اما کافرها:
1. چگونه باید برخورد داشت؟
2. آیا می توان با آنها به توافق رسید؟
3. می توان از آنها دوست گرفت؟
4. می توان با آنها زد و بند کرد؟
5. پیمان ها چه وقت بسته می شوند و چه وقت شکسته می شوند؟
6. آیا با تمامی کفار در یک زمان یک نوع برخود باید داشت؟
7. یا آنها هم مراتبی دارند؟
نکته در بحث و برخورد با کافران حساس تر است. زیرا:
a) طرف دشمن است
b) افراط و و تفریط، عکس العمل ناهنجار تری دارد
c) سایه رافت و رحمت پناهی ندارد که تیغهی:
i. اعتقاد
ii. و مرز فکر
iii. وطرح
iv. وعمل، فاصل است.
d) اینها یک جور فکر نمی کنند
e) یک نقشه ندارند
f) پس کارهاشان یکی نیست
گذشت و صفایی نیست. حتی اگر ادعایش را داشته باشند.
نظرات شما: نظر
قول لین و ارشاد مراحلی دارد.
a. در نهایت خط
b. و پس از لجاج
دیگر جای تعرف نیست که قرآن هم تعارف ندارد.
a. کمثل الکلب
b. کمثل الحمار
c. کانهم حمر مستنفره
d. فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه
e. لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم
برخوردهای بدون تعارف معصومین:
a. رسول جواب سلام نمی دهد
b. امام صادق در به روی عنوان بصری باز نمی کند
c. امام هشتم مدتی عده ای از شیعیان را نمی پذیرد و تا بر گناه خویش نمی شورند و استغفار نمی کنند، محبت و نرمش نشان نمی دهد.
خلاصه، دربرخوردهاداستان به این سادگی نیست که:
a. به تقلید
b. یا به استناد یک دلیل و بدون توجه به
i. شرایط
ii. و ادله دیگر
با هوای دلت اندازه بگیری و اندازه ها را در نظر نیاوری که قد جعل الله لکل شیء قدرا.
اندازه ها در برخوردها:
a. در برابر بی خبری ها، تکلیف هدایت و روشنگری هست.
b. در برابر مومن سست عنصر و غیر مهاجر تکلیف
1. نصر و
2. نصیحت است
3. با نرمش او را راه انداخت
c. در برابر مومن غافل، تکلیف:تذکر و یا آوری است.
d. در برابر فاسق، تکلیف:
1. امر و نهی
2. توجه به مراحل است.
e. در برابر مومن ظالم و یاغی، تکلیف: قتال و کشتن است.
f. در برابر مومن طالب و مهاجر تکلیف:
1. اخوت
2. فنا
3. صفا است.
خلاصه:
· هر مرحله از اسلام و ایمان و تقوی و احسان که تو برای خودت قائل هستی و ادعایش را داری و یا طرف تو برا خودش قائل است و ادعایش را دارد برای تو تکلیف جدید می آورد.
· آن جا که نمی دانی، نمی توانی به دنبال جهل خودت سینه بزنی که لا تقف ما لیس لک علم و قف عند الشبهه و فاحتط لدینک داری.
به هر حال باید:
a. دنبال دلیل و
b. اصل باشی
c. و گذشته از علم به حکم و شرایط و مراتب آن،
d. توجه به موضع هم داشته باش.
e. دعا کنی و از خدا بخواهی
i. که تو را به آنچه صلاح تو و
ii. صلاح دوست توست راهنما باشد.
iii. حتی اگر پس از هدایت ماندی تو را از عقب سوق بدهد و پیش بیاورد.
پس از تمامی اینها مواظب باشی که در هنگام عمل:
a) انتقام
b) غضب
c) عکس العملها، تو را مهار نکند
d) وشیطان لجام تو را به دست نگیرد.که شیطان ها در کمین ارزشها هستند. هر کار به اندازه ارزشی که دارد، دقت می خواهد.
که تمامی حالت ها و عمل های تو باید
a. از رافت
b. ومحبت
مایه بگیرد نه از
a) انتقام
b) و غضب
شیطان ها در کمین ارزشها هستند. هر کار به اندازه ارزشی که دارد، دقت می خواهد.
مباداکه به خاطر
a. سختی ها
b. و اشکالها
عقب بکشی که باز در دامشان افتاده ای
باید با این همه
a. دقت
b. وتوجه
c. واستعانت
رفت که ماندن هم برادر بد رفتن است.
که
a. ماندن
b. وبد رفتن
هر دو از دام های شیطان هستند.
اینها در مورد مسلم و مومن بود.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
برخوردها:
بازار برخوردها بازار:
1. شلوغی است.
2. هرکس دکانی بازکرده و متاعی را جار می زند
3. تقلید و حتی استنادهای سطحی سخت گمراه کننده است.
4. برخوردها سخت آشفته است
A. یکی در میان بی خبرهادر خانه نشسته و عالم را همچون کعبه می داند که باید به سراغش بیایند
B. دیگری راه افتاده که از کافرها هم دست نمی کشدو طبیب دوار بطبه می خواند
C. یکی در اولین برخورد از کفش و کلاه و ساعت و انگشتر طرف نمی گذردو می خواهد به او وسعتی بدهد
D. دیگری از یک دنیا امکانات صرف نظر می کند و باتمام گرفتارهایی که می شناسد می گوید: تکلیفی ندارم
نکته این جاست که هر یک از اینها برای کار و برخورد خود مستندی می آورند.
a) یکی عالم را همچون کعبه می داند که باید به سراغش بیایند
b) طبیب دوار بطبه
c) کمال ایمان و تشیع در برداشت از کیسه یکدیگر
اینجا انسان می ماند که:
a) آیا مستندها نادرست است
b) یا این استنادها نابجاست و مراتب و شرایط د رکار است؟پ
درشرایط و مراتب استناد باید همچون رسول بود
a) در برابر بی خبر همچون رسول بایستی راه افتاد و چراغ هدایت را بر سرراه گذاشت
b) در برابرآگاه به اصول و ریشه ها، دیگر تکلیف اوست که از کوفه تامدینه رکاب بزند.
تحلیل استناد و مراتب و شرایط آن:
A. چون کسی که خدا راشناخت و حکومت او را پذیرفت باید به دنبال حکمش و سختی ها را تحمل کند و که طلب العلم فریضه.
B. اما بی خبر و یا مستضعفی که در باطل خود غرق است چگونه می داند که کعبه کجاست و باید به دنبال آن بود؟
تفاوت رسول و امام در برخودها:
a) اگر رسول به سراغ مردم می آید به خاطر این است که که بایدآگاه کند
b) اگر معصوم در کنار می نشیند به خاطر این است که پس از
i. آگاهی و
ii. تثبیت ریشه ها،
آنها باید سراغ او را بگیرند.
C. اگر در روایتی که اجازه می دهد که از بیت صدیق خود بردارید، پس از طی مراحل ایمان و اخوت است.
i. مادامی که اسلام به ایمان نرسد
ii. و ایمان با هجرت همراه نشود
iii. آنها که هجرت نکردند ولایتی ندارند.
در برخورد با برادر مسلمان حتی از یک حبه گندم نمی توانی بدون اجازه برداشت کنی.
ملاک برخورد:
i. میزان و معیار خودت نیستی
ii. بلکه باید ظرف او را بسنجی و او را در نظر بگیری
اما در مرحله برادری
i. و ادعای اخوت
ii. و در کلاس ایمان
iii. وتشیع
درس همان است که گفته اند.
نتیجه:
پس این طور نیست که بتوان بدون اجازه در هرکجا بنشینی و این طور نیست که بدون اجازه نتوانی از دارایی برادرت برداری و یا بخوری، که در هر مرحله تکلیفی هست و در هر مرتبه درسی. گر حفظ مراتب نکنی زندیقی.
نظرات شما: نظر
خصلت های کفر: سوالات: تفاوت خصلت های کفربا ریشه ها و اثار کفر چیست؟ارتباط خصلت با دو تیتر قبلی (شکل ها و اثار)چیست؟ مثلا می فرمایند خصلت ایمان رویش است و فلاح، این ادبیات تفاوتش با آثار و نتیجه چیست که بگوییم اثار ایمان رویش است و فلاح . یا تفاوت ریشه با خصلت: ایا می توان گفت که مثلا تحجر و رکود ریشه اش خود پرستی است؟ ایا منظور همین است؟ روش : مرحوم صفایی از سوره شمس ولیل این بحث را شروع می کنند.سوال این است که:چرا از این دو سوره استفاده می کنند و چگونه به این دو سوره رسیدند؟ این دو سوره برخورد انسانها را در شرایط مساوی بیان می کنند. شرایط مساوی است اما نتیجه متفاوت و این نشان از این است که هر کدام خصلتهایی متفاوت دارند که آنها نیز بر اساس انتخابشان در شرایط یکسان به وجود می آید. بیانات مرحوم صفایی: مومن و کافر، هر دو شرایط رویش را دارند . با استفاده از حدیث ذیل این سوره شرایط رویش را رسول و ولی می گیرند.[1] توضیحی مختصر از سوره شمس را بیان می کنند. این هردو، 1. خورشید و نور آن و ماه همراه آن 2. روز و شب 3. اسمان و زمین دارند و از 1. تسویه نیروها برخوردارند. 2. و خوبی ها و بدی ها را یافته اند. الهمها فجورها و تقواها اما یکی به 1. زراعت برخاسته و بذر وجودش را رویانده (قد افلح من زکاها) 2. و دیگری 1. در سطح ایستاده و ریشه ها را بریده و از نور جدا شده و به رکود و تحجر رسیده.[2] 2. در را برروی خود بسته اند . 3. و به آنچه دارند دلخوش شده اند. اما تفاوت در خصلتها: a. خصلت ایمان، رویش است و فلاح b. خصلت کفر I. رکود است II. و تحجر و در نتیجه: 1. عناد 2. جدال 3. تکذیب 4. عتو و سرکشی . *** اینها: (توضیح رکود و تحجر) 1. به دنبال چیزی نیستندو جز همین که دارند نمی خواهند و در نتیجه محافظه کارند و طالب وضع موجود، و در هراس از هر موج و ندا. 2. اینها مرده اند و دیگر از انذارها و آگاهی ها به حذر به عمل و به قرب نمی رسند. چون آگاهی ها تنها در زنده ها موثر است.که اینها خود را دفن کرده اند و از تشییع جنازه خود بازگشته ان، در نتیجه چیزی نمی شنوند 3. اینها پای نعمت های خدا را برییده اند و آن را عقر کرده اند.چون نمی خواهند که به جایی بروند و از نعمت ها مرکبی بسازند و غذایی و قوتی بردارند. کسی که خصلت سنگ و قساوت را دارد، ناچار در برابر هر دعوتی می ایستد و درآنچه دارد دست نمی برد. این عناد تا آن جا می رسد که: 1. هر آیه ای را ندیده می گیرند 2. به دنبال هوس ها می دوند 3. که در قوم فرعون در برابر ایات نه گانه موسی نرم نشدند 4. مثل قوم بنی اسرائیل، با آن که صدای خدا را می شنیدند و رزق خدا را، من و سلوی را می خوردندو... به دنبال بت ها می گشتند و از موسی می خواستند که اجعل لنا الها کما لهم آلهه 5. بالاتر از اینها ابوجهل که حتی هنگام مرگ هم بازنگشت و این عناد به : 1. لجاجت می انجامد. و برای آیه هایی که خود خواسته اند حسابی باز نمی کنندو 2. آخر سر به سحر و جادو 3. یا توجیه های شرقی و غربی چنگ می زنند اینها خصلتهای کفر هستند که 1. از انتخاب انسان 2. و از خواست او منشا می گیرند. نگاه کلی به انسان را دوباره مطرح می کنند. بارها مطرح شده خصلتهایی به نام خصلت های طبقاتی و یا روانی را نمی توان پذیرفت که تمامی خصلتها در: · انتخاب انسان. · انتخاب انسان هم در ترکیب خاص و جامع او ریشه دارد. جایگاه خصلت های روانی و طبقاتی: در این ترکیب جبر طبقاتی و تاریخی تنها یک رشته از جبرهای متعدد انسانی است که در برآیند جبرها به آزادی می رسد و با آزادی به انتخاب هر گونه خصلت و عملی . جمع بندی: مقایسه ایمان و کفر: در برابر این تحجر و عناد و لجاج و تکذیب و سرکشی، رویش ، طلب، و تسلیم و تصدیق و خشوع و لرزش دل ها و پوست هاست اینها خصلت های ایمان است که در این حد خلاصه نمی شوند که در هر مرحله ا زرویش انسان برگ و بار جدیدی خواهد بود و مدام بار خواهند اورد. و جالب این که همیشه برای انسان امکان تبدیل هست و می تواند حتی بدی ها را به خوبی ها برگرداند که در ترکیب معرفت و محبت خدا این همه تبدیل نهفته است. [1] 11659/ [1]- محمد بن یعقوب: عن جماعة، عن سهل، عن محمد، عن أبیه، عن أبی محمد، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: سألته عن قول الله عز و جل: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، قال: «الشمس: رسول الله (صلى الله علیه و آله)، به أوضح الله عز و جل للناس دینهم». قال: قلت: وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؟ قال: «ذاک أمیر المؤمنین (علیه السلام)، تلا رسول الله (صلى الله علیه و آله)، و نفثه بالعلم نفثا». [2] قد خاب من دساها: دساها: (دسس) قوله تعالى: وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها: أی فاته الظفر، من دس نفسه یعنی أخفاها بالفجور و المعصیة، و الأصل دسها فغیرت، فکل شیء أخفیته فقد دسسته. و منه قوله: یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ [16/ 59] أی یخفیه و یدفنه فی التراب. یقال دسه فی التراب من باب قتل: دفنه. و دسه دسا: إذا أدخله فی شیء بقهر و عنف. و الدسیس: إخفاء المکر، ((مجمع البحرین))توضیح عناد:
نظرات شما: نظر
شکلهای کفر
ارتباط شکلهای کفر با ریشه های کفر:
ریشه های کفر چون متنوع بودند بنابراین انواع و شکلهای کفر متعدد هستند و بعد از ریشه های کفر باید از انواع و شکلهای آن صحبت به میان آورد. این ریشه های محکم میوه های زیادی خواهند آورد که کفر در برابر ایمان است.
بیان می کنند که کفر در برابر ایمان است پس شکلهای کفر نیز مثل ایمان خواهد بود.
سیر شکلهای کفر:
کفر به انسان ، کفر به خدا، کفر به لقای او، کفر به روز دیگر، کفر به وحی، کفر به وحی، کفر به غیب، کفر به آیات
سپس مثال زیبایی برای کفر به ّآیات بیان می کنند و بعد از آن بیشتر توضیحشان روی کفر به آیات است.
زمانی که انسان کافر می شود هستی برای او غایت است نه آیت ونشانه خدا
زمانی که ذهنیت انسان متفاوت شد زاویه دید او به خودش و هستی متفاوت می شود.
زمانی که انسان استعدادهای عظیم خود را با ادراکات بلاواسطه اش توجه کرد، حضور خدا و استمرار وجود خودش و ضرورت دیدار و لقای خدا خواهد رسید و با این ذهنیت زاویه دید او به زیبایی و حق و اجل هستی متفاوت می شود.
حضرت رسول می آید تا انسانی که ذهنیتش فقط به همین دنیاست را تذکر دهد و راه بی نهایت اورا به او متذکر شود و انسان در برابر این تذکر چشم پوشی می کند و با کفر به لقای پروردگار، به اینجا می رسد که نعمت های خدا را نیز تبدیل می کنند.
آثا کفر:
بعد از شکها بیان کردن آثار طبیعی است که شکلهای کفر موجب اثاری در فرد و ارتباطاتش می شود.
هنگامی که انسان به نور پشت می کند و جهت و هدف را از دست می دهد، ....
نکته روشی : اینجا مرحوم صفایی به عبارتی دیگر کفر را بیان میکنند که با آن آثار کفر را به خوبی انسان همراه او با تحلیلهایشان می رسد. این بیان عبارتهای مختلف در جایگاههای متفاوت از کفر به نظر می رسد به خاطر این است که کاملا کفر را با ابعاد و جوانب مختلف و ارتباطش با ایمان را فهمیده اند و به همین خاطر می توانند به بیانهای مختلف مطلبی که در ذهن دارند را به خواننده منتقل کنند
آیات:
سپس ایاتی که به نظر ایشان اثرکفر است را به همدیگر مرتبط می کنند.
سوال: آیا در این قسمتهایی که می خواهیم یک نوع دسته بندی ارایه دهیم علاوه بر تحلیل وجودی و سیر شکل گیری اش در وجود انسان که جلسه قبل مطرح شد می توان معیار سیر نزول را نیز بیان کرد. به این معنا که بگوییم این آیات سیر نزولش کدام بوده است و بر اساس همان تحلیل کنیم؟
تحلیل سیر طبیعی آثار کفر :
سپس تحلیل طبیعی از حیرت و شکست خوردن را مطرح می کنند:
انسان ضعیف است تکیه گاهی می خواهد اگر به موجودی متغیر تکیه دهد دچار سرگردانی و حیرت می شود و شکست خوردنش موجب این شکستن خود او می شود.
بعد تحلیل خستگی است:
او از دنیا طالب لذت است اما قدر او و نقش او با ساخت خود او و دنیا سازگار نیست و میوه لذت هیچ زمانی از این دنیا چیده نمی شود. بنابراین با تنوع و سرگرمی نمی تواند لذت و عیش و نوش را بپروراند اینجاست که در اوج لذت، خود آگاهی و فکر انسان، رنج فردا را دارد و ترس جدایی و عذاب و رنج از دست دادن را.
آثار قطعی کفر:
آثار قطعی کفر را دسته بندی م یکنند و سپس بیان علامت کفر در وجود خودمان را بیان می کنند. ما مىتوانیم از مقدار حیرت و دلتنگى و از مقدار درد و رنجمان و عذابمان به مقدار کفرمان برسیم که ما به اندازهى رنجمان کافریم و به اندازهى کفرمان در عذابیم .
ارتباط آثار با هم:
سپس ارتباط آثار با هم را توضیح می دهند.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی آثار کفر:
· مجموع آثار کفر در آیات: هنگامى که انسان به نور پشت مىکند و جهت و هدف را از دست مىدهد،
o ناچار حیرت و سر درگمى گریبانش را مىگیرد
o و ناچار دل تنگى و ضیق[1] او را در هم مىفشارد؛ چون در تاریکى و ابهام، توانایىها و استقامت انسان صفر مىشود.
o و اینجاست که رنجهاى کوچک فشارهاى زیاد مىآورند و عذابها[2] و نکبت و ضنک[3] و خِزى[4] و سوء[5] بر او حلقه مىشوند
o و انسان از آنچه که دارد محروم مىشود؛
o از استعداد[6] و از عمل[7] و از فرزند و ثروتش[8] بهره نمىبرد، که از دل او، شنوایى و بینایىاش را پس مىگیرند و عملهایش همچون سرابى در بیابانى[9] و همچون خاکسترى در باد،[10] حبط[11] مىشود
o و انسانى که خودش را از دست داده از هیچ چیز بهره نمىبرد و به خسارتهاى زیادترى مىرسد[12]
o و به ضلال و گمى مىرسد[13] و کید[14] و مکر و دعا[15] و طلبش در ضلال مىنشیند.
o و اینگونه از رحمت و محبت خدا دور مىشود[16]
o و این بعد[17] و دورى، به محق[18] و نابودى و به قطع ریشهها[19] مىرسد و دیگر رویشىنخواهد بود[20] و بارى نخواهند داشت.
§ آثار قطعی کفر اینها هستند:
· حیرت
· و ضیق
· و این عذاب
· و انحراف
· و زیغ
§ این آثار هر کدام دیگرى را به دنبال مىآورد؛
· همانطور که از حیرت و ضیق به عذاب مىرسیدند
· همانطور با ضیق، به زیغ و انحراف مىرسند و از مرزها تجاوز مىکنند
· و نتیجهى این، تجاوز از نظامها و سنتهایى که خداوند قرار داده، ضربهها و صدمهها و محرومیتهاست.
· اینها از شورهزار بهره مىخواهند و همین است که محرومند، حتى با تمامى مکر و نیرنگ و تمامى بازىهاشان، محرومند ولى نمىدانند.
· ما مىتوانیم از مقدار حیرت و دلتنگى و از مقدار درد و رنجمان و عذابمان به مقدار کفرمان برسیم که ما به اندازهى رنجمان کافریم و به اندازهى کفرمان در عذابیم.[21]
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی شکل های کفر:
· همانطور که از معرفت خود، به خدا، به غیب، به وحى، به معاد روى مىآوردیم و از ایمان به خود، به این ایمانها مىرسیدیم، همینطور از کفر به خود به این کفرها مىرسیم:
o و کفر به خدا،
o به غیب،
o به وحى،
o به معاد
o و به آیات خدا
در ما ظهور مىکند
· انسان مادام که با توجه به استعدادهاى عظیم و با ادراکات بلاواسطهى خودش به حضور خدا و استمرار وجود خودش و ضرورت دیدار و لقاء خدا نرسیده باشد، چگونه مىتواند در این جهان، جز خستگى و رنج ببیند؟ (درک درست انسان از خود باعث رسیدن به حضور خدا و استمرار خویش و ضرورت لقا الهی میشود)
· ایمان به خدا و جهت و هدف این هستى هدفدار است که در تو آن ذهنیتى را مىریزد که بتوانى با زاویهى دیدى دیگر از کیفیت خلقت شتر، حدیث معاد و حدیث غاشیه را ببینى.
· در گرو این ذهنیت است که مىتواند این زاویهى دید را بدهد که تو بتوانى از
o زیبایى اینها(هستی)
o حق و اجل را ببینى، هدف و مراحل را بفهمى
o و از درک زیبایىها به خدا و لقاء او برسى و چهرههاى ذلیل و چهرههاى شاداب را ببینى.
· کفر به انسان، کفر به خدا،[1] کفر به لقاء او،[2] کفر به لقاء روز دیگر[3] و کفر به وحى[4] و کفر به غیب[5] و کفر به آیات[6]را به دنبال مىآورد.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی ریشه کفر:
· در این آیهها مىتوان ریشههاى کفر را در عزت، شقاق، غرور، استکبار، علو، غرور، ظلم و تجاوز، راحت طلبى، تمتع، هوا، فسق و گناهها، خودباختگى، خودفروشى و تقلید، مشاهده کرد.
· و در این کلام مىبینیم که چگونه کفرها و چشمپوشىها، ریشهها و پایههاى گستردهاى دارند و چگونه این ریشهها در هم فرو مىروند. گرچه تمامى در نهایت:
o از خودپرستى؛ (ارَایْتَ مَنْ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ)[1]
o و خود فروشى (بِئْسَما اشَتَرَوا بِهِ انْفُسهُمْ انْ یَکْفُرُوا)[2]
o و خود باختگى در برابر قدرتها و وسوسهها (اطعنا سادَتَنا)[3] و (کُنْتُم تَأتُونَنا عَنِ الیَمینِ)[4]
o و فسق و پیوستن به بدىها (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الذَّینَ اساءوُا السُؤى ...)[5] و (اولئک هم الفاسقون)[6] سر در مىآورند.
تحلیل دسته بندی ریشه های کفر:
به نظر بنده مرحوم صفایی براساس مطالبی که در این بخش فرمودند تمام ریشه ها را به دو ریشه اصلی برمیگردانند که یکی آگاهی نداشتن به سرمایه های انسانی و نادیدگرفتن آنها و پیدانکردن سرمنشا و هدف رشد این سرمایه ها و دوم اینکه فردی که به شناختهایی رسیده خود را به فسق در رفتار انداخته است.
پس دسته بندی اخیر ایشان که ریشه های کفر را به چهار ریشه اصلی برمیگردانند ظاهرا به چنین تحلیلی برمیگردد: خودپرستی، خودفروشی و خودباختگی در برابر قدرتها و وسوسه ها به فهم درست نداشتن از خود و سرمایه های عظیم انسانی و هدف رشد این استعدادها برمیگردد و سه اثر این عدم شناخت درست است.
اما ریشه چهارم که فسق و پیوستن به بدیها است به هجرت نکردن از بدیها در رفتار است بعد از اینکه فرد به اعتقاداتی در مورد خود و خدا و دنیای پیرامونش رسیده ولی این اعتقاد را در مرحله رفتار عملیاتی نکرده و خود را به فسق و بدیها سپرده است.
نظرات شما: نظر
نتیجه مباحثه: کاظمی و مهدوی
آیه اول:
سه احتمال وجود دارد: 1-ریشه (در عزت و شقاق بودند.)، 2-پیامد،و(در عزت و شقاق هستند) 3-مقارنت کفر و شقاق و عزت
قرینه بر احتمال اول وجود دارد. چرا که فضای آیه نسبت به آیه قبل بیان علت کفر است که قرآن را نپذیرفتند.
ایه دوم:
سوال: ظلم و علو علت کفر خاصی است؟(یعنی جحد در حالی که به سختی به یقین رسیده بودند)آیا همه اقسام کفر را شامل می شود؟
ایه سوم:
آیات روشنی را نشان می دهد و به طور طبیعی باید ایمان می آوردند ولی کافر می شوند و سوال ایجاد می شود که چرا کافر شدند و در مقابل آیات روشنی که مطرح شده ایمان نمی آورندو ان الکافرون الا فی غرور بیان علت می باشد و جواب سوال از علت کفرشان.
ایه چهارم:
ایه پنجم:
از ایحسب می توان کفر را فهمید. چرا که آنها با اینکه نشانه هایی را دیده و فهمیده بودند باز فکر می کردند که قیامتی به پا نمی شود و مشکلشان در نفهمیدن وندیدن نبود بلکه در این بود که انسان می خواهد جلویش باز باشد.
فجر: شکاف وسیع است که می خواهد جلویش باز باشد و راحت گام بردارد.
نکته و سوال: اینجا بهتر است رهایی به عنوان ریشه باشد مگر اینکه بگوییم رهایی هم به راحت طلبی بر می گردد.
ایه هشتم:
آیه اشتباه است و صحیحش این است ما یکفر بها الاالفاسقون.
ایه نهم:
الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلَئکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الخَْاسِرُونَ(121)
سوال: این آیه بیشتر به نتیجه کفر اشاره دارد تا ریشه کفر؟
ایه دهم:
بِئْسَمَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْیًا أَن یُنزَِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلىَ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُو بِغَضَبٍ عَلىَ غَضَبٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ(90)
ترجمه:بد چیزى است آنچه خود را به آن فروختند که از روى حسد به آنچه خدا نازل کرده کفر مىورزند، [و معترضانه مىگویند:] چرا خدا از فضل و احسانش به هر کس از بندگانش که بخواهد [کتاب آسمانى] نازل مىکند، پس آنان به خشمى بر روى خشمى سزاوار شدند. و براى کافران عذابى خوار کننده است. (90)
سوال: چگونه ریشه کفر خودفروشی است در حالیکه آیه، ریشه کفر را بغی می داند.
آیه یازدهم:
برای چه چیزی کافر شده؟ برای بهره بردنش. باء سببیت.
ایه دوازدهم:
تکذیب آیات کفر است و کسانی که فسق و بدی انجام دادند به اینجا رسیدند.
ایه سیزدهم:
تقلید است.
آیه چهاردهم:
نظرات شما: نظر
سوال: روش مرحوم صفایی برای به دست آوردن ریشه های کفر چیست؟
آنچه نیاز است برای استدلال: 1- آیه در مورد کفر است. 2- ریشه کفر را بیان می کند. 3- روش مرحوم صفایی برای اثبات ریشه های کفر در آیات انتخاب شده.
-
عزت و شقاق: وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ،بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ
از بل و اینکه قبلش به قرآن قسم می خورد.
المیزان: و المستفاد من سیاق الآیات أن قوله: «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» قسم نظیر ما فی قوله: «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» «ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» «ن وَ الْقَلَمِ» لا عطف على ما تقدمه، و أما المقسم علیه فالذی یدل علیه الإضراب فی قوله: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ أنه أمر یمتنع عن قبوله القوم و یکفرون به عزة و شقاقا -المیزان
-
ظلم و تجاوز: فَلَمَّا جَاءَتهُْمْ ءَایَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ(13)وَ جَحَدُواْ بهَِا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ(نمل 14)
مفعلول لاجله
-
استکبار وو علو: مومنون:47 إِلىَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَایْهِ فَاسْتَکْبرَُواْ وَ کاَنُواْ قَوْمًا عَالِینَ(46)فَقَالُواْ أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ(4
الف: آیه قبل استکبار و علو مطرح شده است ب: انومن به این معنا که ایمان نیاوردندو کفر ورزیدند ج: بعد از گزارش از استکبار و علو بیان قول آنهاست با فاء است. که آنها که مستکبر بودند چنین گفتند که نشان از این است که علت گفتارشان را بیان می کند.
-
غرور: أَمَّنْ هَاذَا الَّذِى هُوَ جُندٌ لَّکمُْ یَنصُرُکمُ مِّن دُونِ الرَّحْمَانِ إِنِ الْکَافِرُونَ إِلَّا فىِ غُرُورٍ(20)
أَمَّنْ هَاذَا الَّذِى یَرْزُقُکمُْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّواْ فىِ عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ(21)
ترجمه:
آیا آن کیست [از] سپاهتان که شما را به هنگام نزول عذاب در برابر خداى رحمان یارى دهد؟ کافران جز دچار فریب [شیطان] نیستند. یا کیست آنکه به شما روزى دهد، اگر خدا روزىاش را از شما باز دارد؟ [نه اینکه حقیقت را نمىدانند] بلکه در سرکشى و نفرتِ [از حق سرسختى و] پافشارى مىکنند. (21)
روش: چند آیه قبل در مورد عذابها الهی است نسبت به تکذیب کنندگان است. و لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کاَنَ نَکِیرِ(18) این ایات نیز نشان از این است که آنها ایمان نیاوردند و مستحق عذابند و چنین می پندارند که از عذاب خدا ایمن هستند و به تکذیب که نشانه کفر است ادامه می دهند. سپس این آیه مورد بحث می فرماید که ایمنی ندارند و سپس با نفی محصوری که انجام می شود می فرماید ان الکافرون الا فی غرور که گویا تمام وجود آنها را غرور گرفته است و این کارهایی که انجام یم دهند از سر غرور و فریبشان است. و الا اگر از این فریب خارج شوند کاملا از عذاب الهی بیمناکنند و متوجه می شوند که همچون پیشینیان گرفتار عذاب یم شوند و کسی نمی تواند آنها را از عذاب الهی یاری دهد.
خلاصه:گزارشى است و نفیی که بیان از این است که تمام وجودشان را غرور گرفته است.
سوال: بَل لَّجُّواْ فىِ عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ لجاجت و پافشاری در سرکشی و نفرت را می توان ریشه گرفت؟ مثل همان بیان بل الکافرون فی عزه و شقاق؟
-
تمتع،علو: انومن لک و اتبعک الارذلون
المیزان: فمرادهم بالأرذلین من یعدهم الأشراف و المترفون سفلة یتجنبون معاشرتهم من العبید و الفقراء و أرباب الحرف الدنیة.
انها تمتعى از اموال و بنین داشتند و همین موجب این شده بود که ایمان نیاورند و این که ریشه کفر است چون در مقابل ایمان مطرح شده است که انها ایمان نیاوردند و در مقابل نوح این را گفتند که گفته انها دال بر این است که ریشه اى دارد و گفتنشان به گونه اى بود که براى تمتع خود جایگاهى مى دیدند که کسر شانشان مى شود که با کسانى که فقیر هستند همراه شوند و ایمان بیاورن. که البته این بیان علو هم می تواند باشد و تمتع ریشه علو باشد.
-
راحت طلبى:بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (5قیامت)
المیزان: و قوله: «لِیَفْجُرَ أَمامَهُ» تعلیل ساد مسد معلله و هو التکذیب بالبعث و الإحیاء بعد الموت، و «بَلْ» إضراب عن حسبانه عدم البعث و الإحیاء بعد الموت. و المعنى: أنه لا یحسب أن لن نجمع عظامه بل یرید أن یکذب بالبعث لیفجر مدى عمره إذ لا موجب للإیمان و التقوى لو لم یکن هناک بعث للحساب و الجزاء.
اعراب القرآن:المعنى بل یرید الإنسان الثبات و الدیمومة على ما هو علیه من عدم التقید بقید الإیمان لیسترسل على فجوره و یدوم على غیّه و اللام للتعلیل
روش: ایات قبل در مورد تکذیب قیامت است ایحسب الانسان ... ب: با بل اضرابیه و نوع بیان لیفجر امامه چنین فهمیده می شود که بلکه علت اینکه تکذیب می کنند این است که می خواهند جلویشان باز باشد و راحت باشند.
-
هوی: أَ فَرَءَیْتَ مَنِ اتخََّذَ إِلَاهَهُ هَوَئهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلىَ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىَ سمَْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىَ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یهَْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَکَّرُونَ(23)وَ قَالُواْ مَا هِىَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نحَْیَا وَ مَا یهُْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لهَُم بِذَالِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ(24جاثیه)
المیزان:و المراد بقوله: «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» حیث قدم «إِلهَهُ» على «هَواهُ» إنه یعلم أن له إلها یجب أن یعبده- و هو الله سبحانه- لکنه یبدله من هواه و یجعل هواه مکانه فیعبده فهو کافر بالله سبحانه على علم منه
نظرات شما: نظر