سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لازم ترین دانش بر تو آن است که صلاح دینت را به تو نشان دهد و مایه تباهی اش را برایت روشن سازد . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

 

روش کلی:

 

محمد علی ایازی در کتاب المفسرون، حیاتهم و منهجهم ص 730

 

روایات را از کتب معتبر مانند کافی، تفسیر قمی، احتجاج، عیون الاخبار، علل الشرایع، اکمال الدین و توحید گردآوری نموده، ولی بحثی در تفسیر الفاظ آیه، اعراب و قرائت آن ننموده است.[1]

 

آیت الله معرفت:

 

مصنف از بین احادیث منسوب به اهل بیت علیهم السلام اقدام به گردآوری روایاتی نموده که به نحوی، با آیات قرآن کریم ارتباط داشته باشند؛ اعم از این که این ارتباط، از باب تفسیر، استشهاد، و با تایید آیه باشد در اغلب موارد، احادیث ذکر شده در مقام تفسیر مفهوم یا دلالت ایه نیستند بلکه به سبب اغراضی از جمله استشهاد و مانند آن متعرض آیه شده اند و هنر مصنف فقط مرتب کردن روایات بنابر ترتیب ایات و سوره های قرآن بوده است، به همین جهت تمام آیات قرآن را در برنمی گیرد و نیز در صدد نقد روایت یا علاج تعارض آن ها نبوده است. اضافه بر این که در گردآوری توجهی به اسانید و قوت احادیث نداشته روایات ضعیف السند و مرسل فراوانی در این تفسیر مشاهده می شود.[2]

 

روش جزیی در سوره کافرون:

 

1.ثواب و آثار قرائت:

 

2. روایات ذیل هر آیه:

 

3. توصیه هایی که بعد از تلاوت تمام سوره بیان شده.

 

4. تکرار فضل قرائت:

 

5. شان نزول:

 

6. تکرارروایات ذیل هر آیه:

 



[1]به نقل از نوشته روش شناسی تفسیر نورالثقلین ، فرحناز وحید نیا

[2]التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب ج 2ص 327به نقل از همان

  





  • کلمات کلیدی :

  • ::: پنج شنبه 94/10/10 ::: ساعت 11:43 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    محتوا و روش تفسیر البرهان (در سوره کافرون):

    گزارش محتوا و مراحل تفسیر:

    ذیل عنوان فضلها(7روایت)

    مجموع مفاهیمی که در این روایات بیان شده است عبارت‌­اند از:

    1.      اهمیت سوره (ربع القرآن) 

    2.      ثواب قرائت در حالات خاصی مثل هنگام خواب، در نماز واجب، هنگام طلوع شمس عبارت است از:

    -         برائت از شرک

    -         سعادت و شهادت

    -         ایمنی از آسیب­ها هنگام خواب «به بچه­ ها توصیه شود هنگام خواب»

    -        مستجاب شدن دعا

    -        ثواب قرائت ربع قرآن

    -         ایمنی از فزع روز قیامت

    3.      کلماتی که بعد از کل سوره یا قسمتی از آن گفته می‌­شود.(اعبد الله وحده، ولکن اعبد الله مخلصا له دینی، دینی الاسلام)

    ذیل عنوان سوره ... (1روایت)

    علت تکرار از امام باقر ع سوال شد و ایشان علت را در تکرار درخواست قریش دانستند و فرمودند قریش دو بار این جمله را به پیامبر ص گفتند:  تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة

    نکته روشی:

    البرهان روایاتی از کتاب­های زیر نقل کرده است:

    1.      تفسیر قمی

    2.      مجمع البیان

    3.      خواص القرآن

    4.      ثواب الاعمال

    5.      کافی

    6.      گاهی بدون سند نقل کرده است.






    ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 3:48 عصر :::   توسط محمدهادی قراباغی 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    معیارهای طرح سوال:

    1.       باید سوال کلیدی برای تفکر باشد پس باید به گونه ای طراحی شود که جهت فکری بدهد و سوال مبهم نباشد.

    2.      خروج از روال طبیعی در بیان و محتوا باشد.

    3.      طرح سوال همراه با بیان یک احتمالی باشد که در پاسخ به این سوال داده میشود.

    4.      در طرح سوال باید تحلیلی از دلیل طرح این سوال موجود باشد.

    5.      ادبیات طرح سوال نباید تکراری باشد و سعی شود در قالبهای متفاوتی ارائه شود.

    طرح سوالات:

    سوالات چینشی:

    1.     چرا در این سوره پیامبر باید در برابر کفار موضع بگیرد و چرا خود خداوند موضع نگرفته است؟ آیا این نحوه شروع از طرف خداوند نشان از اهمیتی در مقول قول دارد یا اینکه این کلام برای ناامیدی کفار از درخواستشان است؟

    2.     چرا برای ندای کافرون از ندای یا ایها که برای ندای دور است استفاده فرموده و از ندای نزدیک مانند یا و ای استفاده نفرموده؟ آیا در اینگونه ندا برای کفار تحقیر است یا برای بیان دور بودن آنها از حقیقت است؟

    3.     چرا الکافرون فرمود و با تعبیر الذین کفروا مطرح نشد؟ آیا به خاطر ثبوت مخاطبین پیامبر در کفر اینگونه آمده است؟

    4.     چرا از معبود تعبیر به (ما) آورده است در حالی که امکان استفاده از (من) نیز بود؟ آیا در آوردن لفظ ما ابهام انگیز بودن خدا و اعتقادات کافران نهفته است؟

    5.     چرا در نفی عبادت پیامبر نسبت به معبودهای آنان، دو نوع تعبیر اسمیه و فعلیه آمده است؟(لا اناعابد، لا اعبد) اما در مورد نفی عباد کفار نسبت به معبود پیامبر فقط جمله اسمیه (لا انتم عابدون  ما اعبد) استعمال شده است؟ غیر از تفاوت در حدوث و ثبوت که تفاوت جمله اسمیه و فعلیه است نکته دیگری مانند مایوس کردن کفار از درخواستشان به پیامبر مقصود است؟

    6.     در آیه پایانی چرا تعبیر دین به کار رفته نه لکم الهکم ولی الهی؟ آیا این تعبیر نشان از اختلاف نظام فکری کفار با پیامبر دارد یا اختلاف فقط بر سر معبودهاست؟

    سوالات ارتباطی:

    1.     ارتباط تعابیر مختلف آیات این سوره با هم و تکرار آنها چیست؟ آیا این تعابیر و تکرارها نشان از لجاجت کفار بر پوشاندن حق است؟

    2.     ارتباط آیه لکم دینکم و لی دین با آیات قبلش چیست؟ آیا بیان نتیجه است یا علاوه بر نتیجه غرضی دیگر مانند مایوس کردن کفار از همراه شدن پیامبر با آنان در کار است؟

    3.     بین کفر و عبودیت و دین چه ارتباطی هست؟ آیا لب دین عبودیت است؟

    فضای سوره:

    این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده که یک مطلب به چند تعبیر تکرار شده است؟

    آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟ در چه مرحله از برخورد پیامبر با کفار چنین عمل کرده است؟

    آیا در جایی که تمام حجت ها انجام شده بود و آنها بر کفر خویش پایدار بودند؟

    تفسیر روایی البرهان:

    در تفسیر البرهان فقط یک حدیث آن در شان نزول سوره کافرون و دلیل تکرار آیات آن آمده است که راوی از امام صادق پرسیده و حضرت در پاسخ تکرار خواسته کفار را بیان میکنند:

    علی بن إبراهیم، قال: حدثنی أبی، عن محمد بن أبی عمیر، قال: سأل أبو شاکر أبا جعفر الأحول، عن قول الله عز و جل: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

    فهل یتکلم الحکیم بمثل هذا القول و یکرره مرة بعد مرة؟ فلم یکن عند أبی جعفر الأحول فی ذلک جواب، فدخل المدینة،

    فسأل أبا عبد الله (علیه السلام) عن ذلک، فقال:

    «کان سبب نزولها و تکرارها أن قریشا قالت لرسول الله (صلى الله علیه و آله): تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة، و تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة،

    فأجابهم الله بمثل ما قالوا،

    ü     فقال فیما قالوا: تعبد آلهتنا سنة: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ،

    ü     و فیما قالوا: نعبد إلهک سنة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

    ü     و فیما قالوا: تعبد آلهتنا سنة: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ

    ü     و فیما قالوا: نعبدک إلهک سنة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ».

    ü     قال: فرجع أبو جعفر الأحول إلى أبی شاکر فأخبره بذلک، فقال أبو شاکر: هذا حملته الإبل من الحجاز،

    و کان أبو عبد الله (علیه السلام) إذا فرغ من قراءتها یقول: «دینی الإسلام» ثلاثا.[1]



    [1]البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 781، ح 11963





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 1:23 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    سوالات چینشی(ملاک خروج از روند طبیعی است.)

    چرا الکفرون فرمود و الذین کفروا مطرح نشد؟ آیا به خاطر ثبوت در کفر اینگونه آمده است؟

    5.     5. چرا در آیه سوم با فعل شروع نکرد ولی در آیه قبلش با فعل شروع کرد؟ غیر از تفاوت در حدوث و ثبوت که تفاوت جمله اسمیه و فعلیه است نکته دیگری مطرح است؟

    6.      6. چرا برای اعلام برائت پیامبر از پیشنهاد مشرکان از واژه عبد و عبادت استفاده کرده؟ آیا این واژه نشان از ریشه اختلاف کافران با پیامبر اکرم دارد؟

    چرا در نفی عبادت پیامبر نسبت به معبودهای آنان، دو نوع تعبیر اسمیه و فعلیه آمده است؟(لا اناعابد، لا اعبد) اما در مورد نفی عباد کفار نسبت به معبود پیامبر فقط جمله اسمیه(لا انتم عابدون ما اعبد) استعمال شده است؟

    سوالات ارتباطی:

    1.              چرا برای مفهوم نفی عبادت کفار و نیز نفی عبادت پیامبر دو تعبیر آمده است ارتباط این تکرارها چیست؟

     

    2.     2. ارتباط آیه 6 با آیات قبل چیست؟ آیا بیان نتیجه است یا غرضی دیگر در کار است؟آیا بین کفر و عبودیت و دین ارتباطی هست؟ آیا لب دین عبودیت است؟که پس از تکرارها بحث لکم دینکم آمده است؟

    فضای سوره:

        ·           * این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده که یک مطلب به چند تعبیر تکرار شده است؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟ در چه مرحله پیامبر با کافران این چنین برخورد کرده و به جایی می رسد که می فرماید لکم دینکم و لی دین؟آیا در مرحله ای که  حجت ها تمام شده بود و آنها بر کفر خویش مصر بودند، پیامبر چنین برخورد کردند؟  





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 11:45 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    سوالات چینشی(ملاک خروج از روند طبیعی است.)

    چرا الکفرون فرمود و الذین کفروا مطرح نشد؟ آیا به خاطر ثبوت در کفر اینگونه آمده است؟

    5.     5. چرا در آیه سوم با فعل شروع نکرد ولی در آیه قبلش با فعل شروع کرد؟ غیر از تفاوت در حدوث و ثبوت که تفاوت جمله اسمیه و فعلیه است نکته دیگری مطرح است؟

    6.      6. چرا برای اعلام برائت پیامبر از پیشنهاد مشرکان از واژه عبد و عبادت استفاده کرده؟ آیا این واژه نشان از ریشه اختلاف کافران با پیامبر اکرم دارد؟

    چرا در نفی عبادت پیامبر نسبت به معبودهای آنان، دو نوع تعبیر اسمیه و فعلیه آمده است؟(لا اناعابد، لا اعبد) اما در مورد نفی عباد کفار نسبت به معبود پیامبر فقط جمله اسمیه(لا انتم عابدون ما اعبد) استعمال شده است؟

    سوالات ارتباطی:

    1.              چرا برای مفهوم نفی عبادت کفار و نیز نفی عبادت پیامبر دو تعبیر آمده است ارتباط این تکرارها چیست؟

     

    2.     2. ارتباط آیه 6 با آیات قبل چیست؟ آیا بیان نتیجه است یا غرضی دیگر در کار است؟آیا بین کفر و عبودیت و دین ارتباطی هست؟ آیا لب دین عبودیت است؟که پس از تکرارها بحث لکم دینکم آمده است؟

    فضای سوره:

        ·           * این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده که یک مطلب به چند تعبیر تکرار شده است؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟ در چه مرحله پیامبر با کافران این چنین برخورد کرده و به جایی می رسد که می فرماید لکم دینکم و لی دین؟آیا در مرحله ای که  حجت ها تمام شده بود و آنها بر کفر خویش مصر بودند، پیامبر چنین برخورد کردند؟  





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 11:44 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    تفاوت معنای کفر و ستر:

    بامراجعه به کتابهای لغت و تفسیر نتوانستم تفاوتی  کشف کنم. اما بر اساس تامل به این نتیجه رسیدم. تفاوت در ادعایی است که بعد از پوشاندن اتفاق می افتد. زمانی که فاعل در ستر و کفر انسان باشد. احتمال دارد چنین بفهمیم که در معنای ستر فقط مطلق پوشاندن مطرح است یعنی انسان چیزی را پوشاند. اما در معنای کفر، پوشاندنی است که بعد از آن  چنین ادعا می کند که اصلا چیزی نبوده یا نیست.(انکار)

    توضیح بیشتر: جایی که فاعل انسان است؛() چیزی را می پوشاند و چنین ادعا می کند که چیزی نبوده و نیست اینجا کفر استعمال می شود ولی اگر مطلق پوشاندن باشد و ادعایی مطرح نباشد؛ از واژه ستر استفاده می شود. مثلا خداوند ستار العیوب است یعنی کثرت در پوشاندن عیبها دارد. اما این چنین برداشت نمی شود که او ادعا می­کند که عیبی نبوده ویا نیست. ولی در کفران نعمت و کفر در مقابل ایمان یعنی اینکه حق را می­پوشاندو چنین ادعا و یا وانمود می کند که چیزی نبوده ویا نیست.

    طرح سوالات:

    پیش فرض در سوال این است که 1. این کتاب، برای هدایت نازل شده است. و کتاب هدایت است. 2. گوینده این کلام از تمامی ظرفیت های زبانی آگاه بوده و می توانسته طوری دیگر هم بیان کند. اگر این دو پیش فرض را کنار هم در نظر بگیریم هدف سوالها، برای رسیدن به هدایت آیه و سوره است.نه صرفا ورزیدگی ذهنی یا تمرین نحوی و .... . به میزانی که سوال مطرح می کنیم بهره مان از آیات بیشتر می شود.

    نکاتی در مورد طرح سوال:

    1.        سوالات باید طوری باشد که فکر را به کار اندازد.

    2.        اگر چند احتمال در بین اقوال مفسرین مطرح بود در سوال گنجانده شود.

    3.        سوال باید کلیدی باشد یعنی ابهامی را از آیه برطرف کند.

    4.          عبارت سوالات از جهت ادبی صحیح باشد.(رسا و مختصر باشد.) ملاکش این است که طوری باشد که دیگران اگر می خوانند متوجه سوال بشوند. مثلا اینجا می گوید قل می گویید علت شروع سوره با قل چیست. می توانید اینطوری بنویسید که علت کاربرد کلمه قل به عنوان جزئی از آیه یکم چیست؟

    5.          سوال از لغت معنا ندارد. چون شما سوال را برای یک راهنمایی و چراغی برای تفکرتان مطرح می کنید. ولی چیزی که از ابتدا جواب و منبعش معلوم است مثلا: می گویید چرا نگفت انام گفت ناس. در این صورت می روید در لغت می بینید تفاوت این دو چیست؟

    6.        خوب است سوالات در دو مقام طرح شود: 1. مقام اول و قبل از جوابدهی2. پایان کار نیز بهتر می توانید طرح سوال کنید.

    7.       سوالی جا دارد که با جواب آن ابهامی از سوره می خواهدبرداشته شود.

    8.          ابتدا هر سوالی که به ذهنمان می رسد بیان کنیم سپس غربال کنیم سوالاتی را باید گزینش کرد که مهم تر و کلیدی تر باشند و سوره را روشن می کنند .

     

    چگونه به سوال برسیم؟

    1.برای طرح سوال باید سوره در ذهنمان باشد و با سوره مانوس شد تا بتوان طرح سوال کرد.

    2. به نمونه ها مراجعه کنیم تطهیر سوره بقره و سعی کنیدکه الگو بگیرید.

    3. در هنگام مراجعه به تفاسیر می توان به سوالاتی رسید یا سوالات آن ها را پیگیری کرد.

     

    سوال از واژه ها:

     اگر در لغت حل شده است دیگر جا ندارد سوال شود مثل چرا افواجا گفته نه کثیرا واگر در لغت پرداخته شده است و از جهت لغتی مبهم نیست ولی ترادفش جای سوال دارد باید مطرح شود مثلا لغت یدخلون فی دین الله و یسلمون ابهامی در تفاوتشان نداریم ولی اینکه چرا یسلمون نگفته ابهام داریم که جای سوال دارد.

    طرح سوال

    سوالات چینشی و ترکیبی:

    طرح سوال در حوزه ترکیب مطرح می شود ولی به این معنا نیست که سوالات، فقط ترکیب نحوی باشند بلکه سوالاتی که مرتبط با چینش آیات است ؛ مثلا: چرا اینگونه گفته ؟ چرا این گونه نگفته ؟ چرا این واژه را به کار نبرده و این را به کار برده ؟ و...

    ‌أ.         ملاک سوالات ترکیبی:خروج از روال طبیعی است.

    1.        در موارد پیچیدگی عبارت مثل (فاضربوا فوق الاعناق) که می شود فاقتلوا یا فاضربوا رووسهم یا .... ارائه این ترکیب جدید جای سوال دارد که چرا اینگونه گفته است

    2.        واژه‌هایی که به نظر می‌آیند که در روال طبیعی نیاز به این قید و کلمه ندارد اینجا جای سوال دارد. مثلا در آیه (مایاکلون فی بطونهم الا النار) فی بطونهم معنا روشن بود ونیازی به آوردنش نبود. یا مواردی مثل تکرار الذین.

    3.        تفاوت تعابیر، مقایسه واژه‌ها و جایگزین آنان کارگشاست یقیمون الصلاه و یصلون، یا الله و رب و ...

     4.            محذوفی در جمله داریم حال آن محذوف و مقدر چیست؟ در سوره بقره (ومن ذریتی) اینجا یک حذفی داریم (متعلق) ان تجعل من ذریتی ،انت جاعل و یا ... که راجع به حضرت ابراهیم می باشد

    5.        تاکیدها در آیه ها بسیار کاربرد دارد گاهی تاکید مکرر بیان می شود مثلا چرا این تاکید گاهی شدید متوسط و شکل خاص دارد؟ چرا انّ، جمله اسمیه، فعلیه، لام و ... به کار می‌رود.

     

    سوالات ارتباطی:

    یک سری سوالاتی هم هست که به ارتباط آیات بر می گردند که خود به دو بخش تقسیم می شوند:

    ارتباط درون آیه :

    به این معنا که بتوان فهمید دو مفهومی که در آیه آمده با یکدیگر چه ارتباطی دارند؟فسبح بحمد ربک ارتباط تسبیح و حمد.

    ارتباط بین آیات:

    به عنوان مثال «الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر کلا سوف تعلمون»

    تکاثر با کلا سوف تعلمون چه ارتباطی دارد؟

    در سوالات ارتباطی گاه سوال از ارتباط اجزای آیه است و گاه ارتباط معلوم است ولی می باید تحلیل شود؛پس سوال یا از ارتباط است و یا از تحلیل ارتباط.و آن زمانی است که خود آیه با فاء مثلا ایات را به هم مرتبط کرده است و باید در این صورت سوال از تحلیل شود.

     

    فضای سوره

          در روش آقای صفایی ایشان ابتدا فضا را توضیح می دهد .فضا را که بتوانید توضیح دهید می توانید آنرا بسط دهید و شاهد پیدا کنید

     

    مثلا سوره مسد برای چه کسی مطرح شده و با چه کسی می شود اینگونه حرف زد، در چه فضای فکری و با چه مجموعه ارتباطات اجتماعی ، با چه ذهنیت و اندیشه ای می شود اینگونه وارد شد و تمرکز روی خسران و تباب داشت. که  هدایتی جمعی یا فردی را مطرح کرد؟

    معمولا در اینجا یک سوال مطرح می شود که نقش اساسی هم دارد که بفهمید در چه زمینه و با چه مخاطبی می شود این را مطرح کرد؟

     

    سؤالات مربوط به فضای آیه یا سوره و مخاطب آن، در فهم مراد متکلم بسیار موثر است .

     

    آیات را در دو مقام باید ببینیم: یک در مقام خود مربی و تربیت گر و دوم در مقام کسی که ایه برای آن آمده است که در هر کدام فرآیند جداگانه است و در فرآیندی که مربی دارد کار می کند باید مقدمات بیشتری کنار هم گذاشته شود تا خوب فهمیده شود.

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 11:43 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    معنای لغوی کفر و مصادیق آن[1]بر اساس فرمایش استاد که تفاوت معنا با مصادیق مشخص شود.
    واژه «کفر» از نظر لغت‏ شناسان عرب یک معنای کلی دارد و آن "پوشاندن‏    "است.[2].[3]. [4]. معانی دیگر این واژه، مصداق‏هایی از همین معنای کلی می ‏باشند، از قبیل    :

     1.        کفر در برابر ایمان که به معنای پوشاندن و انکار حقایقی(که نفی و تعطیل هم معنا شده است[5].)، از قبیل خدا، قیامت، نبوت پیامبران، آیات نازل شده بر پیامبران و... است    .[6].[7].[8]

    2.       کفران نعمت در برابر شکر نعمت، که به معنای نادیده گرفتن نعمت است    .[9].[10].

    3.     کافر به معنای شب، که پرده سیاه [11]و ظلمت را بر همه اشیا می ‏افکند    .

    4.     کفر به معنای کشاورزی، و کافر؛ یعنی کشاورز، که بذر را در زمین پنهان می ‏کند    .[12]

    5.     کفر به معنای پوشیدن زره جنگی که سربازان بدن خویش را با آن می‏ پوشانند   .[13]

    6.    کفر بکذا: تبرّأ منه. مصباح المنیر

    7.    کفرته: سترته مصباح المنیر

    8.    دریا و نهر عظیم:[14].[15]

    9.    منطقه دوری که از انسانها پوشیده است و به آنجا نمی روند[16]

    10.                      کفر اللّه عنه الذنب: محاه.مصباح المنیر

    کافر مورد نظر در سوره کسی است که فهمیده خدا حق است و آگاهانه آن را انکار می کند و این شناخت و حق را می پوشاند. زیرا لغت کفر زمانی که به انسان نسبت داده می شود و در رابطه با خداوند است. در لغت[17] و در استعمال روایی[18]، جحود معنا شده است. جحود در لغت به معنای انکار مع العلم است. و کافر نسبت به خداو در مقابل ایمان به معنای جایی است که انسان حقانیت مطلبی را فهمیده است و سپس انکار می کند که معنای جحود چنین است.



    [1] با کمک از نوشته "محمدحسن زمانى- طهارت اهل کتاب و مشرکان"

    [2]أصل صحیح یدلّ على معنى واحد، و هو الستر و التغطیة،معجم مقاییس اللغه

    [3](کَفَر) الشَّی‌ءَ إِذَا غَطَّاهُ وَ هُوَ أَصْلُ البَابِ مصباح المنیر

    [4]مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 714الکُفْرُ فی اللّغة: ستر الشی‌ء،

    [5](کَفَرَ) بِالصَّانِعِ نَفَاهُ وَ عَطَّلَ وَ هُوَ الدَّهرِىُّ و المُلحِدُ وَ هُوَ (کَافِرٌ) و (کَفَرَةٌ) و (کُفَّارٌ) و (کَافِرُونَ)مصباح المنیر

    [6]کفر باللّه یکفر کفرا و کفرانا، و کفر النعمة و بالنعمة أیضا: جحدها.مصباح المنیر

    [7]الکفر: ضدّ الایمان، سمّى لأنّه تغطیة الحقّ.معجم مقاییس اللغه

    [8]التهذیب 10/ 193- قال اللیث: الکفر: نقیض الایمان، و قال اللیث: سمّى الکافر کافرا، لأنّ الکفر غطّى قلبه کلّه.

    [9]کفر باللّه یکفر کفرا و کفرانا، و کفر النعمة و بالنعمة أیضا: جحدها.مصباح المنیر

    [10]کذلک کفران النعمة: جحودها و سترها.معجم مقاییس اللغه

    [11]الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة؛ ج‌2، ص: 808الکافِرُ: اللیلُ المظلمُ، لأنَّه ستر کلَّ شى‌ء بظلمته.

     

    [12]یقال للفلاح کافر، لأنّه یکفر البذر، أى یستره.مصباح المنیر

    [13]یقال لمن غطّى درعه بثوب: قد کفر درعه.معجم مقاییس اللغه

    [14]یقال الکافر: البحر معجم مقاییس اللغه

    [15]النهر العظیم کافر،معجم مقاییس اللغه

    [16]و الکفر من الأرض: ما بعد من الناس لا یکاد ینزله و لا یمر به أحد. معجم مقاییس اللغه

    [17]کَفَرَ: بِاللّهِ (یَکْفُرُ) (کُفراً) و (کُفرَاناً) و (کَفَرَ) النِّعمَةَ وَ بِالنِّعمَةِ أَیْضاً جَحَدَهَامصباح المنیر

    الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة؛ ج‌2، ص: 807الکُفْرُ أیضاً: جُحُودُ النعمةِ، و هو ضدُّ الشکر. و قد کَفَرَهُ کُفُورًا و کُفْرَاناً. و قوله تعالى: إِنّ?ا بِکُلٍّ ک?افِرُونَ، أى جاحدون.

    معجم مقائیس اللغة؛ ج‌5، ص: 191الکُفْر: ضِدّ الإیمان، سمِّی لأنّه تَغْطِیَةُ الحقّ و کذلک کُفْران النِّعمة:

    جُحودها و سَترُها.

    [18] انما یکفر اذا جحد





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 11:41 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

     

    سوالات نحوی:

     

    1.      1. ترکیب ما در ما اعبد چیست؟ با توجه به اینکه (من) موصول للعاقل است آیا در این آیه (ما)ی موصوله مراد است یا مصدریه؟ 

     

    2.     2. دلیل تقدم لکم و لی بر دین آیا رساندن معنای انحصار در مذهب و عقیده است؟

     

    سوالات چینشی:

     

    1.     1. چرا سوره با تعبیر قل شروع شده است؟ آیا این نحوه شروع از طرف خداوند نشان از اهمیتی در مقول قول دارد؟یا اینکه این کلام خداست نه کلام رسول اکرم و برای ناامیدی کفار است؟

     

    2.     2. چرا از افرادی که به پیامبر پیشنهاد دادند با تعبیر کافرون یاد کرده؟آیا می خواهد تعریضی باشد که حق را فهمیده اند و انکار کرده اند و بر نمی گردند؟(علیزده، قراباغی)

     

    3.     3. چرا ندا آمده است و مثلا قل للکافرین نفرموده است؟آیا به خاطر این است که حضرت رسول در اجتماع آنها حضور یابد و مستقیم آنها را مورد خطاب قرار دهد؟ و به غرض استحکام در بیان ایات است؟(قره باغی)

     

    چرا برای ندای کافرون از ندای یا ایها استفاده کرد؟ آیا برای تحقیر است یا برای بیان دور بودن آنها از حقیقت؟

     

    چرا الکفرون فرمود و الذین کفروا مطرح نشد؟ آیا به خاطر ثبوت در کفر اینگونه آمده است؟

     

    4.     4. چرا از معبود تعبیر به (ما) آورده است در حالی که امکان استفاده از (من) نیز بود؟ آیا در آوردن ما ابهام انگیز بودن خدا و اعتقادات کافران نهفته است؟

     

    5.     5. چرا در آیه سوم با فعل شروع نکرد ولی در آیه قبلش با فعل شروع کرد؟ غیر از تفاوت در حدوث و ثبوت که تفاوت جمله اسمیه و فعلیه است نکته دیگری مطرح است؟

     

    6.      6. چرا برای اعلام برائت پیامبر از پیشنهاد مشرکان از واژه عبد و عبادت استفاده کرده؟ آیا این واژه نشان از ریشه اختلاف کافران با پیامبر اکرم دارد؟

     

    چرا در نفی عبادت پیامبر نسبت به معبودهای آنان، دو نوع تعبیر اسمیه و فعلیه آمده است؟(لا اناعابد، لا اعبد) اما در مورد نفی عباد کفار نسبت به معبود پیامبر فقط جمله اسمیه(لا انتم عابدون  ما اعبد) استعمال شده است؟

     

    7.     7. در آیه پایانی چرا تعبیر دین به کار رفته نه لکم الهکم ولی الهی؟ (علیزاده)

     

    سوالات ارتباطی:

     

    1. چرا برای مفهوم نفی عبادت کفار و نیز نفی عبادت پیامبر دو تعبیر آمده است ارتباط این تکرارها چیست؟

     

     

     

    2.     2. ارتباط آیه 6 با آیات قبل چیست؟ آیا بیان نتیجه است یا غرضی دیگر در کار است؟آیا بین کفر و عبودیت و دین ارتباطی هست؟ آیا لب دین عبودیت است؟

     

    فضای سوره:

     

    ·       * این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده که یک مطلب به چند تعبیر تکرار شده است؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟ در چه مرحله از برخورد پیامبر با کفار چنین عمل کرده است؟ آیا در جایی که تمام حجت ها انجام شده بود و آنها بر کفر خویش پایدار بودند؟

      





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/9/28 ::: ساعت 2:7 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

     ترکیب:

     

    معنای "ما":

     

     مجموع ذلک ثلاثة أقوال: 1- أنها کلها بمعنى الذی 2- أنها کلها مصدریة 3- أو الأولیان بمعنى الذی و الأخریان مصدریتان، و لقائل أن یقول لو قیل بأن الأولى و الثالثة بمعنى الذی و الثانیة و الرابعة مصدریة لکان حسنا حتى لا یلزم وقوع ما على أولی العلم.

     

    ترکیب "لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد"  با  "و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون مما اعبد"

     

    الف: تکرار للتاکید:

     

    1. برخی می گویند که  تکرار شده و برای تاکید است. این تاکید و تکرار باعث ناامیدی کافران از پرستش حضرت رسول نسبت به معبودهایشان می شود.

    2. تکرار به خاطر در خواست کفار، که تکرار می کردند که یک سال تو و یک سال ما عبادت معبودان همدیگر راداشته باشیم.

     

    ب: لیس التکرار للتوکید: چند بیان است.

     

    1.  تکرار برای تاکید نیست. بلکه از لحاظ زمانی با هم متفاوتند جمله اول و دوم برای زمان حال و دو جمله دیگر برای استقبال است. که در این صورت تاسیس است نه تاکید.

    2. لا اعبد برای نفی مستقبل است زیرا "لا" وقتی بر مضارع داخل می شود فقط برای نفی مستقبل است. معنا این چنین می شود که در آینده آنچه که از من طلب می کنیدکه بپرستم، عبادت نمی کنم. و شما هم در آینده انچه که من طلب می کنم نمی پرستید. جمله سوم لا انا عابد ما عبدتم یعنی نفی گذشته که من هرگز در گذشته نپرستیدم.   





  • کلمات کلیدی :

  • ::: جمعه 94/9/27 ::: ساعت 11:32 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

     

    قسمت دوم مراجعه به لغت:

     

    کفر:

     

    جمع بندی:

     

    کفر به معنای پوشاندن است.(معجم مقاییس اللغه، مصباح، تهذیب اللغه) اما پوشاندنی که همراه آگاهی است.(مصباح، به معنای حجد گرفته و جحود در لغت انکار مع العلم است) در عرف به این حالت می گویند فهمید و به روی خود نیاورد.زمانی که دیده یا شنیده است اماپنهان می کند که گویا اصلا چیزی ندیده و یا ­نشنیده است. شاید ضرب المثل شتر، دیدی، ندیدی. نزدیک به معنای لغوی کفر باشد.

     

     معنای پوشش در انواع استعمالات واژه کفر:

     

    ستر و تغطیه معمولا در انواع استعمالات کفر ثابت است. اما با وجود متعلقهای مختلف، مراتب کفر، شدت و ضعف پیدا می­کند. به عنوان مثال می­توان ازحدیثی (در پایین صفحه حدیث موجود است.)که  انواع کفر را بیان می­کند؛ چنین استفاده کرد:  در مرتبه های پایین گاهی متعلق کفر نعمت است. توضیحش چنین می­شود که : انسان می فهمد این نعمتی که در اختیار اوست، از ناحیه خداست. اما به روی خود نمی آورد و شکری انجام نمی دهد. گاهی متعلق کفر، کفر از دستورات خداست که فهمیده این دستور  به طور مشخص به او تعلق گرفته است. اما چنان رفتار می کند که اصلا دستوری نشنیده است.و چنین می پندارد که دستوری نیامده است. هم فهمیده  و هم می داند که این دستور خداست اما عکس العملش طوری است که انگار چیزی را نه دیده ونه شنیده. گاهی متعلق کفر وجود خداست. اینجا به معنای جحود است که معنای جحود انکار مع العلم است(مصباح و مقاییس) اینکه فهمیده خدایی وجود دارد و فهمیده است که آن خدا همانی است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله از آن سخن می گوید ولی با این آگاهی آن را انکار می کند و به آن کافر می شود.شناخت  را می پوشاند و چنین وانمود می کند که اصلا خدایی که محمد صلی الله علیه وآله می گوید، وجود ندارد.

     

    خلاصه:

     

    معنای اصلی کفر پوشاندن همراه با فهمیدن است. مراتبی دارد که بالاترین مرتبه اش جحود  نسبت به خدای متعال است. کافر در مرتبه بالایش، کسی است که فهمیده هستی خدایی دارد و همانی است که رسول می گوید اما با این علم و یقین آن را انکار می کند.

     

    کفر در سوره کافرون:

     

      همان مرتبه شدید است که جحود باشد. به دلیل اینکه آیات در مورد عبودیت و دین و ... است که نشان از کفر به وجود الله است. یعنی حق بر او مستقر(حدیث) شده است و پی به حقانیت باری تعالی برده است اما با این وجود می پوشاند و عالمانه و عامدانه انکار می کند.

     

    ترجمه:

     

    قل یا ایها الکافرون: بگو ای ناگرویدگان(ترجمه از کشف الاسرار، فیض الاسلام، روض الجنان)2. بگو ای انکارورزان(ترجمه از طاهری)

     

    معنای کفر در حدیث:

     

    عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً عَنْ یَسَارِهِ وَ زُرَارَةُ عَنْ یَمِینِهِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو بَصِیرٍ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِیمَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ فَقَالَ کَافِرٌ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ فَشَکَّ فِی رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ کَافِرٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ إِنَّمَا یَکْفُرُ إِذَا جَحَدَ.(جحد: انکار مع العلم. مقاییس و مصباح ) الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‌2، ص: 399

    تفاوت کفر و جحود:

     

    جحود مرتبه اعلای کفر است. عموم و خصوص مطلق است هر جحودی کفر هست اما هر کفری جحود نیست.

     

    وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ- 29/ 47

     

     

     

    و لا یخفى أنّ الجحود من مراتب الکفر، بل الجحود بمعناه العامّ یشمل جمیع مراتب الکفر: من الجحود باللّه تعالى، و بالرسالة، و الوصایة، و القیامة، و الآیات، و النعم الإلهیّة. "التحقیق فی کلمات القرآن."

     

    حدیث وجوه کفر:

     

    الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‌2، ص: 389

     

    1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودُ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَیْنِ وَ الْکُفْرُ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ کُفْرُ النِّعَمِ فَأَمَّا کُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَیْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ یُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِیَّةُ وَ هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ- وَ م?ا یُهْلِکُن?ا إِلَّا الدَّهْرُ وَ هُوَ دِینٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَیْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِیقٍ لِشَیْ‌ءٍ مِمَّا یَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ هُمْ إِلّ?ا یَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِکَ کَمَا یَقُولُونَ وَ قَالَ- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَو?اءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ ل?ا یُؤْمِنُونَ یَعْنِی بِتَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْکُفْرِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ جَحَدُوا بِه?ا وَ اسْتَیْقَنَتْه?ا أَنْفُسُهُمْظُلْماً وَ عُلُوًّا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ ک?انُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّ?ا ج?اءَهُمْ م?ا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّ?هِ عَلَى الْک?افِرِینَ فَهَذَا تَفْسِیرُ وَجْهَیِ الْجُحُودِ وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ ع- ه?ذ?ا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّم?ا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ وَ قَالَ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذ?ابِی لَشَدِیدٌ وَ قَالَ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ ل?ا تَکْفُرُونِ وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ تَرْکُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذْ أَخَذْن?ا مِیث?اقَکُمْ ل?ا تَسْفِکُونَ دِم?اءَکُمْ وَ ل?ا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِی?ارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ ه?ؤُل?اءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِی?ارِهِمْ تَظ?اهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْو?انِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُس?ارى? تُف?ادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْر?اجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِت?ابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَم?ا جَز?اءُ مَنْ یَفْعَلُ ذ?لِکَ مِنْکُمْ فَکَفَّرَهُمْ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ فَقَالَ فَم?ا جَز?اءُ مَنْ یَفْعَلُ ذ?لِکَ مِنْکُمْ إِلّ?ا خِزْیٌ فِی الْحَی?اةِ الدُّنْی?ا وَ یَوْمَ الْقِی?امَةِ یُرَدُّونَ إِلى? أَشَدِّ الْعَذ?ابِ وَ مَا اللّ?هُ بِغ?افِلٍ عَمّ?ا تَعْمَلُونَ وَ الْوَجْهُ الْخَامِسُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَحْکِی قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ ع- کَفَرْن?ا بِکُمْ وَ بَد?ا بَیْنَن?ا وَ بَیْنَکُمُ الْعَد?اوَةُ وَ الْبَغْض?اءُ أَبَداً حَتّ?ى تُؤْمِنُوا بِاللّ?هِ وَحْدَهُ یَعْنِی تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ وَ قَالَ یَذْکُرُ إِبْلِیسَ وَ تَبْرِئَتَهُ مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ-إِنِّی کَفَرْتُ بِم?ا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ وَ قَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّ?هِ أَوْث?اناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَی?اةِ الدُّنْی?ا ثُمَّ یَوْمَ الْقِی?امَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً یَعْنِی یَتَبَرَّأُ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ.
    کلینى، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8 جلد، دار الکتب الإسلامیة، تهران - ایران، چهارم، 1407 ه‍ ق

     

    عبد:

     

    جمع بندی:

     

    پذیرش قید از کسی یا چیزی (برخی به معنای انقاد گرفته بودند که مطاوعه قاد و رهبری کردن است یعنی فرمان بردار) ،بند چیزی شدن(انقاد)، خضوع، و ذلت (یعنی عدم توقع و کرنش نکردن) که بیشتر در عمل و رفتار دیده می شود.

     

    خلاصه:

     

     رام شدن و بند شدن در قیدی(بنده)، فرمانبردار که در معنای آن خضوع و ذلت نیز نهفته است.

     

    ترجمه:

     

     لا اعبد ما تعبدون: بندگی نخواهم کرد(طاهری)

     

    دین:

     

    جمع بندی، و خلاصه:

     

    و لا یخفى أنّ الدین بالفتح مصدر، و بالکسر اسم مصدر بمعنى ما حصل و تحصّل من المصدر فی الخارج، و هو نفس الحدث من حیث هو من دون نسبة الى ذات، فالدین هو الخضوع و الانقیاد، و الدین ذات الانقیاد و نفس هذا العمل من حیث هو من دون أن ینسب الى ذات. فیلاحظ فی مفهوم الدین نفس الانقیاد قبال مقرّرات معیّنة. کما فی الغسل و الغسل.

     

    در کتب لغت برای دین معانی متعددی ذکر شده است که جزاء، عادت، طاعت، خوار وبنده کردن، شان، حساب، قهر و غلبه سلطان، حکم، سیره و تدبیر متداول ترین آنهاست. دقت در موارد، این نکته را روشن می کند که اصل د راین ماده مفهوم انقیاد و رام بودن در برابر طرح و برنامه ای خاص است و به همین طرح و برنامه نیز به این اعتبار دین گفته می شود. لسان: ج 13ص 522-تاج العروس ج 6ص 2243-مقاییس ص 319-التحقیق ص 123(در آمدی بر فقه اخلاق ص 43، امیر غنوی)

     

     

     

     

     

      





  • کلمات کلیدی :

  • ::: جمعه 94/9/27 ::: ساعت 11:30 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >