تذکر:
-
سوالاتی که در بحث مطرح شده بود و مرحوم صفایی نیاوردند را لیست می کنیم.
-
سوالاتی که مرحوم صفایی مطرح کردند و ما نگفتیم را با رنگ زرد مشخص می کنیم.
سوالات چینشی متفاوت با مرحوم صفایی:
-
چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب(هرکسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند) شروع میشود؟
-
چرا با کافران مستقیم و با خطاب صحبت شده است؟(البته ایشان در فضای سوره بحث شروع و ختم سوال داشتند که شاید بتوان گفت نزدیک به این دو سوال است.)
-
آیا این آیه ها نفی عبودیت را تکرار می کنند؟ آیا این آیات دو به دو به هم عطف شده اند؟
4. چرا محور نفی و اثبات عبودیت واقع شده؟ آیا عبودیت ریشه کفر وایمان و ریشه ادیان است؟
البته آقای صفایی این سوال را به گونه ای دیگر و در قسمت فضای سوره بیان می کنند.
نکته چهارم در رابطه با معبودها و عبودیت هاست آیا روح دین چیزی جز عبودیت است؟ ایا عبودیت با عبادیت یکی است؟ آیا از عبادت می توان به عبودیت رسید؟
5. چرا نفی عبودیت در این سوره دوطرفه مطرح شده است؟ آیا این نحوه نفی، عدم امکان سازش بین پیامبر خدا و کفار را میرساند؟
سوالات ارتباطی:
-
رابطه انقطاع عبودیت ها با دین چیست؟ آیا انقطاع عبودیت با انقطاع دین مرتبط است؟(مرحوم صفایی به این بیان مطرح نکرده اند اما در رابطه دین عبودیت و دین این طور سوال می کنند که آیا در این تکرارها و تاکید ها با لکم و دینکم ارتباطی است و یا می فرمایند آیا روح دین چیزی جر عبودیت است.که یکی در سوالات ارتباطی است و دیگری در فضاست.)
فضای سوره:
آیا این سوره خط بطلانی بر شبهه تکثرگرایی در دین میتواند باشد؟
جواب سوالات کتاب تطهیر بر اساس مطالب مطرح شده در کلاس:
سوالات چینشی:
-
این تکرارها و تاکیدهای پیاپی برای چیست؟ لا اعبد ماتعبدون و لا انا عابد ما عبدتم از ناحیه رسول و تکرار و لا انتم عابدون ما اعبد در را بطه با کافرها
رکن اساسی کفر و ایمان، دین حق و غیر حق عبودیت است. این نشان از اهمیت این موضوع تکرار شده برای مرزگذاری با مخاطب است.
-
چرا ترکیب جمله از ناحیه رسول تفاوت پیدا می کند لا اعبد ما تعبدون. و لا انا عابد ما عبدتم اما از طرف کافرها ثابت است و لا انتم عابدون ما اعبد ؟ این دو تفاوت یکی از لحاظ زمان : تعبدون و عبدتم ماضی و مضارع و دیگری از لحاظ ا سمی و فعلی بودن جمله لا اعبد و لا انا عابد چه اثری دارد؟(مضارع بر ماضی مقدم شده است ما نداشتیم.)
ماضی و مضارع از ناحیه حضرت: شروع از مضارع برای ناامیدی کفار از سازش و نفوذ در حرکت حضرت است. همچنین رسول صلی الله علیه و آله آینده را بیان می کند که من عبودیت معبود شما را نمی کنم و این ریشه در گذشته دارد که در گذشته ریشه های کفر را نداشتم و حال اینکه شما این عبودیتتان برای غیر حق ثابت و از گذشته بوده چرا که این کفر از گذشته در وجود شما ثبوت داشته است.
سوالات ارتباطی:
-
چه رابطه ای د راین خطاب مکرر و موکد با حالت این مخاطبها(کافرون)هست، و چه رابطه ای میان این جمله های موکد هست؟ آیا در مقدم شدن مضارع لا اعبد ماتعبدون ، بر ماضی و لا انا عابد ما عبدتم حرفی و نکته ای هست؟(به این سبک نداشتیم بلکه رابطه کفر وعبودیت بود)
آنها در کفرشان ثابت بودند و نوع برخوردی که بیان می شود این است که آنهایی که پس از تبیین حق همچنان بر کفر خود ثابت هستند باید موضع خود را با آنها کامل مشخص کرد که چه مقدار با هم مشترک هستند و چه مقدار تفاوت دارند. و از اصول اساسی صحبت کرد که چه مقدار می توان کوتاه آمد. چون عبودیت محور تفاوتهاست و مرزی است که اشتراک بردار نیست؛ باید نوع موضع گیری آشکار و موکد باشد. با مضار گفتن امید را از همراهی و نفوذ از آنها قطع کرد و با ماضی ریشه را مطرح می کند که از همان گذشته چون ریشه های کفر را نداشته است به عبودیت الله را محور زندگی اش قرار داده است.
-
آیا در این تکرارها وتاکیدها و با آن صراحت لکم دینکم و لی دین رابطه ای هست؟(توجه ایشان رابطه تکرارها و تاکیدها است که ما نداشتیم بلکه به این سبک سوال کرده بودیم که ارتباط عبودیت با دین )
محور دین عبودیت است که اگر متفاوت شد نوع دینها نیز متفاوت می شود و از همدیگر جدا می شوند.
-
ایا شروع و ختم سوره یک رابطه طبیعی و هماهنگ دارد و شروع و ختم دیگری در این سوره فرض نمی شود؟(سوال ایشان کلی است و ما ریزتر مطرح کرده بودیم که رابطه کفر، عبودیت و دین)
بله رابطه کفر با عبودیت و دین را بطه ترتیبی دارند. کفر با زمینه هایی که دارد، موجب این می شود که عبودیت الله و حق را انجام ندهیم و این جدایی در عبودیت دلیل بر جدایی دین حق و دین حضرت رسول می شود.
فضای سوره: سوالات فضا مرحوم صفایی جزیی تر مطرح کرده اند.
-
این سوره در چه زمینه ای مطرح می شود؟ ما د ررابطه با کافرها آیات گوناگونی داریم، گاهی گفت گو و استدلال هست، برخورد هست، تهدید هست، امر و انذار هست .... گاهی دعوت به قتال و درگیری و جنگ هست. آیا آیه ها با هم مخالفتی دارند. ویا هر کدام در جایگاهی مطرح می شوند؟
زمینه ای که بینات مطرح شده است و طرف مقابل با علم و آگاهی کفر ورزیده و در مقام نفوذ برای همراه کردن است که اینجا موضع گیری برای ناامیدی او و اینکه از موضع خویش کوتاه نمی آید. تا تکلیف دو طرف روشن شود برای موضع گیری های دیگر مثل قتال و درگیری و ....
-
ما در رابطه با کافرها چگونه رفتار کنیم؟ از آنها ببریم، به آنها بپردازیم، تهدیدشان کنیم به جنگ بخوانیمشان یا با آنها مصالحه کنیم و کنار بیاییم؟(این در صحبت ها مطرح می شد اما در طرح سوالاتمان نبود.)
آنچه از این سوره می توان استفاده کرد که در ابتدای کار تبیین جبهه خود است و در صورتی که همچنان طرف مقابل در مقام نفوذ و براندازی بود تبیین محورهای اصلی و اینکه مرز ما با هم به گونه است که هیچ صنمی با هم نداریم.(موقعیت های مختلف متفاوت است)
-
نکته دیگر این که این سوره در مکه و در هنگام ضعف رسول و پس از دعوتها و برخوردهای متعدد صورت گرفته. این اعلام مواضع و این جدایی و صف بندی در هنگام ضعف و ناتوانی چه معنایی دارد؟ آن هم با این همه قاطعیت و تاکید و تکرار و صراحت؟(سوالات فضا مرحوم صفایی ریزتر شده اند)
عبودیت الله و تکیه به حق اقتدار و قدرت می آورد
-
نکته دیگر در رابطه با کفر است که آیا یک معنا و یک درجه دارد یا این که با معانی گوناگون و درجات متفاوتی همراه است؟ در برابر کدام یک و در چه مرحله ای باید این گونه سخن گفت و در چه جایگاهی باید این سوره را به کار گرفت؟
( درجات مختلفی دارد جایی که نقطه مرکزی دین را نشانه گرفته است و قصد نفوذ و امید به همراهی جبهه حق با کفر خویش دارند))
-
نکته چهارم در رابطه با معبودها و عبودیت هاست آیا روح دین چیزی جز عبودیت است؟ ایا عبودیت با عبادیت یکی است؟ آیا از عبادت می توان به عبودیت رسید؟((این قسمت بیان نکته ای بود که مطرح می کردیم که فضای سوره را بر اساس کفر و عبودیت ودین می توان فهمید که ایشان به بحث عبودیت و رابطه با معبودها، سوال از فضای سوره را ریزتر مطرح کرده اند.))
نظرات شما: نظر
1. چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب(هرکسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند) شروع میشود؟
احتمالات:
-
شرایط اجتماعی که کفری رخ داده است چگونه باید موضع گرفت
-
از خودش نیست بلکه او مامور است
-
موقعیت پیامبر: تویی که مامور هستی جایگاه و ریشه ای دارد که او مناسب این نوع ماموریت هست، یعنی تو بگو که تو این شرایط را داری. رهبر جبهه حق است، او متکی به حق است و اورا مقتدر کرده است.
جریان حقی مطرح شده است که موضع گیری حاکم در اجتماع کفر است که احتمال دارد دنباله رو زیادی داشته باشد. محورهایی مورد توجه همگان است. پیامبر باید موضع خودش را در ادامه با مخالفین که ثبوت در کفر دارند مشخص کند. زمانی که او مامور می شود که بیانی محکم داشته باشد این ماموریت حاکی از این است که بیانات گفته های خودش نیست و مشخص می کند که او شایستگی این را دارد که بتواند ماموریت این امر خطیر را به عهده بگیرد که در میان کفار صراحتا بیاناتی مخالف داشته باشد. کسی که رهبر جبهه حق است مشخص می کند که این چیزهایی که می گویم متکی به خودم نیستم بلکه من متکی به حق هستم که او مقتدر است و قدرت او نیز با من همراه است. و هیچ ترسی ندارم.
2. چرا با کافران مستقیم و با خطاب صحبت شده است؟
احتمالات:
-
موضع سخت گرفتن با مستقیم گویی سازگار است.
-
شجاعت. نشان از قدرت و اقتدار است.
-
مستقیم اینکه این شخص ضعیف نیست و قابل نفوذ نیست.
زمانی که می خواهیم موضع محکمی بگیریم نمی توان به گونه ای صحبت کرد که نشان از ضعف و زبونی باشد بلکه باید تکیه گاهی داشت که بتوان مستقیم انها را مخاطب قرار داد تا نشان داد که انسان ضعیفی نیستیم و قدرتی داریم که توان نفوذ شما به آن نمی رسد. و این نشان از شجاعت و نفی کامل ترس از خود می باشد. که طرف مقابل نسبت به هر گونه نفوذی و همراهی زیرکانه ای با جبهه حق نا امید می شود.
نظرات شما: نظر
1. چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب(هرکسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند) شروع میشود؟
پرتو: این امر «قل ...» فرمان اعلام از جانب خداوند است تا مخاطبین «کافرین» متوجه شوند که آن حضرت واسطه ابلاغ است و نظر و مصلحت شخص او در اجراء این امر دخالت ندارد و تا یکسر امیدشان از هر گونه سازگارى درباره یگانه پرستى قطع شود.
التحریر:
(این را استاد اشاره کردند)افتتاحها ب قُلْ للاهتمام(توجه برای اینکه برای بعد از قول منتظر باشند که چه چیزی است.) بما بعد القول بأنه کلام یراد إبلاغه إلى الناس بوجه خاص منصوص فیه على أنه مرسل بقول یبلغه و إلا فإن القرآن کله مأمور بإبلاغه،
و نودوا بوصف الکافرین 1. تحقیرا لهم و 2. تأییدا لوجه التبرؤ منهم و 3. إیذانا بأنه لا یخشاهم إذا ناداهم بما یکرهون مما یثیر غضبهم لأن اللّه کفاه إیاهم و عصمه من أذاهم.
2. چرا با کافران مستقیم و با خطاب صحبت شده است؟
پرتو:
کافران مورد نداء همانها بودند که در کفر خود آن چنان پایدار ماندند که دیگر به ایمان و برگشتشان از کفر امیدى نبود.
پرتو: چون مشخص و ممیز میان شرک و توحید و جاهلیت و اسلام همان یگانهپرستى است(که از آیه دیگری استفاده کردند.)، رسول اسلام «ص» مأمور شد که آشکارا و صریح و مکرر و با تأکیدات پى در پى با این آیات آن را اعلام نماید تا راه هر سازش و تفاهم را بروى آنان که به بقاء در کفر تصمیم گرفتهاند ببندد و امیدشان قطع شود و مرز اسلام و کفر مشخص گردد و از دعوت و انذار آنها چشم بپوشد
المیزان:
فیها أمره ص أن یظهر للکفار براءته من دینهم و یخبرهم بامتناعهم من دینه فلا دینه یتعداه إلیهم و لا دینهم یتعداهم إلیه فلا یعبد ما یعبدون أبدا و لا یعبدون ما یعبد أبدا فلییأسوا من أی نوع من المداهنة و المساهلة.
التحریر:
إن المعنى: قل للذین کفروا یا أیها الکافرون أن یعتمدهم فی نادیهم(د رجمعشان) فیقول لهم: یا أیها الکافرون، و هم یغضبون من أن ینسبوا إلى الکفر.(یعنی باید در جمعشان بگویی)
و نودوا بوصف الکافرین 1. تحقیرا لهم و 2. تأییدا لوجه التبرؤ منهم و 3. إیذانا بأنه لا یخشاهم إذا ناداهم بما یکرهون مما یثیر غضبهم لأن اللّه کفاه إیاهم و عصمه من أذاهم.
3. چرا برای نفی عبودیت پیامبر یکبار با جمله اسمیه و یکبار به جمله فعلیه به کار رفته ولی برای نفی عبودیت کفار هر دو به جمله اسمیه است؟
پرتو: و لا انتم ... جمله اسمیه و بجاى «و لا تعبدون ...» دلالت بر ثبات و دوام آنها در پرستش ننمودن معبود بحق مینماید. ما، در «ما تعبدون» اشعار به نامشخص و ناشاعر بودن معبودها و ابهام در اندیشه و عبادت عابدها دارد، و در «ما اعبد» بجاى «من اعبد» نیز براى این است که خداى یگانه و معبود بحق، در اندیشه آلوده آنها نامفهوم و مبهم بوده است. و شاید «ما» براى تعظیم یا تقابل آمده.
-
وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ: وَ لا أَنا عابِدٌ ...، تأکید و تکرار معناى لا اعبد ما تعبدون، بصورت جمله اسمیه است تا ثبات و پایدارى آن حضرت را در اعراض از هر بت و رد هر پرستشى جز پرستش خداوند و هر سازشى که در این باره مکرر پیشنهاد شده بود اعلام نماید. و تکرار و لا انتم عابدون ... نیز پایدارى و ثبات آنها را در عبادت بتهاى خود و ناپذیرى عبادت خدا را از جانب آنها، مىنمایاند.(تکراری است.)
پرتو: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ: وَ لا أَنا عابِدٌ ...، تأکید و تکرار معناى لا اعبد ما تعبدون، بصورت جمله اسمیه است تا ثبات و پایدارى آن حضرت را در اعراض از هر بت و رد هر پرستشى جز پرستش خداوند و هر سازشى که در این باره مکرر پیشنهاد شده بود اعلام نماید. و تکرار و لا انتم عابدون ... نیز پایدارى و ثبات آنها را در عبادت بتهاى خود و ناپذیرى عبادت خدا را از جانب آنها، مىنمایاند.
روح المعانی:
نقل أیضا عن شیخ الإسلام ابن تیمیة أن المراد بقوله سبحانه لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ نفی الفعل لأنها جملة فعلیة و بقوله تعالى وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ نفی قبوله صلّى اللّه علیه و سلم لذلک بالکلیة لأن النفی بالجملة الاسمیة آکد فکأنه نفى الفعل و کونه علیه الصلاة و السلام قابلا لذلک و معناه نفی الوقوع و نفی إمکانه الشرعی، و نوقش فی إفادة الجملة الاسمیة نفی القبول و لا یبعد أن یقال إن معنى الجملة الفعلیة نفی الفعل فی زمان معین، و الجملة الاسمیة معناها نفی الدخول تحت هذا المفهوم مطلقا من غیر تعرض للزمان کأنه قیل: أنا ممن لا یصدق علیه هذا المفهوم أصلا و أنتم ممن لا یصدق علیه ذلک المفهوم فتدبر.
فکأنه قیل: و لا أنا عابد على الاستمرار عبادة مثل عبادتکم التی أذهبتم بها أعمارکم لأن عبادتی مأمور بها و عبادتکم منهی عنها، و لا أنتم عابدون على الاستمرار عبادة مثل عبادتی التی أنا مستمر علیها لأنکم الذین خذلهم اللّه تعالى و ختم على قلوبهم و إنی الحبیب المبعوث بالحق، فلا زلتم فی عبادة منهی عنها و لا زلت فی عبادة مأمور بها و لک أن تعتبر الفرق بین العبادتین بوجه آخر، و اعتبار الاستمرار فی ما أَعْبُدُ یشعر به العدول عن ما عبدت الذی یقتضیه ما عبدتم قبله إلیه، و عن العدول فی الثانیة إلى ذلک لأن أنواع عبادته علیه الصلاة و السلام لم تکن تامة بعد بل کانت تتجدد لها أنواع أخر فأتى بما یفید الاستمرار التجددی للإشارة إلى حقیة جمیع ما یأتی به صلّى اللّه علیه و سلم من ذلک. و قال الزمخشری: لم یقل ما عبدت کما قیل ما عبدتم لأنهم کانوا یعبدون الأصنام قبل البعث و هو علیه الصلاة و السلام لم یکن یعبد اللّه تعالى فی ذلک الوقت، و تعقب بأن فیه نظرا لما ثبت أنه علیه الصلاة و السلام کان یتحنث فی غار حراء قبل البعثة.
4. تفاوت زمان ها در سه مورد فعلی که از ریشه (عبد) آمده چه نکته ای دارد؟ آیا این تفاوت به پیشینه کفر و ریشه های آن توجه دارد یا به تفاوت معبودها اشاره دارد؟
پرتو: لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ: بعد از آن نداء ممتد، لا اعبد، خبر از آیندهایست که کافران در انتظارش بودند تا شاید و بهر صورت، پرستش خدایان آنها را بپذیرد. تعبدون نیز خبر از آینده و دلالت دارد به استمرار و بقاء آنها درپرستشى که داشتند. و لا انتم ... جمله اسمیه و بجاى «و لا تعبدون ...» دلالت بر ثبات و دوام آنها در پرستش ننمودن معبود بحق مینماید.
المیزان:
و قوله: «لا أَعْبُدُ» نفی استقبالی فإن لا لنفی الاستقبال کما أن ما لنفی الحال، و المعنى لا أعبد أبدا ما تعبدونه الیوم من الأصنام.
قوله تعالى: «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» نفی استقبالی أیضا لعبادتهم ما یعبده ص و هو إخبار عن امتناعهم عن الدخول فی دین التوحید فی مستقبل الأمر.
التحریر:
و جیء بالفعل الماضی فی قوله: ما عَبَدْتُّمْ للدلالة على رسوخهم فی عبادة الأصنام من أزمان مضت، و فیه رمز إلى تنزهه صلى اللّه علیه و سلم من عبادة الأصنام من سالف الزمان و إلا لقال: و لا أنا عابد ما کنا نعبد.
5. آیا در این سوره با توجه به تفاوتهایی در آیات آنها است نفی عبودیت را تکرار میکند؟ آیا ترکیب آیات 4گانه نفی عبودیت دو به دو است؟
پرتو: با آنکه اعلام به یگانه پرستى چون اصل اولى ادیان آسمانى و دعوت پیمبران است، هر چه بیشتر باید به آن تأکید شود، آنهم در مقام اعلام رسمى به سران کفر و شرک مکه و پس از آن پیشنهادهاى مکررى که در این باره دادند و از آن حضرت روى سازش خواستند.
التحریر:
و قد حصل من ذکر هذه الجملة بمثل نظیرتها السابقة توکید للجملة السابقة توکیدا للمعنى الأصلی منها، و لیس موقعها موقع التوکید لوجود واو العطف کما علمت آنفا فی قوله: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ و لذلک فالواو فی قوله هنا: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ عاطفة جملة على جملة لأجل ما اقتضته جملة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ من المناسبة.
و یجوز أن تکون جملة وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ تأکیدا لفظیا لنظیرتها السابقة بتمامها بما فیها من واو العطف فی نظیرتها السابقة و تکون جملة: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ معترضة بین التأکید و المؤکد.
و المقصود من التأکید تحقیق تکذیبهم فی عرضهم أنهم یعبدون رب محمد صلى اللّه علیه و سلم.
6. چرا محور نفی و اثبات عبودیت واقع شده؟ آیا عبودیت ریشه کفر وایمان و ریشه ادیان است؟
پرتو:پس چون مشخص و ممیز میان شرک و توحید و جاهلیت و اسلام همان یگانهپرستى است، رسول اسلام «ص» مأمور شد که آشکارا و صریح و مکرر و با تأکیدات پى در پى با این آیات آن را اعلام نماید تا راه هر سازش و تفاهم را بروى آنان که به بقاء در کفر تصمیم گرفتهاند ببندد و امیدشان قطع شود و مرز اسلام و کفر مشخص گردد
نقد: یگانه پرستی عام است.
7. چرا نفی عبودیت در این سوره دوطرفه مطرح شده است؟ آیا این نحوه نفی عدم امکان سازش بین پیامبر خدا و کفار را میرساند؟
8. رابطه انقطاع عبودیت ها با دین چیست؟ آیا انقطاع عبودیت با انقطاع دین مرتبط است؟
پرتو: یکتاپرستى «توحید در عبادت» که فرمانبرى کامل از خداوند و روى آوردن به او و آزاد شدن از بندگى غیر او است، تحققدهنده توحید فکرى و فصل ممیز و جدا کننده موحد از مشرک مىباشد و باید از فکر و ایمان درونى در مظهر عبادات و آداب و قوانین زندگى و روابط اجتماعى منعکس شود.
پرتو: چون مرز و فاصل دین حق یگانهپرستى است و دیگر احکام و فروع، شعاعهاى آن مىباشد، همین که این مرز مشخص و معین گردید، دیگر سازش و تفاهمى در میان نخواهد بود. سازش و مسالمت و تفاهم در مذاهب و مرامهایى راه دارد که با امیال و آرزوهاى بشرى ساخته شده و مرز مشخص و محدودى ندارند. نه آئین خدایى که حدود و مرزهاى آن را وحى تعیین و اعلام مىنماید، و سرچشمه آن کوثر است.
9. رابطه عبودیت با کفر چیست؟ آیا عبودیت و دربند تعلقات بودن افراد است که کفر و چشمپوشی را به همراه دارد؟
نظرات شما: نظر
نکات:
-
پیامبر حقیقت را روشن کرده، هیچ تاریکی و ابهامی نیست. تبیین نسبت به وجود انسان و استمرارش واینکه متناسب با این وجود انسان به عبودیت و دینی خاص می رسد. پس از این تبیین زمان انتخاب گری است. گروهی به خاطر ریشه هایی که دارند در صف کفر می ایستند.
-
امید دارند که اعتقادات آنها با اعتقادات حضرت قابل جمع است و می توانند مصالحه و یا رخنه کنند.
-
آنها به خاطر ریشه هایی که دارند، عبودیتی خاص در وجودشان رخنه کرده است. و در آینده هم گرفتار همان نوع عبودیت گذشته شان هستند.
-
با کفر زمانی که امید باشد که اینهایی که رسول می گوید با اعتقادات ما قابل جمع است و می توان مصالحه کرد ویا اینکه احتمال دارد همان چیزی باشد که ما می گوییم باشد با چنین حالتی بیان قاطع لازم است. که نه من پرستنده معبود شمایم و نه شما. با این بیان برای بعضی تکلیف روشن می شود که بیایند این طرف ویا آنهایی که هنوز در صف کفر ایستاده اند ناامید از همراهی حضرت و دینش شوند. ناامید از اینکه دیگر نمی توانند در دین و رکن اعتقاداتش نفوذ کنند.
-
هر کسی معبودی دارد وبه تبع نوع عبودیتش، دینی را پیروی می کند. دین پایدار فقط با عبودیت خداست.
-
در مورد مومنین به مقداری که کفر می ورزند، از عبودیت و حق فاصله می گیرند.
-
برخورد یک دین با مخالفین خود که نقطه مشترک ندارند و مربندی را بیان می کند.
-
سوره درمقام مرزبندی است نه برائت. نکته ای که دال به برائت است لکم دینکم و لی دین است. که اگرارتباطش با عبودیت و کفر، مشخص شود مرزبندی را بهتر تیین می کند. آنچه که باعث جدایی دینها می شود، جدایی در عبودیت هاست و این نوع گویش اعلام برائت نیست.
جمع بندی اجمالی:
تبیین ها صورت گرفته است. فهمیدند با تبیینی که رسول از انسان و جهان کرده است انسانها محتاج دین هستند. دینی که با محوریت عبودیتِ الله پایدار است. با این روشنگری هایی که هیچ نقطه تاریکی برای مخاطب نمانده است انسان انتخابی می کند. او حقیقت را می پوشاند و می خواهد که مخفی بماند. او این در کفر خود شکل گرفته و از ثباتی برخوردار است. هر چه رسول انجام داده، او تغییری نکرده است. او امید دارد که رسول کوتاه بیاید. او امید دارد که اعتقادات و گفته های رسول با اعتقادات او همسان و قابل جمع است. حتی شاید خود را خدا پرست می داند ولی تفاوت را در وجه تسمیه خدا می داند. چنین انتظاری و چنین حالتی پس از آن تبیین آشکار، چنین برخورد محکم و مستقیمی را می طلبد تا رسول مرز خود را مشخص کند. بیان مستقیم که من مامورم و امیرم چنین گفته است که شماهایی که هیچ تغییری نکردید و در کفر خود پابرجا هستید من راه خویش را و مرز خویش را با شما مشخص می کنم. علت این جدایی هم این است که کسی که در گذشته خودش را ذلیل و مطاع چیزهایی کرده که با حقیقت انسان و جهان سازگار نیست و در این راه به ثباتی رسیده و تغییری نکرده، با رسول متفاوت است. کسی که در آینده هم گرفتار همان معبودهاست چگونه می تواند با شخصیتی مصالحه کند و با کسی جمع شود که کامل با او متفاوت است. چرا که رسول کسی است که نوع عبودیتش متفاوت است. او مطاع چیزی است که با حقیقت انسانی و جهانی که در آن زیست می کند، هماهنگی دارد. به خاطر ریشه های متفاوتی که بین آنهاست نوع عبودیتشان نیز متفاوت می شود. کسی که در درون و عبودیت متفاوت شد، در نمود خارجی و برنامه ای که انتخاب می کند نیز متفاوت است.و این دو با هم قابل جمع نیستند.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره کافرون:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (6)
مقدمه:
این مطلب که قرآن برای هدایت بشریت در همه اعصار نازل شده ضرورتی است انکارناپذیر و صریح آیات الهی است که هدی للناس و بینات است برای شناخت درست از نادرست. اما چیزی که ما کمتر در تفاسیر به آن پرداختیم توجه به همین نکته هدایتگری آیات برای زمانه خودمان است و بیشتر توجه به تفسیر آیات آن هم بیشتر با توجه به شان نزول آنهاست.
اما یکی از بهترین راه هایی که میتوانیم از هدایت های قرآن در زمان خویش استفاده کنیم این است که وقتی به آیات قرآن مراجعه میکنیم همراه با سوالاتی باشیم تا نیاز امروزین خود را از هدایت کلام وحی برگیریم و این هدایت ها را در زندگی خویش نمایان کنیم.
سوالاتی که برای فهم بیشتر آیات قرآن به ما کمک میکند در چند بخش میتواند باشد:
سوالات چینشی و ارتباطی:
چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب(هرکسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند) شروع میشود؟
چرا با کافران مستقیم و با خطاب صحبت شده است؟
چرا برای نفی عبودیت پیامبر یکبار با جمله اسمیه و یکبار به جمله فعلیه به کار رفته ولی برای نفی عبودیت کفار هر دو به جمله اسمیه است؟
تفاوت زمان ها در سه مورد فعلی که از ریشه (عبد) آمده چه نکته ای دارد؟ آیا این تفاوت به پیشینه کفر و ریشه های آن توجه دارد یا به تفاوت معبودها اشاره دارد؟
آیا در این سوره با توجه به تفاوتهایی در آیات آنها است نفی عبودیت را تکرار میکند؟ آیا ترکیب آیات 4گانه نفی عبودیت دو برابر به دو است؟
چرا محور نفی و اثبات عبودیت واقع شده؟ آیا عبودیت ریشه کفر وایمان و ریشه ادیان است؟
چرا نفی عبودیت در این سوره دوطرفه مطرح شده است؟ آیا این نحوه نفی عدم امکان سازش بین پیامبر خدا و کفار را میرساند؟
رابطه انقطاع عبودیت ها با دین چیست؟ آیا انقطاع عبودیت با انقطاع دین مرتبط است؟
رابطه عبودیت با کفر چیست؟ آیا عبودیت و دربند تعلقات بودن افراد است که کفر و چشمپوشی را به همراه دارد؟
فضا و مخاطب سوره:
این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده است که با خطاب مستقیم و عمومی ؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟
در چه مرحله پیامبر با کافران این چنین برخورد کرده و به جایی می رسد که می فرماید لکم دینکم و لی دین؟آیا در مرحله ای که حجت ها تمام شده بود و آنها بر کفر خویش مصر بودند، پیامبر چنین برخورد کردند؟
این سوره برای ما چه هدایتی را در بردارد؟ آیا این سوره خطی بطلانی بر شبهه تکثرگرایی در دین میتواند باشد؟
تبیین آیات سوره:
زمانی که رسول مکرم اسلام طبق دستور الهی دعوت خویش مبنی بر توحید در عبودیت پروردگار عالم و رسالت خویش از طرف خداوند را در مکه علنی کردند رویارویی کفار با ایشان آغاز شد. در ابتدا که کفار مکه جریان دعوت پیامبر را جدی نگرفته بودند از راه هایی از جمله پیشنهاد به عموی پیامبر یا تمسخر ایشان و یا تهمت جنون به حضرت رسول درصدد ناتمام کردن دعوت ایشان برآمدند.
ولی بعد از اینکه فهمیدند رسول اسلام از دعوت خویش لحظه ای برنمیگردد و هدایت شدگان توسط ایشان روزبروز فزونی مییافتند، کفار احساس خطر در مورد قدرت خویش نسبت به مردم مستضعف مکه کردند و به دنبال این احساس سعی در نفوذ کردن در شخصیت خود پیامبر برآمدند که پیشنهاد ثروت و قدرت و پیشنهاد شریک شدن در عبودیت و قدرت به صورت سالیانه از این موارد است. پس از سویی تعداد پیروان پیامبر روبه فزونی بود ولی هنوز قدرت حضرت رسول در مکه کامل نشده بود از جهتی دیگر کفار که هنوز قدرت مکه در اختیار آنها بود برای خود رقیبی جدی یافته بودند.
در چنین شرایطی و با وجود کفاری که با پیشنهادات مختلف سعی در نفوذ در شخصیت و جهت دعوت پیامبر گرامی اسلام داشتند ایشان از طرف خداوند شخصا ماموریت یافتند تا با خطابی صریح نسبت به کفار در جمع همه آنها یعنی در ملا عام که همه نظارهگر آن هستند، مرز بین حق و کفر را برای همگان روشن کنند.(قل یا ایها الکافرون...)
در چنین شرایطی اگر مرزبندی توسط رهبر جریان حق به صورت روشن و عمومی مشخص شود دیگر جایگاهی برای نفوذ جریان باطل در جریان حق نخواهد ماند و از طرف دیگر بصیرت کافی برای پیروان جریان حق نسبت به طرفندها دشمن ایجاد خواهد شد.
در واقع هم مومنین معنای واقعی ایمان را خواهند فهمید تا بتوانند خود را به آن نزدیک کنند و از انحراف ایمن شوند و هم کفار ناامید از نفوذ در حقیقت جریان حق و رهبری آن خواهند شد. لذا در تاریخ صدر اسلام دیده میشود که بعد از رد تمام پیشنهادات کفار از طرف رسول اسلام دشمنیها کفار شدیدتر شد در مقام جنگ همه جانبه با مسلمین برآمدند. جنگ اقتصادی مانند حصر مسلمین در شعب ابی طالب و جنگ فرهنگی همچون برقراری مناظرات مختلف و درخواست معجزات عجیب از پیامبر و بعدها جنگ نظامی زمانی که حکومت اسلام در مدینه شکل گرفت.
اما این مطلب که در سوره کافرون نفی عبودیت در مورد حضرت رسول، یک جا به صورت فعل مضارع آمده مانند لا اعبد ما تعبدون و در جایی دیگر به صورت اسم و فعل ماضی به کار رفته مانند و لا انا عابد ما عبدتم دلیلش این است که نشان دهد عبودیت و بندگی ایشان برای پروردگار عالم خالصانه بوده و هیچ گونه شریکی در بندگی برای خداوند متعال قرار ندادهاند.
از آنجایی که در آیات قرآن کریم یکی از مهمترین ویژگی های دین پیامبر را قیم بودن آن دانسته است همچون آیه قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (انعام/161) و قیم بودن یک دین الهی به این است که حق از باطل و غی از رشد در آن کاملا روشن شده باشد (قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) و دوم اینکه چنین دینی امر خلوص در عبودیت و بندگی خداوند در همه زمان ها و حالات کرده باشد.(وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ - بینه/5)
لذا در سوره کافرون عبودیت پیامبر اسلام هم با اسم به کار رفته که دلالت در زمان حال دارد و هم با فعل مضارع که دلالت در زمان آینده و هم نفی عبودیت الهه های کفار در گذشته با فعل ماضی که دلالت در زمان گذشته دارد. این تفاوت استعمال در این سوره نشان دهنده خلوص در عبودیت پیامبر برای الله در همه ازمنه همراه با ثبات را بیان میکند. در واقع پیامبر نه معبودهای گذشته کفار را میپرستیده و نه معبودهای فعلی و نه معبودهای آینده کفار را خواهد پرستید و در همه دوران زندگیشان عبادت خالصانه نسبت به پروردگار عالم داشته اند.
اما کسانی که اصلا به دین حق ایمان نمیآورند(إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ – البقرة/6) یا کسانی ایمان میآورند ولی در دینشان تفرقه ایجاد میکنند(إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ – انعام/159) یا اینکه به خاطر غرور به دنیا دینشان را بازیچه میگیرند(وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا ... - انعام/70) و یا اینکه از دینشان برمیگردندوَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ – بقره/217) در واقع این افراد به دین حق که دین قیوم و دین منتخب الهی است ایمان نیاوردهاند و تنها کسانی دیندار به دین الهی هستند که خلوص در بندگی خدای متعال داشته باشند و در تمام مراحل زندگی خود را تسلیم اوامر الهی کرده باشند.
اما برای نفی عبودیت کفار در هر دو آیه مرتبط با آنها از جمله اسمیه استفاده شده است (و لا انتم عابدون ما اعبد) چون کفار دیندار به دین قیم نبودند پس در هر زمانی معبودهای آنها به فراخور زمان تغییر میکرد پس خلوص در عبودیت نداشتند. بنابراین نیاز به آوردن تعابیر مختلف در مورد عبودیت کفار نبود و همین مقدار کافی است که کفار هیچ موقع معبود پیامبر اسلام را خالصانه نخواهند پذیرفت.
پس نداشتن خلوص در بندگی خدا در کفار باعث میشود که نتوانند به دین پیامبر و لو در مدت زمان یکساله دربیایند. در واقع کسی میتواند به دین پیامبر که دین اسلام است دربیاید که خلوص در عبادت پروردگار عالم داشته باشد که این همان معنای قیم بودن دین است.
بنابر مطالبی که در مورد تفاوت عبودیت کفار با رسول گرامی اسلام گفته شد و با توجه به تغییر زمانی که در عبودیت این دو گروه صورت میگیرد پیامبر اسلام در مرحله اول عبودیت خویش برای معبودهای فعلی و آینده کفار را نفی میکنند و در مرحله بعد برای اینکه مرزبندی کامل شود حتی عبودیت برای معبودهای گذشته کفار را نیز نفی میکنند ولی در هر دو حالت در مورد نفی عبودیت کفار برای الله از جمله اسمیه که دلالت بر زمان حال دارد استفاده میکنند.
از آنجایی که قوام دین اسلام که دین حق، به خلوص در عبودیت است پس عبودیت و خلوص آن ریشه مساله کفر و ایمان است و به همین خاطر دعوای اصلی پیامبر با کفار بر سر عبودیت بوده است نه چیز دیگر. بنابراین خداوند متعال در این سوره بر روی عبودیت که محور اصلی مخاصمه کفار با پیامبر اسلام است میگذارد و امر به مرزبندی با کفار در این مساله ریشه ای میکند.
در ضمن نفی عبودیت در هر دو سمت آورده شده که نشان از فاصله جدی این دو طیف از یکدیگر و عدم ارتباط و تلاقی آنها با هم از اصل و ریشه است. یعنی هیچ وقت پیابر اسلام تحت لوای کفار درنخواهد آمد و کفار نیز هیچ موقع حاضر نمیشوند که به دین حق روی بیاورند. چنین مرزبندی دقیقی از طرف رهبر جریان حق نشان میدهد که پیروان حضرت رسول نیز باید مرز دینداری خویش را از کفار با خلوص در عبودیت جدا کنند.
همانطور که گفته شد چون محور و قوام دین حق که دین اسلام است به خلوص در عبودیت است و هرکه در عبودیتش خلوص نداشت دیندار به دین حق نیست بنابراین جدایی در عبودیت و معبود باعث جدایی دین حق از باطل میشود(لکم دینکم و لی دین). دین کفار به خاطر نداشتن خلوص در عبودیت برای پروردگار عالم باطل است و از دین پیامبر اسلام کاملا جداست و هیچ گاه نیز به هم نزدیک نمیشوند.
اما در مورد ارتباط عبودیت با کفر، اگر من در بند تعلقات دنیایی خویش باشم از قدرت و ثروت گرفته تا شهوات و دنیا و شیطان در واقع خویش را ذلیل آنها کرده ام و این ذلت همراه با پیروی از این تعلقات شده است که این همان معنای عبودیت است. اگر من تعلقات دنیایی را معبود خویش قرار داده ام در مقابل به معبود حقیقی کفر ورزیده ام و اگر به معبودهای دنیایی پشت کردم و کافر شدم و به مرتبه خلوص در عبودیت برای پروردگار عالم رسیدم در واقع به دین حق درآمده ام و دیگر هیچ شیطانی قدرت نفوذ در عبودیت و دین من را نخواهد داشت.
بنابراین این سوره در مقام مرزبندی بین جریان حق و باطل است و حضرت رسول به عنوان رهبر جریان حق وظیفه دارند تا به صورت خطاب مستقیم و در جمع کفار این مرز را که محورش خلوص در عبودیت و بندگی برای حق تعالی و دین داری به دین قیم و تسلیم در برابر اوامر الهی در همه لحظات زندگی است بیان کنند.
چنین مرزبندی هم نشان میدهد که کفار به هیچ وجه نمیتوانند در جریان حق نفوذ کنند حتی با شبهاتی همچون تکثرگرایی در دین که از شبهات روز در مورد دینداری است و هم به مسلمین این حقیقت را نشان میدهد که دینداری به دین الهی هیچ وقت با دین و معبودی غیر از خداوند متعال جمع نخواهد شد.
در واقع هدایت این سوره برای ما در این است که بفهمیم مرزهای دین حق از دینهای باطل کاملا روشن و دقیق است و هیچ نفوذی از سمت باطل در آن نخواهد بود و دوم اینکه مومن واقعی به دین کسی است که خود را از بندگی همه معبودهای درون مانند هواهای نفسانی و معبودهای بیرونی مانند دنیا و شیطان و طاغوت رها کند و بندگی خدای متعال را با تسلیم اوامر او شدن در تمام لحظات زندگیش بپذیرد و به آن ایمان بیاورد.
نظرات شما: نظر
آثار هم که گفتم آثاری که مطرح میشود که محفوظ بمانیم آن هم دو جهت داشتیم بعضی از مواقع اصل اولی این است که آن اثر طبق همین سنتهای الهی که طبیعی هست و انسان باید معرفتی در وجودش شکل بگیرد که اتفاق نمیافتد مگر مواقعی دلیل خاصی داشته باشد که تبدیل به خاصیت و اثر تکوینی میشود.
دانشجو: مثلا قضیه ازدواج ربطی به معرفت و اینها ندارد.
استاد: نه.
دانشجو: 1:03:30
یعنی لازم نیست ما از آن طرف بحث سندی را کار کنیم روی آن روایتهایی که اطمینان میکنیم به آنها، بعد بیاییم بحث کنیم که این مثلا مرتبط هست بعد بیاییم تحلیل کنیم
استاد: این مسئله را جلسه دیگر هم اشاره کردم. ببینید ما اگر بخواهیم از این بیانات فقط یک احتمالاتی استفاده کنیم و بعد این احتمالات زمینه اندیشه و تأمل در سوره بشود احتیاج به سند نداریم. هرکس دیگری هم این احتمال را مطرح کند ما بهاین احتمال توجه میکنیم نگاه میکنیم و اگر در سوره به این نتایج رسیدیم که رسیدیم و اگر هم نرسیدیم میگذاریم کنار. اما اگر یک چیزی را بخواهیم خارج از محتوای سوره از روایت استفاده کنیم و به بررسی سند بخواهیم ارتباط بدهیم باید طبیعتا اینجا بررسی سندی هم داشته باشیم. اگر سند معتبر است توجه کنیم و اگر نیست بگذاریم کنار.
دانشجو: این آمار دستههای مرتبط را نمیشود از این نتایجی گرفت که چرا روایات تفسیری کم است و آن هم تاکید بر جاانداختن جایگاه سوره است...
استاد: فضایی که فضای گفتگوی ائمه هست فضایی است که بخواهد آن هدایت هایی که الان در دوره ما انتظار هست از سوره ها باز بشود و به آن برسیم آن دورهها باز بشود. لذا وقتی سئوالی مطرح میشود متناسب با همان نیازها مطرح میشود. نگویید برای نسلهای بعد چرا چیزی گفته نشده است. چون اصل قرآن هست و خودش محفوظ است که نسلهای بعد استفاده کنند. ولی اینکه ائمه بیاناتی در مورد اینها داشته باشند آنها باید بیان بشود.
دانشجو: آدم احساس میکند کلش همه نیت داشته.
دانشجو: شما بیشتر وقتی روایات تفسیری را دنبال میکنید یا به آثار سوره است یا ...
استاد: طبیعی است کتابی که نازل شده برای قرنها شما دارید این کتاب را در200 سال میبینید. روایات یعنی 200 سال. کتاب برای قرنهاست و در فضای 200 سالهای دارد از این گفتگو میشود و بخش عمدهای از این هدایتهایی که در این هست میماند برای دورههای بعد.
دانشجو: همان بخش خلاصهاش برای همان دوره این روایات تفسیری واقعا کفایت میکند؟دانشجو: آن موقع اینها دغدغه نداشتهاند. که بفهمند این آیه چه هدایتی دارد یک مفهومی از آن به دست بیاورند؟
استاد: ببینید. روایاتی که آمده فرد نیامده سئوال کند که من مثلا سوره کافرون چه میخواهد بگوید؟ حضرت بگوید ربع القرآن و شبها بخوانیدش. ائمه توجه داشتند به اینکه بعضی از محتواهای قرآن باید در جامعه مسلمین زیاد مورد توجه قرائت قرار بگیرد به جهت مشکلاتی که در جامعه درحوزه اندیشه و اجتماعی وجود دارد. لذا این بیانات را دارند که این مثلا کجا خوانده بشود.
دانشجو: گاهی وقتها فقط یک اشارهای هست که کلید سوره است و سوره را باز میکند. مثلا راجع به سوره بلد که میگوید گله خدا از اصحاب یمین است. این مشکل است این را از سوره بیرون آوردن ولی با تأمل زیاد و فکر نهایتا به این میرسیم که محتوای سوره همین است .
استاد: همین گفتگو که ما کردیم این سوره برائت از شرک است، ممکن است فرد یک نگاه ثوابی داشته باشد. ولی واقع این نیست. یعنی میتواند مثل همین بحثی باشد که ایشان در رابطه با سوره بلد دارند نقل میکنند.
اینکه ما میآییم سراغ روایت که به همین جهت است که ائمه همان جایگاه سوره و نقشی که میتوانسته در جریان زندگی مردم داشته باشد باعث شده فرمایشاتی درمورد سوره داشته باشند. روی یک نکاتی دست میگذارند که این نکات ولی در حد یک ثواب است. ولی برای ما میتواند راهگشا باشد و ذهن ما را هدایت کند به سمتی که از این استفاده کنیم.
دانشجو: یک نکتهای که هست این که نقش اهلبیت نسبت به قرآن برای ما یک مقدار نامفهوم میشود به این معنا که امامزمان ما که غایباند و اهلبیت ما هم روایاتشان به این شکل است و ما الان بخواهیم با قرآن برخورد کنیم کاری با روایات نداریم. یعنی نقش معصوم برای ما خیلی روشن نیست.
استاد: قران هدی للناس است بنا نیست متوقف بر معصوم باشد. بله یک بخشی بحث تلاوت است که با معصوم است. که الان معصوم نیست به دلیلی روندی که خود جامعه پیش رفته است. یک بخشی تفسیر است که این در کلام ائمه هست. بحث تفسیر در حوزه احکام تلاوت.
یک بحث تعیین است که این باز جایگاه خودش را دارد که معصوم مصداقهای مشخصی را بیان کند.
یک بحث هم این است که متشابهات را مطرح کند که این هم در حوزه 1:09:29
اگر جریان حرکت جامعه در جایی نیاز داشت آنجا میتوانیم این بحث را بگوییم والا آنچه را که باید در اختیار بگذارند گذاشتهاند.
دانشجو: یک نکتهای که در فرمایشات شما بود. وقتی آیاتالاحکام را نگاه میکنیم گاهی روایت مثلا از یک 1:09:58 یعنی به آن شکل. نمیشود گفت دغدغه مردم درآن زمان پیرامون احکام بوده با توجه به تقابل مذاهب فکری؟ و اینکه اصلا دغدغهای نبوده که مسئلهای مطرح بشود.
استاد: ببینید بیشتر مراجعین به ائمه جامعه مومنین بودهاند مومنین هم بخش عمده مشکلاتشان در عرصه احکام بوده. در حوزه کلامی میبینید بحث هایی که هست نسبت به حوزه احکام کمتر است، نسبت به کسانی است که مسئله داشتند یا تازه میخواستند وارد دین بشوند. ما این روایات را هم کمتر توجه کردیم در بحث کلامی.
یک نکته هم باید در بحث روایات زید و صور بگوییم اینکه اولا ممکن است همه روایاتی که به سوره ها و آیات مربوط باشد جمعآوری نشده باشد. هرجا مثلا سم سوره برده شده یا آیه آمده، و بعضی روایات جامانده است.
یک بحث هم این است که فرمایشات ائمه گاهی میبینید بدون به اشاره به آیه، دارد آیه را مطرح میکند که در یک روایتی یک نکتهای بیان شده که اگر از خود حضرت سئوال کنیم میفرماید فلان آیه. ولی ما چون استناد داده نشده و خود ما روی این کار نکردهایم ربطش را نمیدانیم.
پس اینطور هم نیست که ما نداشته باشیم آنچه که جمعآوری شده این است.
این هم بحث تفسیر روایی.
در رابطه با بحث بعدی که بحث فضای سوره بود من یک توضیح بدهم.
اشاره هم کردم که اولا باید ما سئوالاتی داشته باشیم که وقتی با این سئوالات سراغ آیات میرویم بتوانیم گزینشیتر با آیات برخورد کنیم و سریعتر به مقصود خودمان برسیم.
این سئوالات که مثلا در کاری که آقای کاظمی داشتهاند سه سئوال مطرح کردهاند. ویژگی دین حضرت رسول. لوازم تن دادن به دین اسلام و موضعگیری انسان در مقابل دین.
این ها را سئوال هم مطرح نکردهاند سه محور مطرح کردهاند.
این بخش را من جلسه قبل هم گفتم که خیلی به طور فنی نمیخواهیم سئوال طرح کنیم ولی همان گامی که میخواهید برداریم وجه داشته باشید شما با یک سورهای مواجه هستید که در این سوره سه عنصر دارید. عبودیت دارید. دین دارید و کفر دارید.
این سه عنصر در اینجا هستند میخواهید از اینها کمک بگیرید برای اینکه به فضی سوره نزدیک بشوید. مثل اینکه شما یک جایی وارد میشوید میبینید یک سری چیزها کنار هم چیده شده است این ها بیربطاند. ولی وقتی هر کدام از این جزءها را میشناسید که چه هستند میگویید اینکه اینها کنار هم آمدهاند به هدف این کار است. این جا هم ما اینطور کاری میکنیم. میخواهیم دین چه چیزهایی در موردش برای ما آشکار بشود که اگر این دین با آن تبیین که درموردش داریم کنار کفر و عبودیت قرار بگیرد نزدیک میشویم که کنار هم آمدن اینها چه معنایی دارد.
این طور اگر نگاه کنیم باید یک سئوالهای خاصی در رابطه با دین مطرح کنیم. حالا در خصوص دین این نکته در آیه آخر لکم دینکم و لی دین این میتواند محور برای من قرار بگیرد که به چه سئوالاتی را توجه کنم یا روی چه چیزهایی را متمرکز بشوم و دنبال این باشم که روایاتی باید در رابطه با دین را پیدا کنم که جوابگوی آن سئوال های من باشد.
پس یک مقدار سئوال ها باید مشخص تر باشد.
دانشجو: 1:15:06 یعنی خودشان را فی نفسه کار نداریم نسبتشان با هم.
استاد: ببینید اگر بخواهیم در رابطه با دین بگوییم درست است خواستگاه اولی که ما در این سوره با بحث دین مواجه میشویم همین است که لکم دینکم ولی دین. این بریده شدن این دو دین از همدیگر است. اولا برای این که این برای من روشن بشود من باید یک مفهومی از دین داشته باشم که دین یعنی چه؟
یک چیزی را در رابطه با ضرورت دین داشته باشیم برای کلیات البته. و اینکه باید بدانم دین چرا در جامعه بشری مطرح میشود. ضرورت دارد یا نه. منظورم این نیست که ضرورت وحی و یک مکتب آسمانی. نه یک روند و جریانی که هر بشری حتی اگر تنها هم باشد ناچار است که آن را داشته باشد و با آن زندگی میکند و بدون آن قدم برنمیدارد. حالا ممکن است زاییده توهمات و تخیلاتش و ممکن است زاییده اندیشهاش باشد یا تجربه تاریخی باشد و ممکن است از ارتباط آسمانی به دست آمده باشد. اگر دین چنین ضوررتی درد یا نه؟ خود این نکته اگر برای ما مشخص بشود که دین را چطور نگاه میکنیم و چه ضرورتی دارد. خیلی توجه ما را در بحث این سوره عوض میکند. اگر مثلا پذیرفتید که دین یک ضرورت اجتناب ناپذیر است اگر این پذیرفتید، آن وقت باید ببینید که چطور در زندگی آدم تحقق پیدا میکند. یعنی اگر قرار شد یک فردی حتی بریده از آسمان و تجربه، میخواهد بیاید راه بیفتد برود او باید یک دینی داشته باشد. یعنی یک مبنایی برای تعاملش با محیط خودش داشته باشد. یا این مبنا به توهم باشد.
چون هر اقدامی که میخواهد کند ناچار از این است. یعنی شما وقت میخواهید اقدام کنید به یک تصور از فلان چیز رسیدهاید و یک تصوری از میحط رسیدهاید بر اساس آن تصور یک اقدامی را انجام میدهید و یک روشی را به کار میگیرید و با تجربه به این میرسید که این روش غلط بود و روش را تکمیلتر میکنید. این فقط در بحث با طبیعت است. در بحث ارتباط با جامعه مطرح است اگر یک نگاه گستردهتر داشته باشید اصلا نگاهتان این باشد که با هستی چه چیزی دارم. یعنی دین را یک مقدار باز نگاه کنید یک چیزی میشود که هیچ کس از این جدا نیست. در این نگاه هم که لکم دینکم ولی دین، یک اینطور چیزی باید نگاه کرد. یعنی حتی یک بتپرست هم دارد هبل را میپرستد او هم یک مجموعهای را دارد بر اساس همان بتی که میپرستد.
دانشجو: از این عبارت لکم دینکم ولی دین آدم متوجه میشود که یعنی کسیکه غیر خدا را میپرستد هم تعبیر دین را دارد. چیزی که من در ذهنم بود آدم احساس میکند یک نوع درگیری هست که اینها یک روشی را داشتند و زندگی میکردند، بعد دین حضرت رسول آمده و مطرح شده و درگیری اتفاق افتاده. یک سئوال هم پیش آمد که ما بخواهیم این فضا را بیشتر متوجه بشویم باید ببینیم این دین خودش چه ویژگی دارد و نوع تعامل انسان با این دین تا اینکه این فضا بهتر متوجه بشویم.
استاد: همین فهم شما را میخواهیم عمیقتر نگاه کنیم. چرا وقتی دین مطرح میشود درگیری دنبالش میاید؟
اولا باید یک بحث داشته باشیم که دین را چطور انتخاب میکنیم. یک بحث بعدی داشته باشیم که دین ها قابل جمعاند با هم یا خیر.
الان بحث ما این بود که فضای سوره چی هست. رویکردهایی را مطرح کردیم که با این رویکردها میتوانیم به فضای سوره نزدیک بشویم. نمیخواهیم تا تمام شد بگوییم فضای سوره فلان است.
ما عناصری در این سوره داریم و میخواهیم یک تبیینی از این عنصر داشته باشیم و یک تعبیری از عنصر دیگر و عنصر دیگر، بعد بفهمیم که اینها چطور کنار هم قرار گرفتهاند در این سوره. این فهم در آن فضا اتفاق میافتد.
دانشجو: به بیان شما کسیکه بر اساس غریزهاش زندگی میکند خودش یک دینی هست.
استاد: بله. چون دین را در یک نگاه فقط دینهای آسمانی را میگوییم. یک مقداری بازتر میشویم و مکاتب بشری را هم میگوییم دین و یک مقداری بازتر که میشویم میگوییم هرکسی هر نوع زندگی میکند...
دانشجو: اصلا دین ندارد.
استاد: بیدینی که مکتب نداشته باشد داریم البته.
بعضی میگویند لامذهبی هم خودش مذهبی است.
دانشجو: تعبیر فلسفه دارند.
استاد: یک بخشش فلسفه است. آن بخش اندیشهای آن فلسفه است.
آن بخش مبانی است. دین یک مجموعه است از بخش مبانی شروع میشود تا میرسد به حوزه عمل و رفتار.
حالا این به عنوان یک نمونههایی بود. شما وقتی میخواهید با این بروید سراغ قرآن ممکن است یک سئوالهای دیگری هم در نظر بگیرید و ما هرکدام از این موضوعات را بخواهیم بررسی کنیم میتوانیم دو نگاه داشته باشیم یک نگاه عام که کاری بهاین سوره نداریم میخواهیم موضوع شناسی کنیم موضوع دیدن را بررسی کنیم در آیات و روایات. یا کفر را مضوع شناسی کنیم.
یک نگاه داریم در این سوره. این که الان گفتگو کردیم. ما در مورد این سوه میخواهیم دین را مورد کنکاش قرار بدهیم لذا بحث عام دین هرچه در آیات و روایت آمده را نمیخواهیم گفتگو کنیم و سئوالات هم باید طوری باشد که با این سوره ارتباط داشته باشد.
دانشجو: میتوانید یک مثال بزنید که در نگاه عام است ولی مرتبط با این سوره نیست مثلا بحث ضرورت دین را که مطرح کردید این ها عام نیست؟
استاد: وقتی میگویید عامی دارید و خاصی دارید حتما این خاص در آن عام هست. ولی بحث از این طریق که یک چیزهایی را شما میگویید که اینجا نیست. البته ممکن است یک سئوالهایی اینجا مطرح بشود که در بحث کلی نداریم.
اما فرض کنید میخواهید این بحث مطرح بشود که حسن دین به چیست؟ «احسن دین» چیست؟ ممکن است شما اینجا از این ها گفتگو نکنید.
تاکید من این است که اولا با یک سئوالاتی را بیاوریم و ثانیا سئوالات ما مرتبط با محتوای سوره باشد.
البته در مجموع من کار شما و آقای علیزاده را که دیدم نسبت به کار قبل که ما میرفتیم در یک موضوعی جستجو میکردیم خیلی بهتر است. مثلا در کاری که شما کردهاید آمدهاید ویژگی های دین را بررسی کردهاید تسلیم را و علم را مطرح کردن که نفی شرک است. یک سری این چیزها را مطرح کردهاید که باعث میشود نگاهتان محدود بشود و نروید در یک مجموعهای از آیات و همه را بیاورید و ندانید با این آیات چه کار کنید
کار آقای علیزاده مناسبتر بود به لحاظ طرح سئوالهایی که داشتند. ایشان آمدهاند چند محور معین کردهاند صفات و خصوصیات دین الهی که با بحث شما مشترک است. ارتباط عبودیت با دین و عکس العمل انسان در مقابل دین.
نظرات شما: نظر
روایت بعدی هم جزو آداب قرائت قرار میگیرد که امام صادق« قال اذا قلت لا اعبد ماتعبدون ... انی اعبدلله مخلص له دینی فاذا فرقت منا فقل دینی الاسلام ثلاث مرات» اینجا هم باز در برابر اینکه «لا اعبد ما تعبدون» عبودیت مقابلش مطرح شده که «اعبدلله مخلص له دینی»، هم عبودیت حق مطرح شده و هم اخلاص دین باز همان ربط دین و عبودیت اینجا یک توجهی هست. که «اعبدلله مخلصا له دینی» پرستش میکنم خدا را در حالی که دینم را برای او خالص میکنم. و در پایان سوره هم تاکید بر این است که دین من اسلام است. این را سه بار گفتهاند. این هم باز جای بحث دارد که در بحث آیات دین باید به این اشاره بشود که اخلاص دو نوع مطرح شده در رابطه با دین. یکی خود دین خالص باشد. «الا لله دین الخالص». و یکی هم اخلاص در دین. «مخلصا له دینی». یک بحث خلوص دین است که باید دید خالص بودن دین به چیست؟ البته باید خود دین را بفهمیم و بعد خالص بودن دین را بفهمیم چیست. و یکی هم اخلاص دین برای اوست. یعنی آنچه که از مفهوم دین به دست میآوریم. مثلا اگر گفتیم روش زندگی یا جریان معرفتی تا عملی در فرد هست. آن را فقط برای خدا قرار دادن. این هم نکتهاش این است که ما در روند زندگی خودمان خیلی جاها در برخوردهایمان و تعاملمان با دیگران و اشیا با هستی از جاهای دیگر وام میگیریم. از عرفمان میآوریم و از خودمان میآوریم.
ولی با ادب کسی بخواهد اخلاص در دین داشته باشد باید همه چیزش را از دین داشه باشد. یعنی همه چیزش را از خدا بگیرد و کاملا آنچه انجام میدهد به عنوان دین که همان روش زندگی هست، همه برای او باشد و از او باشد. که این فقط به عنوان یک احتمال در اخلاص مطرح میکنم چون جهت های دیگر هم دارد. فقط این به جهت اینکه به بحث دین میرسیم بهاین توجه داشته باشیم.
خب اینجا هم گفتم بحث عبودیت خدا در برابر غیرخدا که کافران دارند مطرح شده و با اخلاص دین هم ارتباط داده شده است.
در این روایت دین را رویش دست گذاشته است. هم در عبارت اول. «اعبدلله مخلص له دینی». هم در پایان سوره «دینی الاسلام». این هم که میگوییم دین اسلام است. حواسمان باشد منظور دین اسلام است فقط به عنوان یک آیه مشخص نبینیم اسلام یک مفهوم فراتر است که اسم هم شده برای این آیین. محتوای اصلی اش کلمه اسلام سلم آوردن است. سلم هم در درون انسان معنا پیدا میکند و هم در ارتباط انسان با هستی معنا پیدا میکند و هم در جامعه از این تعبیر به اسلام میشود کهاینطور که نگاه کنیم از ابتدا تا انتها اسلام است. یعنی ابراهیم هم وقتی میگوید مسلم هستم او هم دینش اسلام است. یا وقتی میفرماید که دین جز اسلام پذیرفته نمیشود تاریخی از اسلام را میفرماید. مرحوم حاج شیخ در بحثهایی حد اشاره میکنند به اسلام تاریخی. یعنی یک اسلام تاریخی داریم و یک اسلام اجتماعی داریم و در این روند به اسلام تاریخی تعبیر میکنند.
روایت بعدی که در بحث ثواب و آثار قرار دارد. این است «من قرأ هذالسوره اعطی الله تعالی من الاحر کانما قرأ ربع القران» روایت اول اشاره کردم که ربع قرآن است. اینجا بحث ثواب و اجر را دارد. کسی این را بخواند اجر کسی را دارد که یک چهارم قران را خوانده است. و بعد «تباعدت عنه موذیت الشیطان و نجاه الله تعالی من فزع یوم القیامه» که اینجا هم تباعد شیطان و دور شدن او را مطرح میکند و هم نجات از دشواری روز قیامت را.
این باز یک اثر است که میتواند همان بر اساس هدایت و نوری که قرآن دارد اتفاق بیفتد و یک نکته هم دراین قابل توجه است که موذیت الشیطان را که دور میشود باید دید در این زمینه و مشکلی که سوره میخواهد حل کند چه اتفاقی میافتد که شیطان نمیتواند وارد شود. یعنی یک زمینهای وجود دارد که انسان ممکن است در عبودیتش همراه بشود با عبودیتهای دیگر یا یک احتمال بدهد که مثلا کافران هنوز با عبودیت آنها همراهاند. اینها یک زمینههایی هستند که شیطان میتواند در اینها ورود کند که با بسته شدن و مشخص شدن این مرز دیگر راه بسته میشود و شیطان دور میشود. البته میشود یک مقدار اثر مطرح کرد یعنی وقتی سوره خوانده میشود دور میشود.
بعد هم این بحث را دارند که بحث خواندن هنگام خواب است که هیچ چیزی در خواب متعرض او نخواهد شد. که این دیگر بیشتر به همان اثر تکوینی میخورد تا اثر 37:12 و ادامهاش هم دارد 37:16
دانشجو: تباعد دو طرفه است دیگر؟ یعنی شما که میخوانی از شیطان دور میشوی و شیطان هم از شما دور میشود.
استاد: باب مفاعله این را دارد ولی باب تفاعل یک تفاوتی دارد با باب مفاعله. در مفاعله فعلها مشترکاند یعنی کاری که او انجام میدهد آن طرف هم انجام میدهد. ولی در تفاعل این اشتراک در آن نیست. یعنی هردو یک کاری را نمیکنند ولی قابل توجه است.
یک نکته کلی هم هست که حالا اگر بحث سوره را با اخلاص در دین ربط بدهیم یا با اخلاص، یک نکته کلی دارد که شیطان بر کسانیکه مخلَص اند دیگر سلطه این ندارد. حالا این نکته کلی ممکن است این را نکته را داشته باشد که انسان به هر مقدار که اخلاص پیدا میکند و از این چیزها دور میشود به همان مقدار هم سلطه شیطان به او کم میشود. این با آن اصل که «الا المخلصین» برابر میشود.
ادامه روایت هم که بحث استجابت دعا هم بود که در آثار مطرح میشود.
روایت بعدی هم این را اشاره میکند که هفته پیش هم گفتم که گویا کسی کهاین سوره را میخواند خودش هم باید یک موضع گیری را در برابر کافران داشته باشد. لذا میفرماید وقتی میگوید قل یا ایها الکافرون فقل یا ایها الکافرون، یعنی من انشا میکنم یک تفاوتی هست بین قرائت و انشا. یک وقت شما دارید قرآن میخوانید این میشود قرائت قرآن. یک وقتی یک دعای قرآنی را خودت داری به عنوان دعا میخوانی اینجا میشود انشا. لذا مثلا در فقه این را گفتگو میکنند که وقت شما داری نماز میخوانی باید قرائت کنی نه اینکه انشا کنی. اینجا هم وقتی میگوید خودت بگو یعنی انشا کن یعنی شما باید خودت این موضع را در برابر جریان کفر داشته باشی.
دانشجو: در «قولوا لا اله الا الله تفلحو» هم میگوید مثلا اعتقدوا بحث موضع گیری نیست...
استاد: این بحث این است که بگو. آنجا قل به معنای رأی و اعتقاد گفته میشود ولی اینجا خود این قول بهاین نحو گفتن این هم درونش هست یعنی شما خودت این را اعلام میکنی. چون شتاب هم دارد. در بحث اعتقاد این است که شما یک وقت یک چیز اعتقادی را میگویید مثل لااله الا الله این هم میتواند اعلامی باشد و هم اعتقادی. ولی وقتی دارید خطاب میکنید یا ایها الکافرون این موضع گیری است. آخرش هم که میفرماید بگو ربی الله و دینی الاسلام
دانشجو: این اشعار به بتپرستی و اینها ندارد؟
استاد: جمله اعبدلله را هم دارد. بعد از «واذا قل لا اعبد ما تعبدون فقل اعبدلله وحه. و اذا قلت لکم و لی دین. وقل ربی الله و دینی الاسلام».
که اینجا باز یک ربطی دارد بین اینها باز احتمال است. وقتی میگوید ربیالله و دینی الاسلام یعنی انتخاب و معبود اینها باهم مرتبط میشوند که از حیث تحلیلی هم کاملا درست است.
در آخر هم که روایت تفسیری مطرح میشود به ترتیبی که تفسیر قرآن روایات را آورده است. این روایت تفسیری را در تفاسیر دیگر هم دیدهایم که همان ابهامی است که شخص دارد و از امام صادق میپرسد و حضرت شان نزول را میگویند.
یک نکتهای که قابل توجه است این است که آنها در رابطه با آن ها «آلهه» به کار برده میشود و در رابطه با پیامبر «اله» به کار برده میشود. «تعبد آلهتنا سنه و نعبد الهک سنه» این تفاوت اله و آلهه است که در قرآن هم آلهه را برای غیر خدا به کار میبرد.
دانشجو: جمع نیست؟
استاد: معنای جمعی هم دارد. اگر جمع باشد که خب بحث خودشان هم الهههای متعددی دارند و میگویند. «تعبدوا آلهتنا سنه و نعبد الهک سنه».
دانشجو: 43:32
استاد: این روایت را به عنوان شان نزول از این عبور کردیم.
دانشجو: 43:50
استاد: همین که عرض میکنم یعنی شما دارید قرآن را کاملا بر اساس شأن نزول توضیح میدهید. در حالیکه اینجا چنین چیزی نیست شما بخواهید قرآن را محدود کنید به شأن نزول. لذا گفتم این یک نوع جواب دادن است. این بر اساس آن راوی که میاید و طرح میکند به اندازهای که او مشکلش حل بشود جواب داده میشود البته یک احتمال هم دارد که وقتی حضرت دارند مطرح میکنند . فارق از شأن نزولها آنکه در جریان کفر اتفاق میافتد که در آیات هم بر آن شاهدی هست را مطرح میکند. نه به این نحو که بیا خدای ما را بپرست. به این بیان که پیامبر خدا را دعوت میکردند به پرستش بتهایشان به برگشت به آیین خودشان. یک این چنین چیزی در آنها بود که اشاره به آن آیه هم دارد که «قل افغیر الله تعمرونی انا اعبد ایها الاجاهلون» آیا غیر از خدا را بپرستم. که این در جریان و برخورد جریان کفر با پیامبر یک اینطور دعوتهایی بوده که میتواند به آن شکلهای دعوت آنها اشاره داشته باشد. ولی قاعده این با توجه به این که این شأن نزول جای دیگر هم نقل شده است میشود اینطور گفت که همان بحث که عرض کردم راوی یک مشکلی دارد میآید به همان اندازه که مشکلش رفع شود جوابی میگیرد.
دانشجو: یک نکتهای که هست شما الان گفتید 45:50 نظری ندارد به اینکه مثلا چقدر نیازش است. خیلی از این برخوردها نسبت به آیات و شأن نزولشان نسبت در روایات هست یک سئوال خیلی خوبی هم پرسیده میشود که آیا حکیم اینقدر تکرار در کلامش هست؟ 46:12
اما میخواهم بگویم سئوال از یک نکتهای در آیه هست...
استاد: ببینید وقتی خود قرائنی که همراهش هست. حالا آن احتمال که تحلیل دارد به جای خودش. اگر ما نخواهیم روی آن فکر کنیم. همین که به ما جواب میدهد و وقتی این جواب را میبرند به آن کسی که او گفته بود، تعجب میکند میگوید این جواب شما نیست. یعنی انتظار و توجه آنها چقدر است که همین جواب که الان شما میگویید یعنی چه و چرا این سئوال جواب داده شده، این فوق انتظار بوده. خود این نشان میدهد که فضای انتظار آنها چقدر بوده و ظرفیت ذهنی آنها چقدر بوده است.
در عین حال آن جهت هم هست. با اینکه ما به شأن نزول توجه نمیکنیم اما این نوع تعامل و طلب و درخواست بین مومنین و کفار نشانههایی در آیات دارد . هم آنها دوست داشتند مومنین برگردند و حتی دعوت میکردند و دستور میدادند که پیامبر برگردد. هم از اینطرف مومنین گاهی امید و علاقه داشتند که آنها به این سمت بیایند. حالا ریشههایش بماند که چرا مومنین چنین داشتند. ولی این در آیات وجود دارد.
دانشجو: 47:47
استاد: بله این شأن نزول تکرار و تایید است. یعنی چون آنها گفتهاند چند شکل احتمال مطرح شده این هم اینطور جواب داده.
دانشجو: در تفسیر بخواهیم جهت مخالف را تایید کنیم این حالت معارضه نمیشود 48:052
استاد: یک بار اشاره کردم این ها احتمال است. اساس خود محتوای سوره است. روایت میتواند یک پرتویی بیفکند که ما بهتر بتوانیم سوره را بفهمیم. اما محدود نمیکند سوره را. متعین نمیکند که حتمن باید این باشد.
دانشجو: میتوانیم بگوییم این روایت برای ما نکته خاصی برای کار تفسیریمان در بر ندارد.
استاد: این روایتها بیشتر شأن نزول را میگویند و ما هم خیلی شأن نزول را به کارمان نمیآید. اما اگر احتمال را بگویید خب جای تأمل دارد.
دانشجو: روایت اصلا دارد واقعیت ماجرای سوره را بیان میکند. یک وقتی معصوم میگوید این اتفاق افتاده خدا هم اینطور جواب داده است. اگر واقعیت متلکف این باشد 49:18
استاد: ما هم نفی نمیکنیم شأن نزول را. شأن نزول در بعضی مواقع به ما رسیده و درست هم هست و میپذیریم. این جا هم اگر این روایت سندش درست باشد میپذیریم که شأن نزولش همین است. ولی اینکه شأن نزول محدود کند و بگوید این آیه فقط همین است شأن نزولش این را نمیشود پذیرفت. چون قرآن محدود به این چیز ها نیست. چیزی که الان در روایت اتفاق میافتد سئوال را ارتباط دادن به شأن نزول، نکته در ذهن شما این است که اگر قرآن اینطور نازل شده پس دیگر ما چه فکری داریم میکنیم؟ اگر ما باشیم و شأن نزول، جای تفکر و تأمل دارد. ولی چیزی که در این روایت اتفاق میافتد ارتباط این سئوال با شأن نزول است. میگویید راه را میبندد. تکرار برای همین است.
در شأن نزولی که مجمع نقل میکند یک نکتهای داشت که در روایات هم آمده. یک روایت دیگر هم آمده است. این که آنها دعوت میکنند پیامبر را به تبعیت دین. «فتبع دیننا نتبع دینک و نشرکک فی امرنا» این دو نکته مهم است. تو بیا دین ما را تبعیت کن ما هم دین تو را تبعیت میکنیم. و یکی هم اینکه ما تو را در امر شریک میکنیم که آن هم در حالت اول بحث دین مطرح میشود و در بحث اشراک هم بحث قدرت مطرح میشود که بیایید با هم تقسیم کنیم تو قدرت و ماهم نشرک.
نکته این را که در این توجه میدهد این است که مشکل کفار همینطور که از حیث تحلیل تاریخی هم میشود به اینجا رسید و قدرت است. یعنی آنها قدرتی دارند و حالا اگر بخواهد آیین دیگری مطرح شود و مردم به سمتش بروند این قدرت از دست میرود.
دانشجو: این احتمال هم مثلا نقل به معنا بودن چند روایت که هم مضموناند که تو بیا آلهه ما را قبول کن و ما اله تو را و تو بیا دین مارا بگیر و ما دین تو را
استاد: اگر شما یک سند داشته باشید و به یک نقل، نقل باشد یعنی یک واقعه مشخص را بایک چیز دارند نقل میکنند. بله ممکن است بگویید اینجا نقل 50:02 درست است. ولی وقتی نقل های متفاوت میآید ممکن است هرکسی یک بخشی از واقعه را نقل کند. یا یک تعبیری را دارد میگوید در حالیکه کارش یک تعبیر دیگر هم بوده. این فقط تکه را دارد میگوید.
دانشجو: اینکه مشکل کفار قدرت است. تا جایی که ناظر به مشکل است. ولی ریشههای مختلف دارد قدرت و ثروت و هر چیزی. این فقط مختص همینطور کافران میشود؟
استاد: این یک بحثی است که باید در سوره در موردش گفتگو کنیم که آیا این سوره برخورد با جریان کفر را دارد میگوید و مرزبندی با جریان کفر را دارد میگوید یا برخورد با یک کافر با یک روحیات خاص را دارد که آن ها را درماند کند. آن که شما میگویید با این فرض است که بگوییم با یک روحیات خاصی دارد گفتگو میکند که اینها را درمان کند. کهاین نوع گفتگو بحث درمانی نیست، بحث مرز بندی است. اگر مرز بندی بیشتر به این احتمال بعد میرسد که ما در واقع با یک جریان کفر داریم و یک جریان ایمان این باید مرزبندی بشود. در این مرزبندی معلوم است که کفر چیزی که دنبالش هست بحث قدرت است. که البته حتی اگر شما مناشع دیگر را هم مطرح کنید اساس همه برمیگردد به همین قدرت. که این قدرت ثروت و چیزهای دیگر راهم دنبال خودش میآورد.
دانشجو: روایاتی که میرسند به 53:34 آن ها نمیتوانند تایید کنند که این یک صفبندی کلی به جریان کفر است .
استاد: از خود قرآن نمیشود این را به دست آورد.
دانشجو: یک چهارم هدایت قرآن میخواهد تکلیف ما را با این تصمیم روشن کند.
استاد: جایگاه سوره ممکن است بگوییم مهم است ولی از ربع بودن چنین چیزی را نمیشود به دست آورد.
دانشجو: که برخورد با یک تیپ خاصی از قرآن را دارد نشان میدهد که بگوید اهمیت هدایتش یک چهارم قرآن است.
استاد: ولی از ربع القرآن نمیشود چنین چیزی استنباط کرد.
ادامه این شأن نزول این است که «قالوا فستلم بعض آلهتنا نصدقک نعبد الهک» اینها را فقط به عنوان احتمال میگویم. نکته دوم را که میگویند معلوم میشود در نکته اول هم صادق نیستند و حیله است. والا نباید از آن دست بردارند. میگویند تو بیا آلهه ما را یک لمس کن ما هم خدای تو را میپرستیم. این ها بحث روایی نیست. شأن نزول است و نکاتی که در آن است.
روایتی هم در ثقلین آمده بود که تقریبا مضمون همین روایات تکرار شده. بعضی از روایات، مثلا کسیکه این سوره را میخواند «فباعدت عنه مرده الشیطان» آنجا «موذیه» بود اینجا «مرده» است. و «برأ من الشرک». آنجا میگفت «کتب برائتا» اینجا دارد «برأ من الشرک». آنجا بحث این بودکه حفظ میشود از فزع اکبر اینجا دارد که «یعافا من الفزع الاکبر».
این هم یک نوع یک روایت هم باز جزو آثار قرار میگیرد که کسی مشکل ازدواج دارد میگوید «ولیسنی ما أتوزج به »
چیزی ندارم که ازدواج کنم، حضرت میفرمایند که: مگر«قل یا أیهاالکافرون »با تو نیست؟ میگوید : بله. فرمود ربع القرآن
ولی در تکه دوم من نمی دانم متن اشکال دارد یا نه ،«قال لیس معک قل یا أیها الکافرون»دوباره همین «یا أیهاالکافرون » ذکر شده. قلا بلی. قل ربع القرآن
«لیس معک اذا زلزلت» «قال بلی ربع القرآن»
این از همان روایتها است که ممکن بود کمک کند که ربع مشخص بشود ولی اولیاش را« الکافرون» میگوید دومی را هم باز «الکافرون »میگوید ،سومی را «اذا زلزلت »میگوید ،چهارمی هم که نیست
دانشجو:57:08دو،سه تا روایت هست که این جا ذکر میکند 57:20
یکی دیگر هم است همین ربع است تعابیرش فرق میکند 57:37
استاد: این دسته بندی قرآن ازیک بحث است، تسهیم سورهها از کل قرآن یک بحث دیگر است یعنی این سوره چه سهم و چه بخشی از قرآن است. این دو با هم متفاوت است .یک وقت کل قرآن را دارد تقسیمبندی میکند میگوید ربع قرآن دربارهی ما است ربع قرآن در فرائض است مثلا ،یک وقت میگوید این سوره ربع قرآن است، این سوره ثلث قرآن است ،این دو باهم متفاوت است
دانشجو: شاید این تقسیمبندی به این کمک کند حاج آقا
استاد: بله یک احتمال دارد کمک کند که حالا واردش نشویم
دانشجو: دوبار گفتهاند ربع القرآن دوتا سوره است دوبار؟چهار بار که گفته نمی شود
دانشجو: یک ربع دربارهی دشمن ما است یک ربع هم درمورد مااست ، مثلا آیاتی که در مورد اهل بیت است خودش می شود یک ربع قرآن
استاد: این را اگر بپذیریم فقط به این جهت میشود گفت که در واقع مثلا سوره ی کافرون ربع نیست،جزء ربع القرآن است ،در حالی که عبارت یک چنین چیزی نیست .
و یک روایتی که اینجا داریم بحث خواندن در نافلهی شب یا.. اینها جزو آداب در واقع می شود .آن هم حکم خاص هم که اینجا اشاره است که نمیشود ربع قرآ« را از این درک کنیم
باز در آثار بحث سهو در مغرب را دارد که میگوید من در مغرب دچار سهو میشوم و حضرت میفرماید این سوره را بخوان. و بعد میگوید من خواندم و حل شد.
دانشجو: این ها آثار تکوینی میشود دیگر؟
استاد: بله.
یک روایت هم هست که باز در رابطه با شأن نزول است که این هم بحث اشراک را مطرح میکند منتها دو طرفه «نشرک نحن و انت فی الامر» هردو با هم شریک خواهیم شد.
وآخرین روایتی هم که در اینجا هست این است که بحث قل یا ایها الکافرون، وقتی 1:00:06 که «قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون اعبد ربی ولی دین، دینی الاسلام علیه احیا و علیه اموت ان شاالله» که این نکتهای که اضافه دارد بحث حیات و ممات بر دین است. که هم پروردگارم خداست و دینم هم برای خودم خواهد بود که دین اسلام است علیه احیا و علیه اموت.
به طور کلی کاری که در روایات داشتیم این بود که اولا میآییم روایات را دستهبندی میکنیم که جز فضیلت و ثواب و آثار و خواص. روایات تفسیری بود روایات شأن نزول. این یک بحث است بعد روایات تفسیری تفصیلش در تفسیر مشخص است که معمولا هم کم داریم در روایات. کم یعنی نسبت به حجم دیگر روایات کم است. و آن بحثی هم که داریم بیشتر مصداقی است یعنی تعیین مصداق است. روایت های تفسیری که تعیین مصداق میکنند محدود نمیکند سوره را اما اگر تعیین مصداق کنند یک مرزی را برای ما مشخص میکنند طوری نباید سوره معنا و تفسیر شود که این مصداق را شامل نشود.
و روایات دیگر به همان بیان بود که ما ممکن است از ثواب یا 1:01:37 یا آداب قرائت یا سفارش بر خواندن جایگاه سوره را در داندیشه بفهمیم. سفارشات که در رابطه با سوره توحید یا سفارشاتی که در سوره کافرون که این جایگاه سوره و اهمیت قرائتش میتواند ما را منتقل کند که ببینیم چه مشکلی هست و جریان این مشکل در زندگی بشر چقدر است که این مقدار تاکید میشود برای آنکه این سوره قرائت بشود.
الان جمعبندی اگر بخواهید از این نکات داشتیم یک بحث 1:02:10 که سوره را مربوط میکند به شرک در برابر توحید. یک بحث هم این بود که ارتباطی بین عبودیت و دین مطرح میکند و یک نکته هم این بود که این سوره باید موضعگیری هر مومن در برابر جریان کفر باشد.
نظرات شما: نظر
26/10/94
استاد: آقای کاظمی، قرار بود چه کار کنیم این جلسه؟
دانشجو: قراربود یک مروری به سئوالات داشته باشیم.
00:23
را سه قسمت کردیم. که یکی از راه کلید واژهها میتوانیم برسیم. واژههای کفر و عبودیت و دین. یک راه دیگر بحث تاریخ بود.
00:46
یک فضا هم بحث شبهات و مسائلی که پیرامون دین ممکن است مطرح شود. بحث شبهات را آقای حبیب و آقا ناجی بحث کردند. بحث تاریخ را آقای قرهباغی و آقای اخوان، بحث واژهها را هم من و آقای تقیزاده و آقای کیقبادی
استاد: ولی ظاهراً کاری که شما کردهاید فقط واژه دین را شما انجام دادهاید.
دانشجو: تقسیم کردهایم.
استاد: این هفته قرار نبود ارائه شود؟
دانشجو: نه تقسیم شده مثلا قرار بوده واژه دین را آقای کاظمی، واژه کفر را دونفر دیگر.
استاد: من فقط واژه دین را دیدم. بقیه را
دانشجو: عبد را هم آقای مؤذنی گذاشتهاند امروز ظهر.
استاد: این 2:20 هم که کاری انجام نشده بود.
دانشجو: کار شد ولی چیز جدیدی نبود که قابل ارائه باشد.
استاد: پس اول باید از تفسیر روایی شروع کنیم و بعد برسیم به کارهایی که دوستان انجام داده اند.
دانشجو: در تفسیر روایی یک کاری کرده بودیم با توضیحاتی که جلسه قبل فرمودید، یک پنجره جدیدی گشود ولی برایش وقت نگذاشتیم با این نگاه جدید اگر همان تاریخ بحث بشود هم آمادگی ذهنی بیشتر است چون بحث کردهایم.
استاد: حالا چون دیگر از بحث تفاسیر داریم عبور میکنیم و یک اشارهای هم جلسه قبل کردم. یک تتمهای از بحث روایت مانده یک گفتگوی مناسب انجام میشود. بعد با این گفتگو هم میتوانید برگردید کار روایی را تکمیل کنید و هم یک تجربهای باشد برای دفعات بعد.
چون الان دیگر وارد آن بحث هم بشویم دوباره برگشتن بهاین بحث مناسب نیست.
کاری که دوستان در رابطه تفسیر روایی انجام داده بودند خب جلسه قبل هم اشاره کردم یک کار روشی انجام داده بودند و یک کاری هم در رابطه با جمعبندی روایت. اما آنچه که ما از نگاه تفسیر روایی دنبالش هستیم این است که از مجموعه روایاتی که حالا چه در دسته بندی روایی ذیل دسته تفسیری قرار بگیرند یا اینکه مثلا ذیل بحث ثواب و آثار باشند. 4:17
بحث ما این است که روایاتی که استفاده تفسیری میشود از این ها، باشند.
یک دسته بندی هم جلسه قبل اشاره کردم این سوره تقریبا تقریبا روایات را میشود دسته بندی کرد که یک بخشی از روایات در رابطه با فضیلت سوره است، بعضی روایات ثواب را میگویند بعضی روایات آثار و خواص را میگویند بعضی هم آثار قرائت و روایاتی هم داریم که نگاه تفسیری میکنند. البته در این سوره، حکم خاص هم داریم که بعضی از سورهها مثل این سوره یا مثلا سورههایی که باهم باید خوانده بشوند مثل سوره انشراح خب حکم خاص فقهی دارند کهاینجا هم اشاره شد. در اینجا سوره توحید و سوره کافرون این ویژگی خاص را دارند که اگر کسی این سوره را در نمازش شروع کرد دیگر نمیتواند رها کند. قاعده فقهی این است که شما وقتی در نماز بعد از حمد سورهای را میخوانید میتوانید رها کنید و سوره دیگری را شروع کنید ولی در توحید و کافرون این کار را نمیتوانید بکنید و باید همان را ادامه بدهید. یعنی بسمالله را هم این را میگویند اگر شما بسمالله را به نیت توحید یا کافرون گفتهاید دیگر نمیتوانید رها کنید. کهاین حکم خاصی است که در این سوره هست.
لذا روایات فضیلت اینجا در رابطه با فضیلت داریم که بتوانیم جدای از بحث ثواب بهاین ها اشاره کنیم در واقع بحث نسبتی است کهاین سوره با کل قرآن پیدا میکند. مثلا قرآن گفته شد. البته بعضی از روایات ارتباط دارد به ثواب. یعنی اگر کسی این سوره ها را بخواند مثل این است که یک جزء قرآن را خوانده است. حالا این جنبه ارتباط با ثواب را اگر کار نداشته باشیم اینگونه روایات بیشتر از این جهت باید مدنظر باشند که وقتی جایگاهاینچنینی در نسبت به قرآن برای یک سوره طرح میکنند، اگر این جایگاه نسبت به کل دین مطرح بشود یعنی اینکه بگوییم قرآن یک بخشی از هدایت ها را دارد که 5:54 و این یک بخشی مثلا سوره کافرون یک ربع از همین میشود. این اهمیت جایگاه محتوای این سوره در مجموعه هدایتی قرآن را نشان میدهد. از یک نگاه دیگر شما اگر بخواهید تقسیمبندی کنید این بخش هدایت که قرآن برای انسان میآورد بخواهید یک تقسیمبندی کنید بر اساس این میتوانید تقسیمبندی کنید که یک چهارم محتوای هدایتی دین همین محور بحث کفر و عبودیت است که در این سوره بهاین اشاره شده است. این جهت یک اهمیت دیگر هم میتواند برای ما داشته باشد البته در کنار آن روایاتی که تاکید بر قرائتی شود، که در اینجا دارد مثلا در نمازهای مختلفی اشاره میشود کهاین سوره قرائت بشود. این جهتش میتواند جایگاهاین سوره را در اندیشه و اعتقاد مردم مشخص کند. یعنی ما در جامعه و در روند زندگیمان با یک شبهات و مسائلی مواجه هستیم یا مواجه خواهیم بود، که اگر این سوره ها مورد توجه قرار بگیرند و زیاد قرائت بشوند چه در نمازها و چه در جایگاههای دیگر که میگویند. این باعث میشود که ما از آن شبهات و مسائلی که سر راهمان است حفظ بشویم. این هم یک نکتهای است که در این نوع روایات میشود بهاین توجه کرد. البته در این روایات تقسیمبندی یک ملاک بحث تمام دین بود که بگوییم دین یا تمام بخش هدایتی دین که غیر از بحثهای احکام هست میخواهیم به آن بسنجیم بگوییم این در مجموع یک ربع میشود. که البته از نگاههای مختلف هم میشود نگاه کرد. در یک نگاه، یک ربع. در یک نگاه تقسیمبندی سه گانهای میشود که ثلث قرآن است. یک بحث هم این بود که ما نگاه به مقصد کنیم. یعنی نسبت به آن مقصدی که دین دارد، جایگاه هر سوره نسبت به آن مقصد چه میتواند باشد. ملاکهای دیگر هم بود. فعلا این نکتهای که میشد از جهت تفسیری استفاده کرد این بود. اهمیت و جایگاه محتوایی کهاین سوره در اختیار ما میگذارد هدایتی کهاین سوره برای ما میآورد در زندگی است. که البته گفتم این در کنار آن روایاتی است که تأکید بر قرائت دارند چه در نمازها و جه در جایگاههای دیگر.
نمونهاش این روایتی بود که از امام صادق نقل میشد که «قل هو الله الاحد، ثلث القرآن، و قل یاایها الکافرون ربع القرآن» از روایاتی که ثواب یا اثر را میگویند، یا روایاتی اشاره میکنند، تفکیک ثواب و اثر یا ثواب و خاصیت هم بهاین جه است که ثواب یعنی آن پاداشی که بر عمل شما قرارداده میشود. اما خاصیت یا اثر، این است که معمولا در همین فضای دنیوی یا آنهایی هم که آخرت مطرح میشود مثل اینکه اگر کسی این سوره را بخواند از یک در طول شب محفوظ میماند. این را به عنوان خاصیت یا اثر سوره گفته میشود. یا از فزع روز قیامت محفوظ میماند کهاین اثرآن دنیایی است. یک چیزهایی هم ثواب است که پاداشی است که برای آن سوره یا قرائت آن سوره مترتب میشود.
دانشجو: این که ربع است را 10:39 مشخص کنیم یا بیشتر داریم تبیین میکنیم که ما چطوری بهاین برسیم که حالا 10:45
استاد: ما الان راهی نداریم بهاینکه وقتی میگویند قلیاایهاالکافرون ربع قرآن است بگردیم ثواب دیگرش را پیدا کنیم. یعنی در قرآن بگردیم ببینیم که چیزی دیگر هم هست که ربع باشد یانه. شاید اصلا بنا این نیست که بگوییم آن ربع است و مثلا سه سوره دیگر هم مطرح کنند و بگویند هرکدام یک ربع است و این ها در کنار هم میشود معادل قرآن. اما اگر بخواهد کسی این کار را بکند شاید یک راهش که خیلی هم معلوم نیست به نتیجه برسد این است که جستجو کند در روایاتی که در رابطه با قرآن هست، این ربع را پیدا کند در رابطه با کدام سورهها گفته شه ربع. اگر شما به چهار سوره رسیدید که ربع گفته شدهاند هم با یک ملاک ربع گفته شده بود. چون به ملاکهای مختلف میشود این سهم بندی را انجام داد آنوقت ممکن است بگویید این سوره یا چهار سوره باهم معادل قرآن هستند.
دانشجو: نسبت این سوره با آن سه سورهای که به عنوان چهارقل مطرحاند که در مجموعشان کلی آثار و نتایج بیان شده.
استاد: این در جنبه اثر اشاره میشود و آنجا هم فکر میکنم داشته باشیم در روایات هم. که هرکدام از این ها از یک جهت انسان را حفظ میکنند. مثلا قلیاایها الکافرون از یک سری چیزها حفظ میکند و توحید از یک سری چیزها و معوذتین هم یک سری چیزهای دیگری حفظ میکنند. مجموعا این ها کنار هم از ابعاد مختلفی انسان را حفظ میکنند.
دانشجو: حفظ میکنند یعنی آثار منظور است یا 12:31
استاد: اثر را هم در تحلیلش میرسم که چطور است. در یکی از این اشارات.
در همین روایتی که عبدالله ابن سنان از امام صادق نقل میکند، «انه قال من قرا علی فراشه قل یا ایها الکافرون و قل هوالله احد کتب الله عزوجل له برائتا من الشرک» خب این روایت را اگر توجه کنیم این میشود که کسیکهاین را بخواند برائت از شکر برایش نوشته میشود.
یک نکتهاش هم این است که ما در این سوره شاید ابتدا که برخورد میکنیم بیشتر بحث بتپرستی در برابر توحید و خداپرستی مطرح میشود. در حالی که در این روایت چیزی که رویش تاکید هست، توحید در برابر شرک است. بتپرستی در برابر خداپرستی یعنی یک عده بتپرستاند و شما میخواهید آن ها را نفی کنید و در این طرف خداپرستی را مطرح میکنید. اما شرک در برابر توحید معنایش این است که دو طرف خدا را میپرستند اما یک طرف توحید است و یک طرف شرک است. این نکته برائت از شرک در چند روایت اشاره شده. روایتی هست که «کتب الله له برائتا من الشرک». و روایتی هست که خود سوره برائت از شرک است. این روایت را هم داریم. خب یک نکتهای را که ما از جهت تفسیری میتوانیم استفاده کنیم این که حداقل این هایی که میگویم نه به معنای صددرصد و قطعی، چون اصل ما در بحث تفسیری خود محتوای سوره است. ولی نکتهای که میتوانیم استفاده کنیم این است که آنچه که سوره دنبالش هست و میخواهد تحقق ببخشد این برائت از شرک است که همین میتواند یک خط تامل و تفکر را هم در سوره باز کند. یعنی در مسیر خداپرستی چه لغزشگاههایی و چه زمینههایی برای شرک ما داریم کهاین سوره میتواند با محتوایی که دارد آن راه را ببندد و برائت از شرک را در ما ایجاد کند.
این توضیح هم که دادم، بحثی که آقایان هم در اینجا یک مقدار اشاره شد کهایا وقتی میگوییم اثر یعنی یک چیزی است مثل اینکه شما یک لیوان آب جوش را میخورید و میگویید سینه را نرم میکند هیچ بحث شناختی در این نیست. یک اثر است و به طور تکوینی یا تشریحی اتفاق میافتد. یا نهاین منظور این است که وقتی کسی محتوای سورهها داشته باشد یک نگرشی در او اتفاق میافتد کهاین نگرش باعث میشود که از یک سری چیزها محفوظ بشود. که بیشتر بهاین جهت ( در بحث 15:22 خلاف این را داریم مخصوصا در روایت خواص این را اشاره خواهم کرد. ولی این مفهوم را هم شود از این روایات استفاده کرد.
دانشجو: از روایت ثواب گذشتید دید این را؟
استاد: ثواب آن ربع القرآن و ثلث القرآن است دیگر.
دانشجو: مثلا ثوابهایی هم که قرائتش دارد.
استاد: حالا تمام نشده است میرسیم به نمونههایی دوباره اگر نکته داشت.
دانشجو: آن دو که فرمودید گفتید هر دو از روایت قابل استفاده است؟
استاد: اینکه عرض میکنم قاعده و اصل کلی که داریم این است که گر اتفاق بخواهد برای انسان بیفتد مثلا برائت از شرک اتفاق بیفتد یا تحولی در او اتفاق بیفتد که از لیست اشقیا برداشته بشود و به لیست سعدا افزوده بشود و حیات سعید پیدا کند، این تحول روند طبیعی خودش را دارد و باید یک معرفتی اتفاق بیفتد و انتخابی اتفاق بیفتد بهاین روند. این اصل است و قاعده است. و لذا بر اساس همین اصل قرآنی و اصل دینی، این روایات هم تحلیل میشوند. ولی در بحث بعضی از آثار مثل بحث مصون بودن، مثلا میگوید این را به بچههایتان بیاموزید که بخوانند و بخوانند محفوظ میمانند. آنجا دیگر نمیشود گفت این اصل است. چون این اصل را در انسان بالغ داریم که با اندیشهاش حرکت میکند و با اندیشه و انتخابش 16:55 و ثبت میشود در سعید بودن یا شقی بودن.
ولی در مورد کودک این نیست. آنجا یک نوع آثار دیگری مطرح میشود. یعنی یک اثری است که آن سوره یک ویژگی دارد کهاینچنین کارکردی را هم دارد. این هم به طور کلی پذیرفته است که سور قرانی یک نوع آثار و خواص اینگونه هم دارند. یعنی به جز جنبه معرفتی که تاثیر گذارند و هدایتی را برای بشر دارند که در این روایات به عنوان اثر بهاین ها اشاره میشود یک آثار تکوینی هم دارند کهاین سورهها را کسی بخواند این آثار را برای او خواهند داشت. ما اگر قرینهای نداشتیم برای اینکهاین نوع از اثری است که به طور تکوینی برای فرد اتفاق میافتد براساس همان قاعده و اصل خودمان تحلیل خواهیم کرد.
البته باید این توجه را هم در ما ایجاد کند کهاین برائت وقتی میخواهد در مومن اتفاق بیفتد، چه ریشههایی دارد؟ یک ریشهاش این بحث است که «لا اعبد ما تعبدون» است. یعنی اینکه بگوییم فرد برسد که اگر بخواهد بندگی خدا اتفاق بیفتد نمیشود با بندگی دیگران جمع بشود. یک ریشهاش هم این است که آن طرف هم اینگونه است. آنها عابد نیستند «و لا انتم عابدون ما اعبد» گمان نکنیم که آنها آنچه را که ما میپرستیم، میپرستند. این را هم برایمان روشن بشود. البته اینجا یک نکتهای هست که از خود قرآن هم برمیآید که آنها که بتپرستند، در واقع خدا را میپرستند، و بتها را وسیله میدانند که شاید این بحث شرک هم که در این سوره مطرح شد به جای خدا پرستی همین نکتهاش باشد که آنها خدا را میپرستند اما در کنار خدا بتها را هم میپرستند. اگر این توجه را داشته باشیم آنوقت این توضیحی که «ولا اتم عابدون ما اعبد» این بیان چه توضیحی خواهد داشت؟ توضیحش در یک نکته این که هرکس کنار خداوند کس دیگری را بپذیرد در واقع عابد خداوند نیست. چون پرستش خدا با دیگران جمع نمیشود. اما پرستش دیگران با هر چیزی جمع میشود. چون اصلا آنها مبنای پرستشش شیوه دیگری است. با هر چیزی جمع میشود. ولی پرستش خدا با چیز دیگری جمع نمیشود. پس هر جا بندگی غیر خدا اتفاق افتاد آن دیگر نمیتواند بندگی خدا را در او تحقق پیدا کند.
یک بحث هم هست که در این روایت هم سوره توحید مطرح شده بود و هم سوره کافرون. این باز یک نکتهی دیگری را در بحث برائت مطرح میکند. حضرت میفرماید اگر کسی این دو سوره را بخواند، برائت از شرک برایش تحقق پیدا میکند.
که باید بهاین توجه داشت که سوره توحید، شرک در الوهیت و شناخت خدا را از بین میبرد، و سوره کافرون شرک در عبودیت را. حالا این یک حدیاش است و احتمالات دیگر هم دارد ولی فعلا به عنوان یک توجهی که در این روایت هست این احتمال را در نظر داشته باشید.
روایت بعدی بحث غفران مطرح است که غفران برای خود شخص و برای پدر و مادر و برای فرزندان.
این بحث غفرانش بیشتر میخورد به آن جنبه ثواب مثلا غفران برای پدر و مادر. یا به جنبه اثر هم میتواند داشته باش آنوقت دو نکته میتواند داشته باشد. هم جنبه هدایتی را میتواند داشته باشد یعنی وقتی کسی با این محتوا زندگی میکند و به این محتوا رسیده. این محتوا در فرد باعث مغفرت در پدر و مادر او میشود. و یک زمینه هم برای فرزند هست. میدانید که یکی از زمینههای مغفرت این است که پدر و مادر مسیر درست را بروند. این مسیر درست باعث میشود که در فرزند هم اتفاق بیفتد.
البته این یک احتمال بر اساس اصل اول که گفتم اثر را براساس معرفتی و تاثیر معرفتی توضیح بدیهم.
میتواند هم اثر به معنای تکوینی باشد که کسی این را میخواند این آثار را هم برای خودش دارد. ولی تکه دومش که «ان کان شقیا» فقط در رابطه با خود فرد مطرح است که اگر شقی باشد از دیوان اشقیا برداشته میشود و در دیوان سعدا قرار میگیرد و «احیاه الله التعالی سعیدا و اماته شهیدا و 22:21» خود این «احیاه الله تعالی» بیشتر بهاین جنبه معرفتی توجه دارد که یک اتفاقی در این شخص میافتد و زندگی سعید پیدا میکند. ولو این زندگی سعید به عنایت خداوند باشد که عنایت خداوند در این نور انداختن روشن کردن و هدایت کردن است. ولی احیا اتفاق میافتد یعنی زنده میشود به عنوان سعید و شهید هم از دنیا خواهد رفت.
دانشجو: 22:51
استاد: جلسه قبل هم اشاره کردم برائت یک وقت بهاین معناست که فقط این سوره را میخوانیم یک اشاره کردم که درآن بحث های مجازات میگویند اگر کسی آیه بر او خوانده شده باشد دیگر بری نیست. اصل این است که فهمیده و بیان برایش شده و مجازات میشود. البته اینجا «قرءعلیه» هست دیگر. برایش خوانده شده باشد. ولی میخواستم این احتمال را در ذهن بیاورم که قرائت اینجا به معنای صرف خواندن نیست. مخصوصا با تاکیدی که در روایات قرائت داریم. مثلا تعبیر خیلی بلندی را دارد در یکی از روایات قرائت که اگر کسی قرآن را قرائت کند، مثل این است که نبوت را در میان خودش درجه به درجه گذرانده است.
دانشجو: یک تعبیری هست که میگوید مراتب بهشت مراتب آیات قرآن است که به فرد میگویند «اقرا ورقع»
استاد: مثلا این روایت که بخوان و بالا برو. البته این حالتی که قرائت بی توجه باشد جدا میکند. قرائت یعنی یک محتوایی را فهمیدهای و یک تحولی در تو اتفاق افتاده. البته بهاین معنا نیست که آن را دیگر قرائت نمیگوییم. در یک باب دیگری داریم. مثل بحث وجوب سجده که می آید. اگر کسی آیه سجده را به گونهای قرائت کند که سجده در آن بیاید. اینجا میگوییم «قرأ وجب علیه السجده». اما اگر تلفظ نکند و زبانش بیحرکت ولی با چشم آیه را بخواند اینجا میگوییم قرائت اتفاق نیفتاده است و سجده هم واجب نیست. به آن هم قرائت گفته میشود و به این هم قرائت گفته میشود. ولی وقتی چیزهایی را باب میکنند برای این قرائت که فقط با تحولی در اندیشه و هدایت باید رخ بدهد این میشود همان قرائتی که در...
دانشجو: 25:12
استاد: اگر ما با سبک مفهومی 25:35 و ادبیاتی که گفتگو میکند آشنا باشیم. همین که روایت مختلف را قرائت میبینیم باید منتقل بشویم به منظورشان. لازم نیست که کسی تدبر کند. اصلا این تدبر یک چیز دیگری است. کسی کهاین محتوا را دست بیابد. بخواند و به محتوا دست پیدا کند این اتفاق میتواند در او رخ بدهد.
دانشجو: مثل وقتی روایت باب زیارت میگویند. مثلا آنجا میگویند هرکس زیارت کند این قدر پاداش و اثر دارد. بعد در روایت دیگر میفرماید زیارت با معرفت باشد و چه باشد.
استاد: آنجا بحث شرایط است. نکته مهمی است وقتی مثلا در بحث زیارت میگویند کسی که مثلا این کار را انجام بدهد حداقل این است بعد مراتب مختلفی را مطرح میکنند. بعد میبینید در بخش روایت برای یک چیزی شرط مطرح میکنند اگر مثلا فقط قصدش زیارت باشد یا عارف باشد این ثواب را برایش فراهم میشود. ببینید این چیز به اندازه معرفتی که همراهش هست در درجاتی پیدا میکند و ثواب برای نوشته میشود.
دانشجو: همین روایتی که فرمودید شرک در الوهیت و عبودیت، میتوانیم نتجیه بگیریم که شرک در عبودیت مهمتر است از شرک در الوهیت. چون در یک روایت مستقیم خود این کافرون را قرار داده برای بری شدن از شرک و در این روایت توحید و کافرون را با هم. بگوییم که شرک در عبودیت مهم تر است تا الوهیت.
استاد: چرا اینجا هر دو هست دیگر...
دانشجو: نه آنجا تفکیک کردیم و گفتید آن در عبودیت است و آن در الوهیت. این دو با هم جمع شده اند.
استاد: بله در این روایت هردو با هم جمع شدهاند. در روایت دوم هم هردو با هم جمع شدهاند.
دانشجو: تنها نیست یعنی؟
استاد: نه. الان سه روایت خواندیم که در هر سه، هردو با هم آمده.
یک بخشی هم روایاتی است که جزء آداب قرائت قرار میگیرند مثل این روایت که میفرماید «قل یا ایها الکافرون ربع القرآن و کان اذا 28:00 قال اعبدلله وحده» کهاین ادب قرائت است. در بعضی از جاها وقتی یک سوره خوانده میشود و یک آیه خوانده میشود یک کاری را میگویند انجام بدهید. مثلا در سوره الرحمن داریم که وقتی میرسید به آیه تکراری «فبای الاء ربکما تکذبان» « لا لشئ من الاء ربی اکذب» این یک ادب است که وقتی آن خوانده میشود این گفته شود. در اینجا هم یک این است که وقتی آیات کافرون قرائت میشود « اعبدلله وحده» گفته بشود و تکرار بشود. کهاینجا مثل همان روایت اولی که گفتم تاکید بر توحید در برابر شرک است. نه خداپرستی در برابر بتپرستی. این را تاکید میکنم چون وقتی سوره را میخوانیم فکر میکنیم میگوید شما بتپرستید و من بتها را نمیپرستم، رویارویی بتپرستی با خداپرستی را میبینیم برای این که این عبارت بیشتر جنبهی توحید تاکید دارد.
دانشجو: صریح خود آیه کافرون دارد. 29:24
استاد: نه کفر یک وقت خود کفر هم ما فکر میکنیم به این معناست که خدا را قبول ندارد و فقط بت میپرستد، یا نه همین که کنار بتها خدا را میپرستد این ها هم کافرند. یعنی کفر به حق دارند. منتها از آن جهت که چیزهای دیگر را هم میپرستند به آنها میگویند مشرک.
این نکته که همه به یک نحوی خدا را میپرستند و وابسته دیگر هم قرار میدهند هم در تاریخ ادیان اشاره شده و هم در خود قرآن این آیه هست که میگویند ما خدا را میپرستیم و اینها را واسطه قرار میدهیم. حالا این جهت در عبارت هست. نمیخواهیم بگوییم حتما این است. ما از روایات چیزی که استفاده میکنیم یک احتمال برای ما در رابطه با سوره باز میشود که ممکن این احتمال را دنبال کنیم و به نتیجه برسیم و ممکن است به نتیجه نرسیم.
نظرات شما: نظر
دانشجو: مخاطب هم عرض کردم خیلی وقت ها اینطوری است یعنی در این سوره دو نفر
ببینید آیات قرآن بطور کلی غالبا مخاطبش مردم در گروه های مختلف با روحیات مختلف و اصناف مختلفند اما یک جاهایی مخاطبش خود پیامبر است حالا اینکه خود پیامبر مخاطب میشود گاهی بطور خاص با خود پیامبر دارند صحبت میکنند که تو اینطوری برخورد نکن یا اینطوری نباش گاهی یک دستور به پیامبر میدهند که اینطوری برخورد کن و در اینجا هم که به پیامبر دستور میدهند اینطوری برخورد کن مثل این سوره یا در آیات مختلفی با تعبیری که قل، بگو اینطوری است، اینجاها طبیعتا چیزی که باید بهش توجه داشته باشیم خود پیامبر صلوات الله علیه و آله است پیامبر بعنوان یک شخص خاص و گاهی هم به عنوان یک هادی و رهبر. اینطوری نگاه میکنیم که آیا این سوره برای پیامبر بعنوان شخص خاص یا یک رهبر، دارد یک رهنمود میدهد و مسیر مشخص میکند که در چنین شرایطی باید اینطوری برخورد کنی. حتی موضع گیریت انقدر قاطع و سریع باشد. بله در اینطور جاها این را هم حتما باید بهش توجه کنیم. یعنی در این سوره باید این را هم لحاظ کنیم که آیا برای خود پیامبر صلوات الله علیه و آله حتی در این سوره بحث مومنین هم مطرح است در ادامه بحث فضا که کمی آیات را باز کنید آنجا بحث خود مومنین هم مطرح است که آیا این بر مومنان هم کاری را مطرح میکند چون وقتی پیامبر میفرماید لا اعبد ما تعبدون و لا انا عابدون ما عبدتم، این محدود در خود پیامبر نیست این چیزی ویژه رهبر نیست چیزی است که باید در دیگران هم اتفاق بیفتد. مگر مومن ها با کفار چه رابطه ذهنی یا عاطفی ای عملی دارند که این باید حل شود و با این شکل بریده شود تغییر و تحول پیدا کند. اینها را در آیات نگاه میکنیم مثلا رابطه مومنین با کفار گاهی اینطوری است که فکر میکنند که آنها بر میگردند فکر میکنند آنها آسیب نمیزنند یا رابطه با کفار با مومنین این است که امید دارند برگردند امید دارند یک جوری با هم مصالحه کنند اینها مسئله است در این سوره ممکن است مخاطب اصلی کفار باشند ولی برای خطاب کفار باید پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله یک موضع گیری داشته باشد و آن برای پیامبر هم یک هدایتی. لازمه این تعیین تکلیف با کفار این است که مومنان هم باید موضع گیری خاصی درشان اتفاق بیفتد.
دانشجو: یک سوال که جوابش هم به ذهنم میرسد ولی مطمئن نیستم اینکه این سوره که خطاب با ... این است که نتیجه ای ندارد مثل ... به مکر و حیله و اذیت پناه میبرند ما همش در بحث هایمان میگوییم روش درمان چیست با این جنبش؟ درمانی و نتیجه ای هم صورت نمیگیرد
درمان دو طرف دارد دو کفه دارد. شما وقتی پیامبر به عنوان هدایتگر کار هدایتی میکند نتیجه اش الزاما پذیرش هدایت نیست دو کفه دارد در روشنایی که پیامبر ایجاد میکند شما یا به سمت درست یا غلط میروید رسالت پیامبر این است که روشن کند خیلی جاها پیامبر هدایت را ارائه میکندن به خوبی هم ارائه میکند هیچ ابهام و ظلمتی دیگه نیست و کاملا روشن است و طرف در عین روشنی بخاطر چیزهایی که دارد عقب نشینی کرده به سمت دیگه میرود پس وظیفه خداوند به عنوان رب و پیامبر به عنوان کسی که پیامبر آن رب را میآورد و هدایت و رسالت را دارد این است که بیاورد روشن کند ولی الزاما این نیست که طرف بیاید. ممکن است در عین این روشنایی راه دیگری انتخاب کند
دانشجو: ...
بله اگر کافر را در نظر بگیریم مشخص کنیم چه مرحله ای. اگر بگوییم مرحله ایست که کافر، نه همه شان، بخشی از اینها هنوز در صف کفر ماندند. به این امید که اینها نه، یک چیزیاند که قابل جمعاند میتوانیم با هم مصالحه کنیم یا به این نگاه که اصلا اشتباه اتفاق افتاده ما هم خدای آنها را میپرستیم. تفاوت در اسم گذاری است مصداق یکی است. اینها احتمالاتی است که مطرح است وقتی این مطرح میشود بیان وقتی قاطع میآید که نه اینطور نیست نه من آنچه را شما میپرستید میپرستم نه شما آنچه را که میپرستید میپرستم. خوب این میتواند برای بعضی ها تکلیف را روشن کند بیایند این طرف و بعضی ها هم تکلیف را روشن کند بروند آن طرف به یأس برسند یعنی آنها که با مومنین راه میآمدند به این امید که برگردند و یک جوری رخنه کرده داستان را متوقف کنند یا حتی سوار بر داستان شوند کسانی که این امید را داشتند امیدشان تبدیل به یأس میشد بعد از این یأس دیگه حالا باید تصمیم بگیرند در برابر این روند چه کنند. یکی از نکاتی که باز در یک دو تا از روایات شأن نزول مطرح است همین است که میگویند بیا تو بپرست و ما هم میپرستیم، تعبیر یک جاهایی مشارکت را دارد و جاهایی چیز دیگه. با هم شریک شویم مسئله قدرت است. تو بیا هم ما هم تو قدرت داریم فکر میکنند الان کسی که این پیشنهاد را میکند اینطور توهمی در ذهنش است که اینها هم عمق هدایت الهی را نمیدانند که این رسالت تا کجاست و به کجاها دارد میرود میگوید اگر مثلا پیامبر به قدرت برسد داستان حل است دیگه با هم مشترکا میخوریم دیدید بازاری ها میگویند بازار را به هم نزن با هم میخوریم. عین همین نکته در این روایت شأن نزول است
دانشجو: ... بگوییم که دسته دیگه ای از مخاطبین هستند که مستقیما طرف نیستند ... نظاره گر این صحنهاند این درگیری بین
عرض کردم در این سوره حتی مومنین هم میتوانند مخاطب باشند به این لحاظ که تصور آنها با کفار این است که اینها ممکن است برگردند میتوانیم با هم مصالحه ای داشته باشیم مشترکا با هم زندگی کنیم گاهی برای مومن هم این روشن نیست که این باید مرز داشته باشد.
دانشجو: ... اما اینکه مثلا با ....
اگر برای پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله شد دو حالت دارد یا پیامبر خطاب گرفته به عنوان جایگاه رسالت خود بطور خاص یا به عنوان جایگاه رهبری خوب یا نه چیزی است که اگر پذیرفته شد محدود پیامبر نیست این نیست که پیامبر اعلام کند لا اعبد ما تعبدون مومنین آزاد بگویند نه اعبد ما تعبدون.
دانشجو: ...
دیگه اصلا نیاز به خود سوره نیست داستان عبودیت وقتی مرزهایش مشخص میشود این مرز مشترک است یعنی اینطوری نیست که چون دارد سوره میگوید عبودیت این طرف با آن جمع نمیشود پس مومن هم اگر آن عبودیت را تن داده نمیتواند با عبودیت دیگه ای جمع شود. یک نکته هم باز اشاره کنم یا ایها الکافرون میشود یک نگاه دیگه ای هم بهش داشت به عنوان احتمال در ذهنتان باشد کافر را گاهی سنخ خاصی میدانیم که در برابر دعوت پیامبر ایستاده و دیگه در صف کفر قرار گرفتند و گاهی کافر را یک طیف میدانیم که در بین مومنین هم این کفر وجود دارد. اگر اینطوری نگاه کنیم باز این مطرح است که هر مقدار که شما به کفر نزدیک میشوید و از حق فاصله میگیرید به همان مقدار دیگه عبودیت شما عبودیت همراه عبودیت پیامبر نیست. به همان مقدار عبودیت شما دیگه عبودیت حق نیست این را به عنوان احتمال میگویم چون بنای من قبلا
دانشجو: .... ولی با توجه به اسمی و فعلی بودنش
نه اسمی و فعلی به این ربطی ندارد. این را به این جهت گفتم که قبلا هم در گفتگوها داشتم که در تفسیر هر احتمالی را همینطوری رد نکنید تن بهش ندهید و نپذیرید ولی همینطوری ساده هم کنار نگذارید گاهی همین احتمال ها یک راه را برای شما باز میکند. تفسیر روایی را بپردازیم چند دقیقه ای صحبت کنیم
عرض کنم در حوزه تفاسیر روایت بگذاری اشاره ای کنیم برای جلسه بعد، یک بحثی در تفاسیر روایی بود که روایات را باید دسته بندی ازش داشته باشیم بنظرم میآید دسته بندی روایات را ذیل سوره توحید یک بار گفتگو شده. سوره توحید به این لحاظ که حجم روایات نسبت به حجم سوره خیلی زیاد است فکر کنم 100 روایت ذیل این سوره داشته باشیم و باز ویژگی دیگه اینکه در سوره توحید روایت تفسیری هم متعدد داریم. آنجا گفتگویی شد که روایات ذیل سور چه دسته بندی میشوند. نمیدانم ...
دانشجو: ...
پس باید خودم برگردم دوباره این را، چون آن موقع که گفتگو میکردیم با آقای حاجی آبادی بود فکر نکنم چیزی داشته باشند. جلسه ای باهاش داشتیم. چیزی که به ذهنم است آنجا این بحث بود مثلا دسته بندی میکنم روایاتی مثلا آثار برای سوره میگویند یک روایاتی آداب میگویند و یک روایاتی هستند که تفسیر یا شأن نزول میگویند. روایاتی هستند که فضیلت را میگویند. یک روایاتی را باید دسته بندی داشته باشیم اگر دسته بندی هم کردیم مثلا گفتیم این روایت دارد ادب میگوید یا اثر میگوید باید دید که آیا از آن نکته که به عنوان یک اثر دارد برای سوره مطرح میشود میشود استفاده تفسیری هم کرد یا خیر. مثلا در این روایت که از امام صادق علیه السلام عبدالله سنان از ایشان نقل میکند که من قرأ اذا علی فراشه قل یا ایها الکافرون و قل هو الله احد کتب الله عزوجل له برائتا من الشرک. اگر نتواند کمکی کند در این که من سوره را بهش نزدیک شوم چی میخواهد بگوید پیام سوره چیست یا مثلا در روایت بعدی است که باز از امام صادق هست که میفرماید من قرأ اذا علی فراشه قل یا ایها الکافرون و قل هو الله فی فریضه من الفرائض قصر له و لوالدیه و ما ولد و آن کان شقیقی. این یک بحث است غفران ولی این غفران برای خودش و پدر و مادرش و فرزندانش بود ولی بعد یک چیزی را فقط برای خودش میگوید و آن کان شقیا موهی من دیوان الاشقیا و اثبت فی دیوان سهدا و احیاء الله تعالی سعیدا و اماته شهیده و بعته شهیدا. این امحایی که اتفاق میافتد و اثباتی که اتفاق میافتد داستانش چیست؟ یک اعجاز است اثر معجزه گونه این سوره است یا نه، وقتی این سوره قرائت میشود یک تحول معرفتی باید رخ دهد. اگر بپذیریم که یک تحول معرفتی باید رخ دهد یعنی قرائت به این نیست که فقط سوره را قرائت کرده رفته، این سوره برش خوانده شده رفته، این برش خوانده شده رفته یک تعبیر فقهی مطرح است که میگویند اگر آیه ... بر فلانی خوانده شده بود این دیگه معذور نیست. این سوره برش خوانده شده یک جریانی برش شکل میگیرد که باعث میشود این اتفاق بیفتد. اگر این احتمال نمیخواهم بگویم حتما است، این احتمال در ذهنش باشد یا قرائنی برش پیدا کنیم آیا این روایت میتواند کمک کند به فهم سوره؟ این دو سه نمونه که مطرح میکنم به این جهت است که در روایت ببینیم چه دقتی باید داشته باشیم که کمک تفسیری که از روایت میتوانیم بگیریم به دست بیاید. مثلا در روایت دیگه که از امام صادق نقل میشود حضرت میفرمایند که کان ابی لقول قل یا ایها الکافرون ... قرآن. حالا این هم داستان همین جا فقط سربسته بگویم این ... که در سوره ها اتفاق میافتد که این سوره ثلث قرآن است این را میدانید با هم نمیخورد در یک دسته بندی نیستند که توحید ثلث و کافرون ربع قرآن است دو دسته بندی متفاوت در جاهای مختلف است که داریم این خودش بحث است که اگر یادتان باشد در تفاسیر که میخواندیم یک تفسیری احتمالات مختلف را مطرح کرده بود خودش جای تامل دارد که به لحاظ هدف است به چه لحاظی است؟
دانشجو: ... بردن کافرون و توحید چند روایت است اینها ربطشان به آن است
بعد دارد که و کان اذا قلق منها قال اعبد الله وحده. خوب این تاکید بر توحید در برابر شرک چه نکته ای را دارد؟ در این سوره که حضرت میفرمایند وقتی این را گفتی اینطوری بگو حالا این را مقایسه میکنیم با روایت قبلی که آنجا بحث این بود که کتب الله، برایش برائت نوشته میشود. خو این برائت از شرک هم نکته ایست بحث این نیست که توحید برای شما نوشته میشود. برائت از شرک نوشته میشود یعنی در این داستان چیزی که دارد اتفاق میافتد برائت از شرک است.
دانشجو: کلید واژه هم ...
چیزی در ذهنم بود میخواستم بگویم. حالا این نکته که در بعضی روایات است که حضرت میفرمایند وقتی میخواندند قل یا ایها الکافرون میگوید خودت بگو، بعد بقیه سوره را دیگه نمیگوید بگو. ولی میگوید خودت بگو قل یا ایها الکافرون. این یعنی چی؟ وقتی قرآن را دارید میخوانید قرائت میکنید وقتی میگویید خود امام خفیه میگفت قل یا ایها الکافرون و شما میگویید قل یا ایها الکافرون بعد وقتی به این آیه رسیدی این را تو بگو به آیه فلان رسیدی این را بگو یعنی چیز دیگه ای باید رخ دهد قرائت دیگه ن. خودت انشای خطاب باید کنی. قل یا ایها الکافرون تو داری انشای خطاب میکنی کافران در برات و تو داری انشای خطاب میکنی بعد آیه های بعد که مطرح میشود در جواب آن آیه ها چیزی را مطرح میکنی عروجیت حق را مطرح میکنی یا دین خالص را مطرح میکنی اینها نکاتی است که جای توجه دارد که در روایات تاملی کنیم ببینیم چه نکاتی را میتوانیم به دست آوریم برای این که در سوره بشود استفاده کرد. حالا این نکات حتی احتمالش هم به درد ما میخورد چون نمیخواهیم مستند کنیم که روایت این را میگفت همین که احتمال به ذهن ما باز کند با آن احتمال میرویم سراغ سوره ببینیم این احتمال چقدر جا دارد توانستیم با این احتمال در سوره تقویت کنیم که تقویتش میکنیم نتوانستیم میگذاریم کنار پس خیلی دنبال این نباشید که روایت را حتما از حیث دلالت همه اینها را میخواهد بگوید حتما هم سندش فلان باشد. یک احتمال برای ما باز کرده است.
دانشجو: اینجا ...
بعضی جاها بله یعنی بعضی جاهایی که میخواهیم استناد کنیم الان چیزی که من گفتم این بود یک احتمال از روایت استفاده میکنیم بعد با این احتمال میرویم در سوره فکر میکنیم اگر توانستیم با این احتمال در سوره تایید شود خود سوره مستند است به جای دیگه نمیخواهد استناد شود ولی گاهی جاها هست که میخواهم به روایت مستند شوم مثل اینکه میخواهم ثواب بگویم آنجا که میخواهم مستند شوم روایت باید سندش درست شده باشد هرچند که در بحث ثواب ... اهل سنن هم داریم. پس برای جلسه بعد تفسیر روایی را کاری انجام دهید کارتان هم اگر کم است نگویید برای جلسه بعد کار نداریم بحث فضا را گفتگویش را شروع کنید و تامل روی همین سوالات که مطرح شده، تامل هم نه به این معنا که یک ساعتی یک جایی بنشینید آن بجای خود، ولی ذهنتان درگیر باشد در وقت هایی که هست مشغله ذهنتان شود
دانشجو: سوالات چینشی دیگه
بله مجموعه سوالات باید در ذهنمان باشد و بحث فضا را هم رویش کار کنیم تا آرام آرام به این برسیم که ...
دانشجو: ...
من حرفی ندارم فاصله هنوز نیم ساعت است ولی. ...
دانشجو: بحث فضا کلید واژه ها را هم دنبالش بچینیم؟
تقسیم میتوانید کنید یک گروه برود واژه کفر و دین و عبودیت را بررسی کند یکی تاریخ و یک گروه هم سوالات و پرسش ها. بنظرم تقسیم کنید بد نیست. به این سمت هم بروید که میخواهید بنویسید سعی کنید در این گفتگو و مطالعاتتان نوشته داشته باشید.
دانشجو: ... این است که تحلیل میکند این که فرمودید کفر چیست از کجا شروع میشود در برخوردهای عادی چه اتفاقی میافتد بعد این را تطبیق میکند این تحمیل ها چطوری است؟ عرفی است که خودمان فکر کنیم مراحل ...
تحمیل ها یا به انسان یا جامعه انسانی بر میگردد یک بخش هایی به هستی بر میگردد وقتی شما در رابطه با انسان میکنید این تحلیل وقتی که با آیاتی یا روایاتی که مطرح میشود ... یعنی وقتی میگویید که ... پایه و پشتوانش این است خداوند برای انسان صحبت میکند و این انسان را کاملا میشناسد ... من هر چقدر به این انسان نزدیک شوم این کلمات را ... تحلیل های موضوع شناسی خیلی میتوانند ... تحلیل های اجتماعی هم همین طور با نگاه به جامعه است وقتی جامعه را نگاه میکنیم میبینیم روندی را دارند ... انگار با این روند هستند
دانشجو: اگر تحلیلی کنیم بعد نخواند ...
معلوم است تحلیل اشکال دارد ...
دانشجو: شاید عملا به این نیاز دارد که در آن موضوع همه آیات و روایات دیده شود
یک تسلطی باید داشت اگر نیست یا کم است ... فضای خود موضوع شناسانه قرآن هم هست انسان در آیات و روایات چطوری دیده شده. نه اینکه کار موضوع شناسانه کنید مثلا وقتی قرآن از تفکر و تعقل حرف میزند انسان را اینطوری دیده که تفکر و تعقل درش است خود این فضا هم کمک میکند بهش.
نظرات شما: نظر
دانشجو: ... صد تا کلید واژه خیلی مهم است
... یعنی سوره را باهاش مواجه شویم ببینیم چی دارد نمیخواهیم حذف کنیم یک جدول مثل مندلیف درست کنیم بگوییم مثلا اینها عناصر اصلیاند و بعد حالا هر جا سوره دیدیم عناصر اصلی است بر اساس کلید واژه کار میکنیم و اینطوری کار نمیکنیم. این هم توجه کنید که بحث کلید واژه ها بیشتر در سوره های کوچک مورد توجه است یک تفاوتی است بین سوره های کوچک و بزرگ و این است که در سوره های کوچک ایجاز و اختصار خیلی زیادتر است نسبت به سوره های بزرگ. سوره های بزرگ خیلی بازتر مطالب گفتگو میشود. هم به اقتضای موضوعی که میخواهند بهش بپردازند و هم به اقتضای اینکه یک محور جزئی مشخص در این سوره نیست مثلا سوره بقره میبینید و آل عمران که مجموعه ای را میخواهد گفتگو کند چیزهای مختلفی هم هست لذا سوره های بزرگ مقداری دست بازتر است برای اینکه بیشتر بپردازید به خود همان چیزی که در الفاظ دارد ارائه میشود ولی در سوره های کوچک این نیست و بیشتر سراغ کلید واژه ها میرود
دانشجو: ... مثلا میشوند هفتاد و هشتاد موضوع ... پژوهش های موضوعی به مخاطب بدهند که ... لیستی که تهیه میشود کنار این کلاسی که هست ...می تواند یک هم افزایی داشته باشد
ببینید در کار موضوعی تصور من این است که پیچیدگی های بیشتری است لذا اگر قرار است یک جایی کار ترتیبی انجام شود و کار موضوعی، باید یک مدت کار ترتیبی انجام شود تا این مهارت هایی که مثلا در عرصه لغت و ترکیب و طرح پرسش و تفکر کردن اینها لازم است یک تجربه ای شود یک حدیش حاصل شود بعد برویم سراغ کارهای پیچیده تر. مثلا در سوره وقتی میخواهیم پرسش طراحی کنیم خیلی کارمان سهل تر است تا وقتی که میخواهیم یک کار موضوعی طرح پرسش کنیم. در کار موضوعی یک وقتی یک سری کارهای کلیشه ای دارید یک بار هم با هم گفتگو کردیم یک سری سوالات کلیشه ای دارید مفهومش چیست عاملش مراحلش و آثارش چیست با این بخواهید جلو بروید یک حدی کارگشا است ولی یک حدی هم مشکل ساز است اما اگر بخواهید واقعا مناسب با آن موضوع طراحی پرسش کنید یک داستان دیگه ای میشود حتی طرح پرسشش مشکل میشود و بعد خود آیه ها را جمع آوری کردن و روایات را جمع آوری کردن کار دشواری است. بعد از آن مرحله ربط و نظام این مجموعه مفاهیمی که در آیات و روایات مختلف ارائه شده با هم دیگه باز کار دیگری است لذا کار موضوعی را نمیشود موازی انجام داد اما اگر منظورمان از کار موضوعی این باشد که بروید مطالعه کنید مثلا بروید واژه کفر را ببینید علامه در المیزان کجاها در موردش صحبت کرده
دانشجو: نه همین حد که کمک کند گفتیم فضا را بفهمیم
این مقدار در ضمن سوره باید گفتگو شود و کاری که اتفاق میافتد این است که یک پژوهش اولیه انجام میشود یعنی کار موضوعی تام و تمام رخ نمیدهد یک پژوهش اولیه انجام میشود که ذهن مخاطب آماده شود که ببینید در بحث عبودیت این مطرح و در دین این مطرح است وقتی مثلا شما رابطه عبودیت و دین را میفهمید وقتی بحث دین میآید دین الا بالله دین الخالص، نکته در دین فهمیده شود که دین خالص فقط برای خداست یا مثلا وقتی جاهایی نفی عبودیت میشود یا طرح عبودیت میشود مخلصا له دینی مطرح میشود حتی همین آیه ها فقط جمع آوری شود ببیند در فضای دین چه چیزهایی گفتگو شده و در فضای عبودیت چه چیزهایی گفتگو شده اینها را کمک میکند که راحت تر در مورد سوره اندیشه شود و آدم بتواند سوره را بفهمد. لذا کار موضوعی تام نمیخواهد شود اگر میخواهیم مثلا در هر کدام از این موضوع ها یک کار جامعی شود دشواری خاص خود و زمان خاص خود را دارد
دانشجو: این بحث فضای سوره ... خروج از روند طبیعی ... در فضای سوره هنوز یک درهم ریختگی و اینها هست یعنی در فضای سوره بحث از کلید داریم
نه در فضای سوره سه تا واژه مشخص داریم یکی زمینه و دو مخاطب و سه فضاست. اینها را قبلا هم گفتگو کردیم وقتی میگویم زمینه با این پیشفرض است که وقتی یک حکیمی میخواهد حرف بزند باید شرایطی ایجاد شده باشد و یک زمینه هایی در مخاطب در شرایط اجتماعی مخاطب شکل گرفته باشد که این کلام را اقتضا میکند پس من اگر بخواهم این کلام را بفهمم باید ببینم این دانش آموزی که سر کلاس بود و معلمش اینطوری باهاش برخورد کرد چی گفته بود و چکار کرده بود تا این برخورد باهاش شده است. تا آن شرایط را و زمینه ها را نفهمم این را نمیفهمم. همین زمینه را به یک نگاه دیگه ای بهش توجه میکنید در واقع تعبیری در موردش فضا بکار برده میشود یعنی مجموعه شرایطی که چه درون و چه بیرون مخاطب وجود داشته و مخاطب در آن فضا بوده حالا آمده متکلم با آن بحث کرده است. از زاویه دیگه ای نگاه میکنید بیرون را کار ندارید فقط مخاطب را کار دارید یعنی آن کسی که این کلام برای او آمده فقط به مخاطب کار داریم لذا میگوییم مخاطب. لذا در این قسمت چهارم پرسش ها که میرسیم، سوم یا چهارم بود؟ سوم است. سوالات چینشی و ارتباطی و فضای سوره لذا میگوییم فضا های میگوییم زمینه و گاهی مخاطب
دانشجو: این سه تا تداخل ندارند؟ زمینه را گفتید مخاطب و شرایط که همان فضا میشود
ببینید به یک جهت دارد بهش نگاه میشود وقتی کلام را نگاه میکنید خود این تعبیر را از حاج شیخ نقل کردم گفتم خدا رحمت کند ایشان را یک وقت از جمکران بر میگشتیم نمیدانم چه بحثی در رابطه با تفسیر شد ایشان یک جمله گفت گفت ببین هر کلامی در یک زمینه ای سبز میشود همینطوری سبز نمیشود. تو تا آن زمینه را تشخیص ندهی کلام را نمیفهمی. از این زاویه که نگاه میکنیم به تعبیر آقایان فلاسفه علت معده آنچه که استعداد را فراهم کرده تا این کلام شکل بگیرد از آن زاویه دارید نگاه میکنید که چی بوده این کلام درش سبز شده. داری به این تعبیر زمینه ای نگاه میکنی. همین زمینه را اگر بخواهید از زاویه دیگه ای بهش نگاه کنید میبینید شرایط و مخاطبی است این شرایط هم درونی مخاطب است که باعث شده که اینطوری مخاطب مورد خطاب درمان قرار بگیرد تعبیر به فضا میکنید. منتهی از زاویه دیگه ای نگاه میکنید. وقتی اینها را کنار میزنید مثلا شرایط بیرونی را کنار میزنید میگویید که مخاطب، این سوره با چه کسی حرف میزند؟ میگویید با مخاطب. پس این سه واژه کلیدی هر کدام از یک برشی دارد آن شرایطی که کلام در او تحقق پیدا کرده را بررسی میکند البته این که میگویم تحقق پیدا کرده حواستان باشد نروید سراغ زمان و شأن نزول ببینید منظورمان از شرایط یعنی همان شرایط خاصی که این سوره نازل شده؟ نه. این را قبلا هم گفتگو کردیم که وقتی یک سوره از طرف خداوند تبارک و تعالی که محیط است و میخواهد همه را از اول صدر اسلام تا آخر پیامبرشان داشته باشد و با همه گفتگو کند وقتی میگوییم شرایط و زمینه ها، زمینه های خاص به عنوان قضیه خارجی نیست که این که در زمان پیامبر اتفاق افتاد تا این سوره نازل شد. منظور مثل یک پزشک است که یک بیماری را بطور کلی میبیند میگوید هر وقت این بیماری بود این دارو است. این مجموعه را میبهش میگوییم ...
دانشجو: ... روش برداشت به معنای دیگه ای بکار بردند علاوه بر زمینه سوره ها. میگویند مخاطب را مطرح میکنند و اینکه سوره چطوری زمینه سازی میکند تا اینکه مخاطب برخورد کند آنجا به آن معنا بکار میرود
یک مرحله در بحث روش برداشت ازش گفتگو میکنند و یک مرحله یک شکل تقریبا جمع و جور تر و منقه تر که دیگه کاملا میآید به این عرصه ای که باید به شکل آموزشی و عملیاتی بهش پرداخت. متمرکز میشوند این را در تطهیر یک در آن مقدمه میآورد
آنجا زمینه اصلا ندارد موضع و جایگاه دارد
بله آن چیزی که آنجا ازش گفتگو میشود بعد در سوره های مختلف در این سوال چهارم که قرار میگیرد گاهی به فضا تعبیر میشود و گاهی مخاطب و گاهی به زمینه تعبیر میشود اینطوری که نگاه کنیم تعبیر موضع هم اگر آنجا دارند بلحاظ همان آیه است که کلام باید در موضع خودش باشد ولی این موضع را شما مثلا سوره بقره را سوره های مختلف را نگاه کنید وقتی میآیند سراغ بخش چهارم به تعبیر خودشان میخواهند به فضای سوره بپردازند از همین واژه ها استفاده میکنند یا چیزهایی که زیرمجموعه این واژه است یعنی گاهی میگویند فضا زمینه و گاهی مصداق های اینها را بهش اشاره میکنند که این هم قبلا اشاره کردیم وقتی ... میگوییم همیشه نگویید فضای سوره چیست مخاطب سوره کیست ببینید چه مقدار اینها را میتوانید جزئی و مصداقی تر کنید اینگونه سوال مطرح کنید این پس اصطلاح کلی شد ولی ایشان اشاره کردند که در بحث چینشی و ارتباطات یک روالی را گفتگو کردیم اینجا چه میشود؟ کلیش همین چیزی است که از این واژه ها به دست میآید. من میخواهم ببینم این کلام در چه شرایطی فهمیده میشود یعنی وقتی برای یک کسی پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله میخواندند خیلی راحت هم میفهمیدند چون نکته تلاوت و اینکه آیه برای مخاطب خودش خوانده شود این است که تا میخواندن چون کاملا در شرایط است و نیازش است تا برایش خوانده میشود پیام را میگیرد و میفهمد و منتقل میشود ولی من در حجابی قرار دارم و این است که فاصله دارم با فضا و شرایطی که او درش است. آنچه که باعث میشود این قسمت را طرح کنیم به تعبیر قرآنیش این است که موی خواهیم موضع آیه را بفهمیم که تعریف از موضع نشود به تعبیر عامش میخواهیم بگوییم این است که سخن در فضایی صادر شده و در همان فضا فهمیده میشود ما میخواهیم راه پیدا کیم به آن فضا. ولی این را توجه دارید که متکلم ما اینجا مثل یک استاد دانشگاهی که در جلسه ای تاریخ ایران ساعت فلان سخن گفته نیست که بگوییم آنجا فضایی گفتگویی در سالن بوده و یک فضای اجتماعی هم حاکم بوده همان را به دست آوریم میفهمیم. نه، مخاطب متکلم ما متکلمی است که دارد در دوره های مختلف صحبت میکند این دوره های مختلف را مشترکاتی را میبیند این آدم ها با این شرایط هستند بر اساس آنها در فضایی گفتگو میکند که هر کدام در آن شرایط قرار میگیرند در هر دوره ای، از این سوره میتوانند بهره مند شوند و البته بهره مندی هم همه یکسان و در یک حد نیست هر کسی بیشتر به این شرایط نزدیک شده باشد بیشتر بهره میبرد این هم در سوره توحید ازش گفتگو شده بود
دانشجو: ... همان شرایط قرار بگیرد آن سوره کاملا مفهوم است و در جای خود مینشیند ضمن اینکه آدم ها بهره شان یکسان نیست کمی جمع کردن این
جمع کردنش به این است که خداوند تبارک و تعالی دارد با یک نسل ها و حلقه هایی از مردم صحبت میکند یک راه این است که بیاییم خیلی جزئی کنیم مثلا این مخاطب را فقط یک نسخه دهیم که فقط برای خودش به درد میخورد یک شبهه ساده در توحید دارد فقط یک نسخه دهیم. این راه باعث میشود یک حجم بسیار عظیمی از محتوی باید شکل بگیرد یک وقت میگویید این آدم است صد تا هزار تا گروه دیگه هم مثلا ین است که دیگه صحبت به این سادگی نیست شبهات پیچیده تری دارند ولی یک قالب کلمه میشود بکار گرفت که هم شبهه این را جواب میدهد هم چند هزار گروه دیگه که با این مشترکند. وقتی این قالب کلامی بکار گرفته میشود دنبالش این حرف پیش میآید که پس آن که شبهه ساده دارد یک بهره ای از سوره توحید در زمینه توحید میبرد و آن که شبهه ای پیچیده تر دارد یک بهره دیگه. در آیات اجتماعی که مطرح میشود آن که در جامعه بدوی زندگی میکند یک حدی از نیازش را خواهد داشت و آن هم که در جامعه متمدن یافته مدنیت چطوری شکل میگیرد یک بهره دیگه یا خواهد داشت. یعنی این باز متکلم است که با توجه به این رویکردی که انتخاب کرده که مثلا صلاح این است که یک حجم مختصری از بیانات مطرح شود به عنوان یک اعجاز که پاسخگوی گستره زیادی باشد با توجه به این و با توانمندی و قدرتی که دارد که میتواند عرصه های مختلفی از نیازهای هم سنخ را در یک جا پوشش دهد بیاید یک بیانی دهد که همه بتوانند استفاده کنند منتهی استفاده هر کس بسته به این است که آن نیاز برایش شکل گرفته باشد. لذا مثلا قرن اولی یک نیاز شکل گرفته از آن آیه چیزی استفاده میکند قرن دهمی نیاز پیچیده شکل گرفته
دانشجو: قرن اولی احساس نمیکند که چیز اضافه ای دارد
ممکن است احساس کند ولی راهی بهش ندارد اگر بخواهد تامل کند ممکن است آن آدم های آن دوره هم به یک تعمق هایی برسند ولی اساس قضیه این است که دیدید تفاسیری که آن دوره هست آن که باعث میشوند سراغ قران بیایند خود نگرش به قران همه اینها مهم است حتی ممکن است عصر اولی نگرشش با آن که در قرن ده زندگی میکند به قران متفاوت باشد چون اصلا فکر نمیکرده انسان ها این همه تنوع داشته باشند قرن اولی فکر میکرد من هستم و شتر و اسب و الاغی دارم تا آخر هم همین است فکر نمیکرد یک دوره ای بیاید با این همه تنوع و تکنولوژی. لذا من نگاهم به قرآن طوری است که آن یکی متفاوت است با آن دوره اولی. همینطور حتی بیاناتی که در رابطه با قران از معصومین علیه السلام صادر میشده ممکن است برایشان مفهوم نبوده. مثلا ممکن است یکی ... شمس و القمر این را بفهمد که دستورات پیامبر دستورات همیشگی است از اول بوده تا آخر هم خواهد بود نه اینکه هدایت ها و لایه های مختلف هدایت را بفهمد. پس ببینید همین نگرش به قران مهم است که این در تنوع دوره ها و تجربه تحول هایی که بشر دارد باعث میشود حتی اینها فهمیده شود. ببینید بعضی از فرمایشات معصومین را مخاطب نمیفهمند نه که اصلا نمیفهمند سطح ساده ای ازش میفهمند چون ندیدند. معصوم یک افق بلندی را میبیند که اینها باهاش غریبند در مخیله شان هم نمیآید لذا فاصله دارد پس آن نگاه به قرآن مهم است برای اینکه انسان عصر اولی بفهمد. شکل گیری نیاز در خودشان مهم است که نیاز داشته باشند وقتی نیاز ندارد ممکن است حتی وقتی نیاز ندارد بگوید خیلی خوب گفت همین ها را میخواست بیشتر نمیخواست واقعا هم همین است. الان هم میبینیم حتی در تفاسیر متاخر تر، البته آنجا علت دیگه ای هم پیدا میکند آن علت بیشتر به ذهنم میآید این اجتناب کردن از اینکه در رابطه با تفسیر وارد شدن و حرف زدن در رابطه با قرآن بخاطر آن روایاتی که نهی شده و تهدید شده که ... خیلی با احتیاط سراغ قرآن میروند این احتیاط هم بروزش این است. میبینید وقتی یک مفسری میخواهد حرف بزند سعی میکند حرف های قبلی ها را نقل کند بخواهد حرف جدیدی بزند براحتی نیست چه برسد به اینکه بخواهد نگاه دیگری را مطرح کند
دانشجو: ... در متکلم غیر حکیم فهمیدن شرایط ... خیلی ساده و منطقی است که مخاطبش چه کسی بود ... شرایطی که درش حاکم است چی بوده. الان ... متکلم غیر حکیم ... چقدر ممکن است؟
صد در صد ممکن است. شما باید سوال کنید راه های کشفش چیست؟ این را در جلسات قبل هم اشاره کردم یک مقدمه کلید ارد که شما اصلا فضای دین خصوصا دین اسلام را بفهمید. ببینید در این دین به هستی چطوری دارد نگاه میشود به جریان هستی به انسان چطوری نگاه میشود این یک نگاه کلی است این نگاه باید پس زمینه ذهنمان باشد اگر نداشته باشیم خیلی از جزئیات درست متوجه نشویم منتقل نشود. این یک بحث است یک فضای کلی کلام را باید انسان در اختیار داشته باشد یک مرحله پایین تر میآید که شما مثلا در فضای آیات و روایات و اینها آشنا باشید.
دانشجو: تسلط داشته باشیم
بله مثلا وقتی با قرآن مواجه میشوید فرض کنید بحث هایی مثل کفر و دین و ایمان و تقوی و اینها را میبینید.
دانشجو: این همان کلید واژه ها
نه بحث کلید واژه را ندارم الان. شما با یک ادبیات خاصی اینجا آشنایید. این خودش است این مقداری عمومی تر است یعنی مخصوص متکلم حکیمی که خداوند تبارک و تعالی باشد نیست به این معنا که شما مثلا وقتی با یک نویسنده یا گوینده مواجه میشوید سبک گفتگویی او را آشنایید فضای گفتگو، فضای کلی منظورم است، فضای گفتگویی را آشایید و این هم یک سطح است
دانشجو: این همان چیزی است که ...
بله. یک مرحله دیگه هم بر میگردد به خود سوره یعنی سوره نشانه هایی از مخاطبش دارد همانطور که هر نسخه ای از بیمار یک نشانه هایی دارد یعنی وقتی نسخه ای را دست دکتر میدهید میگوید این بیمارش اینطوری بود حالا نگوید بیمار اینطوری بوده میگوید تشخیص دکتری که این نسخه را نوشته این بوده که بیمار اینطوری است هرچند تشخیص اشتباه بوده باشد. خود هر نسخه ای بیانگر مشکلی که در مخاطب وجود دارد است. این هم کمک میکند منتهی این تشخیص
دانشجو: این برای مخاطب خوب است برای شرایط خوب است؟
مخاطب وقتی میگوییم از طرفی یعنی مخاطب چه ویژگی هایی روحی روانی دارد و این مخاطب در چه فضای فکری گفتگو میکند. وقتی میگوییم فضا منظور فضای خارجی اجتماعی نیست
دانشجو: ...
خودش نگاه و شرایطش چطوری است. خوب از این میشود پی برد. ایشان هم روش برداشت را نگاه کنید در چند نمونه حتی گفتگویی که دوستان آمدند اینها را گفتند بعد اینطوری شد جمع بندی کردید که مخاطب این است سوره قیامت است بعضی ها گفتند مخاطب این ویژگی ها را دارد بعد رسیدیم به اینکه نه، مخاطب انسان است. اینطوری هم میشود. در مثلا سوره که سوره کافرون است میبینید خود سوره مخاطب دارد قل یا ایها الکافرون. اما بحث این است که این ایها الکافرون، کفر اگر به عنوان یک روندی جریان نگاهش کنید مراحلی دارد سطوحی از کفر و نوع برخورد را دارد این در چه مرحله ای از کفر و در چه مرحله برخوردی ما با کافر باید مطرح شود. این هم یک راه است در سوره های کوچک هم گفتیم خود کلید واژه ها کارگشا هستند سوره معوضتین کلید واژه پناه خیلی کارگشا بود که بفهمیم سوره چه میخواهد بگوید چرا سوره اینطوری شکل گرفت.
دانشجو: ... حالا فضای مخاطب و مراحل گفتگو و یک بحث دیگه اینکه روحیاتمان مخاطبی ... میخواهیم تعمیم دهیم که نوع برخورد ... برخوردهای تربیتی در روحیات طرف موثر است روحیات را هم باید بدانیم و تشخیص دهیم.
یک وقت حوزه تربیت را شما میخواهید با کسی برخورد کنید میرود در حوزه تربیت و روحیه را باید بشناسید. بحث های دیروز هم گفتگو شد در بحث های تربیتی آن ها را هم باید بدانید ولی الان کار تربیتی ندارید میخواهید از این سوره هدایت یابید. این سوره برای کیست مخاطبش کیست با این مخاطب چرا اینطوری صحبت شده. اینطوری دارید برخورد میکنید خودتان مخاطبی ندارید و نمیخواهید بچینید بگویید این سوره را دارم این هدایت را گرفتم الان این شرایط را دارد میخواهم باهاش برخورد کنم. در مرحله تطبیق که میافتد میخواهد کار تربیتی هدایتی کنید باید چیزهای دیگه ای مهارت های دیگه ای هم ضمیمه شود. حالا بحث قبلی که اشاره کردم چطوری میتوانیم فضا را کشف کنیم یکی از نکته هایی که ایشان رویش تاکید دارد این است که وقتی مخاطب را شناختید فضا را شناختید بعد ببینید که خودتان با این فضا و مخاطب چه راه حلی دارید یعنی الان گفتید مخاطب کافری با این ویژگی ها. من نسخه ام برای این چیست؟ این طرح راه حل کردن باعث میشود شما آنچه که داری خودت عرضه کنی و بعد به عمق کلام بیشتر پی ببری که بفهمی چه اتفاقی افتاده گاهی ایشان تعبیر میکنند در بعضی جاها وقتی راه حل خودتان را مطرح میکنیم و بعد میرویم سراغ قرآن که چه راه حلی دارد آنجا تازه میفهمیم که چه اعجازی در این سوره اتفاق افتاده است. چقدر ظریف و دقیق با این مخاطب برخورد شده است
دانشجو: الان در بحث فضای سوره ... روش که مشخص و روشن است طرح سوال است این فاکتور را در نظر گرفت بر اساس آنها مطرح کرد فرمودید سه اصطلاح زمینه و مخاطب و فضا داریم توضیح دادید که چی هستند. چند چیز دیگه هم اینجا داشتیم بحث محور یا کلید سوره و یکی بحث کلید واژه ها یا بقول شما مفاهیم مهمی که در سوره مطرح شده، نسبت اینها با هم و در نهایت نحوه طرح سوال. یک نکته دیگه هم راجع به مخاطب است مخاطب اینجا دو طرف دارد یکی خود رسول است که مخاطب او را مخاطب قرار میدهد و یکی هم کفار است یعنی خود رسول هم اوضاع و شرایطش مهم است که اینجا رسول هم مخاطب قرار گرفته، ای رسول، قل، این هم ظاهرا باید در نظر گرفته شود که مخاطب همیشه کافرین صرفا نیستند.
عرض کنم که سوال کلیشه ای ما در این قسمت آخر این است که فضای و مخاطب سوره چیست و یا زمینه های متناسبی که این سوره درش شکل گرفته کدام است؟ اما کاری که باید کنیم این است که بیاییم فضا را یا مخاطب را یا زمینه ها را مصداقی تر کنیم یعنی مثلا وقتی میگوییم فضای سوره در این سوره ببینیم که چه چیزی مطرح است. مثلا شاید فضای سوره تبدیل شود به اینکه مثلا در چه مرحله ای با جریان کفر چنین برخوردی میشود شما بجای اینکه میگویید فضا میگویید کفر است یک جریان است پیامبر دارد با یک جریانی برخورد میکند بحث این میشود که در چه مرحله ای. این چه مرحله ای با توجه به آن زمینه قبلی که شما دارید که پیامبر و خداوند در قران برخوردهای مختلفی با کفار دارد. از اینجا که مثلا یک فرصت دهد فرصت فهمیدن دهد فرصت دهد برای اینکه مثلا رفت و آمد حتی به مسجد الحرام داشته باشند تا جایی که امر به قتال میشود و برائت خوانده میشود برخوردهای مختلفی دارند این زمینه را داریم این برخورد کجاست؟ لذا میتواند از فضا تعبیر به مرحله شود. یا مثلا در رابطه با مخاطب، شما مثلا در قرآن در رابطه با کفار یک جاهایی را دارید که تعبیر به این میشود که دل و گوششان بسته شده زبان ندارند، سواء علیهم ... یک تعبیرهای دیگه ای هم دارید که مثلا میگویند که ما بیاییم علایق خود را رها کنیم؟ در حالی که پدران ما اینطوری بودند. میشود اینها در چه مرحله ای هستند؟ در مرحله ای هستند که دلها دیگه بسته شده یا مرحله ای هستند که ریشه های قابل درمان اینطوری دارد وقتی مثلا پدر و مادر را مطرح میکند قران میگوید ولو اینها اشتباه کرده باشند ولو جاهلانه چنین گفته باشند و اینطوری باهاشان برخورد میکند. پس ما با توجه به سوره یعنی محتوایی که در سوره داریم میتوانیم این سوالاتمان را خردتر کنیم که من در یکی دو جلسه قبل هم گفتم وقتی فضا است دیگه به همین سوال کلیشه ای اکتفا نکنیم. ببینیم اینجا چه چیزی میتواند باز کند آن فضا را؟ باز کند یعنی سوال های جزئی تری میشود نه اینکه فضا را توضیح دهد. شما بر اساس این گفتگو که در این سوره است سوال های خردتری بخواهید مطرح کنید چه سوالاتی میتوانید ارائه دهید. این هم یک راه حل است که مثلا فرض کنید ... باز شود این است که ما وقتی چیزی در قرآن مطرح میشود یکی از راه ها این است که جدای از بحث قرآن و جدای از بحث هدایت و ایمان و مفاهیم خاص دینی، بیاییم عام تر نگاه کنیم مثلا اگر بخواهید بحث کفر را نگاه کنید بحث عام ترش این است که اگر یک حقی در جایی مطرح بود، یک حق اجتماعی حقی برای یک کسی این مطرح بود و این کسی که حالا صاحب این حق بود و مدعی این حق بود میآید دعوت به این حق میکند چه برخوردهایی از جامعه انتظار میرود و این برخوردها در چه مراحلی ممکن است رخ دهد. مثلا اگر شما بین دو کشور یکی ادعا کند اینجا مال من است ولو به حق، چه برخوردهایی در مواجهه باهاش شکل میگیرد؟ اینکه ما از این فضاها بیرون بیاییم ببینیم در روند طبیعی ما چه اتفاقی میافتد. این بررسی روند طبیعی حتی این مرحله ها که ممکن است اولا بی توجهی کنند به صرف رد کردن اکتفا کنند بعد بیایند راه هایی بگذارند حیله ای مکری کنند بعد راهی پیش ببرند که مصالحه ای کنند بعد که نشد بیایند مثلا سراغ اینکه مخاصمه ای داشته باشند حتی این نوع نگاه به بحث ممکن است به ما کمک کند که حالا فضای سوره را میخواهیم باز کنیم چیست کجا داستان این اتفاق میافتد؟ پس ما این سه موضوع را داریم واژه فضا و مخاطب و زمینه و با کمک گرفتن از هر کدام از اینها میتوانیم جزئیش کنیم. مثلا مخاطب را میتوانیم بپردازیم سوال هایی که ریز میکنیم با توجه به ویژگی های مخاطب ریز کنیم میتوانیم با توجه به محور زمینه ها این را ریز کنیم یک بحث دیگه که اشاره کردند بحث کلید و کلید واژه و اینها کجا میرود. این کلید واژه اساسا راهی بود برای همان خرد کردن فضا. یعنی بجای اینکه بگویید مثلا سوره قل اعوذ برب الناس در چه فضایی فهمیده میشود یا در چه زمینه ای شکل گرفته است میتوانید سوال را خرد کنید. پناه برای چه کسانی مطرح میشود؟ و از چه چیزهایی مطرح میشود؟ یا انسان از چه چیزهایی پناه میبرد؟ شما چون دیدید آن سوره در مورد پناه گفتگو میکند برای اینکه به فضا نزدیک شوید منتقل به این شدید. پس رابطه بحث کلید سوره یا کلید واژه ها با بحث فضا همین رابطه خرد کردن قضیه است شما بجای اینکه بگویید فضای سوره کافرون چیست میآیید به این میپردازید که کفر چه مراحلی و روندی دارد. یا مثلا عبودیت چه مراحل و روندی دارد. اینها واژه هایی میشوند که شما را به آن نزدیک میکنند یا حتی بحث سوال ها و پرسش ها و شبهاتی که ممکن است برای شما مطرح باشد و احتمال میرود این سوره بتواند در آن زمینه ها مطرح شود راه هایی هستند که شما بتوانید به فضای سوره نزدیک شوید.
نظرات شما: نظر