سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیامده را مپرس که چیست ، که آنچه رخ داده براى مشغول ساختن تو کافى است . [نهج البلاغه]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

مفهوم کوثر:

نکات کلیدی:

1.        تفاوت خیر کثیر و نعمت کثیر

2.       خیر نوع خاصی از رابطه با امکانات است.

3.       عبودیت کیمیایی است که انسان را در تمام روابط و شرایط بهره مند می­کند.

متن­های پراکنده:

1.       امکانات و نعمت‏ها و امدادها را نباید با خیرات و خوبى‏ها برابر کنیم. و کثیر النعمه با کثیر الخیر تفاوت دارد. و کوثر، این خیر کثیر و بهره‏بردارى مناسب و شایسته حتى از امکانات کم و نعمت‏هاى محدود است

2.        نه جهان از خوب و بد تشکیل شده، و نه انسان از خوب و بد و روح و لجن. خوبى و بدى، شر و خیر، صفت ارتباطهاى انسان با خودش، با جامعه و یا جهان است. هنگامى که من با اسید بد رابطه برقرار کردم، صدمه مى‏خورم و بدى مى‏بینم. شر و خیر، خوب و بدى، نتیجه‏ى جهت‏گیرى و موضع‏گیرى انسان در هستى و در جامعه و در خویش است.[1]

3.        «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَى‏ءٍ قَدْراً[2]».تقوا اطاعت حق و عمل به وظیفه است و این اطاعت، نتیجه ایمان و عشق به حق است و کسى که از آن عشق برخوردار شد و در کلاس اطاعت نشست، دیگر جز عمل به وظیفه‏اش برایش مسأله‏اى نیست. فقط مى‏خواهد که بر روى مرز حرکت کند و آن طور که دستور دارد پیش بیاید.این چنین کسى دیگر بن‏بست ندارد و گیر نمى‏کند؛ چون او با شروعش به نتیجه رسیده و از آغازش بهره گرفته و حق خویش را به دست آورده است. آخر مهم‏رسیدن‏ نیست، مهم در راه بودن است و کسى که در راه است و در روى مرز است، دیگر بن بستى ندارد. بودن و نبودن، ماندن و رفتن برایش یکسان است، نه ترسى دارد از آینده و نه حزنى از گذشته و نه تزلزلى در حال.هر کس که بر او تکیه کند او برایش کافى است و تمام نیازها و تمام کسرى‏هایش را پر مى‏کند و سرشار مى‏نماید. دیگران نمى‏توانند تمام وجود ما را پر کنند.

-                    اگر شروع تو از روى هوا و هوس و یا تقلید و تلقین باشد هیچ وقت به نتیجه نمى‏رسى هرچند به فقه و اجتهاد و عرفان وفلسفه و ... هم رسیده باشى. چون این‏ها خود بت تو و مانع تو و مایه‏ى غرور تو خواهند گردید. اما اگر از روى شناخت وظیفه و در زمینه‏ى آزادى از هوس‏ها و حرف‏ها و جلوه‏هاى‏دنیا شروع کرده باشى از همین لحظه، تو به نتیجه رسیده‏اى و به انسانیت رسیده‏اى. چون انسان یعنى همین از سطح غریزه‏ها حرکت کردن و تا حدّ وظیفه راه رفتن.

-         مهم این است که در راه باشیم و در حرکت باشیم، که؛ «من یخرج من بیته مهاجراً الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله».[3] کسى که هجرت کرد، هرچند نرسیده باشد و مرده باشد، در هر صورت به پاداش خود رسیده. در این جمله خیلى لطافت هست که؛ «فقد وقع اجره على الله»- نه یقع اجره علیه- گذشته است و بر عهده‏ى خدا قرار گرفته است.

-         چقدر فرق است میان این‏گونه حرکت که نتیجه‏اش به مقصد وابستگى ندارد، بلکه با کیفیت و چگونگى خودش مربوط مى‏شود و حرکت‏هاى دیگر که پس از رسیدن به مقصد هم نتیجه‏اى به دست نمى‏دهند و جز غرور و ظلمت چیزى نمى‏آفرینند. حرکت از روى وظیفه و تجمع به خاطر وظیفه، نتیجه‏اش پیش‏خور شده و پاداشش گذشته است.

نتیجه گیری و جمع بندی:

کوثر:  عمل به وظیفه(عبودیت) در هر صحنه و موقعیت است.

کسی که تنها محرک او وظیفه اش باشد وظیفه ای که از روی عبودیت و مهم ترین کار در هر لحظه باشد. با چنین نگاهی هر اتفاقی برای او خیر است چرا که او وابسته به نتیجه نیست. او با حرکتش به مقصود و نتیجه رسیده و با پیوند حق، بیشترین بهره اش را برده است. اینجاست که با فروانی امکانات مسئولیت خود را بیشتر می­داند و آنها را در مسیر عبودیت خرج می کند و با او پیوند ایجاد می کند، و در مقام تفاخر و تکاثر نیست. و در صورتی که از امکانات کم بهره مند باشد، دچار یاس و ایستایی نمی شود که می داند در هر موقعیت باید به دنبال  وظیفه اش باشد بنابراین، عبد با چشم خدا می بیند و با دست پروردگارکار می کند. و بهترین رابطه را با محوریت عبودیت ایجاد می کند. و این راز ماندگاری و پایداری او و جریانی است که ایجاد کرده است. و ابتر و ناقص نخواهد ماند. چرا که او از کوثر برخوردار است.

 



[1] صفایى حائرى، على، تطهیر با جارى قرآن، 3جلد، لیلة القدر - قم، چاپ: اول، 1391 ه.ش.

[2] ( 1). طلاق، 3 و 2 ..

[3] ( 2) نساء، 100.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/12/14 ::: ساعت 1:55 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

     

    الف) مفهوم کوثر:

    1.        پایه ها و عناصر کوثر

    2.        تفاوت نعمت با خیر

    3.       بهترین موضع گیری در موقعیت های مختلف با بالاترین بهره وری مستمر

    ب) مصداق کوثر:

    1. تحلیل بهترین موضع گیری(شناخت نسبت به خود، هدف و هستی)

    2. ملاک بهترین موضع گیری

    3. نشانه های  کوثر

    ج) موقعیت:

    1. موفقیت(رسیدن) و عدم موفقیت(نرسیدن)

    2.  دارایی و نداری امکانات

    3. شادی و غم

    4.  ترس و امنیت

    4. ضعف و قدرت

    5. امیدواری و ناامیدی

    6. شرایط سازگار و ناسازگار

    7. همراهان و مخالفان،

     

    8. خشم و غضب،

     

    د) موضع گیری:





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/12/7 ::: ساعت 1:3 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    انسان در این عالم مقصدی دارد. او در این هستی رو به کامل شدن است.  تمامیت او به این است که هدف متناسب با امکانات او و ویژگی های هستی در او تحقق یابد. در این مسیر شرایط متنوعی وجود دارد که مانع  کامل شدن  انسان  می شود. از آن طرف اگر به امکانات خود نگاه  کند ناامید می شود که با این کم و با این همه شرایط خطرناک و متنوع با وجود  دشمنان قسم خورده چگونه تمام کند و به مقصد برسد و برساند؟

    در چنین فضایی سوره مطرح می شود که کوثر، اکسییری است که  می رساند. کوثر همان است که با کمی امکانات و شرایط متنوع و پیچیده، چیزی است که از درون انسان  را به گونه ای بار می آورد که طوفانهای درونی و بیرونی نمی توانند او را ناتمام بگذارند و ناقص رهایش کنند. دارنده کوثر حتما گسترش خواهد یافت و به طور همیشگی از هر موقعیتی و هر شرایطی بهترین بهره و رفتار را از خود به جای خواهد گذاشت. و همه اتفاقات برای او خیر جلوه می کند.

    اما عناوینی که مورد بررسی قرار گیرند عبارتند:

    1.      حقیقت و جنس کوثر(علم، ظرفیت، حکمت، رفتار، درونی است یا بیرونی،چیستی؟)

    2.     زمینه های اعطاء کوثر(چه زمینه هایی باید فراهم شود تا اعطاء کوثر ایجاد شود)

    3.     نمودهای کوثر (بر اساس چه علامتی کوثر شاخته می شوند؟)

     

    4.     عوامل  ابتر شدن (علت اینکه انسان با وجود امکانات فراوان مادی باز هم ناتمام و ابتر می شود چیست؟)(موانع رسیدن به کوثر)





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/30 ::: ساعت 2:12 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    گروه مباحثه: موذنی و علیزاده

    محورهای به دست آمده از کلید سوره کوثر:

    1.      ارکان مفهومی کوثر:

    a.      خیر کثیر

    b.     فزونی یافتن(برکت)

    2.     عوامل ایجاد و تداوم کوثر

    ُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ(البقرة : 269)

    وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (اعراف/96) عوامل رسیدن به برکت ایمان و تقواست.

    وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی‏ بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (اعراف/137)

     

    3.     موانع تحقق کوثر

    وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (اعراف/96) تکذیب مانع رسیدن به برکت میشود.

    4.     مصادیق کوثر

    إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ (آل عمران/96) خانه خدا مکه به برکت توصیف شده است.

    وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (انعام/155) مبارک صفت کتاب الهی

    أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (اعراف/54) برکت نسبت داده شده به خداوندی که رب العالمین

    قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ (هود/48)

    سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ (اسراء/1)

    وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (مریم/31)

    إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ (دخان/3) شب انزال قرآن مصداق برکت

    وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ (ق/9) صفت باران را مبارک دانسته است.

    تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ (الرحمن/78) اسم خداوند را مبارک دانسته است.

    5.     نشانه های کوثر

    وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ (ق/9) انبات و رشد نشانه وجود برکت.

     





  • کلمات کلیدی : فضای سوره، کوثز، خیر کثیر، برکت

  • ::: شنبه 95/11/23 ::: ساعت 3:26 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مباحثه:  ناجی، مهدوی،کاظمی

    البقرة : 269   یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

    مقدمات:

    1.       یکی از معانی کوثر خیر کثیر است.

    2.      خیر کثیر تحققش با ایتاء حکمت است.

    3.      حکمت،  آگاهی متقن و محکم که به رفتار پخته انسان منجر می شود. معرفت و بینش محکم و متقنی است که حکیم می داند در هر موقعیتی چه رفتار مناسبی داشته باشد.

    4.      معارف دین(قرآن، سنت) نمونه بارز حکمت هستند.

    5.      دارا بودن حکمت یکی از علتهایی است که دشمن نمی تواندبه حضرت ضرری برساند.

    6.      حکمت حاصل فکر و بررسی های عقلانی است.

    فضای سوره:

    کسی که پختگی و درست انتخاب کردن در رفتار را بلد است، کسی که در هر شرایطی می داند چگونه انتخاب کند.  او می تواند در هر صحنه و هر لحظه، بهره هایی داشته باشد. چنین کسی دارای خیر کثیر است. او برای اینکه این نعمت و این اعطا را به او داده اند. (شاید برای اینکه آن را از دست ندهد)باید بدون اینکه کسی را شریک قرار دهد با مدیر و مدبر و مالک خود ارتباط را همچنان داشته باشد. و از مردم فاصله نگیرد و بهترین ها را برایشان در نظر بگیرد. و از وابستگی هایش رها شود. بنابر این کسی که دارای کوثر است اگر کسی بدخواه او باشد این خصوصیت بدخواهی اش موجب بریده شدنش می شود. و اسم و رسمش ادامه دار نخواهد بود. چرا که دارنده کوثر در هر شرایطی و هر صحنه ای آگاهی محکم و توان کار متقنی دارد که چیزی مانع آن نمی شود و به مقصود خود خواهد رسید.

    مستندات

    یکی از معانی کوثر خیر کثیر است.

    قبلا از لغت و تحلیل اعطاء که از ناحیه خداونداست،  به خیر و کثرت رسیدیم.

    خیر کثیر تحققش با ایتاء حکمت است.

    البقرة : 269   یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

    النساء : 19 عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً

    زمانى که برخورد حکیمانه بر اساس نیاز مخاطب باشد (اگر چه که شاید اندک باشد) اما خداوند در چنین رفتارى خیر کثیر قرار داده است.

    معنای حکمت،

    لغت: منع، نوع خاصی از حکم کردن که مرجعش معارف قطعیه و عقلیه است. به حق رسیدن با علم و عقل- اگر به خدا نسبت داده شود یعنی اشیاء را می شناسد و آن ها را از روی نهایت محکمی ایجاد می کند. و اگر به انسان نسبت داده شود یعنی موجودات را می شناسد و کارهای نیک انجام می دهد.

    حکیم: محکم کار، حکمت کردار، کسیکه کار او از روی تشخیص و مصلحت انجام گیرد.

    جمع بندی:آگاهی متقن و محکم که به رفتار پخته  منجر می شود. معرفت و بینش محکم و متقنی است که حکیم می داند در هر موقعیتی رفتار مناسبی داشته باشد.

    محکم و متقن:

    أحکمت الشی‏ء: أتقنته، فاستحکم‏. الحَکِیمُ‏: المُتْقِنُ للأمور، و قد حَکُمَ: صار حکیما، و أحکمت الشی‏ء فاستحکم:صار محکما،

    آگاهی و بینش:

    و فی تفسیر العیاشی، أبی جعفر ع: فی قوله تعالى: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قال: المعرفة.

    و فیه، عن الصادق ع: أن الحکمة المعرفة و التفقه فی الدین.

    حکمت، بینش و بصیرتى است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‏تر مى‏کند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‏بخشد.

    رفتار:

    و فی الکافی، عن الصادق ع: فی الآیة، قال: طاعة الله و معرفة الإمام.

    به گفته‏ى روایات حکمت، همچون نورى است که در جان قرار مى‏گیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مى‏شود.

    المیزان:

    الحکمة بکسر الحاء على فعلة بناء نوع یدل على نوع المعنى فمعناه النوع من الإحکام و الإتقان أو نوع من الأمر المحکم المتقن الذی لا یوجد فیه ثلمة و لا فتور، و غلب استعماله فی المعلومات العقلیة الحقة الصادقة التی لا تقبل البطلان و الکذب البتة. ، فالحکمة هی القضایا الحقة المطابقة للواقع من حیث اشتمالها بنحو على سعادة الإنسان کالمعارف الحقة الإلهیة فی المبدإ و المعاد، و المعارف التی تشرح حقائق العالم الطبیعی من جهة مساسها بسعادة الإنسان کالحقائق الفطریة التی هی أساس التشریعات الدینیة.

    حکمت به معناى نوعى احکام و اتقان و یا نوعى از امر محکم و متقن است، آن چنان که هیچ رخنه و یا سستى در آن نباشد، و این کلمه بیشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مى‏شود، و معنایش در این موارد این است که بطلان و کذب به هیچ وجه در آن معنا راه ندارد.پس حکمت عبارت است از قضایاى حقه‏اى که مطابق با واقع باشد، یعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهیه در باره مبدأ و معاد باشد، و یا اگر مشتمل بر معارفى از حقایق عالم طبیعى است معارفى باشد که باز با سعادت انسان سروکار داشته باشد، مانند حقائق فطرى که اساس تشریعات دینى را تشکیل مى‏دهد.

     

     معارف دین نمونه بارز حکمت هستند.

    خداوند در سوره‏ى اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستوراتى داده و در پایان مى‏فرماید: ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ

    آن دستورات عبارتند از:یکتاپرستى و دورى از شرک، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیرى، گفتار کریمانه و تواضع همراه با محبّت، دعاى خیر به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولیاى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجى، میانه‏روى در مصرف، پرهیز از نسل‏کشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال یتیم، اداى حقّ مردم و دورى از کم فروشى، پیروىنکردن از چیزى که به آن هیچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متکبّرانه.

     

    " وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ" «2»، و نیز رسول گرامى خود را در چند جا از کلام مجیدش معلم حکمت خوانده، از آن جمله فرموده:" وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ"

    أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (مائده 113)

    انسانها با تفکر و تعقل به حکمت می رسند.

    1.      الفکر یفید الحکمه

    a.     فکر  نسبت به خودم و نیازها و امکاناتم

    b.      نسبت به مسیر که چه مسیری را انتخاب کنم

    c.       نسبت به مقصود و هدفی که باید به آن برسم

    d.      نسبت به دنیا و اینکه اینجا ماندگار نیستم

    e.       نسبت به معبود و کسی که می خواهم برای او خرج شوم.

    2.      یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

    الآیة تدل على أن اقتناص الحکمة یتوقف على التذکر، و أن التذکر یتوقف على العقل، فلا حکمة لمن لا عقل له.

     

    دارنده حکمت را کسی نمی تواند ضرر و آسیبی برساند.

    1.                   لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (مائده 113)و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهى از عشیره و قبیله خائنان تصمیم داشتند تو را [از داورى عادلانه‏] منحرف کنند، [این سبک مغزانِ خیالباف‏] جز خودشان را منحرف نمى‏کنند، و هیچ زیانى به تو نمى‏رسانند. و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد، و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است. (113)

    " وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ..."از ظاهر کلام بر مى‏آید که این جمله در مقام تعلیل جمله:" وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ" است.علت اینکه مردم نمى‏توانند رسول خدا صلی الله علیه و آله  را گمراه کنند و یا ضررى به آن جناب برسانند. همین انزال کتاب و تعلیم حکمت است که ملاک در عصمت آن حضرت است.(المیزان)

    2.      روش دعوت به گونه ای است که ماندگار است:

    ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"]

    و قد فسرت الحکمة- کما فی المفردات- بإصابة الحق بالعلم و العقل، و الموعظة کما عن الخلیل- بأنه التذکیر بالخیر فیما یرق له القلب، و الجدال- کما فی المفردات- بالمفاوضة على سبیل المنازعة و المغالبة.

    و التأمل فی هذه المعانی یعطی أن المراد بالحکمة- و الله أعلم- الحجة التی تنتج الحق الذی لا مریة فیه و لا وهن و لا إبهام و الموعظة هو البیان الذی تلین به النفس و یرق له القلب، لما فیه من صلاح حال السامع من الغبر و العبر و جمیل الثناء و محمود الأثر و نحو ذلک.

     

     

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/23 ::: ساعت 12:19 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نکات در مورد کوثر:

    1.       کوثر رو به ازدیاد شدن(غبار) یک نوع  شدنی را بیان می کند.

    2.      معنای وصفی: خیلی زیاد شدن در جهت های مختلف

    3.      نهری است در بهشت که از آن انهاری منشعب می شود. در نهر فزایندگی و استمرار است.

    4.      یقال تکوثر شیئا کوثرا متناهیه ... تا جایی که جا داشت زیاد شدن

    5.      فزایندگی و انتشار یابندگی دارد و هر نوع کثرتی منظور نیست.

    6.      بسیار زیاد شده و بسیار فزاینده

    7.       روندی که نبوده  بعدا کثرت یافته است. یک نوع شدن است.

    نکات در مورد ابتر:

    1.      بتر : روندی رو به تمامیت بود، نگداشتند تمام شود و قطع کردند

    2.       نیمه کاره، ناتمام، ناقص

    3.      دم بریده شدن شخص یعنی اثرش در روند خیر منقطع شود.

    4.      اگر شروع و حرکت در مجموعه ای که همراه و هماهنگ با نظام هستی است، قرار گیرد می تواند ادامه یابد و در غیر این صورت نیمه کاره و ناتمام می ماند

           

    مراحل کار:

    بررسی کار گذشته مان:

    1.      تمرکز ما روی معنای خیر بود. نه خیر کثیر

    2.      خیر به معنای نعمت گرفته شده بود. و حال اینکه خیر نوعی رفتار مناسب با نعمت است.

    3.      توجه به نگرانی و نیاز انسان در حفظ، خلود و جنبه استمرار نعمت شده بود. لکن به  فزایندگی و گسترش نسبت به امکانات نیز باید دقت می شد.

    نقطه مرکزی: بهترین ارتباط با امکانات و نعمتهای محدود که بهره وری  زیاد و مستمر شود تا  مطلوب و مقصود دور محقق شود.

     

    چه نیازی در وجود انسان هست. (کوثر از چه نیازی برخاسته است)

    1.      انسان مقصود و مطلوبی دارد.

    2.      امکانات محدود دارد.( استعدادهای او، علم، عمر، فرزند، مال، اعتبار اجتماعی و.....)

    3.      خطرهایی می بیند که مزاحم رسیدن و رساندن او می شود(ضعف و نقصانهای خود او، تعارضهای دنیا، حوادث، مخالفین، تحقیرها و عمر کوتاه ، نداشتن نیروی همراه....)

    4.      نگرانی و ترس که با این امکانات به آن مقصود و مطلوب دور می رسد یا خیر؟ می خواهد حتی پس از مرگش نیز این مطلوب اثر گذار باشد و کاری که شروع کرده ناتمام نماند. و محو نشود.  حامی و مدافعی  داشته باشد که توسعه دهد و منتشر نماید.

    5.      به دنبال راهی، چیزی، برنامه و طرحی، که این امکانات کم را زیاد کند و بهره وری را به حداکثر ممکن برساند.

    6.      بر اساس این نکات، انسان نیاز به کوثر دارد. به دنبال منبع خیری می گردد که قطع شدنی نباشد و فزاینده باشد. چه کنم که با این محدودیتها و مزاحمتها به مقصود برسم و رضایت داشته باشم. اگر راهی شروع کردم تداوم داشته باشد. نام و برنامه و طرح و .... من زنده بماند.

    7.      مثلا: اگر بگویند که کتاب یا طرحی یا استادی یا چیزی هست که به این نگرانی های تو جواب می دهد و تو را با این امکانات محدود و وضعیت موجود که ظاهرش این است که به وضعیت مطلوبی که مد نظرت هست نمی رسی، می رساند انگار که تمام دنیا را به او داده اند. و مهم ترین کارها را  در مقابل این اعطاء و برای ماندگاری آن انجام می دهد.

    نقش کوثر در برآورده کردن این نیاز

    1.      راه میانبری که کم را زیاد و زیاد را پر خیر می کند. موجب گسترش آن می شود.

    2.      در جهت های مختلف این فزایندگی و استمرار را دارد محدود به یک زمان و مکان نیست.

    3.      روندی است که رو به زیاد شدن است و قطع شدنی نیست.

     چه زمانی اعطا می شود.

    1.      از کثیر به کوثر می رسانند. (انفاق کثیر، تلاش کثیر، گذشتن از کثیر و ......)

    2.      قل الله ثم ذرهم» چرا که خداوند مى‏تواند کم را کوثر و زیاد را محو کند

     

     

     

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/16 ::: ساعت 10:14 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    گروه مباحثه: کاظمی، موذنی و علیزاده

    سوالات برای روشن شدن فضای سوره:

    1.        کوثر از چه نیازی برخاسته است؟

    2.       نسخه آدمها برای برطرف کردن این نیاز چیست؟

    3.       نسخه قرآن برای جواب به این نیاز چیست؟

    جوابهای احتمالی(مدعا)

    -        انسان تمایل به زندگى جاویدان و رسیدن به قدرت بى‏زوال دارد،

    نسخه انسانها:

    -        بر اساس این تمایل، با اموال و اولاد و امکانات مادی روی تلاش خودش حساب ویژه ای باز می کند تا به این مهم برسد.و در این مسیر هر چه مزاحمش باشد با آن مخالفت می کند و در صدد برداشتن آن است.

    -         براى چنین موجودى کثرت افراد، نعمت بسیار بزرگى است، زیرا هر چه بر عدد افراد اجتماعش افزوده شود نیروى اجتماعیش بیشتر و فکر و اراده و عمل آن قوى‏تر مى‏گردد برای سرکوب کردن مخالفینش راحت تر خواهد بود. مشکلات سر راهش را زودتر حل خواهد کرد.

    نسخه قرآن برای خلود و کثرت:

    a.       ایمان به نظام مندی این هستی و معامله با خدا

    b.       اعتقاد به اینکه او همه کاره و مدیر و مدبر هستی است و هیچ کس، کاره ای نیست.

    c.       هیچ قوتی با آن مقابله نمی کند.

    d.      اوست که کم بودنمان ما را زیاد می کند.

    e.       همان اموال ناپایدار و فرزندانى که گاهى فتنه و مایه آزمایش هستند در مسیر اللَّه قرار بگیرند آنها به رنگ باقیات صالحات درمى‏آیند، چرا که ذات پاک خداوند جاودانى است و هر چیزى براى او و در راه او قرار گیرد جاودانه خواهد بود.

    -        اگر در مقابل این نظام ایستادگی شد، به خسارت می رسد و مال و اموالش از او چیزی را بی نیاز نمی کند. و ناتمام می ماند.

    استدلالها:

    انسان تمایل به جاودانگی و قدرت بى‏زوال دارد،

    فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏ (120طه) پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: «اى آدم، آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى‏شود، راه نمایم؟»

    نکات:

    1.       تمایل انسان به زندگی جاویدان و رسیدن به قدرت بی زوال

    2.       به دنبال راههای است برای تحقق آن

    3.       همین زمینه وسوسه را فراهم می کند.

    4.       گرایش به ملکی که دوام داشته باشد که مانع و مزاحمی برای آن نباشد.

    5.       همانگونه که خداوند به آدم وعده داد که اگر شیطان را از خود دور سازى همیشه در بهشت مشمول نعمتهاى پروردگارت خواهى بود،

     

    نسخه انسانها:

    تصور اینکه دنیا جاودان است. و امکانات جاودانه می مانند.

    الکهف : 34   وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً

     بنا بر این هم نیروى انسانى فراوان در اختیار دارم، و هم مال و ثروت هنگفت، و هم نفوذ و موقعیت اجتماعى، تو در برابر من چه مى‏گویى؟ و چه حرف حساب دارى؟! کم کم این افکار- همانگونه که معمولى است- در او اوج گرفت، و به جایى رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدى پنداشت: من باور نمى‏کنم هرگز فنا و نیستى دامن باغ مرا بگیرد" (وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً)..

    زمانی که امکانات دنیا برایش فراهم می شود احساس می کندکه این ها فنا پذیر نیست. و زمانی که قدرت می یابد و نفرات و اموالش فراوان می شود این حس برایش ایجاد می شود که فانی نمی شود.

    موانع را می خواهد بردارد.

    از آنجا که جاودانى بودن این جهان با قیام رستاخیز تضاد دارد به فکر انکار قیامت افتاد و گفت" من هرگز باور نمى‏کنم که قیامتى در کار باشد" (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).

    قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً (37) لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً (40) أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً (41کهف)

    نسخه قرآن:

    1.       من ضعیفی بودم که او من را به قدرت و امکانات رسانده است

    2.        او مدبر و مالک امور من است

    3.       خواست و قوت او حاکم است

    4.       او اگر بخواهد میتواند با کمی مال و فرزند من را به خیر برساند.

    5.       او می تواند امکانات تو را بدون ثمره قرار دهد. و آنها را نابود کند.وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً

    6.       تو به دنیایت مباهات مى‏کنى، من به عقیده و ایمان و توحیدم!" و من هیچکس را شریک پروردگارم قرار نمى‏دهم" (وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً) و همین می توان موجب رسیدن به بهترینها باشد.

     

    الحدید : 20   اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ                       

    بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشىِ شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [باران‏] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت‏] خشک شود و آن را زرد بینى، آن گاه خاشاک شود. و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.

    1.       از مجموعه این تعبیرات و تعبیرهاى دیگر قرآن به خوبى دیدگاه اسلام در مورد زندگى مادى و مواهب آن روشن مى‏شود که براى آن ارزشى ناچیز قائل است،

    2.       محدود شدن به زندگی دنیا و فقط دنیا را دیدن و سعی برای زیاد کردن اموال و اولاد از نگاه قرآنی منفی است.

    3.       اما اگر این مواهب مادى تغییر جهت دهند و نردبانى براى رسیدن به اهداف الهى گردند، سرمایه‏هایى مى‏شوند که خدا آنها را از مؤمنان مى‏خرد و بهشت جاویدان و سعادت ابدى به آنها مى‏بخشد، إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ

     

    الکهف : 46   الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً

    مال و پسران زیور زندگى دنیایند، و نیکیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است. (46)

    1.       دلهاى بشر علاقه به مال و فرزند دارد و همه، مشتاق و متمایل به سوى آنند و انتظار انتفاع از آن را دارند و آرزوهایشان بر اساس آن دور مى‏زند و لیکن زینتى زودگذر و فریبنده هستند که آن منافع و خیراتى که از آنها انتظار مى‏رود ندارند،

    آنچه خیر است، اعمالی است که در جایگاه متناسب با این نظام و موقعیت من قرار می دهم و انجام می دهم.(باقیات الصالحات، اعمال صالح است) باقیات الصالحات: هر فکر و ایده و گفتار و کردار صالح و شایسته‏اى که طبعا باقى مى‏ماند و اثرات و برکاتش در اختیار افراد و جوامع قرار مى‏گیرد شامل مى‏شود.

    2.       مال و فرزند که شکوفه‏ها و گل‏هایى مى‏باشند که بر شاخه‏هاى این درخت دنیا آشکار مى‏شوند، زود گذرند، کم‏دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر" اللَّه" رنگ جاودانگى نگیرند بسیار بى‏اعتبارند. 

    3.         روى" بنون" که جمع" ابن" به معنى پسر است تکیه شده، چرا که آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مى‏دانستند، نه دختران.

    4.       اگر همان اموال ناپایدار و فرزندانى که گاهى فتنه و مایه آزمایش هستند در مسیر اللَّه قرار بگیرند آنها هم به رنگ باقیات صالحات درمى‏آیند، چرا که ذات پاک خداوند جاودانى است و هر چیزى براى او و در راه او قرار گیرد جاودانه خواهد بود. وَ یَزیدُ اللَّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا (مریم : 76)و آنان که هدایت یافته‏اند، خدا بر هدایتشان مى‏افزاید، و اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ بازدهى نیکوتر است. (انصاریان)

     

    جمع بندی:

    کوثر: جریان حق و چشمه جوشانی است که مطابق با نظام و قوانین هستی است که متناسب با تمام نیازهای انسانها می باشد. و چون منسوب به خداست و خداوند محدود نیست محدود به دوره ای غیر از دوره دیگر نیست و نیازهای انسان نیز در هر دوره ای جلوه هایی دارد متناسب با نیازهای آنها نیز هست که همین موجب دوام و استمرار و گستردگی آن می شود. این همان نور وحی است که جلوهای متعددی دارد. کسی نمی تواند نوری که خداوند برافروخته را خاموش کند. مخالفین این جریان و اندیشه دوامی ندارند، هر چند که امکاناتشان فراوان باشد. مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فىِ ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ(17بقره) 

    و بناست که این دین و جریان هدایت، مستمرا ادامه یابد هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ این روند، رو به تمامیت است و اگر کسی بخواهد این جریان را قطع کند محو خواهد شد و روشنایی از خود به جای نخواهدگذاشت. در واقع جریانی که مقابل جریان کوثر قرار گرفته و به جای اتصال به منبع جوشان الهی، خود به دنبال رسیدن به خلد و ملک لا یبلی است در عین اینکه تصور دارد تلاشهایش به ثمر خواهد رسید، ثمره تلاشهایش ناتمام و ناقص می ماند.





  • کلمات کلیدی : تفسیر، کوثر، فضای سوره

  • ::: شنبه 95/11/9 ::: ساعت 1:21 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    گروه مباحثه: کاظمی و علیزاده

    سوالات چینشی:

    1. چرا سوره با تاکید بر محوریت فعل ماضی اعطی شروع شده است؟ آیا این تاکید بر اعطای سابق برای قوت قلب دادن به پیامبر یا بیان اهمیت و ضرورت این اعطا است؟

    2. چرا برای صلات و نحر از وصف لربک استفاده شده نه الله و...؟ 

    سوالات ارتباطی:

    1. چه ارتباطی بین اعطای کوثر و امر به صلات و نحر به سه معنایی(صاف ایستادن، تکبیر گفتن و قربانی کردن) که داشت وجود دارد؟ آیا امر به این دو صرفا جهت شکرگزاریست با به خاطر تناسب این دو با اعطای کوثر در نمود عبودیت بودن است؟

    2. ارتباط اعطای کوثر با ابتر بودن دشمن پیامبر چیست؟ چرا دشمنی با پیامبری که دارنده کوثر است موجب ابتر شدن می شود؟

    فضای سوره:

    اعطای کوثر بر پیامبر اسلام در چه شرایط اجتماعی صورت گرفته؟ آیا مساله ماندگاری جریان حق در برابر جریان باطل مطرح بوده؟آیا این ماندگاری و ادامه دار بودن طبق تصور دشمن پیامبر فقط به نسل داشتن است یا فراتر از آن که در همه عصرها جریان دارد؟ اگر نسل هم در ماندگاری موثر است باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟ در واقع مراد از کوثر که به پیامبر اسلام اعطا شده چیست که موجب ادامه دار شدن پیامبر اسلام شده است؟





  • کلمات کلیدی : طرح سوال، کوثر، تفسیر

  • ::: شنبه 95/11/2 ::: ساعت 1:41 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

     

    مقایسه کار لغوی و طرح سوالات با تطهیر:

    گروه مباحثه: موذنی و علیزاده

    کوثر[1] 

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

    انّا اعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر 1 فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ 2

    انَّ شَانِئَکَ هُوَ الْابْتَرُ 3

    «1» کار لغوی:

    اعطاء: بخشیدن، عطا کردن. اعطینا با آتینا تفاوت دارد. ایتاء آوردن و در اختیار گذاشتن است.

    کوثر: مبالغه در کثرت. خیر کثیر. با نعمت کثیر تفاوت دارد.

    نحر: به معناى قربانى کردن، دست‏ها را هنگام تکبیر نماز بالا آوردن، معتدل و محکم و سرفراز ایستادن.

    شانى‏ء: از شنئان و دشمنى، دشمن، کینه‏توز.

    ابتر: ناقص، ناتمام، بریده، تنها.

    مقایسه کار لغوی با تطهیر:

    1.      ما در لغت اعطا به نکته تملیک بدون عوض نیز اشاره داشتیم ولی تطهیر به مقایسه اعطینا با آتینا نیز پرداخته است.

    2.      در لغت کوثر تقریبا هر دو کار به معنای خیر کثیر رسیدیم ولی تطهیر به تفاوت خیر کثیر با نعمت کثیر توجه داشته است.

    3.      در لغت نحر به همه معانی نحر در هر دو کار توجه شده است و تفاوتی دیده نشد.

    4.      در لغت شانی تطهیر فقط به معنای کینه توز توجه کرده ولی ما به زمینه احساسی این دشمنی در گذشته و بعد بروز آن در رفتار نیز توجه داشتیم.

    5.      در لغت ابتر ایشان به معنای تنها نیز توجه نموده اند.

    «2» سوالات چینشی:

    شروع سوره با فعل ماضى متکلم مع‏الغیر، آیا تسلیت، عنایت، تعظیم و تفخیم و یا نکته‏اى دیگر را همراه دارد؟ در فعل ماضى و همراه تحقق عطا، چه اشاره‏اى هست؟

    «صَلِّ لِرَبِّکِ» با «اقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى»،[2] چه تفاوتى دارد؟ آیا صَلوة لِلرَب باصلوة الذکر در یک مرتبه قرار دارد؟

    «انَّ شانِئَکَ هُوَ الابْتَر»، خبر از آینده است یا توضیح یک قانون و بیان یک اصل است؟ چون دشمنى با کسى که به کوثر دست یافته، باعث شکست و بریدگى و ناتمامى و نقص است. در هر حال این بیان چه نکته‏اى دارد؟

    مقایسه سوالات چینشی با تطهیر:

    1.      در سوالات چینشی تطهیر به شروع سوره با فعل ماضی متکلم مع الغیر توجه نموده است در حالی که ما به شروع با جمله اسمیه و تاکید توجه داشتیم. ضمنا برخی احتمالاتی که تطهیر داده بود را ما نداشتیم.

    2.      تطهیر در مقایسه بین دو آیه در مورد صلات سوال از تفارت صلات للرب و صلات للذکر نموده است که ما فقط توجه به آمدن للرب برای صلات داشتیم.

    3.      ما در مورد ابتر سوال از این داشتیم که چرا به جای ابتر از عدو استفاده نفرموده ولی تطهیر سوال از اصل آمدن این آیه دارد که آیا بیان یک قاعده کلی است.

    «3» سوالات ارتباطی:

    پس از توجه به مفردات و به ترکیب، نوبت بررسى رابطه‏هاست.

    شروع سوره با این آهنگ محکم و این قاطعیت مهربان چه تأثیرى در قلب رسول و چه حالتى در دشمنان و چه توجهى در مستمعان خواهد داشت؟

    اعطا و بخشیدن کوثر چه ترتیبى و چه رابطه‏اى با صلوة آن هم با این خطاب‏ «صلّ لِرَبّک» و چه رابطه‏اى با نَحْر دارد؟ آن هم با این معانى گوناگون که در لغت و در روایات هست، که در روایات زیادى به معناى دست‏ها را هنگام تکبیرات نماز بالا آوردن و در روایت صافى از کافى به معناى انتصاب و اعتدال و رفع الرأس حتى یظهر النحر عند القیام، معنا شده است. در لغت هم به معناى قربانى کردن شتر آمده است.

    بعد از بخشش کوثر و امر به صلوة و نحر، چه جاى تأکید و توضیح این نکته است که سوره هم با آن تمام مى‏شود، «انَّ شانِئَکَ هُوَ الابْتَر».

    مقایسه سوالات ارتباطی با تطهیر:

    1.      در سوال اول تطهیر توجه به نوع و حالت شروع سوره و تاثیر آن در رسول و شانی و مخاطبین سوره دارد ولی برای ما چنین سوالی نبود.

    2.      در سوال دوم تطهیر توجه به معانی مختلف نحر دارند و اینکه ارتباط این معانی با اعطای کوثر چیست ولی ما در سوالمان توجهی به معانی مختلف نحر نداشتیم.

    3.      در سوال سوم تطهیر سوال از ارتباط تاکیدی که در آیه آخر وجود دارد با قبل از آن است که ما در سوال توجهی به تاکید در آیه آخر نداشتیم.

    «4» فضای سوره:

    در روایاتى آمده که این سوره پس از مرگ فرزندان رسول و شماتت دشمنان او نازل گشته تا تسلیتى براى رسول و جوابى از شماتت‏ها و اعلام بریدگى و شکست عاص بن وائل باشد. اکنون باید توجه داشت که آیا عطاى سابق و بخشش قدیم مى‏تواند جواب این شماتت و تسلیت از این مصیبت باشد؟ آیا این جواب با این مصیبت و با این شماتت هماهنگ است؟ بر فرض کوثر را در گذشته به رسول داده باشند، اکنون در برابر آنچه که گرفته‏اند و مصیبتى که آورده‏اند، چه جوابى و چه تسلیتى هست؟

    بگذر از این نکته که زبان سوره‏ى کوثر، مثل سوره‏ى انشراح و الضحى نیست که بخواهد تسلیتى بدهد و مشکل رسول را بردارد. زبان این سوره با منت گذارى وطلب هماهنگ‏تر است تا تسلیت و دلدارى. دلدارى و تسلیت باید به آینده‏ى رسول توجه بدهد که: فلسوف یعطیک‏، نه آینده‏ى عاص بن وائل که همان پدر عمرو عاص است، آن هم پدرى که از میان چندین مدعى، عمرو عاص را صاحب شده و عمرو به دامان او افتاده است؛ چون شکست و بریدگى و ناتمامى عاص بن وائل، ملازمه‏اى با تمامیت و ادامه‏ى دیگران ندارد. آیا به خاطر تسلیت رسول و جواب شماتت، اگر از آینده‏ى رسول حرفى مى‏آمد، مناسب‏تر نبود؟ با صراحت از آینده‏ى رسول گفتن بهتر از تأکید بر ناتمامى دشمن شامت او نیست؟ با این‏که در این سوره به شرح صدر رسول و برداشتن رنج‏ها و عطاى آینده و رضاى رسول، به هیچ کدام اشاره‏اى نشده.

    از این همه گذشته، آیا این سوره در رابطه با شخص رسول بوده و دیگر حرفى و پیامى ندارد و تسلیتى و یا جواب شماتتى و یا منت و مطالبه‏اى در مورد دیگران نخواهد داشت؟ آیا این سوره پیامى بوده براى‏ واقعه‏اى که گذشته و مشتى بوده بر دهان عاص بن وائلى که امروز داندان‏هایش و استخوان‏هایش هم خاک شده یا این‏که همان‏طور که در روایت آمده، کوثر براى رسول (ص) و على (ع) و شیعیان او هم هست و تا امروز هم جریان دارد؟[3]

    با این تأملات مى‏توان احساس کرد که در حال و هواى این سوره قرار نگرفته‏ایم و پراکنده به مطالبى روى آورده‏ایم. براى فهم مفردات و ترکیب و رابطه و جایگاه سوره، هنوز جاى تأمل هست. عمق سنگین این سوره گرچه در فهم نیامده ولى احساس مى‏شود.[4]

    مقایسه فضای سوره با تطهیر:

    1.      در بخش فضای سوره تطهیر مفصل فضای سوره را مورد سوال قرار داده از اعطای در گذشته و ارتباط آن با ابتر شدن شانی در آینده و اینکه منحصر نبودن این سوره در حضرت رسول و فرد خاص شانی و ... . اما ما در فضای سوره صرفا سه سوال ساده مطرح کردیم که نیاز به پردازش بیشتری با توجه به شان نزول سروه داشت.

     



    [1]تطهیر با جارى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص328

    [2]( 1) طه، 14

    [3]( 1) تفسیر برهان، جلد آخر، ص 512، ح 1

    [4]صفایى حائرى، على، تطهیر با جارى قرآن، 3جلد، لیلة القدر - قم، چاپ: اول، 1391 ه.ش.

     






    ::: شنبه 95/10/25 ::: ساعت 11:49 صبح :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    جمع بندی نهایی سوالات:

    گروه مباحثه: کاظمی، موذنی و علیزاده

    سوالات چینشی:

    1.       چرا سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟ آیا تاکید برای رفع شک یا برای قوت قلب دادن یا اهمیت و ضرورت اعطاء آمده است؟

    2.      چرا برای صلات و نحر از وصف لربک استفاده شده نه الله و ...؟ آیا اعطای کوثر به خاطر ربوبیت الهی بوده است؟

    3.      چرا برای دشمن پیامبر اسلام از تعبیر شانیء استفاده کرده و تعبیر عدو را به کار نبرده؟ در جریان مقابل ایشان چه ویژگی وجود داشته که تعبیر شانیء با آن مناسب تر است؟

    سوالات ارتباطی

    1.      چرا خداوند در سوره، اعطای کوثر را با ضمیر متکلم مع الغیر به خودش نسبت داد ولی ابتر بودن شانی را به خودش نسبت نداد؟ آیا در این نسبت دادن ها ارتباطی با هماهنگی با نظام اسباب و مسببات هستی دارد یا خیر(با توجه به احتمال مطرح شده در ضمیر انا)؟

    2.      چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟ آیا این دو بهترین وجه شکرگزاری هستند یا اشاره به عبودیت پیامبر است که منشا صلات و نحر هم هست؟

    3.      در تقدیم صلات بر نحر چه نکته یا نکاتی نهفته است؟ چه ارتباطی بین صلات و نحر وجود دارد؟

    4.      ارتباط کوثر با  ابتر چیست؟ چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟ چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟

    فضای سوره

    در چه دوره ای کوثر عطا شده، قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد؟

    ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت چیست؟

    ثمرات کوثر در زندگی من چیست؟






    ::: شنبه 95/10/25 ::: ساعت 11:20 صبح :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر
    <      1   2   3   4   5   >>   >