سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی احمقان، چون سرابْ ناپدید می شود و چون مِه می پراکَنَد . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

نکات غیر تفسیری

1.     اشاره­ای به وجه نام گذاری سوره می کند.(در التحریر و التنویرمی گوید گذشتگان نامش را اذا جاء نصرالله می گفتند.ولی در مصاحف نصر ، فتح ، تودیع نام گرفته. روح المعانی فقط اشاره به نام اذاجاء و تودیع دارد.روح المعانی قرن13-التحریرقرن14 ).س: نامهای سور با چه فرآیندی شکل گرفته وآیا اهمیت تفسیری دارد یا خیر؟

2.     اشاره می کند به مدنی بودن یا مکی بودن آیات(می گوید بنابر تعریف صحیح تر از مدنی این سوره مدنی است.).یک شاهد می آورد برای مدنی بودن و اینکه: ابن عباس گفته آخرین سوره ای است که یکجا نازل شده و اشاره دارد بر از بین رفتن کامل بت پرستی و ظهور دین.) س: تعاریف کدامند؟مکی یا مدنی بودن چه قرائنی برای فهم و برداشت ایجاد می کند؟

3.        بحثی می کند در زمان نزول آیه که آیا در حجه الوداع بوده یا بعد از فتح خیبر.و بنظر استفاده­اش برای مدنی یا مکی بودن است.

4.        اشاره می کند به اینکه گفته شده این سوره یک چهارم قرآن است. ولی می گوید وجهی نیافته برایش.

 


 

نکات تفسیری

تفسیر روح المعانی-سوره نصر

معنای نصرالله

وجه 1:متعدی با علی: اعانه ویاری رساند وغلبه دادن بر دشمن

وجه2:اگر متعدی با من بشود به معنی حفظ است. وفتح متضمن معنای نصر به معنی اعانه هست. در این صورت دو نصر در کلام خواهد بود. یکی حفظ و دیگری اعانته بر پیروزی

لکن ظاهر این است که معنی اول باشد.

مراد از النصر:

کمک­هایی است که در فتح مکه و غلبه بر قریش به پیامبر شده است.(اینکه مراد صلح حدیبیه یا قضیه یمن باشد را نمی پذیرد)

مراد از فتح:

فتح مکه است. بنابراین نصر را هم حمل می کنیم بر یاری هایی که در فتح مکه به پیامبر شده است.

نکته غیر تفسیری:

 اگر سوره قبل از فتح مکه نازل شده باشد بنابراین اذا ظرف مستقبل است و متعلق به فسبح و متضمن معنای اعلام. واگر بعد از فتح مکه باشد در متعلق اذا اقوال مختلف است.1-اذا ظرف ماضی است و متعلق به مقدر2-اذا ظرف مستقبل است ومعنای استقبالی که باید در این صورت درست کنیم این است که 1- ...2-...3- اینکه مراد از نصر وفتح جنس ایندو باشد بنابراین شامل نصرو فتح مکه و سایر نصرها وفتح­ها می شود بنابراین اذا معنای استقبالی هم پیدا می کند)

 

معنای الناس و دین الله

و النَّاسَ العرب و دِینِ اللَّهِ ملة الإسلام التی لا دین له تعالى یضاف إلیه غیرها

معنای افواجا و دخول فوج فوج مردم

و الأفواج جمع فوج و هو على ما قال الراغب: الجماعة المارة المسرعة و یراد به مطلق الجماعة.

و المراد بدخول الناس فی دینه تعالى أفواجا أی جماعات کثیرة إسلامهم من غیر قتال و قد کان ذلک بین فتح مکة و موته علیه الصلاة و السلام، و کانوا قبل الفتح یدخلون فیه واحدا واحدا و اثنین اثنین‏

مخاطب در و رایت الناس و معنای رویت

 و الظاهر أن الخطاب فی رَأَیْتَ للنبیّ علیه الصلاة و السلام و الرؤیة بصریة أو علمیة متعدیة لمفعولین...

  ?  (. و قال عصام الدین: یحتمل أن یکون الخطاب فی رَأَیْتَ النَّاسَ عاما لکل مؤمن ثم قال: و ما یختلج فی القلب أن المناسب بقوله تعالى یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً أن یحمل قوله سبحانه وَ الْفَتْحُ على فتح باب الدین علیهم انتهى. و کلا الأمرین کما ترى.) ایشان نمی پذیرد مخاطب هر مومنی باشد.گویا خلاف ظاهراست.

مراد از تسبیح و معنای فسبح بحمد ربک

مراد از تسبیح، تنزیه است نه تلفظ به سبحان الله/و مراد از فسبح بحمد ربک این که خدارا از آنچه مبرا است منزه کنی و برآنچه شایسته اوست ثنا گویی. و اینکه ایندو را باهم آورده بخاطر بزرگی نعمتی است که به پیامبر داده شده است. در این صورت باء برای ملابسه است.( و المعنى على الجمع بین تسبیحه تعالى و هو تنزیهه سبحانه عما لا یلیق به عز و جل من النقائص و تحمیده و هو إثبات ما یلیق به تعالى من المحامد له لعظم ما أنعم سبحانه به علیه علیه الصلاة و السلام)

  ?   اقوال دیگر

  ?تسبیح برای تنزیه از عاجز بودن خدادر تاخیر انداختن فتح مکه است و حمد برای اینکه آنرا تاخیر انداخته است. چراکه زمان هر امری به اقتضای حکمت خداست.(و قیل: أی نزهه تعالى عن العجز فی تأخیر ظهور الفتح و أحمده على التأخیر، وصفه تعالى بأن توقیت الأمور من عنده لیس إلا لحمکة لا یعرفها إلّا هو عز و جل و هو کما ترى‏)

    ?تسبیح بحمد یعنی تنزیه خداوند با آنچه خودش خودش را حمد کرده است. زیرا هر تسبیحی ممدوح نیست.باء برای استعانت است.(و جوز أن تکون الباء للاستعانة و الحمد مضاف إلى الفاعل أی سبحانه بما حمد سبحانه به نفسه. قال ابن رجب: إذ لیس کل تسبیح بمحمود، فتسبیح المعتزلة یقتضی تعطیل کثیر من الصفات و قد کان بشر المریسی یقول: سبحان ربی الأسفل تعالى اللّه عن ذلک علوا کبیرا. و الظاهر الملابسة

  ?تسبیح مجاز باشد از تعجب. به علاقه سببیت. و امر به تسبیح هم در صیغه تعجب به معنی امر نیست.پس یعنی از این فتح که به ذهن هیچ کس خطور نمی کند متعجب خواهی شد.

( و جوز أن یکون التسبیح مجازا عن التعجب بعلاقة السببیة فإن من رأى أمرا عجیبا قال: سبحان اللّه، أی فتعجب لتیسیر اللّه تعالى ما لم یخطر ببالک و بال أحد من أن یغلب أحد على أهل الحرم، و أحمده تعالى على صنعه و هذا التعجب تعجب متأمل شاکر یصح أن یؤمر به و لیس الأمر بمعنى الخبر بأن هذه القصة من شأنها أن یتعجب منها کما زعم ابن المنیر. و التعلیل بأن الأمر فی صیغة التعجب لیس أمرا ، بین السقوط. )

نعم هذا الوجه لیس بشی‏ء و الأخبار دالة على أن ذلک أمر له صلّى اللّه علیه و سلم بالاستعداد للتوجه إلى ربه تعالى و الاستعداد للقائه بعد ما أکمل دینه و أدى ما علیه من البلاغ. و أیضا ما ذکرناه من الآثار آنفا لا یساعد علیه.

  ?مراد از تسبیح صلاه است( و قیل:المراد بالتسبیح الصلاة لاشتمالها علیه ... و على کل لیس فیها دلیل على أن المراد بالتسبیح الصلاة و الأخبار أیضا تساعد على خلافه‏)

مراد از واستغفره و استغفار پیامبر

همه افراد از ادائ حق اطاعت خداوند آنطور که شایسته مقام­اش است قاصرند و هرقدر معرفت انسانها بیشتر شود به این قصورش بیشتر پی می برد.و عبادت پیامبر هرچند فوق بندگان است ولی چون نظر به عظمت پروردگار می کند ناچیز می پندارد و به استغفار روی می آورد.( و أنت تعلم أن کل أحد مقصر عن القیام بحقوق اللّه تعالى کما ینبغی و أدائها على الوجه اللائق بجلاله جل جلاله و عظمته سبحانه و إنما یؤدیها على قدر ما یعرف، و العارف یعرف أن قدر اللّه عز و جل أعلى و أجلّ من ذلک فهو یستحی من عمله و یرى أنه مقصر، و کلما کان الشخص باللّه تعالى أعرف کان له سبحانه أخوف و برؤیة تقصیره أبصر فیمکن أن یکون استغفاره علیه الصلاة و السلام لما یعرف من عظیم جلال اللّه تعالى و عظمته سبحانه فیرى أن عبادته و إن کانت أجل من عبادة جمیع العابدین دون ما یلیق بذلک الجلال و تلک العظمة التی هی وراء ما یخطر بالبال فیستحیی و یهرع إلى الاستغفار. )

اقوال:

  ?قیل لأنه کان دائما فی الترقی فإذا ترقى إلى مرتبة استغفر لما قبلها.

  ?   و قیل مما هو فی نظره الشریف خلاف الأولى بمنصبه المنیف.

  ?   و قیل: عما کان من سهو و لو قیل النبوة

  ?و قیل لتعلیم أمته صلّى اللّه علیه و سلم،

  ?و قیل هو استغفار لأمته علیه الصلاة و السلام أی و استغفره لأمتک و جوز بعضهم کون الخطاب فی رَأَیْتَ عاما و قال: هاهنا یجوز حینئذ أن یکون الأمر بالاستغفار لمن سواه علیه الصلاة و السلام و إدخاله صلّى اللّه علیه و سلم فی الأمر تغلیب و هذا خلاف الظاهر جدا،

علت امر پیامبر به استغفار

و المشهور أن ذلک للدلالة على مشارفة تمام أمر الدعوة و تکامل أمر الدین و الکلام

علت تقدم تسبیح و حمد بر استغفار

تسبیح و حمد توجه به ذات خالق است و استغفار توجه به ذات عبد و تقصیراتش/از باب تعلیم ادب دعاست.

( ففی الأمر بالاستغفار .... و إن کان مشتملا على التعلیق و تقدیم التسبیح ثم الحمد على الاستغفار

  ?   قیل على طریقة النزول من الخالق إلى الخلق کما قیل: ما رأیت شیئا إلا و رأیت اللّه تعالى قبله لأن جمیع الأشیاء مرایا لتجلیه جل جلاله و ذلک لأن فی التسبیح و الحمد توجها بالذات لجلال الخالق و کماله، و فی الاستغفار توجها بالذات لحال العبد و تقصیراته و یجوز أن یکون تأخیر الاستغفار عنهما لما أشرنا إلیه فی مشروعیة تعقیب العبادة بالاستغفار

  ?   و قیل فی تقدیمها علیه تعلیم أدب الدعاء و هو أن لا یسأل فجأة من غیر تقدیم الثناء على المسئول منه.)

مراد از کان و توابا در انه کان توابا

إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً أی منذ خلق المکلفین أی مبالغا فی قبول توبتهم فلیکن المستغفر التائب متوقعا للقبول فالجملة فی موضع التعلیل لما قبلها

چرا گفته توابا و نگفته غفارا- با اینکه بنظر مناسب استغفار، صفت غفار است

  ?   چون استغفار زمانی نافع است که با توبه همراه باشد(استغفار اگر به تنهایی ذکر شود طلب مغفرت مقرون به توبه است و اگر همراه توبه بیاید فقط طلب مغفرت است-وجه دیگر: استغفار به تنهایی طلب حفظ شدن از شر گناه گذشته و پشیمانی برآن و طلب حفظ شدن از شر آینده با عزم بر ریشه کنی آن است ولی مقرون به توبه به معنی اول است که اگر با ندم همراه باشد صرف دعاست.)

  ?   و قال بعض الأفاضل إن فی الآیة احتباکا و الأصل" و استغفره إنه کان غفارا و تب إلیه إنه کان توابا" و أیّد بما قدمناه من حدیث الإمام أحمد و مسلم عن عائشة رضی اللّه تعالى عنها

 

 





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 93/11/7 ::: ساعت 11:16 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    ترجمه تفسیر المیزان

    تفسیر پرتویی از قرآن

    عناوین نکات تفسیری بیان شده

        -

         زیرا اصل رسالت و چگونگى ابلاغ آن و هدایت مردم و تربیت مردان مؤمن و مجاهد و تمرکز مسلمانان در مدینه، همه با هدایت وحى بود.

    وجه اضافه شدن نصر به الله

     

        -

    مقصود از الناس همان مردم جزیرة العرب بود که اگر تسلیم نمیشدند، اسلام از دیوارهاى سخت تعصب آنها بیرون نمیرفت

    مراد از الناس

     

    راغب در مفردات مى‏گوید کلمه" فوج" به معناى جماعتى است که به سرعت عبور کنند، و جمع این کلمه" افواج" مى‏آید «1». و بنا به گفته وى معناى" داخل شدن مردم در دین خدا افواجا" این است که جماعتى بعد از جماعتى دیگر به اسلام در آیند

    اشعار دارد بچگونگى اسلام آن مردم. پیش از آمدن نصر و فتح، که پنهانى و پراکنده بود. و پس از آن، گروه گروه و آشکارا به اسلام گرائیدند

    نکته ای که تعبیر ا فواجا می رساند

        - از آنجایى که این نصرت و فتح اذلال خداى تعالى نسبت به شرک، و اعزاز توحید است، و به عبارتى دیگر این نصرت و فتح ابطال باطل و احقاق حق بود، مناسب بود که از جهت اول سخن از تسبیح و تنزیه خداى تعالى برود، و از جهت دوم- که نعمت بزرگى است- سخن از حمد و ثناى او برود، و به همین جهت به آن جناب دستور داد تا خدا را با حمد تسبیح گوید    .

     

    -البته در این میان وجه دیگرى براى توجیه و مناسبت این دستور هست، و آن این است که حق خداى عز و جل که رب عالم است، بر بنده‏اش این است که او را با صفات کمالش ذکر کند و همواره بیاد نقص و حاجت خود بیفتد، و چون فتح مکه باعث شد رسول خدا (ص) از گرفتاریهایى که در از بین بردن باطل و قطع ریشه فساد داشت فراغتى حاصل کند، دستورش داد که از این به بعد که فراغتت بیشتر است، به یاد جلال خدا- که تسبیح او است- و جمالش- که حمد او است و نقص و حاجت خودش، که استغفار است- بپردازد، و معناى استغفار در مثل رسول خدا (ص) که آمرزیده هست، درخواست ادامه مغفرت است، چون احتیاج به مغفرت از نظر بقاء عینا مثل احتیاج به حدوث مغفرت است، (دقت فرمایید).

    - و این استغفار از ناحیه آن جناب تکمیل شکرگزارى است، و ما در آخر جلد ششم این کتاب گفتارى در معناى آمرزش گناه گذراندیم    .

        - یعنى در حال شعور به نعمت و جمال و سپاس پروردگارت او را تسبیح نما    .

    -.. امر به تسبیح و استغفار که در این سوره و بعد از رسیدن نصر و فتح آمده براى شکر این نعمت نبوده. این امر پس از انجام رسالت و گسترش و پایه گرفتن آن، در واقع امر به برگشت آن حضرت بافق درخشان جلال و عظمت بوده، همان افق اعلایى که پیش از امر بقیام و دعوت، منجذب بآن و مستغرق در آن بود و اگر سائق وحى و فرمان رسالت نبود نمیخواست آنى از آن منصرف شود....

    همین انصراف از عالم نور و جلال و تنزل و دمسازى با خلق، گناه آنها و همین نیز طریق تکامل و حرکت از خلق آنها میباشد و با این نزول و صعود از فرشتگان که جایگاه ثابت و معلومى دارند برتر میگردند. آنها پس از آنکه بندهایى را باز و بندیانى را آزاد کردند و راه خروج از دخمه‏ها را گشودند، به خود و موطن اولى خود باز میگردند «1» و به تسبیح و حمد پروردگار مى‏پردازند و از گرد گناهى که در فرود آمدن بسوى خلق و اندک غفلتها، بر چهره روح تابناکشان مى‏نشیند خود را میزدایند: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ... إ

    -...این امر به تسبیح و استغفار که در پى‏آمدن نصر و فتح آمده، چون غیر از تسبیح و حمد همیشگى آن حضرت بوده که در آیات دیگر به آن امر شده، اشعار و اشاره به انجام رسالت و پایان زندگى آن حضرت دارد.

     

    مراد از تسبیح بحمد و استغفار و چرایی امر به تسبیح و استغفار بعد از نصر وفتح

     -

    صفت مبالغه تواب بجاى غفار، آمادگى بسیار پروردگار را میرساند براى پذیرش توبه و جذب تائب.

     

    چرایی ذکر تواب بجای غفار

    در انه کان توابا

     

    - منظور از" نصر" و" فتح"- آن طور که بعضى «1» از مفسرین پنداشته‏اند- جنس نصرت و فتح نیست، تا آیه شریفه با تمامى مواقفى که خداى تعالى پیامبرش را یارى نموده و بر دشمنان پیروز کرده منطبق شود، مثلا با ایمان آوردن انصار و اهل یمن هم منطبق گردد، چون با آیه" وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً" نمى‏سازد، زیرا اسلام آوردن انصار و اهل یمن و سایر مسلمانان که قبل از فتح مکه مسلمان شدند فوج فوج نبوده.

    -و نیز منظور آیه، صلح حدیبیه که خداى تعالى آن را در آیه" إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً" فتح خوانده نمى‏تواند باشد، براى اینکه آیه بعدى با آن انطباق ندارد، و در صلح حدیبیه مردم فوج فوج داخل اسلام نشدند.

    پس روشن‏ترین واقعه‏اى که مى‏تواند مصداق این نصرت و فتح باشد، فتح مکه است، چون فتح مکه در حیات رسول خدا (ص) و در بین همه فتوحات، ام الفتوحات و نصرت روشنى بود که بنیان شرک را در جزیرة العرب ریشه کن ساخت.

    و مؤید این نظریه وعده نصرتى است که در ضمن آیات نازله در باره حدیبیه داده و فرموده:" إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً" «2»، چون بسیار نزدیک به ذهن است که منظور از فتح و نصر عزیز، همان فتح مکه باشد، چون تنها فتحى که مرتبط با فتح حدیبیه باشد همان فتح مکه است که دو سال بعد از صلح حدیبیه اتفاق افتاد.

    -و این نظریه به ذهن نزدیک‏تر است، تا آیه را حمل کنیم بر اجابت دعوت حقه از ناحیه اهل یمن و دخول بدون خونریزیشان در اسلام، پس نزدیک‏تر به اعتبار همان است که بگوییم: مراد از نصر و فتح، نصرت رسول خدا (ص) بر کفار قریش، ومراد از فتح، فتح مکه است. و نیز بگوییم این سوره بعد از صلح حدیبیه و بعد از نزول سوره فتح و قبل از فتح مکه نازل شده است

    .

    مراد از نصر وفتح و نقد اقوال دیگران

    و مراد از" دین اللَّه" همان اسلام است، چون خداى تعالى به حکم آیه" إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ" «2» غیر اسلام را دین نمى‏داند.

     

    مراد از دین الله





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/10/17 ::: ساعت 9:3 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    نکات اضافی روش تفسیری علامه در المیزان-سوره نصر:

    1.      در تفسیر وجوهی که دیگران گفته اند را نقد و بررسی می کند.

    2.      روایات مربوط به شان نزول و یا وقایع تاریخی را به نقل از مجمع البیان می آورد.

    نکات تفسیری ارائه شده در المیزان:

    1.      مراد از نصر وفتح و نقد اقوال دیگران(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏20، ص: 376)

    -          لیس المراد بالنصر و الفتح جنسهما حتى یصدقا على جمیع المواقف التی أید الله فیها نبیه ص على أعدائه و أظهر دینه على دینهم کما فی حروبه و مغازیه و إیمان الأنصار و أهل الیمن کما قبل إذ لا یلائمه قوله بعد: «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً».

    -          و لیس المراد بذلک أیضا صلح الحدیبیة الذی سماه الله تعالى فتحا إذ قال «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»: الفتح: 1 لعدم انطباق الآیة الثانیة بمضمونها علیه.

    و أوضح ما یقبل الانطباق علیه النصر و الفتح المذکوران فی الآیة هو فتح مکة الذی هو أم فتوحاته «ص» فی زمن حیاته و النصر الباهر الذی انهدم به بنیان الشرک فی جزیرة العرب.

    و یؤیده وعد النصر الذی فی الآیات النازلة فی الحدیبیة «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً»: الفتح: 3 فإن من القریب جدا أن یکون ما فی الآیات وعدا بنصر عزیز یرتبط بفتح الحدیبیة و هو نصره تعالى نبیه «ص» على قریش حتى فتح مکة بعد مضی سنتین من فتح الحدیبیة.

    -          و هذا الذی ذکر أقرب من حمل الآیة على إجابة أهل الیمن الدعوة الحقة و دخولهم فی الإسلام من غیر قتال، فالأقرب إلى الاعتبار کون المراد بالنصر و الفتح نصره تعالى نبیه «ص» على قریش و فتح مکة، و أن تکون السورة نازلة بعد صلح الحدیبیة و نزول سورة الفتح و قبل فتح مکة.

    2.      مراد از افواجا:   قال الراغب: الفوج الجماعة المارة المسرعة، و جمعه أفواج. انتهى. فمعنى دخول الناس فی دین الله أفواجا دخولهم فیه جماعة بعد جماعة،

    3. مراد از دین الله: و مراد از" دین اللَّه" همان اسلام است، چون خداى تعالى به حکم آیه" إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ" «2» غیر اسلام را دین نمى‏داند  .

    4.      وجه امربه تسبیح و استغفار بعد از نصر وفتح و معنای استغفار پیامبر :

    -          لما کان هذا النصر و الفتح إذلالا منه تعالى للشرک و إعزازا للتوحید و بعبارة أخرى إبطالا للباطل و إحقاقا للحق ناسب من الجهة الأولى تنزیهه تعالى و تسبیحه، و ناسب من الجهة الثانیة- التی هی نعمة- الثناء علیه تعالى و حمده فلذلک أمره «ص» بقوله: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ».

    -          و هاهنا وجه آخر یوجه به الأمر بالتسبیح و التحمید و الاستغفار جمیعا و هو أن للرب تعالى على عبده أن یذکره بصفات کماله و یذکر نفسه بما له من النقص و الحاجة و لما کان فی هذا الفتح فراغه «ص» من جل ما کان علیه من السعی فی إماطة الباطل و قطع دابر الفساد أمر أن یذکره عند ذلک بجلاله و هو التسبیح و جماله و هو التحمید و أن یذکره بنقص نفسه و حاجته إلى ربه و هو طلب المغفرة

    -          و معناه فیه «ص»- و هو مغفور- سؤال إدامة المغفرة فإن الحاجة إلى المغفرة بقاء کالحاجة إلیها حدوثا فافهم ذلک، و بذلک یتم شکره لربه تعالى و قد تقدم «1» کلام فی معنى مغفرة الذنب فی الأبحاث السابقة.

    5.      و قوله: «إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»

       تعلیل للأمر بالاستغفار لا یخلو من تشویق و تأکید.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/10/17 ::: ساعت 9:2 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر

    روش تفسیری پرتوی از قرآن در سوره نصر:

    1. استفاده از اعراب برای بیان نکات تفسیر
    2. بیان ارتباط برخی آیات سوره مورد بررسی وآیات سور دیگر
    3. استفاده از روایات ذیل آیات به عنوان شاهد برخی نکات تفسیری بیان شده
    4. جمع بندی و بیان یک پیام کلی
    5. بیان ارتباط سور به یکدیگر و نکات تفسیری مستفاد از این ارتباط(ظاهرا مبنای ایشان هم این است که چینش سور توسط معصوم انجام شده است)
    6. بررسی عروضی آیات و بیان تناسب وزن کلمات و آیات با محتوای سوره

       نکات تفسیری ارائه شده در این تفسیر:

    1. وجه اضافه شدن نصر به الله:

    و چون اسباب و شرائط این نصر با فرمان و هدایت خداوند بود به اسم جامع او اضافه شده: «نصر اللَّه» زیرا اصل رسالت و چگونگى ابلاغ آن و هدایت مردم و تربیت مردان مؤمن و مجاهد و تمرکز مسلمانان در مدینه، همه با هدایت وحى بود. تا پس از آن کوششها و شکستها و پیروزیها در سال هشتم مکه فتح شد. و سرآغاز دیگر فتوحات گردید.

    1. مراد از الناس

    مقصود از الناس همان مردم جزیرة العرب بود که اگر تسلیم نمیشدند، اسلام از دیوارهاى سخت تعصب آنها بیرون نمیرفت. چنان که پس از روى آوردن آنها به دین خدا، هم اسلام خود پیش رفت و هم وسیله پیشرفت آن شدند.

    1.    نکته ای که تعبیر ا فواجا می رساند

    افواجا، حال براى ضمیر یدخلون است و اشعار دارد بچگونگى اسلام آن مردم پیش از آمدن نصر و فتح، که پنهانى و پراکنده بود. و پس از آن، گروه گروه و آشکارا به اسلام گرائیدند و به حاکمیت توحید  و احکام آن گردن نهادند. و از حاکمیت بتها و تقالید و اندیشه‏هاى جاهلیت آزاد شدند و زمینه براى تفکر آزاد فراهم شد، تا شاید با گذشت زمان قلوب یک یک آنان را پرتو ایمان فراگیرد و یکسر دگرگونشان سازد

     

    1.    مراد از تسبیح بحمد و استغفار و چرایی امر به تسبیح و استغفار بعد از نصر وفتح

    فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً: فسبح ... جواب اذا جاء، است. بحمد ربک، حال براى ضمیر فسبح یا خود بمعناى حال میباشد: «فسبح متلبسا، مستشعرا، بحمد ربک، یا- حامدا»- مانند «اخرج بسلاحک متسلحا»: تسبیح نما در حالى که خود مستشعر یا متلبس یا در حال حمد پروردگارت باشى. یعنى در حال شعور به نعمت و جمال و سپاس پروردگارت او را تسبیح نما  .

    ...پس امر به تسبیح و استغفار که در این سوره و بعد از رسیدن نصر و فتح آمده براى شکر این نعمت نبوده. این امر پس از انجام رسالت و گسترش و پایه گرفتن آن، در واقع امر به برگشت آن حضرت بافق درخشان جلال و عظمت بوده، همان افق اعلایى که پیش از امر بقیام و دعوت، منجذب بآن و مستغرق در آن بود و اگر سائق وحى و فرمان رسالت نبود نمیخواست آنى از آن منصرف شود. آن اوامر پى در پى و توجه بمسؤولیت بود که آن حضرت را بسوى خلق و قیام برسالت راند. و اگر این اوامر نبود، بسائق روحى و انجذاب اولى خود همى خواست که بهمان عالم نورى که در خلوت گزینى غار حراء داشت برگردد و پیوسته در تسبیح و حمد و هماهنگ با ملاء اعلى باشد: «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ  ».

    پیمبران و مردان الهى نخست بمقام شایسته و افق عالى و اعلى و مراتب تجلى میرسند، سپس باید بسوى خلق برگردند تا چشمهاى بتاریکى انس گرفته آنها را باز کنند و بندهاى آنها را بگشایند. آنها در این رسالت دچار رنج روحى خود و ناسازگارى بندیان چشم بتاریکى گشوده میشوند. زیرا مأمورند تا به درون دخمه‏هاى تاریک طبیعت و خلال نفوس خلق سرکشى کنند و نور خیره کننده‏اى که با خود آورده‏اند در میان آنها برافروزند و خفتگان را بیدار نمایند. قهرا این خفتگان بتاریکى انس گرفته هراسناک میشوند و با آنها مى‏ستیزند  .

    همین انصراف از عالم نور و جلال و تنزل و دمسازى با خلق، گناه آنها و همین نیز طریق تکامل و حرکت از خلق آنها میباشد و با این نزول و صعود از فرشتگان که جایگاه ثابت و معلومى دارند برتر میگردند. آنها پس از آنکه بندهایى را باز و بندیانى را آزاد کردند و راه خروج از دخمه‏ها را گشودند، به خود و موطن اولى خود باز میگردند «1» و به تسبیح و حمد پروردگار مى‏پردازند و از گرد گناهى که در فرود آمدن بسوى خلق و اندک غفلتها، بر چهره روح تابناکشان مى‏نشیند خود را میزدایند: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ... إ

    ...این امر به تسبیح و استغفار که در پى‏آمدن نصر و فتح آمده، چون غیر از تسبیح و حمد همیشگى آن حضرت بوده که در آیات دیگر به آن امر شده، اشعار و اشاره به انجام رسالت و پایان زندگى آن حضرت دارد.

     

     

    1. چرایی ذکر تواب بجای غفار

    ِنَّهُ کانَ تَوَّاباً  .  :کان، دلالت بلزوم صفت توبه پذیرى پروردگار، دارد و صفت مبالغه تواب بجاى غفار، آمادگى بسیار پروردگار را میرساند براى پذیرش توبه و جذب تائب  .

    1.   (بنظر نکته تفسیری نیست): تمام مراحل زندگی رسول تحت هدایت خدا بوده/هر انسانی در زندگی مراحلی دارد وباید داشته باشد:

    از مجموع آیات و اشارات این سوره چنین برمى‏آید که سراسر حیات رسول خدا «ص» و مراحل آن مورد نظر خاص خداوند بوده و در هر مرحله وظیفه‏اى داشته که با انجام آن و قیام برسالت و هدایت، زندگیش پایان یافته. مراحل زندگى روحى آن حضرت، پس از چهل سالگى به سه دوره تنظیم یافته و مشخص شده: نخست دوره انعزال و تفکر و تقرب و آمادگى براى تجلى وحى. دوم دوره قیام برسالت و هدایت خلق. سوم تسبیح و استغفار و آمادگى براى بازگشت بسوى پروردگار  .

    هر انسان عالیقدر و بلند اندیشى که خود را از حکم غرائز و شهوات حیوانى برتر داند و در برابر خالق و خلق احساس بمسؤولیت داشته باشد و از روش آن رسول گرامى پیروى نماید، باید مراحل زندگى خود را بهمان ترتیب تنظیم نماید: نخست خرد خود را براى دریافت مبادى و غایات زندگى و مسئولیتهایى که بعهده دارد بکار برد. همین که این اصول را دریافت، در حد تشخیص و توان و محیط مسئولیت خود در انجام رسالتى که دارد قیام نماید تا راه خیرى را براى خلق باز نماید و مردمى را به آنچه باید و نباید آشنا کند و ذهنهایى را روشن گرداند و ستمگرى را از ستم بازدارد و بندى از بندگان بگشاید. بعد از انجام اینگونه فرائض عمومى است که دوره برکنارى و تقاعدش میرسد و باید یکسر روى بخدا آرد و به تسبیح و استغفار پردازد و چشم امید به محصول کوشش و کارش داشته، و در انتظار دعوت پروردگارش باشد  .

    با این تنظیم و ترتیب هر انسانى میتواند از سرمایه عمرش بهره بردارد و رسالتى را انجام دهد. انسان براى همین به دنیا مى‏آید و از آن رخت برمى‏بندد  .

    1.   (بنظر نکته تفسیری نیست): وجه آمده سوره نصر بعد از کافرون(البته شاید ارتباطی را نگوید لذا بنظر نکته تفسیری نیست)

    پس از اعلام و فرمان مؤکد و قاطع سوره الکافرین که راه هر گونه تفاهم و نشاندادن روى تسامح و سازش با کافرین را بست و گویا رسول اکرم (ص) را درباره پیشرفت سریع اسلام آن چنان که مورد انتظارش بود نگران نمود (شاید امر باستغفار اشاره به همین باشد)، این سوره افق آینده و آمدن نصر و فتح را مینمایاند  .

    1.   (بنظر نکته تفسیری نیست) تناسب وزن وآهنگ سوره با محتوا

    اداى حروف و حرکات آیات این سوره، باز شدن این افق و پیوستگى نصر و فتح، و امتداد حیات و ابدیت رسول خدا (ص) و دعوتش را مینمایاند.

    هر یک از آیات این سوره سه ایقاع «فصل کلمات» دارد: «إِذا جاءَ- نَصْرُ اللَّهِ- وَ الْفَتْحُ. وَ رَأَیْتَ النَّاسَ- یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ- أَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ- وَ اسْتَغْفِرْهُ- إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً- طول هر آیه و ایقاعات آن نسبت بسابق بیشتر، و فصل آخر هر آیه بتناسب جو معانى متغیر است. فصل آخر اولین آیه، با وزن فعل «فتح» منظرى را میگذراند تا نظر وسیع دیگر «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ ...» را بنمایاند که به فصل ممتد افعالا «افواجا» منتهى میشود. آیه سوم با آهنگ دو امر انگیزنده، و امتداد آخرین ایقاع «- انه کان» و فصل «فعالا ... توابا» افق حیات ممتد و بى‏پایان را مى‏نمایاند.

    وزن و هیئت فعلى خاصى که در این سوره آمده: و استغفره، است.

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 93/10/17 ::: ساعت 9:1 صبح :::   توسط ابراهیمی 
    نظرات شما: نظر
    <      1   2   3      >