بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1)فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)
گروه مباحثه: آقایان کاظمی، موذنی و علیزاده
روش طرح سوالات:
1- مشخص کردن قسمتهایی که جای تامل و سوال وجود دارد.
2- مطرح کردن سوالات مختلف.
3- غربال سوالات بر اساس چینشی و ارتباطی و فضا
4- دقت در اینکه سوالات باعث فکر شود نه برای مهارت تجزیه ترکیب و ...
طرح سوالات مختلف بدون غربال:
1. در وجود مخاطب چه شک و ابهامی وجود دارد که سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟
2. تفاوت انی با انا در چیست؟
3. نوع (ال) در الکوثر چیست؟
4. مصداق کوثر چیست؟
5. در چه دوره ای کوثر عطا شده قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد؟
6. ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت چیست؟
7. ثمرات کوثر در زندگی من چیست؟
8. آیا می توان کوثر را به معنای عامی گرفت که شامل نهر، اولاد و قرآن و ... شود؟
9. چرا از وصف لربک استفاده شده است نه الله و ... ؟
10.چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟
11.در تقدیم صلات بر نحر نکته ای نهفته است؟
12.امر به صلات قبلا بوده این صلات چه نوع نمازی است؟
13.ارتباط کوثر و ابتر چیست چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟
14.تاکیدهای متفاوت نشانگر چیست؟ (ان، هو الابتر، جمله اسمیه)
15.چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟
16.چرا ان شانئک هو الابتر، خداوند مثل آیه اول به خودش نسبت نداده است؟
17.ارتباط بین اعطاء کوثر با امر به نماز و نحر چیست؟
18.ارتباط ابتر با کوثر چیست؟
19.چرا پس از اعطاء می توانست روی معطا یا روی فرد عطاشده یا روی خودش چرا خواسته را بیان می کند؟
تنظیم سوالات:
سوالات چینشی:
1. (ال) در الکوثر چه نوع الف و لامی است؟آیا عهدذهنی است که وحی و قرآن باشد یا استغراق است و شامل همه چیز می شود؟
2. چرا سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟ آیا تاکید برای رفع شک یا برای قوت قلب دادن یا اهمیت و ضرورت اعطاء آمده است؟
3. چرا با عبارت انی نیامده و عبارت انا آمده است؟ آیا اشاره به اسباب است یا به عظمت و بزرگی، هر کدام چه معنایی دارد؟
4. چرا به عبارت هبه یا فضل و امثال آن عبارت اعطیناک آمده است؟ آیا اعطا اشاره به شرافت معطی علیه نیز دارد یا صرفا تملیک بدون عوض مد نظر است؟
5. چرا با این که امر به صلات قبلا بوده باز امر به صلات شده است؟ آیا از این نماز نوع خاصی از صلات مطرح است؟
6. چرا برای صلات و نحر از وصف لربک استفاده شده نه الله و ...؟
7. چرا خداوند در جمله ان شانئک هو الابتر، ابتر کردن شانی را به خودش نسبت نداد؟ آیا در این نسبت دادن اشاره به منشا ابتر بودن انسان در خودش است؟
سوالات ارتباطی
1. چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟ آیا این بهترین وجه شکرگزاری هستند؟
2. در تقدیم صلات بر نحر چه نکته یا نکاتی نهفته است؟ چه ارتباطی بین صلات و نحر وجود دارد؟
3. ارتباط کوثر با ابتر چیست؟ چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟ چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟
فضای سوره
1. در چه دوره ای کوثر عطا شده، قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد؟ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت؟ ثمرات کوثر در زندگی من چیست؟
نظرات شما: نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1)فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)
طرح سوالات:
روش: 1- مشخص کردن قسمتهایی که جای تامل و سوال وجود دارد. 2- مطرح کردن سوالات مختلف. 3- غربال سوالات بر اساس چینشی و ارتباطی و فضا4- دقت در اینکه سوالات باعث فکر شود نه برای مهارت تجزیه ترکیب و ...
طرح سوالات مختلف بدون غربال:
1. در وجود مخاطب چه شک و ابهامی وجود دارد که سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟
2. تفاوت انی با انا در چیست؟
3. نوع (ال)
4. مصداق کوثر
5. در چه دوره ای کوثر عطا شده قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد
6. ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت
7. ثمرات کوثر در زندگی من چیست
8. آیا می توان کوثر را به معنای عامی گرفت که شامل نهر، اولاد و قرآن و ... شود
9. چرا از وصف لربک استفاده شده است نه الله و ...
10.چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟
11.در تقدیم صلات بر نحر نکته ای نهفته است؟
12.امر به صلات قبلا بوده این صلات چه نوع نمازی است؟
13.ارتباط کوثر و ابتر چیست چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟
14.تاکیدهای متفاوت نشانگر چیست؟ ان، هو الابتر، جمله اسمیه
15.چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟
16.چرا ان شانئک هو الابتر، خداوند به خودش نسبت نداده است مثل آیه اول
17.ارتباط بین اعطاء کوثر با امر به نماز و نحر
18.ارتباط ابتر با کوثر
19.چرا پس از اعطاء می توانست روی معطا یا روی فرد عطاشده یا روی خودش چرا خواسته را بیان می کند؟
تنظیم سوالات:
سوالات چینشی:
1. (ال) چه نوع الف و لامی است؟آیا عهدذهنی است که وحی و قرآن باشد یا استغراق است و شامل همه چیز می شود؟
2. در وجود مخاطب چه شک و ابهامی وجود دارد که سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟
3. نقش جمله ان شانئک هو الابتر چیست؟
سوالات ارتباطی
1. معنای کوثر در زندگی حضرت رسول صلی الله علیه وآله به چه چیزی است؟ قرآن، وحی ونبوت، نسل ....
2. آیا می توان کوثر را به معنای عامی گرفت که شامل نهر، اولاد و قرآن و ... شود
3. چرا برای اعطاء کوثر از وصف لربک استفاده شده نه الله و ...
4. چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟
5. در تقدیم صلات بر کوثر چه نکته یا نکاتی نهفته است؟
6. ارتباط کوثر و ابتر چیست چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟ چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟
فضای سوره
1. در چه دوره ای کوثر عطا شده، قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد؟ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت؟(اگر در مورد حضرت زهراست یا وحی و نبوت و .... چه تاثیراتی داشت؟)
- ثمرات کوثر در زندگی من چیست؟
- امر به صلات قبلا بوده این صلات چه نوع نمازی است؟
نظرات شما: نظر
بررسی واژه ها
بتر:
معانی:
مقائیس:القطع قبل أن تتمه.
مصباح:قطعه على غیر تمام،
صحاح:قطعته قبل الإتمام-المقطوع الذنب،الذى لا عقب له و کل امرئ انقطع من الخیر أثره.
مفردات:قطع الذنب،قطعالعقب مجراه-إذا لم یکن له عقب یخلفه-المقطوع الذکر،
التحقیق:القطع فی قبال الإتمام، لا مطلقا، مادیا أو معنویا.
استعمالات:
صحاح:بترت الشیء بترا،الأبتر-الأبتر.
مفردات:فلان أبتر-إن شانئک هو الأبتر
و التحقیق:إن شانئک هو الأبتر
جمع بندی: القطع قبل أن تتمه.
معادل:بریده شدن پیش از به پایان رسیدن
شنأ:
معانی:
مقائیس:البغضة و التجنب للشیء،التقزز(و هو الفزع و الاضطراب)-(رهط من قبیلة أزد)-إذا أبغضه،إذا کان یبغضه الناس. إذا أقررت.
مفردات:تقذرته بغضا له-بغضهم،أراد بغیض قوم
مصباح:أبغضته-اعترفت به.
التهذیب:البغض-أقررت به،مبغض سیئ الخلق.
التحقیق:البغض مع الکراهة و التجنب.
استعمالات:
مقائیس:الشنوءة-ازد شنوء، شنئ فلان فلانا-رجل مشناء-شنئت للأمر.
مصبا- شنأته أشنؤه-شنئت بالأمر
مفر- شنئته- شنآن قوم
التحقیق: و لا یجرمنکم شنآن قوم أن صدوکم عن المسجد الحرام أن تعتدوا-إن شانئک هو الأبتر.
جمع بندی:التقززو البغض
معادل:متنفرو دشمن داشتن،
کثر:
معانی:
مقائیس:خلاف القلة-الرجل المعطاء-نهر فی الجنة-الغبار
مصباح:إذا أکثرت فعله-عددته کثیرا-کثر ماله-العدد الکثیر.
مفردات:زائد-التبارى فی کثرة المال و العز.
التحقیق:ما یقابل القلة-
استعمالات:
مقائیس:الشیء الکثیر-قد کثر-الکوثر.
مصباح:استکثرت من الشیء: إذا أکثرت فعله-استکثرته-رجال کثیر و کثیرة، و نساء کثیر و کثیرة-أکثر الرجل-عدد کاثر- الکوثر: العدد الکثیر.
مفردات:عدد کثیر و کثار و کاثر-المکاثرة و التکاثر.
التحقیق:أکثر الناس لا یشکرون*، ... أکثر الناس لا یعلمون*، ... أکثر الناس لا یؤمنون*، ...و أن أکثرکم فاسقون، ... و لکن أکثرکم للحق کارهون، ... و أکثرهم لا یعقلون، ... أکثرهم یجهلون، ... و أکثرهم الکافرون، ... و أکثرهم کاذبون-قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول-یا نوح قد جادلتنا فأکثرت جدالنا-فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا-و لکن ظننتم أن الله لا یعلم کثیرا مما تعملون-مما ترک الوالدان و الأقربون مما قل منه أو کثر-فیضاعفه له أضعافا کثیرة-ألهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر-أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد-إنا أعطیناک الکوثر-
جمع بندی:خلاف القلة
معادل:فراوانی و پرشماری
نحر
معانی:
مقائیس:البزل فی النحر-عرقان فی صدر الفرس-تشاحوا علیه حرصا، کأن کل واحد منهم یرید نحر صاحبه-آخر یوم من الشهر-و العالم بالشیء المجرب.
مصباح:موضع النحر من الحلق-موضع القلادة من الصدر
التهذیب:الصدر-ذبحک البعیر تطعنه فی منحره حیث یبدو الحلقوم من أعلى الصدر-یوم الأضحى.
قع- () (ناحر) ذبح، طعن.
و التحقیق:قطع فی الحلقوم من الحیوان بذبح أو طعن.
استعمالات:
مقائیس:النحر للإنسان و غیره- النحر-و نحرت البعیر نحرا، و الناحران-انتحروا على الشیء-النحیرة-نحریر.
مصباح:نحرت البهیمة نحرا-عید النحر-المنحر-النحر
و التحقیق: إنا أعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر-.
جمع بندی:
معادل:
نظرات شما: نظر
بتر
جمع آوری معانی:
(مصباح)قطعه على غیر تمام-(صحاح) قطعته قبل الإتمام. الأبتر المقطوع الذنب، و الأبتر الّذى لا عقب له و کلّ امرئ انقطع من الخیر أثره.(مفردات) إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ- أى المقطوع الذکر(التحقیق) أنّ المادّة یستفاد منها القطع فی قبال الإتمام، لا مطلقا، مادّیّا أو معنویّا-(العین) الْبَتْرُ: قطع الذنب و نحوه إذا استأصلتَه (اسْتَأْصَلَت هذه الشجرة أی ثبت أصلها.)-(مقدمه الادب) بَوَاتِرُ شمشیرهاء بُرَّان 5 شمشیرهاى بُرَّنْدَه
جمع آوری استعمالات:
(مفردات)یستعمل فی قطع الذنب ثمّ أجرى قطع العقب مجراه-(لسان العرب) خطبةٌ بَتْراءُ إِذا لم یُذکر الله تعالى فیها و لا صُلّیَ على النبی، صلى الله علیه و سلم؛ و خطب زیاد خطبته البَتْراءَ: قیل لها البَتْراءُ لأَنه لم یحمد الله تعالى فیهاو لم یصلِّ على النبی، صلى الله علیه و سلم.
جمع بندی معانی:
قطعی که دو ویژگی دارد: 1-قبل ازقطع، ریشه اش محکم شده 2بعد از محکم شدن به تمامیت نرسیده است.
ناتمام و بدون دنباله،
معادل یابی:
(احسن الحدیث) بىدنباله-(اشرقی) دنبال بریده-(انصاریان) بدون تبار و نسل [و بریده از همه خیرات و برکات]- بىسرانجام [و بلا عقب]- [دنبال بریده]- بىتبار-(گرمارودی) بىپساوند- دنبال بریده (بىنسل و بىدنباله)- بى زاد و رود-
نظرات شما: نظر
روش:
جمع آوری معانی- جمع آوری استعمالات- جمع بندی معانی و معادل یابی.
کوثر:
جمع آوری معانی:
(مقاییس) الرجل المعطاء، و هو فوعل من الکثرة.خیر کثیر- غبار سمی بذالک لکثرته و ثورانه(انتشر ساطعا) (مصباح) العدد الکثیر.-(مفردات) قد یقال للرّجل السّخیّ-(التحقیق) للمبالغة -زیدت الواو و تدلّ على الزیادة و المبالغة فی المعنى، و معناه مطلق، و یشمل کلّ ما یناسب مقامه، من کلّ خیر و صلاح و وسائل للفوز و التعالی مادّیا أو معنویّا،(النهایه) الرجل الکثیر العطاء(لسان العرب) رجلکَوْثَرٌ: کثیر العطاء و الخیر. و الکَوْثَرُ: السید الکثیر الخیر؛(فرهنگ ابجدی) الکَوْثَر- [کوثر]: چیز بسیار و انبوه و متراکم، گرد و غبار بسیار، مرد بزرگوار و بسیار بخشنده، نهر کوثر در بهشت، مِی ناب.
جمع آوری استعمالات:
لسان العرب: الکَوْثَرُ: السید الکثیر الخیر؛ قال الکمیت:و عِنْدَ الرِّداعِ بیتُ آخرَکَوْثَرُ-(مفردات) قد یقال للرّجل السّخیّ:کَوْثَرٌ (زمخشری) بقول زمخشرى «المفرط الکثرة» یعنى چیزیکه کثرت آن فزون از حدّ است بیک زن بادیه نشین که پسرش از سفر بر گشته بود گفتند: «بم آب ابنک؟قالت آب بکوثر» یعنى پسرت با چه چیز برگشت؟ گفت با فائده فزون از حدّ (کشاف).(معجم مقاییس) غبار سمی بذالک لکثرته و ثورانه
جمع بندی معانی:
می توان دو عنصر معنایی در کوثر لحاظ کرد. 1-کثرتی که قابل شمارش نیست2 - خوبی وخیر در همه زمینه ها
معادل یابی:
خیر فراوان(ارفع، انصاریان)- عطاى بسیار(بروجردی)- سرچشمه افزاینده را(پرتو)- نکوییهاى بسیارت(پورجوادی)- خیر و برکت فراوان(جوامع الجامع)- ما تو را [چشمه] کوثر(فولادوند)
نحر:
جمع آوری معانی:
(مقاییس) و النحر: البزل(بَزَلَ- بَزْلًا الشیءَ: آن چیز را شقه و دو نیم کرد، سوراخ کرد) فی النحر- و انْتَحَرُوا على الشیء: تشاحّوا علیه حِرصا، کأنّ کلّ واحد منهم یرید نحر صاحبه. (مقاییس) و یقال: النَّحِیرَةُ: آخر یوم من الشهر، لأنّه ینحر الّذى یدخل. و العالم بالشیء المجرّب: نِحْرِیرٌ، إنّه ینحر العلم نحرا، کقولک: قتلت هذا الشیء علما.( (مصباح) و النحر: موضع القلادة من الصدر،(تهذیب) النحر:ذبحک البعیر تطعنه فی منحره حیث یبدو الحلقوم من أعلى الصدر. (قع) (ناحر) ذبح، طعن (التحقیق) هو قطع فی الحلقوم من الحیوان بذبح أو طعن، الشقّ، مطلق حصول انفراج فی مادّىّ أو معنوىّ.(العین) النَّحْر: ذبحک البعیر بطعنة فی النَّحْر، حیث یبدو الحلقوم من أعلى الصدر، و نَحَرْتُه أَنْحَرُه نَحْراً. .(قاموس المحیط) النِّحْرُ و النِّحْریرُ، بکسرهما: الحاذِقُ الماهِرُ، العاقِلُ المُجَرِّبُ، المُتْقِنُ، الفَطِنُ، البَصیرُ بکُلِّ شیءٍ، لأَنَّهُ یَنْحَرُ العِلْمَ نَحْراً.
جمع آوری استعمالات:
(تهذیب) و إذا استقبلت دار دارا: قیل: هذه تنحر تلک. و إذا انتصب الإنسان فی صلاته فنهد(فرود آمد، افتاد؟؟)، قیل قد نحر.(نهایه) فى حدیث الهجرة «أتانا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلم فىنَحْرِ الظَّهِیرَةِ»هو حین تبلغ الشمس منتهاها من الارتفاع، کأنها وصلت إلى النَّحْرِ، و هو أعلى الصّدر
جمع بندی معانی:
بریدن، دونیم کردن، زخمی و سوراخ کردن(گلو، یا مطلق) ذبح کردن شتر بزیر گلو بالای سینه، قربانی کردن شتر
معادل یابی:
قربانی کردن شتر، دونیم، زخمی کردن گلوگاه،
شانئ: شَنِئْتُ الرجلشَنْأَ و شنْأةً و شنآنا وَ مَشْنَئاً، أی أبْغضته،(تهذیب)
جمع آوری معانی:
(مصباح) شَنَأْتُهُ:أبغضته،(مقاییس) أصل یدلّ على البِغضة و التجنّب للشیء،(لسان العرب: البَغْضاءُ و البَغاضةُ، جمیعاً: شدة البغْضِ، و کذلک البِغْضة، بالکسر)(مفردات) شنئته: تقذّرته بغضا له(تَقَذُّراً [قذر] الشیءَ و منه: آن چیز را بعلت پلیدى و آلودگى نخواست و مکروه دانست.)(التهذیب) الشَّانِئُ: المبغض. و الشنء و الشنء: البغضة. و قال أبو عبیدة: یقال شنئت حقّک أی أقررت به و أخرجته من عندی. و قال اللیث: رجل شناءة و شنائیة: مبغّض سیّئ الخلق.(التحقیق) هو البغض مع الکراهة و التجنّب.(العین) شَنِىءَ یَشْنَأُ شَنْأَة و شَنَآناً، أی: أبغض. و رَجُلٌ شَنَاءَةٌ و شَنَائِیَةٌ، بوزن فَعَالة و فَعَالِیَة: أی: مُبْغِض، سیء الخلق. (تاج العروس) فَعَلان إِنما هو من بِناء ما کان مَعناه الحَرکةَ و الاضطراب، کالضَّرَبان و الخَفَقان. و قال سِیبویه:الفَعَلان بالتحریک مصدرُ ما یدُلُّ على الحَرکة کَجَوَلَان، التحقیق جریان را هم بر حرکت اضافه کرده است.
بغض شدید، دوری از روی کراهت و بغض، دشمن کینه توز بد اخلاق،
جمع آوری استعمالات:
(مفردات)شَنَآنُ قَوْمٍ*، أی بغضهم(التحقیق) شَنَآنُ قَوْمٍ إضافة مصدر الى فاعله أی بغضهم الشدید و تجنّبهم عنکم فی صدّهم عن المسجد، و فی التعبیر بالصیغة (فعلان محرّکة) دلالة على الجریان و الحرکة کالخفقان و الجولان(قاموس) «وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا».یعنى معجونى که آنرا مبغوض داشتم گوئى با آب دهان یا استفراغ مارىخمیر شده است.
جمع بندی معانی:
عناصر: بغض، کراهت، دوری کردن
(التحقیق) أی إنّ من یبغضک و یتجنّب عن صحبتک
معادل یابی:
(آیتی)بدخواه، (ترجمه مفردات)کینه توز، (گرمارودی(دشمن)سرزنشگر،(انصاریان) ً دشمن [که به] تو [زخم زبان مىزند]-(پرتوی) دشمن کینهجوى تو-(عاملی) آنکه تو را نکوهش کند و زشت شمارد-(کشف الاسرار) او که ترا زشت میدارد
نظرات شما: نظر
شأن نزول
11952/ «17»- علی بن إبراهیم، فی معنى السورة: قوله: إنا أعطیناک الکوثر، قال: الکوثر: نهر فی الجنة أعطاه الله رسول الله (صلى الله علیه و آله) عوضا عن ابنه إبراهیم. قال: دخل رسول الله (صلى الله علیه و آله) المسجد و فیه عمرو بن العاص و الحکم بن أبی العاص، فقال عمرو: یا أبا الأبتر، و کان الرجل فی الجاهلیة إذا لم یکن له ولد سمی أبتر، ثم قال عمرو: إنی لأشنأ محمدا، أی أبغضه. فأنزل الله على رسوله (صلى الله علیه و آله): إنا أعطیناک الکوثر* فصل لربک و انحر* إن شانئک أی مبغضک عمرو بن العاص: هو الأبتر یعنی لا دین له و لا نسب.
11953/ «18»- ابن بابویه: بإسناده، عن أمیر المؤمنین (علیه السلام)، فی حدیث: «أشر الأولین و الآخرین اثنا عشر». إلى أن قال فی الستة الآخرین: «و الأبتر: عمرو بن العاص».
زمان خواندن
11932/ «1»- ابن بابویه: بإسناده، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «من کانت قراءته: (إنا أعطیناک الکوثر) فی فرائضه و نوافله، سقاه الله من الکوثر یوم القیامة، و کان محدثه عند رسول الله (صلى الله علیه و آله) فی أصل طوبى».
11933/ «2»- و من (خواص القرآن): روی عن النبی (صلى الله علیه و آله)، أنه قال: «من قرأ هذه السورة سقاه الله تعالى من نهر الکوثر، و من کل نهر فی الجنة و کتب له عشر حسنات بعدد کل من قرب قربانا من الناس یوم النحر، و من قرأها لیلة الجمعة مائة مرة رأى النبی (صلى الله علیه و آله) فی منامه رأی العین، لا یتمثل بغیره من الناس إلا کما یراه».
11934/ «3»- و قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): «من قرأها سقاه الله من نهر الکوثر و من کل نهر فی الجنة، و من قرأها لیلة الجمعة مائة مرة مکملة رأى النبی (صلى الله علیه و آله) فی منامه بإذن الله تعالى».
11935/ «4»- و قال الصادق (علیه السلام): «من قرأها بعد صلاة یصلیها نصف اللیل سرا من لیلة الجمعة ألف مرة مکملة رأى النبی (صلى الله علیه و آله) فی منامه بإذن الله تعالى».
پیامدها
11932/ «1»- ابن بابویه: بإسناده، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «من کانت قراءته: (إنا أعطیناک الکوثر) فی فرائضه و نوافله، سقاه الله من الکوثر یوم القیامة، و کان محدثه عند رسول الله (صلى الله علیه و آله) فی أصل طوبى».
11933/ «2»- و من (خواص القرآن): روی عن النبی (صلى الله علیه و آله)، أنه قال: «من قرأ هذه السورة سقاه الله تعالى من نهر الکوثر، و من کل نهر فی الجنة و کتب له عشر حسنات بعدد کل من قرب قربانا من الناس یوم النحر، و من قرأها لیلة الجمعة مائة مرة رأى النبی (صلى الله علیه و آله) فی منامه رأی العین، لا یتمثل بغیره من الناس إلا کما یراه».
11934/ «3»- و قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): «من قرأها سقاه الله من نهر الکوثر و من کل نهر فی الجنة، و من قرأها لیلة الجمعة مائة مرة مکملة رأى النبی (صلى الله علیه و آله) فی منامه بإذن الله تعالى».
11935/ «4»- و قال الصادق (علیه السلام): «من قرأها بعد صلاة یصلیها نصف اللیل سرا من لیلة الجمعة ألف مرة مکملة رأى النبی (صلى الله علیه و آله) فی منامه بإذن الله تعالى».
تفسیری
انا اعطیناک الکوثر
11936/ «1»- الشیخ فی (أمالیه) قال: أخبرنا محمد بن محمد- یعنی المفید- قال: أخبرنا محمد بن إسماعیل، قال: حدثنا محمد بن الصلت، قال: حدثنا أبو کدینة، عن عطاء، عن سعید بن جبیر، عن عبد الله بن العباس، قال: لما أنزل على رسول الله (صلى الله علیه و آله): إنا أعطیناک الکوثر، قال له علی بن أبی طالب (علیه السلام):«ما هو الکوثر یا رسول الله؟». قال: «نهر أکرمنی الله به».
قال علی (علیه السلام): «إن هذا النهر شریف، فانعته لنا یا رسول الله»؟ قال: «نعم یا علی، الکوثر نهر یجری تحت عرش الله تعالى، ماؤه أشد بیاضا من اللبن و أحلى من العسل و ألین من الزبد، حصاه الزبرجد و الیاقوت و المرجان، حشیشه الزعفران، ترابه المسک الأذفر، قواعده تحت عرش الله عز و جل». ثم ضرب رسول الله (صلى الله علیه و آله) یده على جنب أمیر المؤمنین (علیه السلام) و قال: «یا علی، إن هذا النهر لی، و لک، و لمحبیک من بعدی».
و رواه المفید فی (أمالیه) قال: أخبرنی أبو الحسن علی بن بلال المهلبی، قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن الحسین البغدادی، قال: أخبرنا محمد بن إسماعیل، قال: حدثنا محمد بن الصلت، قال: حدثنی أبو کدینة، عن عطاء، عن سعید بن جبیر، عن عبد الله بن العباس، قال: لما نزل على رسول الله (صلى الله علیه و آله) إنا أعطیناک الکوثر قال له علی بن أبی طالب (علیه السلام): «ما هو الکوثر یا رسول الله». و ذکر الحدیث بعینه «1».
11939/ «4»- محمد بن العباس: عن أحمد بن سعید العماری، من ولد عمار بن یاسر، عن إسماعیل بن زکریا، عن محمد بن عون، عن عکرمة، عن ابن عباس، فی قوله: إنا أعطیناک الکوثر قال: نهر فی الجنة، عمقه فی الأرض سبعون ألف فرسخ، ماؤه أشد بیاضا من اللبن و أحلى من العسل، شاطئاه من اللؤلؤ و الزبرجد و الیاقوت، خص الله تعالى به نبیه و أهل بیته (صلوات الله علیهم أجمعین) دون الأنبیاء.
11940/ «5»- و عنه: عن أحمد بن محمد، عن أحمد بن الحسن، عن أبیه، عن حصین بن مخارق، عن عمرو ابن خالد، عن زید بن علی، عن أبیه، عن علی (علیه السلام)، قال: «قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): أرانی جبرئیل منازلی فی الجنة، و منازل أهل بیتی، عن الکوثر».
11941/ «6»- و عنه: عن الحسن بن محبوب، عن علی بن رئاب، عن مسمع بن أبی سیار، عن أنس بن مالک، قال: سمعت رسول الله (صلى الله علیه و آله) یقول: «لما أسری بی إلى السماء السابعة، قال لی جبرئیل (علیه السلام): تقدم یا محمد أمامک. و أرانی الکوثر، و قال: یا محمد، هذا الکوثر لک دون النبیین، فرأیت علیه قصورا کثیرة من اللؤلؤ و الیاقوت و الدر، و قال: یا محمد، هذه مساکنک و مساکن وزیرک و وصیک علی بن أبی طالب و ذریته الأبرار»، قال:«فضربت بیدی على بلاطه فشممته فإذا هو مسک، و إذا أنا بقصور، لبنة من ذهب و لبنة من فضة».
11942/ «7»- و عنه: عن أحمد بن هوذة، عن إبراهیم بن إسحاق، عن عبد الله بن حماد، عن حمران بن أعین، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «إن رسول الله (صلى الله علیه و آله) صلى الغداة، ثم التفت إلى علی (علیه السلام)، فقال:
[یا علی] ما هذا النور الذی أراه قد غشیک؟ قال: یا رسول الله، أصابتنی جنابة فی هذه اللیلة، فأخذت بطن الوادی فلم أصب الماء، فلما ولیت نادانی مناد: یا أمیر المؤمنین، فالتفت فإذا خلفی إبریق مملوء من ماء، و طست من ذهب مملوء من ماء، فاغتسلت. فقال رسول الله (صلى الله علیه و آله): یا علی أما المنادی فجبرئیل، و الماء من نهر یقال له الکوثر، علیه اثنتا عشرة ألف شجرة، کل شجرة لها ثلاثمائة و ستون غصنا، فإذا أراد أهل الجنة الطرب، هبت ریح، فما من شجرة و لا غصن إلا و هو أحلى صوتا من الآخر، و لو لا أن الله تبارک و تعالى کتب على أهل الجنة أن لا یموتوا، لماتوا فرحا من شدة حلاوة تلک الأصوات، و هذا النهر فی جنة عدن، و هو لی و لک و لفاطمة و الحسن و الحسین و لیس لأحد فیه شیء».
11943/ «8»- السید الرضی فی کتاب (المناقب الفاخرة فی العترة الطاهرة) قال: أخبرنا أبو الحسن أحمد بن المظفر بن أحمد العطار الشافعی، بقراءتی علیه فأقر به، أخبره عبد الله بن محمد بن عثمان الملقب بالسقاء الحافظ الواسطی، قال: حدثنا أبو الحسن أحمد بن عیسى الرازی البصری، عن محمد بن عبیدة الأصفهانی، عن محمد بن حمید الرازی عن جریر بن عبد الحمید، عن الأعمش، عن أبی سفیان، عن أنس بن مالک، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه و آله) لأبی بکر و عمر: «امضیا إلى علی حتى یحدثکما ما کان فی لیلته، و أنا على أثرکما».
قال أنس: فمضینا فاستأذنا على علی (علیه السلام)، فخرج إلینا، و قال: «أحدث شیء؟». قلنا: لا، بل قال لنا رسول الله (صلى الله علیه و آله): «امضیا إلى علی یحدثکما ما کان منه فی لیلته». و جاء النبی (صلى الله علیه و آله) فقال: «یا علی حدثهما ما کان منک فی لیلتک». فقال: «إنی لأستحی یا رسول الله». فقال: «حدثهما، فإن الله لا یستحی من الحق».
فقال علی: «إن البارحة أردت الماء للطهارة، و قد أصبحت و خفت أن تفوتنی الصلاة، فوجهت الحسن فی طریق و الحسین فی أخرى، فأبطیا علی فأحزننی ذلک، فبینما أنا کذلک فإذا السقف قد انشق و نزل منه سطل مغطى بمندیل، فلما صار فی الأرض نحیت المندیل فإذا فیه ماء فتطهرت للصلاة و اغتسلت بباقیه، و صلیت، ثم ارتفع السطل و المندیل و التأم السقف». فقال النبی (صلى الله علیه و آله) لعلی (علیه السلام) و لهما: «أما السطل فمن الجنة، و الماء فمن نهر الکوثر، و المندیل فمن إستبرق الجنة، من مثلک- یا علی- و جبرئیل لیلتک یخدمک!».
11944/ «9»- الطبرسی فی (الاحتجاج): فی حدیث النبی (صلى الله علیه و آله) مع الیهود، قالت الیهود: نوح خیر منک، قال النبی (صلى الله علیه و آله): «و لم ذلک؟» قالوا: لأنه رکب على السفینة فجرت على الجودی. قال النبی (صلى الله علیه و آله): «لقد أعطیت أنا أفضل من ذلک». قالوا: و ما ذاک؟ قال: «إن الله عز و جل أعطانی نهرا فیالجنة «1» مجراه من تحت العرش و علیه ألف ألف قصر، لبنة من ذهب، و لبنة من فضة، حشیشها الزعفران، و رضراضها «2» الدر و الیاقوت، و أرضها المسک الأبیض، فذلک خیر لی و لأمتی، و ذلک قوله تعالى: إنا أعطیناک الکوثر». قالوا: صدقت یا محمد، هو مکتوب فی التوراة، و هذا خیر من ذلک.
11945/ «10»- الطبرسی، قال: روی عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی معنى الکوثر، قال: «نهر فی الجنة أعطاه الله نبیه (صلى الله علیه و آله) عوضا عن ابنه». قال: و قیل: [هو] الشفاعة. رووه عن الصادق (علیه السلام).
11946/ «11»- ابن الفارسی فی (الروضة): قال ابن عباس: لما نزلت: إنا أعطیناک الکوثر صعد رسول الله (صلى الله علیه و آله) المنبر فقرأها على الناس، فلما نزل قالوا: یا رسول الله، ما هذا الذی [قد] أعطاک الله؟ قال: «نهر فی الجنة، أشد بیاضا من اللبن، و أشد استقامة من القدح «3»، حافتاه قباب الدر و الیاقوت ترده طیور خضر لها أعناق کأعناق البخت».
قالوا: یا رسول الله، ما أنعم هذا الطائر! قال: «أ فلا أخبرکم بأنعم منه؟». قالوا: بلى یا رسول الله. قال: «من أکل الطیر و شرب الماء، و فاز برضوان الله».
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): «خیرت بین أن یدخل شطر أمتی الجنة، و بین الشفاعة، فاخترت الشفاعة لأنها أعم و أکفى، أ ترونها للمؤمنین المتقین؟ لا، و لکنها للمؤمنین المتلوثین الخطائین».
فصل لربک وانحر
/ «12»- الشیخ فی (أمالیه) قال: أخبرنا الحفار، قال: حدثنا إسماعیل، قال: حدثنا أبو مقاتل الکشی ببغداد، قدم علینا سنة أربع و سبعین و مائتین فی قطیعة الربیع، قال: حدثنا أبو مقاتل السمرقندی، قال: حدثنا مقاتل بن حیان، قال: حدثنا الأصبغ بن نباتة، عن علی بن أبی طالب (علیه السلام)، قال: «لما نزلت على النبی (صلى الله علیه و آله) فصل لربک و انحر، قال: یا جبرئیل، ما هذه النحیرة التی أمرنی بها ربی؟ قال: یا محمد، إنها لیست نحیرة، و لکنها رفع الأیدی فی الصلاة».
11948/ «13»- محمد بن یعقوب: عن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن حماد، عن حریز، عن رجل، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: قلت له: فصل لربک و انحر؟ قال: «النحر: الاعتدال فی القیام، أن یقیم صلبه و نحره». و قال: «لا تکفر، فإنما یصنع ذلک المجوس، و لا تلثم، و لا تحتفز «1»، و لا تقع على قدمیک، و لا تفترش ذراعیک».
11949/ «14»- الطبرسی: فی معنى فصل لربک و انحر عن عمر بن یزید، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) [یقول] فی قوله: فصل لربک و انحر: «هو رفع یدیک حذاء وجهک». و روى عنه عبد الله بن سنان مثله.
11950/ «15»- و عن جمیل، قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): فصل لربک و انحر؟ فقال بیده هکذا، یعنی استقبل بیدیه حذو وجهه القبلة فی افتتاح الصلاة.
11951/ «16»- و روی عن مقاتل بن حیان، عن الأصبغ بن نباتة، عن أمیر المؤمنین (علیه السلام)، قال: «لما نزلت هذه السورة، قال النبی (صلى الله علیه و آله) لجبرئیل (علیه السلام): ما هذه النحیرة التی أمرنی بها ربی؟ قال: لیست بنحیرة، و لکنه یأمرک إذا تحرمت للصلاة، أن ترفع یدیک إذا کبرت، و إذا رکعت، و إذا رفعت رأسک من الرکوع، و إذا سجدت، فإنه صلاتنا و صلاة الملائکة فی السماوات السبع، فإن لکل شیء زینة و إن زینة الصلاة رفع الأیدی عند کل تکبیرة.
قال النبی (صلى الله علیه و آله): «رفع الأیدی من الاستکانة. قلت: و ما الاستکانة؟ قال: «ألا تقرأ هذه الآیة: فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون؟ «2»».
نظرات شما: نظر
پرتو. کوثر:( زهراپور)
سیر پرداختن:
1. ابتداء توجه به مکی بودن و تعداد آیه؛
2. آوردن سوره و معنای آن؛
احتمالا در معنای «کوثر» دو معنا را با هم جمع کرده اند: سرچشمه خود جوش، افزاینده: سرچشمه ی افزاینده.
3. شرح لغات:
در معنا کردن به معنا لغت و چگونگی استعمال توجه شده مثل: چیزی به او بخشید که این بخشیدن بیش از درخواست یا انتظار بداد.
4. بدون عنوان بندی به شرح و تفسیر آیات پرداختن:
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1):
A. ابتداء به خود جمله و چگونگی آمدن آن به طور کلی توجه شده:
جمله اسمیه مؤکد و ضمیر جمع متکلم(نا) و مکرر(انا، اعطینا):
الف. دلالت مینماید به تخصیص اعطاء به فاعل؛
ب. و ضمانت و تعظیم آن؛
ج. و دخالت علل و اسباب فاعلى؛
و چون اعطاء تملیک از روى تفضل و بمقدار استعداد گیرنده و کرامت دهنده(؟؟) است، این اعطاء بىپایان مىباشد و پیوسته افزایش مىیابد.
B. به کلمات کلیدی توجه شده:
فعل اعطینا:
(توجه به ماضی بودن فعل) دلالت به اعطاء سابق دارد.
الکوثر:
1. (با توجه به معنای لغت، مطلق آمدن ):
چون به معناى منبع و ماده جوشان و افزاینده است و قرینهاى براى تحدید آن در ظاهر آیه نیست، هر چیزى را شامل مىشود که از روح مخاطب گرامى سرچشمه گرفته.
2. (دلیل بر اینکه سرچشمه فیاض وحی و نبوت است دو چیز است): و شاید بقرینه عهد و خطاب، همان سرچشمه فیاض وحى و نبوت باشد که دیگر خیرات از موارد و آثار آنست.
(توضیح معانی دیگر و برگرداندن به معنای وحی و نبوت و دلیلش) :
و آنچه مفسرین ذکر کردهاند- از قرآن، حکمت و علم، کثرت ذریه، علماء امت، کثرت پیروان، شفاعت- همین بیان آثار و موارد وحى و نبوت است که پیش از اینها به آن حضرت داده شده و فعل ماضى اعطینا، نیز دلالت بر همین دارد،(؟)
(مظاهر و آثار این کوثر که به حقیقت وحی و نبوت دلالت دارد):
1. قرآن از آثار همین کوثر وحى و استعداد آن است و خود کوثرى است که از آیات آن علم و معرفت مىجوشد و هر طالبى را به اندازه ظرفیتش سیراب مىگرداند، و تلاوت آیاتش اذهان و نفوس را از اوهام باطل و عادات و اخلاق پست پاک مىسازد و سرچشمه حکمت را از درون فطرتها جارى مىنماید: «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»- این کتاب و حکمت که مورد اشاره آیه است و از سرچشمه تعلیم قرآن مایه مىگیرد، خود سرچشمه جوشان و خیر کثیرى است که به همه جوانب زندگى جارى مىشود: «و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا».
کتاب و حکمتى که قرآن پس از تزکیه تعلیم مىدهد، چشم عقل فطرى را به مبادى و نهایت جهان و طریق سلوک انسان و رازها و ریشههاى آفرینش و اصول احکام باز مىنماید. قرآن با این طریق تعلیم، حس تحقیق و دریافت را در اذهان مردمان مستعد بیدار کرد و علوم و عقاید و اوهام جامد آنها را در هم شکست، و بسر چشمه معارف و ایمان پاک هدایتشان نمود و در این اذهان سرچشمههایى گشود.
2. مظهر دیگر و مثل کامل این کوثر، گفتار و رفتار و روش و اخلاق آن حضرت بود که براى همیشه سرچشمه ایمان و معرفت و حکمت و طریق زندگى و ابدیت است.
3. (عترت حضرت)و همین کوثر، از مجراى توارث و خون و تربیت خاصى در وجود امامان و ذریه پاکش جریان یافت و موجب تکثیر نسل او و هدایت خلق گردید. چنان که از یگانه دختر اطهرش- با آن همه دشمنىها و کشتارها- فرزندانى با ایمان و غیور پدید آمدند و براى هدایت و نجات خلق بهر سو پراکنده و افزوده شدند و منشأ فیض و هدایت خلق در هر زمان گردیدند.
4. و همچنین هر یک از علماى اسلام که وارث معارف قرآن و پیوسته بروح محمدى (ص) و وحى او مىباشند فرزندان روحى آن حضرت و شعبهاى از نهر کوثرند و لا یزال سرچشمه اصول و فروع اسلام از افکارشان منفجر شده بسوى فراگیرندگان جارى مىشود، چه مردم زمان آنها را بشناسند یا نشناسند. و چون این سرچشمهها متصل به منبع فیاض وحى و داراى اصول روشن و فطرى مىباشد، همواره فطرتها و وجدانهاى پاک آنها را مىپذیرد و با فقد تبلیغ منظم و مجهز و با همه مشکلات و موانع، پیروان این آئین افزایش مىیابند. هدف نهایى امامت و رهبرى آن نیز گذراندن مسلمانان از مشکلات عادى زندگى و رساندن به سرچشمه کوثر مىباشد «1».
5. حقیقت شفاعت در آخرت نیز نمودار همین کوثر و پیوستگى به آن است.
اوصاف و ویژگی های کوثر:
(ابتدا توجه به روایات و حقیقت معنای کوثر):
اوصافى که در روایات از طرق مختلف، درباره حوض یا نهر کوثر شده، تمثیل و اشاراتى است از همین سرچشمه وحى و نبوت:
«عن النبى: انه نهر فى الجنة وعدنیه ربى فیه خیر کثیر احلى من العسل و ابیض من اللبن و ابرد من الثلج ... حافتاه الزبرجد و اوانیه من فضة لا یظمأ من شرب منه
»- کوثر نهرى است در بهشت که پروردگارم به من وعده داده، در آن خیر بسیار است، از عسل شیرینتر و از شیر سپیدتر و از یخ سردتر است، دو لبه آن زبرجد و ظروف آن از نقره مىباشد، هر کس از آن بنوشد تشنه نشود.
ما فى الجنة بستان الا و فیه من الکوثر نهر جارى ...
- در بهشت بوستانى نیست مگر آنکه در آن از کوثر نهرى جارى است.
(با توجه به روایات):
الف. نهر کوثر چنان که در بعضى روایات آمده، از زیر عرش جریان دارد و مبدء و نهایت آن بىپایان و نامحدود است.
ب. و هر کس به اندازه ظرفیت ذهن صاف و پاکش از آن دریافت و بهرهاى دارد (شاید جمله- اوانیه من فضة- اشاره به این گونه ظرفیت یا نمودارى از آن باشد)-
ج. و چون معارف و علوم بشرى نیست که سرچشمهاش سطحى و پایانپذیر و دریافتش محدود و آلوده به شهوات و اوهام و ناگوار در ذوقها باشد.
د. چون منبع کوثر از زیر عرش فرمانفرمایى پروردگار است و بصورت وحى جریان دارد، خروشان و پاک کننده و درهم شکننده و بالا برنده و گسترش یابنده و سازنده است
ه . و در هر جهت و هر ظرفى و پدیدهاى مظهرى دارد، براى ظرفیتهاى قابل، خرمى و تحرک و کمال و نیرومندى و خوشى مىآورد و براى ظرفیتهاى ناقابل تباهى و افسردگى و زوال در بردارد.
اینگونه آثار و نمودارها از مراتب و مجارى وحى رخ مىنماید، گرچه سرچشمه و کوثر آن از نظرهایى پنهان باشد- چه غریزى و محدود مانند وحى زنبور عسل باشد، یا عالى و عقلى چون وحى پیمبرى . از همین جهت که کوثر، اصل و منبع و مظاهرى دارد، مطلق آمده: إنا أعطیناک الکوثر ...
فصل لربک و انحر:
(نکات تفریع آیه):
این آیه تفریع به آیه سابق و بگفته عموم مفسرین: امر به شکرگزارى در مقابل اعطاء کوثر، بوسیله نماز است که متضمن شکر به قلب و زبان و جوارح میباشد.
(نکات امر به صل با توجه با لربک):
با تو چون پیش از این امر «فصل»، نماز واجب بوده، این امر باید تأکیدى و یا بقرینه لربک، تنبیه به اختصاص و اخلاص هر چه بیشتر نماز براى پروردگار باشد- نه آن چنان نمازى که خود نمایان و مانعین ماعون مىگزارند-
(مقصود از امر به نحر) :
1. و نیز مقصود از امر «انحر» ایجاب قربانى شتر است که گرانبهاترین مال عرب بود، در راه خدا و خالص براى پروردگار- نه در راه بتها و خودنمایى که مشرکین انجام مىدادند.
2. شاید معناى این امر (چنان که از ائمه معصومین «ع» روایت شده) بالا بردن دو دست تا بالاى سینه و محاذى گلوگاه،
3. و یا جلو آوردن سینه و روى، هنگام تکبیرات نماز باشد که توجه کامل بربوبیت را مىنمایاند زیرا اینگونه روى آوردن و بالا بردن دستها هماهنگى روح و اعضاء و تواضع بنده و روى آوردن او به پروردگار و روى گرداندن و پشتسر گذاردن ما سوا است.
(جمع بندی کل آیه):
و شاید امر تفریعى «فصل» متضمن جزاء شرط مقدر باشد، یعنى: چون بتو کوثر اعطاء کردیم براى اینکه این منبع فیاض را هر چه بیشتر و بهر سو جارى گردانى، باید براى پروردگارت همى نمازگزارى و قربانى نمایى، زیرا نماز کامل، پیوستگى به پروردگار و باز نمودن مجارى روح از موانع نفسانى، براى جریان فیض و رحمت و قربانى، انفاق گرانبهاترین حیوانات مورد علاقه براى پروردگار است. این نماز و قربانى است که سرچشمه کوثر را بروى شخص و بسوى خلق میگشاید. و با ترک آن هر سرچشمه خیرى بسته و خشک و حیات انسانى جامد و ساکن و ناپایدار مىگردد:
إن شانئک هو الأبتر:
( توجه به چینش کلی آیه):
ان و ضمیر هو، تأکید در تأکید و حصر را مىرسانند.
پس از آن خبر مؤکد به اعطاء کوثرى که خود سرشار و افزاینده و جارى شونده است.
این آیه ناپایدارى زندگى و اندیشه کوتاه و جامد مانعین کوثر و دشمنان مظهر آن را اعلام مینماید: براستى، ابتر همان دشمن کینهورز تو است، نه تو! کفر پیشگان قریش و دیگر دشمنان رسول اکرم (ص) چون خود را نیرومند و دعوت و شریعت او را مخالف با عقاید عرب و ملل دنیا مىدیدند امیدوار بودند و پیشبینى مىنمودند که دعوت و نام آن حضرت چندان نمىپاید و از میان مىرود و بعد از آنکه پسران آن حضرت (قاسم و عبد الله در مکه و ابراهیم در مدینه) در اوان طفولیت از دنیا رفتند، این امید و آرزوى دشمنان بیشتر شد تا آنجا که بعضى فرومایگان گستاخ آنها- مانند عاص بن وائل- با لحن سرزنش و ناسزا آن حضرت را ابتر نامید. این آیه بعکس امید و آرزوى آن کوتاه بینان فرومایه، با پیشبینى مؤکد اعلام میدارد که ابتر آنها مىباشند که کینه و دشمنى با دارنده کوثر را در دل دارند،نه دارنده کوثر.
(تحلیل کوثر و ابتر با توجه به ظهور نداشتن کوثر و قدرت نمایی و چشمگیر بودن باطل):
کوثر چون سرچشمه حق و خیر و کمال است که از درون خلقت و ضمیر نبوت و انسانهاى عالى مقام مىجوشد، همیشه تحرک و جریان دارد و بهر سو پیش مىرود گرچه ظهور نداشته باشد. باطل و شر هر چند قدرتنمایى کند و چشمگیر باشد، چون سرچشمه و پایه و مایه ندارد خشک و ناپایدار و منقطع (ابتر) است گرچه در نظر کوتاه بین که روز را روزگار مىپندارد ثابت و پایدار بنماید. از نظر حق و آیاتش که روزگارها بیش از روزى بلکه ساعتى و آنى نیست، دارنده کوثر و منطقش و آئینش در امتداد نور و زمان و کیهان همواره پیش مىرود و دشمنانش ابتر مىمانند و زائل مىشوند، خواه فرومایگان کوتاه اندیش و محکوم باطل باور کنند یا نکنند. مگر بتتراشان و بتپرستان مغرور عرب که این آیه با لحن مؤکد و قاطعش در گوش آنها طنین افکند باور مىنمودند که خود و نسلشان که قرنها بر دیگر مردم حکومت مىکردند و اندیشه و اوهامى که روزگاران بر آنها چیره بود، رو به زوال و انقراض مىروند. آیندگان دیدند و ما هم دیدیم که چگونه آنها به تاریکى رفتند و دارنده کوثر تابندگى و ابدیت یافت.
(مخاطب آیه):
مخاطب در این سوره- مانند سوره و الضحى و الم نشرح- شخص رسول خدا (ص) است.
(ویژگی مخارج صوتی حروف و حرکات و ترکیبات و... سوره):
مخارج صوتى حروف و حرکات و ترکیبات و فواصل این سوره، آهنگ و ایقاعات خاص و وصف ناشدنى دارد. هر آیه داراى دو ایقاع است که از حروف یک مخرج و قریب المخرج «ا، ن، ک، ل» متصل و منفصل و فواصل راء ما قبل فتحه، ترکیب یافته که از مجموع آنها آهنگ یکنواخت برمىآید. آیه اول با حرکت کسره و نون مشدد و فتحهها و سکونهاى متوالى آمده که حرکت اعطاء را از مبدء تا نهایت مینمایاند صداى حروف و حرکات متنوع آیه دو، نمایاننده دو امر متوالى است. ایقاع اول آیه سه: «إن شانئک» اندک امتداد معنا و کوتاهى ایقاع دوم، «هو الأبتر» قطع دنباله مضمون را مینمایاند.
اوزان و کلمات خاص این سوره: اعطیناک، الکوثر، انحر، شانئ؛ الأبتر، است. معانى عالى و پیشگویى قاطع که در سه آیه کوتاه این سوره آمده و در آهنگ حروف و حرکات و کلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده، نه میتوان چنان که هست دریافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه کوثر و نشانه کلام برتر و به عجز آوردن بشر است.
(فضیلت خواندن سوره در فرائض و نوافل):
ابو بصیر از امام صادق (ع) چنین آورد: آنکه سوره إنا أعطیناک الکوثر- در فرائض و نوافل خود بخواند خداوند در روز قیامت او را از کوثر بیاشاماند».
______________________________
(1)-
و الله لو تکافئوا عن زمام نبذه الیه رسول الله لاعتقله و لسار بهم سیرا سجحا ... و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه
: بخدا سوگند اگر همدستى میکردند و زمامدارى را که رسول خدا بوى داده بود به عهدهاش مىگذاشتند آنها را آسان پیش مىبرد ... تا به سرچشمه جوشان و پرمایه و گوارایى مىرساند که از دو سوى آن سرشار میریخت»- از خطابه حضرت زهرا (ع) هنگام بیماریش، براى بانوان مهاجر و انصار.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
نتیجه مباحثه سوره کوثر در تفسیر پرتو: کاظمی، موذنی و علیزاده
[سوره الکوثر (108): آیات 1 تا 3]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)
ترجمه |
ترجمه
ما بتو بخشیدیم سرچشمه افزاینده را. (1)
پس براى پروردگارت نماز گزار و نحر کن. (2)
بیگمان دشمن کینهجوى تو دنبال بریده است. (3)
شرح لغات |
شرح لغات:
نکات تفسیری در لغات:
1. اعطى: چیزى را به او بخشید- در دسترسش گذارد، بیش از درخواست یا انتظار بداد.
2. الکوثر: صفت مبالغه (از کثرت): سرچشمه خود جوش، افزاینده، سرشار، خیر بسیار.
3. انحر: امر از نحر: بر گلوگاه حیوان زد، ذبحش کرد، به نماز یا در برابر چیزى ایستاد، کارى را بشایستگى انجام داد، سینهاش را به جلو آورد.
4. شانئ: اسم فاعل از شنأ: با او دشمنى کرد، بدرفتارى نمود، کینهاش را به دل گرفت.شنآن، مصدر و دلالت بر رفت و آمد دارد. مانند: خلجان و دوران.
5. ابتر: نازا، دم بریده، بىنام و نشان، ناپایدار، مقطوع الخیر.
سوال:
1. تفاوت کار لغوی آقای صفایی با طالقانی چیست؟ آیا مرحوم طالقانی در مواردی لوازم معنایی بیان می کنند یا مصادیق را بیان می کنند؟
2. مقایسه با تطهیر صلاح می دانید که مرحله به مرحله که کار می کنیم با تطهیر مقایسه کنیم. مثلا ابتدا با لغات سپس سوالات و ... ؟
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ:
1. تخصیص اعطاء به فاعل و ضمانت(کسی نمی تواند بگیردو اعطاء قابل برگشت نیست. که از تو بگیریم): مستند جمله اسمیه موکد. و تعظیم آن و دخالت علل و اسباب فاعلى- مستند: ضمیر جمع متکلم و مکرر
2. این اعطاء بىپایان مىباشد و پیوسته افزایش مىیابد. مستند: چون اعطاء تملیک از روى تفضل و بمقدار استعداد گیرنده و کرامت دهنده است،(در مورد صفات دیگر خدا نیز می توان چنین گفت مثلا در مورد رحمن و ...؟)
3. فعل اعطینا، دلالت به اعطاء سابق دارد.
الکوثر:
احتمال اول: هر چیزى را شامل مىشود که از روح مخاطب گرامى سرچشمه گرفته. مستند: چون به معناى منبع و ماده جوشان و افزاینده است و قرینهاى براى تحدید آن در ظاهر آیه نیست،
احتمال دوم: سرچشمه فیاض وحى و نبوت باشد که دیگر خیرات از موارد و آثار آنست. مستند: شاید بقرینه عهد و خطاب،
4. آنچه مفسرین ذکر کردهاند- از قرآن، حکمت و علم، کثرت ذریه، علماء امت، کثرت پیروان، شفاعت- همین بیان آثار و موارد وحى و نبوت است که پیش از اینها به آن حضرت داده شده مستند: فعل ماضى اعطینا، نیز دلالت بر همین دارد،
توضیح و جمع کردن آثار و مظهرات کوثر، بر اساس معنای کوثر که وحی و نبوت گرفته بودند:
1. قرآن از آثار همین کوثر وحى و استعداد آن است و خود کوثرى است که از آیات آن علم و معرفت مىجوشد و هر طالبى را به اندازه ظرفیتش سیراب مىگرداند، و تلاوت آیاتش اذهان و نفوس را از اوهام باطل و عادات و اخلاق پست پاک مىسازد و سرچشمه حکمت را از درون فطرتها جارى مىنماید: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»- این کتاب و حکمت که مورد اشاره آیه است و از سرچشمه تعلیم قرآن مایه مىگیرد، خود سرچشمه جوشان و خیر کثیرى است که به همه جوانب زندگى جارى مىشود: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً».
*کوثر سرچشمه خیر کثیر، قرآن از آثار وحی می شود و قرآن کوثری است برای تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت و خود این کتاب و حکمت نیز سرچشمه ای برای خیر کثیر است (کوثر در کوثر می شود)
چگونگی کوثر بودن قرآن: کتاب و حکمتى که قرآن پس از تزکیه تعلیم مىدهد، چشم عقل فطرى را به مبادى و نهایت جهان و طریق سلوک انسان و رازها و ریشههاى آفرینش و اصول احکام باز مىنماید. قرآن با این طریق تعلیم، حس تحقیق و دریافت را در اذهان مردمان مستعد بیدار کرد و علوم و عقاید و اوهام جامد آنها را در هم شکست، و بسر چشمه معارف و ایمان پاک هدایتشان نمود و در این اذهان سرچشمههایى گشود. (قران را مظهر دانستند و گفتار حضرت را مظهر آیا بین این دو تفاوت است.)
2. گفتار و رفتار و روش و اخلاق آن حضرت: که براى همیشه سرچشمه ایمان و معرفت و حکمت و طریق زندگى و ابدیت است.
3. امامان و ذریه پاکش : مستند:و همین کوثر، از مجراى توارث و خون و تربیت خاصى در وجود امامان و ذریه پاکش جریان یافت و موجب تکثیر نسل او و هدایت خلق گردید.
4. 4. علماى اسلام: و همچنین هر یک از علماى اسلام که وارث معارف قرآن و پیوسته بروح محمدى (ص) و وحى او مىباشند فرزندان روحى آن حضرت و شعبهاى از نهر کوثرند و لا یزال سرچشمه اصول و فروع اسلام از افکارشان منفجر شده بسوى فراگیرندگان جارى مىشود، مستند 1-چون این سرچشمهها متصل به منبع فیاض وحى و داراى اصول روشن و فطرى مىباشد، 2-هدف نهایى امامت و رهبرى، آن نیز گذراندن مسلمانان از مشکلات عادى زندگى و رساندن به سرچشمه کوثر مىباشد
5. شفاعت: حقیقت شفاعت در آخرت نیز نمودار همین کوثر و پیوستگى به آن(وحی و نبوت) است.
سوال:
1. تفاوت آثار، مظهر و نمودار چیست؟
اوصافى که در روایات از طرق مختلف، درباره حوض یا نهر کوثر شده، تمثیل و اشاراتى است از همین سرچشمه وحى و نبوت:[1]
تمثیل و توضیحاتی در مورد کوثر:
1. از زیر عرش جریان دارد و مبدء و نهایت آن بىپایان و نامحدود است.
2. هر کس به اندازه ظرفیت ذهن صاف و پاکش از آن دریافت و بهرهاى دارد مستند: (شاید جمله- اوانیه من فضة- اشاره به این گونه ظرفیت یا نمودارى از آن باشد) چون معارف و علوم بشرى نیست که سرچشمهاش سطحى و پایانپذیر و دریافتش محدود و آلوده به شهوات و اوهام و ناگوار در ذوقها باشد.
3. خروشان و پاک کننده و درهم شکننده و بالا برنده و گسترش یابنده و سازنده است و در هر جهت و هر ظرفى و پدیدهاى مظهرى دارد، براى ظرفیتهاى قابل، خرمى و تحرک و کمال و نیرومندى و خوشى مىآورد و براى ظرفیتهاى ناقابل تباهى و افسردگى و زوال در بردارد. استناد: چون منبع کوثر از زیر عرش فرمانفرمایى پروردگار است و بصورت وحى جریان دارد،
کلام عام و جمع بندی کلی و مستند کلی ایشان در اثار و نمودارهای کوثر:
1. اینگونه آثار و نمودارها از مراتب و مجارى وحى رخ مىنماید، گرچه سرچشمه و کوثر آن از نظرهایى پنهان باشد
2. از همین جهت که کوثر، اصل و منبع و مظاهرى دارد، مطلق آمده: إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر
فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ:
1. امر به شکرگزارى در مقابل اعطاء کوثر، مستند: نماز متضمن شکر به قلب و زبان و جوارح میباشد.
2. این امر به نماز تاکیدی است.یا تنبیه به اختتصاص و اخلاص بیشتر. استناد: چون پیش از این امر «فصلّ»، نماز واجب بوده، قرینه لربک
3. ایجاب قربانى شتر که گرانبهاترین مال عرب بود، در راه خدا وخالص براى پروردگار- نه در راه بتها و خودنمایى که مشرکین انجام مىدادند. مستند: مقصود از امر «انحر»
4. شاید معناى این امر«انحر» توجه کامل بربوبیت را مىنمایاند. استناد: (چنان که از ائمه معصومین «ع» روایت شده) بالا بردن دو دست تا بالاى سینه و محاذى گلوگاه، و یا جلو آوردن سینه و روى، هنگام تکبیرات نماز باشد.توضیح و تحلیل روایت: زیرا اینگونه روى آوردن و بالا بردن دستها هماهنگى روح و اعضاء و تواضع بنده و روى آوردن او به پروردگار و روى گرداندن و پشتسر گذاردن ما سوا است.
5. شاید امر تفریعى «فصلّ» متضمن جزاء شرط مقدر باشد، یعنى: چون بتو کوثر اعطاء کردیم براى اینکه این منبع فیاض را هر چه بیشتر و بهر سو جارى گردانى، باید براى پروردگارت همى نمازگزارى و قربانى نمایى، استناد، تحلیل نماز کامل و قربانی: زیرا نماز کامل، پیوستگى به پروردگار و باز نمودن مجارى روح از موانع نفسانى، براى جریان فیض و رحمت و قربانى، انفاق گرانبهاترین حیوانات مورد علاقه براى پروردگار است. این نماز و قربانى است که سرچشمه کوثر را بروى شخص و بسوى خلق میگشاید. و با ترک آن هر سرچشمه خیرى بسته و خشک و حیات انسانى جامد و ساکن و ناپایدار مىگردد:
إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ:
1. ان و ضمیر هو، تأکید در تأکید و حصر را مىرسانند.
2. این آیه ناپایدارى زندگى و اندیشه کوتاه و جامد مانعین کوثر و دشمنان مظهر آن را اعلام مینماید استناد: تحلیل شان نزول با تکیه بر فضای مخاطب سوره
3. این آیه بعکس امید و آرزوى آن کوتاه بینان فرومایه، با پیشبینى مؤکد اعلام میدارد که اابتر آنها هستند. استناد: 1- چون سرچشمه حق و خیر و کمال است که از درون خلقت و ضمیر نبوت و انسانهاى عالى مقام مىجوشد، همیشه تحرک و جریان دارد و بهر سو پیش مىرود گرچه ظهور نداشته باشد. باطل و شر هر چند قدرتنمایى کند و چشمگیر باشد، چون سرچشمه و پایه و مایه ندارد خشک و ناپایدار و منقطع (ابتر) است گرچه در نظر کوتاه بین که روز را روزگار مىپندارد ثابت و پایدار بنماید.2- از نظر حق و آیاتش که روزگارها بیش از روزى بلکه ساعتى و آنى نیست، دارنده کوثر و منطقش و آئینش در امتداد نور و زمان و کیهان همواره پیش مىرود و دشمنانش ابتر مىمانند و زائل مىشوند، خواه فرومایگان کوتاه اندیش و محکوم باطل باور کنند یا نکنند.
مخاطب سوره، آهنگ سوره، روایت فضل سوره
مخاطب در این سوره- مانند سوره و الضحى و الم نشرح- شخص رسول خدا (ص) است.
ابو بصیر از امام صادق (ع) چنین آورد: آنکه سوره إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ- در فرائض و نوافل خود بخواند خداوند در روز قیامت او را از کوثر بیاشاماند».
[1] «عن النبى: انه نهر فى الجنة وعدنیه ربى فیه خیر کثیر احلى من العسل و ابیض من اللبن و ابرد من الثلج ... حافتاه الزبرجد و اوانیه من فضة لا یظمأ من شرب منه»- کوثر نهرى است در بهشت که پروردگارم به من وعده داده، در آن خیر بسیار است، از عسل شیرینتر و از شیر سپیدتر و از یخ سردتر است، دو لبه آن زبرجد و ظروف آن از نقره مىباشد، هر کس از آن بنوشد تشنه نشود.ما فى الجنة بستان الا و فیه من الکوثر نهر جارى ...- در بهشت بوستانى نیست مگر آنکه در آن از کوثر نهرى جارى است.
نظرات شما: نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
نتیجه مباحثه سوره کوثر در تفسیر التحریر: کاظمی، موذنی و علیزاده
سوال:
مکی و مدنی بودن سوره در تفسیر تاثیر گذار است.
مکی یا مدنی بودن سوره:
هل هی مکیة أو مدنیة؟ تعارضت الأقوال و الآثار فی أنها مکیة أو مدنیة تعارضا شدیدا
1. جمهور مکی است:
شاهد: مقتضای آنچه روایت در مورد ان شانئک هو الابتر است دال به مکی بودن است.
2. عن الحسن، قتاده، مجاهد، عکرمه: مدنی است
شاهد: 1. صحیح مسلم که حدیثی از انس بن مالک نقل می کند و در متن حدیث آنفا آمده است دو نکته استفاده می کنند: 1- در آغاز هجرت اسلام آورده است و لفظ آنفا در حدیث یعنی زمان نزدیک که این دو مطلب با مدنی بودن سوره سازگار است.
شاهدی از درون سوره:
· «وانحر» نحر در حج است یا عید قربان است که در مدینه واجب شده است.
· «ان شانئک هو الابتر» ردی بر کلام عاصی بن وائل نیست تا اینکه سوره مکی باشد.
*** اگر بپذیریم که سوره مدنی است که ایشان نظرشان همین است در حدیبیه نازل شده است. و الأظهر أن هذه السورة مدنیة،
أغراضها:
مشتمل بر:
1) بشارة النبیء صلى اللّه علیه و سلم بأنه أعطی الخیر الکثیر فی الدنیا و الآخرة.
2) أمره بأن یشکر اللّه على ذلک بالإقبال على العبادة.
3) أن ذلک هو الکمال الحق لا ما یتطاول به المشرکون على المسلمین بالثروة و النعمة و هم مغضوب علیهم من اللّه تعالى لأنهم أبغضوا رسوله، و غضب اللّه بتر لهم إذا کانوا بمحل السخط من اللّه.
4) أن انقطاع الولد الذکر لیس بترا لأن ذلک لا أثر له فی کمال الإنسان.
نکات تفسیری و مستندات آنها:
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ:
1. الاهتمام بالخبر
2. الإشعار بأنه شیء عظیم یستتبع الإشعار بتنویه(بزرگ کردن و مدح کردن) شأن النبیء صلى اللّه علیه و سلم
مستند هر دو نکته: افتتاح الکلام بحرف التأکید
3. الکلام مسوق مساق البشارة
4. وإنشاء العطاء لا الإخبار بعطاء سابق (آیا این کلام توضیح همان نکته فوق است؟)
مستند : سیاق کلام است.
5. و ضمیر العظمة مشعر بالامتنان بعطاء عظیم.
الکوثر:
اسم فی اللغة للخیر الکثیر
6. وزن فَوعَل:
اگر جامد باشد: مثل کوکب: لاتدل علی غیرمسماه
اگر مرکب باشد: مثل کوثر: کانت صیغته مفیدة شدة ما اشتقت منه
مستند: بناء على أن زیادة المبنى تؤذن بزیادة المعنى، و لذلک فسره الزمخشری بالمفرط فی الکثرة،یوصف الرجل صاحب الخیر الکثیر بکوثر من باب الوصف بالمصدر. مستند: شعر عرب
فَصَلِّ لِرَبِّکَ و انحر:
نکات تفسیری در این آیه و مستند آنها:
1. نماز، شکر بشارتی است که در آیه قبل بود. مستند: فإن الصلاة أفعال و أقوال دالة على تعظیم اللّه و الثناء علیه و ذلک شکر لنعمته.
2. دو جا، محل مخالفت کفار با رسول بوده است (نماز، قربانی)پس مناسب است که امر به شکر زیاد به وسیله نماز و قربانی برای خدای یگانه شود.
3. استحقاق عبادت به خاطر ربوبیت است. مستند: عدول از ضمیر به اسم ظاهر: لما فی لفظ الرب من الإیماء إلى استحقاقه العبادة لأجل ربوبیته فضلا عن فرط إنعامه. محور ربوبیت پروردگار است که مستحق عبادت است چه رسد به اینکه از زیادی انعامش باشد.
4. تشریف نبی و قرب حضرت به پروردگار و اینکه خدا او را تربیت کرده و مهربانی داشته. مستند: إضافة (رب) إلى ضمیر المخاطب لقصد تشریف النبیء صلى اللّه علیه و سلم و تقریبه، و فیه تعریض بأنه یربّه و یرأف به.
5. یظهر أن هذه تسلیة لرسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم عن صدّ المشرکین إیّاه عن البیت فی الحدیبیة،
6. مشخص می شود که تفریع امر به نحر با امر به صلات با غرض سوره مناسب است که مشرکین برای بتها نماز و قربانی می کردن
7. تقدیم صل بر انحر: به خاطر رعایت فاصله راء؟ یرشح إیثار النحر رعی فاصلة الراء فی السورة. و للمفسرین الأولین أقوال أخر فی تفسیر «انحر» تجعله لفظا غریبا
8. فأعلمه اللّه تعالى بأنه أعطاه خیرا کثیرا، أی قدره له فی المستقبل و عبر عنه بالماضی لتحقیق وقوعه،عبر عنه بالماضی لتحقیق وقوعه، فیکون معنى الآیة کمعنى قوله تعالى: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً
9. عطف وَ انْحَرْ على فَصَلِّ لِرَبِّکَ. -إن کانت السورة مکیة، هو إیماء إلى إبطال نحر المشرکین قربانا للأصنام. و جواب تردید حضرت در مورد اینکه مشرکین برای اصنام انجام می دهند تو برای خدا نحر نکنی.- إن کانت السورة مدنیة، و کان نزولها قبل فرض الحج کان النحر مرادا به الضحایا یوم عید النحر و لذلک قال کثیر من الفقهاء إن قوله: فَصَلِّ لِرَبِّکَ مراد به صلاة العید،
إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ :
1. استئناف یجوز أن یکون استئنافا ابتدائیا. و یجوز أن تکون الجملة تعلیلا لحرف إِنَّ إذا لم یکن لرد الإنکار یکثر أن یفید التعلیل
2. أن المقصود به ردّ کلام صادر من معیّن، و حکایة لفظ مراد بالرد،مستندش: اشتمال الکلام على صیغة قصر و على ضمیر غائب و على لفظ الأبترو شان نزول معروف را بیان می کنند که البته این با مدنی بودن که دلیل می آوردند سازگار است یاخیر؟؟؟
و الْأَبْتَرُ:
1. لمن نقص منه ماهو من الخیر: مستند:حقیقته المقطوع بعضه و غلب على المقطوع ذنبه من الدواب و یستعار لمن نقص منه ما هو من الخیر فی نظر الناس تشبیها بالدّابة المقطوع ذنبها تشبیه معقول بمحسوس؟
2. الأبتر بمعنى الذی لا خیر فیه. نه من لا عقب له.
مستند: 1- لأن العاصی بن وائل له عقب، فابنه عمرو الصحابی الجلیل، و ابن ابنه عبد اللّه بن عمرو بن العاص الصحابی الجلیل و لعبد اللّه عقب کثیر.2- کمال در داشتن فرزند نیست و فرزند نداشتن نقص نیست. چرا که مردم هستند که فرزند نداشتن را نقص می دانند زیرا آنها رغبت و طلب فرزند دارند تا عصای پیریشان شود اما پیامبر را خداوند کمال بخشید کمال ذاتی د ررسالت و کمال عرفی در اصحاب و امتی که داردند. پس اگر پیامبر فرزندی نداشت نقصی نیست چرا که نقص در صفات و خلایق و عقل را ما نقص می دانیم. (عمرعاص را صحابی جلیل می داند و این با معنایی که خودشان می کنند که لاخیر له سازگار نیست. )
3. و فی الآیة محسن الاستخدام التقدیری لأن سوق الإبطال بطریق القصر فی قوله:
هُوَ الْأَبْتَرُ نفی وصف الأبتر عن النبیء صلى اللّه علیه و سلم، لکن بمعنى غیر المعنى الذی عناه شانئه؟
4. الشانئ: 1- المبغض و هو فاعل من الشناءة و هی البغض 2- یقال فیه: الشنآن، و هو یشمل کل مبغض له من أهل الکفر فکلهم بتر من الخیر ما دام فیه شنآن للنبیء صلى اللّه علیه و سلم
نظرات شما: نظر
نتیجه مباحثه: المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص: 370
بیان
-
بیان از مجمع که کوثر چیزی است که من شانه الکثره، و کوثر به معنای خیر کثیر است.
-
اختلاف اقوال در تفسیر کوثر: دو قول خیر کثیر و نهر فی الجنه را مستند می دانند وبقیه اقوال را دلیلی بر آنها نمی دانند.
دلیل برای اینکه معنای کوثر فقط خیر کثیر و کثرت نسل است.
-
ظاهر ابتر که معنایش انقطاع نسل است
-
ظاهر الجملة أنها من قبیل قصر القلب- أن کثرة ذریته ص هی المرادة وحدها بالکوثر الذی أعطیه النبی ص أو المراد بها الخیر الکثیر و کثرة الذریة مرادة فی ضمن الخیر الکثیر
-
لو لا ذلک لکان تحقیق الکلام بقوله: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» خالیا عن الفائدة.
-
رد کسانی که می گویند ابتر یعنی المنقطع عن قومه و المنقطع عن الخیر به واسطه روایات مستفاضه به اینکه سوره در مورد کسی است که حضرت را بعد از فوت قاسم و عبدالله ابتر می خواندند.
«إِنَّا أَعْطَیْناکَ»
-
من الامتنان علیه صلی الله علیه و آله
-
الدال على العظمة ، جیء بلفظ المتکلم مع الغیر، ،
-
و لما فیه من تطییب نفسه الشریفة أکدت الجملة بإن
-
و عبر بلفظ الإعطاء الظاهر فی التملیک.
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»
-
شکر نعمت است. دلیل : ظاهر سیاق که بعد تفریع از امتنان است.
-
مراد از نحر: هو رفع الیدین فی تکبیر الصلاة إلى النحر دلیل: ما رواه الفریقان عن النبی ص و عن علی ع و روته الشیعة عن الصادق ع و غیره من الأئمة
«إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»
-
شانئ: مبغض
-
ابتر: من لا عقب له
-
برخی ابتر را به معنای منقطع از خیر یا منقطع از قومش می دانند که ایشان با روایت شان نزول موافق نمی دانند.
بحث روائی
1. روایاتى در باره اینکه مراد از" نحر" در" فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ" بلند کردن دستها در موقع اداء تکبیر نماز است
2. روایاتى راجع به زخم زبان زدن به پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) در مورد نداشتن اولاد ذکور، کسى که زخم زبان زد، و نزول سوره کوثر
سوال:
گاهی در جمع بندی لغت وکار تفسیری انسان به معنایی می رسد اما زمانی که به روایات مراجعه می کند فاصله معنایی حس می کند چه طور بین آنها جمع کنیم؟ مثلا در این سوره نحر به معنای قربانی کردن است و در روایات نوع خاصی از حرکت عبادی را بیان می کنند. یا مثلا در مورد آیات مهدویت این موارد بیشتر است.
نظرات شما: نظر