بگیریم و در هر گام از نیت و انگیزه و از سنت و شکل عمل و از اهمیتها در هنگام تزاحم کمک بگیریم.
سوال:ارتباط عبودیت و حصن توحید و قلعه ولایت؟
[1] ( 1)- عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، ج 2، ص 11، ح 21
[2]«وَ انْتَهِ بِنِیَّتى الى احْسَنِ النّیاتِ وَ بِعَمَلى الى احْسَنِ الْاعْمال».
نظرات شما: نظر