سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه کسی را دیدید که به وی زهد در دنیا و کم گویی عطا شده، بدو نزدیک شوید که القای حکمت می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع بندی آثار کفر:

·        مجموع آثار کفر در آیات: هنگامى که انسان به نور پشت مى‏کند و جهت و هدف را از دست مى‏دهد،

o       ناچار حیرت و سر درگمى‏ گریبانش را مى‏گیرد

o       و ناچار دل تنگى و ضیق‏[1] او را در هم مى‏فشارد؛ چون در تاریکى و ابهام، توانایى‏ها و استقامت انسان صفر مى‏شود.

o       و این‏جاست که رنج‏هاى کوچک فشارهاى‏ زیاد مى‏آورند و عذاب‏ها[2] و نکبت و ضنک‏[3] و خِزى‏[4] و سوء[5] بر او حلقه مى‏شوند

o       و انسان از آنچه که دارد محروم‏ مى‏شود؛

o       از استعداد[6] و از عمل‏[7] و از فرزند و ثروتش‏[8] بهره نمى‏برد، که از دل او، شنوایى و بینایى‏اش را پس مى‏گیرند و عمل‏هایش همچون سرابى در بیابانى‏[9] و همچون خاکسترى در باد،[10] حبط[11] مى‏شود

o       و انسانى که خودش را از دست داده از هیچ چیز بهره نمى‏برد و به خسارت‏هاى زیادترى مى‏رسد[12]

o       و به ضلال و گمى مى‏رسد[13] و کید[14] و مکر و دعا[15] و طلبش در ضلال مى‏نشیند.

o       و این‏گونه از رحمت و محبت خدا دور مى‏شود[16]

o       و این بعد[17] و دورى، به محق‏[18] و نابودى و به قطع ریشه‏ها[19] مى‏رسد و دیگر رویشى‏نخواهد بود[20] و بارى نخواهند داشت.

§        آثار قطعی کفر اینها هستند:‏

·        حیرت‏

·        و ضیق‏

·        و این‏ عذاب‏

·        و انحراف

·        و زیغ‏

§        این آثار هر کدام دیگرى را به دنبال مى‏آورد؛

·        همان‏طور که از حیرت و ضیق به عذاب مى‏رسیدند

·        همان‏طور با ضیق، به زیغ و انحراف مى‏رسند و از مرزها تجاوز مى‏کنند

·        و نتیجه‏ى این، تجاوز از نظام‏ها و سنت‏هایى که‏ خداوند قرار داده، ضربه‏ها و صدمه‏ها و محرومیت‏هاست‏.

·        اینها از شوره‏زار بهره مى‏خواهند و همین است که محرومند، حتى با تمامى مکر و نیرنگ و تمامى بازى‏هاشان، محرومند ولى نمى‏دانند.

·        ما مى‏توانیم از مقدار حیرت و دلتنگى و از مقدار درد و رنجمان و عذابمان به مقدار کفرمان برسیم که ما به اندازه‏ى رنجمان کافریم و به اندازه‏ى کفرمان در عذابیم.[21]





  • کلمات کلیدی : آثار کفر

  • ::: شنبه 95/1/21 ::: ساعت 3:23 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    جمع بندی شکل های کفر:

    ·         همان‏طور که از معرفت خود، به‏ خدا، به‏ غیب‏، به‏ وحى‏، به‏ معاد روى مى‏آوردیم و از ایمان به خود، به این ایمان‏ها مى‏رسیدیم، همین‏طور از کفر به خود به این کفرها مى‏رسیم: 

    o        و کفر به خدا،

    o       به‏ غیب‏،

    o       به‏ وحى‏،

    o       به‏ معاد

    o       و به‏ آیات خدا

    در ما ظهور مى‏کند

    ·       انسان مادام که با توجه به استعدادهاى عظیم و با ادراکات بلاواسطه‏ى خودش به‏ حضور خدا و استمرار وجود خودش و ضرورت دیدار و لقاء خدا نرسیده باشد، چگونه مى‏تواند در این جهان، جز خستگى و رنج ببیند؟ (درک درست انسان از خود باعث رسیدن به حضور خدا و استمرار خویش و ضرورت لقا الهی می­شود)

    ·     ایمان به خدا و جهت و هدف این هستى هدفدار است که در تو آن‏ ذهنیتى را مى‏ریزد که بتوانى با زاویه‏ى دیدى‏ دیگر از کیفیت خلقت شتر، حدیث معاد و حدیث غاشیه‏ را ببینى.

    ·        در گرو این‏ ذهنیت‏ است که مى‏‌تواند این‏ زاویه‏ى دید را بدهد که تو بتوانى از

    o       زیبایى‏ اینها(هستی)

    o       حق و اجل‏ را ببینى، هدف و مراحل را بفهمى

    o       و از درک زیبایى‏‌ها به خدا و لقاء او برسى و چهره‏هاى ذلیل و چهره‏هاى شاداب را ببینى.

    ·        کفر به انسان، کفر به خدا،[1] کفر به لقاء او،[2] کفر به لقاء روز دیگر[3] و کفر به وحى‏[4] و کفر به غیب‏[5] و کفر به آیات‏[6]را به دنبال مى‏آورد.





  • کلمات کلیدی : شکلهای کفر

  • ::: شنبه 95/1/21 ::: ساعت 3:22 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    جمع بندی ریشه کفر:

    ·         در این آیه‏‌ها مى‏‌توان ریشه‏‌هاى کفر را در عزت، شقاق، غرور، استکبار، علو، غرور، ظلم و تجاوز، راحت طلبى، تمتع، هوا، فسق و گناه‏ها، خودباختگى، خودفروشى و تقلید، مشاهده کرد. 

    ·         و در این کلام مى‏‌بینیم که چگونه کفرها و چشم‏پوشى‏‌ها، ریشه‏‌ها و پایه‏‌هاى گسترده‏اى دارند و چگونه این ریشه‏ها در هم فرو مى‏روند. گرچه تمامى در نهایت:  

    o        از خودپرستى‏؛ (ارَایْتَ مَنْ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ)[1] 

    o        و خود فروشى‏ (بِئْسَما اشَتَرَوا بِهِ انْفُسهُمْ انْ یَکْفُرُوا)[2] 

    o       و خود باختگى‏ در برابر قدرت‏ها و وسوسه‏ها (اطعنا سادَتَنا)[3] و (کُنْتُم تَأتُونَنا عَنِ الیَمینِ)[4]

    o       و فسق و پیوستن به‏ بدى‏ها (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الذَّینَ اساءوُا السُؤى‏ ...)[5] و (اولئک هم الفاسقون)[6] سر در مى‏آورند.

    تحلیل دسته بندی ریشه های کفر:

    به نظر بنده مرحوم صفایی براساس مطالبی که در این بخش فرمودند تمام ریشه ها را به دو ریشه اصلی برمیگردانند که یکی آگاهی نداشتن به سرمایه های انسانی و نادیدگرفتن آنها و پیدانکردن سرمنشا و هدف رشد این سرمایه ها و دوم اینکه فردی که به شناختهایی رسیده خود را به فسق در رفتار انداخته است.

    پس دسته بندی اخیر ایشان که ریشه های کفر را به چهار ریشه اصلی برمیگردانند ظاهرا به چنین تحلیلی برمیگردد: خودپرستی، خودفروشی و خودباختگی در برابر قدرتها و وسوسه ها به فهم درست نداشتن از خود و سرمایه های عظیم انسانی و هدف رشد این استعدادها برمیگردد و سه اثر این عدم شناخت درست است.

    اما ریشه چهارم که فسق و پیوستن به بدیها است به هجرت نکردن از بدیها در رفتار است بعد از اینکه فرد به اعتقاداتی در مورد خود و خدا و دنیای پیرامونش رسیده ولی این اعتقاد را در مرحله رفتار عملیاتی نکرده و خود را به فسق و بدیها سپرده است.






    ::: شنبه 95/1/21 ::: ساعت 3:17 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سوره کافرون:

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

    وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (6)

    مقدمه:

    این مطلب که قرآن برای هدایت بشریت در همه اعصار نازل شده ضرورتی است انکارناپذیر و صریح آیات الهی است که هدی للناس و بینات است برای شناخت درست از نادرست. اما چیزی که ما کمتر در تفاسیر به آن پرداختیم توجه به همین نکته هدایتگری آیات برای زمانه خودمان است و بیشتر توجه به تفسیر آیات آن هم بیشتر با توجه به شان نزول آنهاست.

    اما یکی از بهترین راه هایی که میتوانیم از هدایت های قرآن در زمان خویش استفاده کنیم این است که وقتی به آیات قرآن مراجعه میکنیم همراه با سوالاتی باشیم تا نیاز امروزین خود را از هدایت کلام وحی برگیریم و این هدایت ها را در زندگی خویش نمایان کنیم.

    سوالاتی که برای فهم بیشتر آیات قرآن به ما کمک میکند در چند بخش میتواند باشد:

    سوالات چینشی و ارتباطی:

    چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب(هرکسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند) شروع می­شود؟

    چرا با کافران مستقیم و با خطاب صحبت شده است؟

    چرا برای نفی عبودیت پیامبر یک­بار با جمله اسمیه و یک­بار به جمله فعلیه به کار رفته ولی برای نفی عبودیت کفار هر دو به جمله اسمیه است؟ 

    تفاوت زمان ها در سه مورد فعلی که از ریشه (عبد) آمده چه نکته ای دارد؟ آیا این تفاوت به پیشینه کفر و ریشه های آن توجه دارد یا به تفاوت معبودها اشاره دارد؟

    آیا در این سوره با توجه به تفاوتهایی در آیات آنها است نفی عبودیت را تکرار میکند؟ آیا ترکیب آیات 4گانه نفی عبودیت دو برابر به دو است؟

    چرا محور نفی و اثبات عبودیت واقع شده؟ آیا عبودیت ریشه کفر وایمان و ریشه ادیان است؟

    چرا نفی عبودیت در این سوره دوطرفه مطرح شده است؟ آیا این نحوه نفی عدم امکان سازش بین پیامبر خدا و کفار را میرساند؟

    رابطه انقطاع عبودیت ها با دین چیست؟ آیا انقطاع عبودیت با انقطاع دین مرتبط است؟

    رابطه عبودیت با کفر چیست؟ آیا عبودیت و دربند تعلقات بودن افراد است که کفر و چشم‌پوشی را به همراه دارد؟

    فضا و مخاطب سوره:

    این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده است که با خطاب مستقیم و عمومی ؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟

    در چه مرحله پیامبر با کافران این چنین برخورد کرده و به جایی می رسد که می فرماید لکم دینکم و لی دین؟آیا در مرحله ای که  حجت ها تمام شده بود و آنها بر کفر خویش مصر بودند، پیامبر چنین برخورد کردند؟

    این سوره برای ما چه هدایتی را در بردارد؟ آیا این سوره خطی بطلانی بر شبهه تکثرگرایی در دین میتواند باشد؟

    تبیین آیات سوره:

    زمانی که رسول مکرم اسلام طبق دستور الهی دعوت خویش مبنی بر توحید در عبودیت پروردگار عالم و رسالت خویش از طرف خداوند را در مکه علنی کردند رویارویی کفار با ایشان آغاز شد. در ابتدا که کفار مکه جریان دعوت پیامبر را جدی نگرفته بودند از راه هایی از جمله پیشنهاد به عموی پیامبر یا تمسخر ایشان و یا تهمت جنون به حضرت رسول درصدد ناتمام کردن دعوت ایشان برآمدند.

    ولی بعد از اینکه فهمیدند رسول اسلام از دعوت خویش لحظه ای برنمیگردد و هدایت شدگان توسط ایشان روزبروز فزونی می­یافتند، کفار احساس خطر در مورد قدرت خویش نسبت به مردم مستضعف مکه کردند و به دنبال این احساس سعی در نفوذ کردن در شخصیت خود پیامبر برآمدند که پیشنهاد ثروت و قدرت و پیشنهاد شریک شدن در عبودیت و قدرت به صورت سالیانه از این موارد است. پس از سویی تعداد پیروان پیامبر روبه فزونی بود ولی هنوز قدرت حضرت رسول در مکه کامل نشده بود از جهتی دیگر کفار که هنوز قدرت مکه در اختیار آنها بود برای خود رقیبی جدی یافته بودند.

    در چنین شرایطی و با وجود کفاری که با پیشنهادات مختلف سعی در نفوذ در شخصیت و جهت دعوت پیامبر گرامی اسلام داشتند ایشان از طرف خداوند شخصا ماموریت یافتند تا با خطابی صریح نسبت به کفار در جمع همه آنها یعنی در ملا عام که همه نظاره‌گر آن هستند، مرز بین حق و کفر را برای همگان روشن کنند.(قل یا ایها الکافرون...)

    در چنین شرایطی اگر مرزبندی توسط رهبر جریان حق به صورت روشن و عمومی مشخص شود دیگر جایگاهی برای نفوذ جریان باطل در جریان حق نخواهد ماند و از طرف دیگر بصیرت کافی برای پیروان جریان حق نسبت به طرفندها دشمن ایجاد خواهد شد.

    در واقع هم مومنین معنای واقعی ایمان را خواهند فهمید تا بتوانند خود را به آن نزدیک کنند و از انحراف ایمن شوند و هم کفار ناامید از نفوذ در حقیقت جریان حق و رهبری آن خواهند شد. لذا در تاریخ صدر اسلام دیده می­شود که بعد از رد تمام پیشنهادات کفار از طرف رسول اسلام دشمنی­ها کفار شدیدتر شد در مقام جنگ همه جانبه با مسلمین برآمدند. جنگ اقتصادی مانند حصر مسلمین در شعب ابی طالب و جنگ فرهنگی همچون برقراری مناظرات مختلف و درخواست معجزات عجیب از پیامبر و بعدها جنگ نظامی زمانی که حکومت اسلام در مدینه شکل گرفت.

    اما این مطلب که در سوره کافرون نفی عبودیت در مورد حضرت رسول، یک جا به صورت فعل مضارع آمده مانند لا اعبد ما تعبدون و در جایی دیگر به صورت اسم و فعل ماضی به کار رفته مانند و لا انا عابد ما عبدتم دلیلش این است که نشان دهد عبودیت و بندگی ایشان برای پروردگار عالم خالصانه بوده و هیچ گونه شریکی در بندگی برای خداوند متعال قرار نداده­اند.

    از آنجایی که در آیات قرآن کریم یکی از مهمترین ویژگی های دین پیامبر را قیم بودن آن دانسته است همچون آیه قُلْ إِنَّنی‏ هَدانی‏ رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (انعام/161) و قیم بودن یک دین الهی به این است که حق از باطل و غی از رشد در آن کاملا روشن شده باشد (قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) و دوم اینکه چنین دینی امر خلوص در عبودیت و بندگی خداوند در همه زمان ها و حالات کرده باشد.(وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ - بینه/5)

    لذا در سوره کافرون عبودیت پیامبر اسلام هم با اسم به کار رفته که دلالت در زمان حال دارد و هم با فعل مضارع که دلالت در زمان آینده و هم نفی عبودیت الهه های کفار در گذشته با فعل ماضی که دلالت در زمان گذشته دارد. این تفاوت استعمال در این سوره نشان دهنده خلوص در عبودیت پیامبر برای الله در همه ازمنه همراه با ثبات را بیان می­کند. در واقع پیامبر نه معبودهای گذشته کفار را می­پرستیده و نه معبودهای فعلی و نه معبودهای آینده کفار را خواهد پرستید و در همه دوران زندگیشان عبادت خالصانه نسبت به پروردگار عالم داشته اند.

    اما کسانی که اصلا به دین حق ایمان نمی­آورند(إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ البقرة/6) یا کسانی ایمان می­آورند ولی در دینشان تفرقه ایجاد میکنند(إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ انعام/159) یا اینکه به خاطر غرور به دنیا دینشان را بازیچه میگیرند(وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا ... - انعام/70) و یا اینکه از دینشان برمیگردندوَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ بقره/217) در واقع این افراد به دین حق که دین قیوم و دین منتخب الهی است ایمان نیاورده­اند و تنها کسانی دیندار به دین الهی هستند که خلوص در بندگی خدای متعال داشته باشند و در تمام مراحل زندگی خود را تسلیم اوامر الهی کرده باشند.

    اما برای نفی عبودیت کفار در هر دو آیه مرتبط با آنها از جمله اسمیه استفاده شده است (و لا انتم عابدون ما اعبد) چون کفار دیندار به دین قیم نبودند پس در هر زمانی معبودهای آنها به فراخور زمان تغییر می­کرد پس خلوص در عبودیت نداشتند. بنابراین نیاز به آوردن تعابیر مختلف در مورد عبودیت کفار نبود و همین مقدار کافی است که کفار هیچ موقع معبود پیامبر اسلام را خالصانه نخواهند پذیرفت.

    پس نداشتن خلوص در بندگی خدا در کفار باعث می­شود که نتوانند به دین پیامبر و لو در مدت زمان یکساله دربیایند. در واقع کسی میتواند به دین پیامبر که دین اسلام است دربیاید که خلوص در عبادت پروردگار عالم داشته باشد که این همان معنای قیم بودن دین است.

    بنابر مطالبی که در مورد تفاوت عبودیت کفار با رسول گرامی اسلام گفته شد و با توجه به تغییر زمانی که در عبودیت این دو گروه صورت میگیرد پیامبر اسلام در مرحله اول عبودیت خویش برای معبودهای فعلی و آینده کفار را نفی میکنند و در مرحله بعد برای اینکه مرزبندی کامل شود حتی عبودیت برای معبودهای گذشته کفار را نیز نفی میکنند ولی در هر دو حالت در مورد نفی عبودیت کفار برای الله از جمله اسمیه که دلالت بر زمان حال دارد استفاده می­کنند.

    از آنجایی که قوام دین اسلام که دین حق، به خلوص در عبودیت است پس عبودیت و خلوص آن ریشه مساله کفر و ایمان است و به همین خاطر دعوای اصلی پیامبر با کفار بر سر عبودیت بوده است نه چیز دیگر. بنابراین خداوند متعال در این سوره بر روی عبودیت که محور اصلی مخاصمه کفار با پیامبر اسلام است میگذارد و امر به مرزبندی با کفار در این مساله ریشه ای میکند.

     در ضمن نفی عبودیت در هر دو سمت آورده شده که نشان از فاصله جدی این دو طیف از یکدیگر و عدم ارتباط  و تلاقی آنها با هم از اصل و ریشه است. یعنی هیچ وقت پیابر اسلام تحت لوای کفار درنخواهد آمد و کفار نیز هیچ موقع حاضر نمی­شوند که به دین حق روی بیاورند. چنین مرزبندی دقیقی از طرف رهبر جریان حق نشان میدهد که پیروان حضرت رسول نیز باید مرز دینداری خویش را از کفار با خلوص در عبودیت جدا کنند.

    همانطور که گفته شد چون محور و قوام دین حق که دین اسلام است به خلوص در عبودیت است و هرکه در عبودیتش خلوص نداشت دیندار به دین حق نیست بنابراین جدایی در عبودیت و معبود باعث جدایی دین حق از باطل میشود(لکم دینکم و لی دین). دین کفار به خاطر نداشتن خلوص در عبودیت برای پروردگار عالم باطل است و از دین پیامبر اسلام کاملا جداست و هیچ گاه نیز به هم نزدیک نمیشوند.

    اما در مورد ارتباط عبودیت با کفر، اگر من در بند تعلقات دنیایی خویش باشم از قدرت و ثروت گرفته تا شهوات و دنیا و شیطان در واقع خویش را ذلیل آنها کرده ام و این ذلت همراه با پیروی از این تعلقات شده است که این همان معنای عبودیت است. اگر من تعلقات دنیایی را معبود خویش قرار داده ام در مقابل به معبود حقیقی کفر ورزیده ام و اگر به معبودهای دنیایی پشت کردم و کافر شدم و به مرتبه خلوص در عبودیت برای پروردگار عالم رسیدم در واقع به دین حق درآمده ام و دیگر هیچ شیطانی قدرت نفوذ در عبودیت و دین من را نخواهد داشت.

    بنابراین این سوره در مقام مرزبندی بین جریان حق و باطل است و حضرت رسول به عنوان رهبر جریان حق وظیفه دارند تا به صورت خطاب مستقیم و در جمع کفار این مرز را که محورش خلوص در عبودیت و بندگی برای حق تعالی و دین داری به دین قیم و تسلیم در برابر اوامر الهی در همه لحظات زندگی است بیان کنند.

    چنین مرزبندی هم نشان می­دهد که کفار به هیچ وجه نمی­توانند در جریان حق نفوذ کنند حتی با شبهاتی همچون تکثرگرایی در دین که از شبهات روز در مورد دینداری است و هم به مسلمین این حقیقت را نشان می­دهد که دینداری به دین الهی هیچ وقت با دین و معبودی غیر از خداوند متعال جمع نخواهد شد.

    در واقع هدایت این سوره برای ما در این است که بفهمیم مرزهای دین حق از دین­های باطل کاملا روشن و دقیق است و هیچ نفوذی از سمت باطل در آن نخواهد بود و دوم اینکه مومن واقعی به دین کسی است که خود را از بندگی همه معبودهای درون مانند هواهای نفسانی و معبودهای بیرونی مانند دنیا و شیطان و طاغوت رها کند و بندگی خدای متعال را با تسلیم اوامر او شدن در تمام لحظات زندگیش بپذیرد و به آن ایمان بیاورد.

     






    ::: شنبه 94/11/10 ::: ساعت 1:42 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

     

    الف: آیاتی که می تواند روشن کننده ارتباط عبودیت با دین باشد. 

     

    1. وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (61)
    2. إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (51)

     

    1. إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقّ‏ِ فَاعْبُدِ اللَّهَ مخُلِصًا لَّهُ الدِّینَ(2)
    2. أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الخْالِصُ
    3. قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ شَکٍّ مِنْ دینی‏ فَلا أَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذی یَتَوَفَّاکُم
    4. أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (40)

     

    با توجه به این آیات ارتباطی بین عبودیت و صراط و دین برقرار شده است. شاید رابطه آنها به این صورت باشد:

    1. راه رسیدن به الله صراط مستقیم است
    2. آنچه باید سالک در این مسیر انجام دهد یا چگونگ حرکت او عبودیت است.
    3. برنامه حرکتی در این مسیر که الله فرستاده است دین است که این برنامه در قالب قرآن است.

    با توجه به آیه سوم: شاید کسی دینی که پیامبر آورده را شک داشته باشد ولی عبودیت الله گریز ناپذیر است و عبودیت غیر خدا خسران انفسی است (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ )

     پس شروع از پذیرش اصل عبودیت الله است و در ادامه دینداری خالص طرح می شود

     ب: آیاتی که می تواند روشن کننده مراتب عبودیت بوده و به نوعی بتواند پیام سوره کافرون برای مخاطبهای مختلف را روشن کند. (در صورتی که قائل به این باشیم که سوره مخاطبهای مختلفی دارد)

    1. فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)
    2. وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)
    3. عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63)
    4. إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (91)
    5.  مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ

     

    1. إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (40)
    2. إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (81)
    3. قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (11)
    4. قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی‏ (14)

     

    آیاتی که به نوعی حقیقت و مراتب عبودیت از آنها فهمیده می شود چند دسته هستند.

    1. دسته اول شامل دستورات عملی است و به نوعی به رفتار می خورد و اصل دینداری و تبعیت و تسلیم در مقابل دین در این دسته هستند. (آیات 1 تا 5)
    2. دسته دوم به امور قلبی بر می گردد که مومن و مخلَص و مخلِص در دین از جمله آنها می باشند.

    به نظر می رسد سوره کافرون پیامی که برای کفار دارد آمدن آنها به دسته اول یعنی پذیرش عبادت الله است و پیامی که برای مومنین دارد ارتقاء به دسته دوم است. یعنی کسانی را که در مقام عبادت و انجام دستورات عملی هستند را به درجه عبودیت الله و دینداری خالص می رساند.

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/26 ::: ساعت 1:56 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بررسی واژه دین:

    برای بررسی واژه دین در آیات قرآن ابتدا سوالاتی که در ارتباط با سوره کافرون به ذهن می­رسید مطرح شد که این سوالات به همراه پاسخ به شرح ذیل است:

    1.       صفات و خصوصیات دین الهی؟ 

    a.       قیم بودن و استواری یکی از ویژگیهای دین اسلام و چنین دینی مصداق صراط مستقیم است: قُلْ إِنَّنی‏ هَدانی‏ رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ

    ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (انعام/161) 

    b.       تبیین رشد از غی از ویژگیهای دین الهی: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ

    سَمیعٌ عَلیمٌ (بقره/256) 

    c.        تسلیم ویژگی دین الهی و اسلام دین منتخب خداوند است: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ

    بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (آل عمران/19) 

    2.       عکس العمل انسان ها در مقابل دین؟ 

    a.       برخی دینشان را فرقه فرقه میکنند: إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (انعام/159) 

    b.       برخی دینشان را به خاطر غرور به دنیا لهو و بازیچه می­گیرند: وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا ... (انعام/70) 

    c.        برخی از دین برمی­گردند که نتیجه برگشت از دین کافر شدن و حبط اعمال و آتش جهنم است: ... الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ

    إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (217) 

    3.       ارتباط عبودیت با دین چیست؟ 

    a.      از ویژگیهای دین قیم توحید در عبودیت و اقامه نماز و پرداخت زکات: وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ

    الْقَیِّمَةِ (بینه/5)

    توضیح:

    محور دین عبودیت خالص برای خداوند است و اگر کسی عبودیتش برای خدا خالص نباشد در واقع متدین به دین الهی نیست و متدین به دین دیگری است. لذا در سوره کافرون از نفی عبودیت شروع کرد تا مرزبندی دین الهی با دین کفار روشن شود. چرا که اگر با نفی دین از ابتدا شروع کرده بود دلیل مرزبندی با کفار روشن نمی­شد و قابل سوء استفاده برای کفار می­شد.

    اگر من دستورات دیگر دین را مانند نماز و زکات و ... انجام دادم ولی شرک در عبودیت نیز داشتم باز دیندار هستم ولی شروع با نفی عبودیت غیرخدا نشان میدهد که دین الهی بر کسی صدق میکند که اخلاص در عبودیت برای خدا داشته باشد.

    در برخی آیات دین قیم مصداق صراط مستقیم دانسته شده و در برخی دیگر عبودیت، پس رابطه دین با عبودیت این شد که مصداق حقیقی صراط مستقیم دین قیمی است که محور اصلی آن عبودیت و خلوص در آن برای پروردگار عالم است و در کنار عبودیت اقامه نماز و اعطای زکات است.

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: جمعه 94/10/25 ::: ساعت 9:28 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    جمع بندیت فاسیر روایی:

    تفسیر البرهان

    این تفسیر در سوره کافرون دو بخش کلی دارد:

    1.       بیان روایاتی که فضیلت قرائت سوره را مطرح کرده اند. 

    2.      روایاتی که مربوط به تفسیر سوره است.

    نکات تفسیری که شاید مورد استفاده قرار گیرد:

    ·        امام صادق در تبیین آیات این سوره چنین فرمودند:

    إذا قلت: لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ فقل: و لکنی أعبد الله مخلصا له دینی، فإذا فرغت منها، فقل: دینی الإسلام ثلاث مرات

    ·        امام صادق در حال قرائت آیات سوره اینگونه مصادیق این آیات را بیان فرمودند:

    إذا قلت: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ فقل: یا أیها «1» الکافرون و إذا قلت: لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، فقل: أعبد الله وحده، و إذا قلت: لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ فقل: ربی الله، و دینی الإسلام

    ·        شان نزولی است که امام صادق در پاسخ به سوال دلیل تکرار آیات در این سوره از ایشان پرسیده شد که ایشان در پاسخ دلیل تکرار را چنین فرمودند:

    فقال: «کان سبب نزولها و تکرارها أن قریشا قالت لرسول الله (صلى الله علیه و آله): تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة، و تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة، فأجابهم الله بمثل ما قالوا:

    فقال فیما قالوا: تعبد آلهتنا سنة: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ،

    و فیما قالوا: نعبد إلهک سنة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

    و فیما قالوا: تعبد آلهتنا سنة: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ

    و فیما قالوا: نعبدک إلهک سنة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ».

     

     

     

    تفسیر نور الثقلین:

    در این تفسیر نیز ابتدا به روایات فضیلت قرائت سوره اشاره شده

    و در نهایت به روایتی در شان نزول و روایتی برای رفع ابهام از دلیل تکرار در سوره مطرح شده است.

    نکات تفسیری اضافه بر تفسیر البرهان:

    ·        از امام صادق هنگام قرائت این سوره مطلبی روایت شده که ایشان بیان میدارند که تا پایان عمر بر دین اسلام و عبادت خداوند یگانه پایدار خواهند ماند: فی «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ» اعبد ربی و لی دینی، دینی الإسلام علیه أحیى و علیه أموت ان شاء الله

     






    ::: شنبه 94/10/19 ::: ساعت 12:34 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    معیارهای طرح سوال:

    1.       باید سوال کلیدی برای تفکر باشد پس باید به گونه ای طراحی شود که جهت فکری بدهد و سوال مبهم نباشد.

    2.      خروج از روال طبیعی در بیان و محتوا باشد.

    3.      طرح سوال همراه با بیان یک احتمالی باشد که در پاسخ به این سوال داده میشود.

    4.      در طرح سوال باید تحلیلی از دلیل طرح این سوال موجود باشد.

    5.      ادبیات طرح سوال نباید تکراری باشد و سعی شود در قالبهای متفاوتی ارائه شود.

    طرح سوالات:

    سوالات چینشی:

    1.     چرا در این سوره پیامبر باید در برابر کفار موضع بگیرد و چرا خود خداوند موضع نگرفته است؟ آیا این نحوه شروع از طرف خداوند نشان از اهمیتی در مقول قول دارد یا اینکه این کلام برای ناامیدی کفار از درخواستشان است؟

    2.     چرا برای ندای کافرون از ندای یا ایها که برای ندای دور است استفاده فرموده و از ندای نزدیک مانند یا و ای استفاده نفرموده؟ آیا در اینگونه ندا برای کفار تحقیر است یا برای بیان دور بودن آنها از حقیقت است؟

    3.     چرا الکافرون فرمود و با تعبیر الذین کفروا مطرح نشد؟ آیا به خاطر ثبوت مخاطبین پیامبر در کفر اینگونه آمده است؟

    4.     چرا از معبود تعبیر به (ما) آورده است در حالی که امکان استفاده از (من) نیز بود؟ آیا در آوردن لفظ ما ابهام انگیز بودن خدا و اعتقادات کافران نهفته است؟

    5.     چرا در نفی عبادت پیامبر نسبت به معبودهای آنان، دو نوع تعبیر اسمیه و فعلیه آمده است؟(لا اناعابد، لا اعبد) اما در مورد نفی عباد کفار نسبت به معبود پیامبر فقط جمله اسمیه (لا انتم عابدون  ما اعبد) استعمال شده است؟ غیر از تفاوت در حدوث و ثبوت که تفاوت جمله اسمیه و فعلیه است نکته دیگری مانند مایوس کردن کفار از درخواستشان به پیامبر مقصود است؟

    6.     در آیه پایانی چرا تعبیر دین به کار رفته نه لکم الهکم ولی الهی؟ آیا این تعبیر نشان از اختلاف نظام فکری کفار با پیامبر دارد یا اختلاف فقط بر سر معبودهاست؟

    سوالات ارتباطی:

    1.     ارتباط تعابیر مختلف آیات این سوره با هم و تکرار آنها چیست؟ آیا این تعابیر و تکرارها نشان از لجاجت کفار بر پوشاندن حق است؟

    2.     ارتباط آیه لکم دینکم و لی دین با آیات قبلش چیست؟ آیا بیان نتیجه است یا علاوه بر نتیجه غرضی دیگر مانند مایوس کردن کفار از همراه شدن پیامبر با آنان در کار است؟

    3.     بین کفر و عبودیت و دین چه ارتباطی هست؟ آیا لب دین عبودیت است؟

    فضای سوره:

    این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده که یک مطلب به چند تعبیر تکرار شده است؟

    آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟ در چه مرحله از برخورد پیامبر با کفار چنین عمل کرده است؟

    آیا در جایی که تمام حجت ها انجام شده بود و آنها بر کفر خویش پایدار بودند؟

    تفسیر روایی البرهان:

    در تفسیر البرهان فقط یک حدیث آن در شان نزول سوره کافرون و دلیل تکرار آیات آن آمده است که راوی از امام صادق پرسیده و حضرت در پاسخ تکرار خواسته کفار را بیان میکنند:

    علی بن إبراهیم، قال: حدثنی أبی، عن محمد بن أبی عمیر، قال: سأل أبو شاکر أبا جعفر الأحول، عن قول الله عز و جل: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

    فهل یتکلم الحکیم بمثل هذا القول و یکرره مرة بعد مرة؟ فلم یکن عند أبی جعفر الأحول فی ذلک جواب، فدخل المدینة،

    فسأل أبا عبد الله (علیه السلام) عن ذلک، فقال:

    «کان سبب نزولها و تکرارها أن قریشا قالت لرسول الله (صلى الله علیه و آله): تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة، و تعبد آلهتنا سنة، و نعبد إلهک سنة،

    فأجابهم الله بمثل ما قالوا،

    ü     فقال فیما قالوا: تعبد آلهتنا سنة: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ،

    ü     و فیما قالوا: نعبد إلهک سنة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

    ü     و فیما قالوا: تعبد آلهتنا سنة: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ

    ü     و فیما قالوا: نعبدک إلهک سنة: وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ».

    ü     قال: فرجع أبو جعفر الأحول إلى أبی شاکر فأخبره بذلک، فقال أبو شاکر: هذا حملته الإبل من الحجاز،

    و کان أبو عبد الله (علیه السلام) إذا فرغ من قراءتها یقول: «دینی الإسلام» ثلاثا.[1]



    [1]البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 781، ح 11963





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 94/10/5 ::: ساعت 1:23 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    طرح سوالات:

    [سورة الکافرون (109): الآیات 1 الى 6]

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

    وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (6)

    سوالات نحوی:

    1.       1. ترکیب ما در ما اعبد چیست؟ با توجه به اینکه (من) موصول للعاقل است آیا در این آیه (ما)ی موصوله مراد است یا مصدریه؟ 

    2.      2. دلیل تقدم لکم و لی بر دین آیا رساندن معنای انحصار در مذهب و عقیده است؟

    سوالات چینشی:

    1.      1. چرا سوره با تعبیر قل شروع شده است؟ آیا این نحوه شروع از طرف خداوند نشان از اهمیتی در مقول قول دارد؟

    2.      2. چرا از افرادی که به پیامبر پیشنهاد دادند با تعبیر کافرون یاد کرده؟ آیا در این تعبیر کنایه ای موجود است یا اینکه صرف بیان وصف واقعی است؟

    3.      3. چرا برای ندای کافرون از ندای یا ایها استفاده کرد؟ آیا در این ندا هشیار کردن مخاطب دور نهفته است؟

    4.      4. چرا از معبود تعبیر به (ما) آورده است در حالی که امکان استفاده از (من) نیز بود؟ آیا در آوردن ما ابهام انگیز بودن خدا و اعتقادات کافران نهفته است؟

    5.      5. چرا در آیه سوم با فعل شروع نکرد ولی در آیه قبلش با فعل شروع کرد؟ در این تفاوت تعبیر تفاوت معنا نیز مراد است؟

    6.       6. چرا برای اعلام برائت پیامبر از پیشنهاد مشرکان از واژه عبد و عبادت استفاده کرده؟ آیا این واژه نشان از ریشه اختلاف کافران با پیامبر اکرم دارد؟

    7.      7. در آیه پایانی چرا تعبیر دین به کار رفته از الهه مثلا حرفی نیست؟ دعوای الهه هاس یا دعوای دین ها و مکتب ها؟

    سوالات ارتباطی:

    1.      1. چه ارتباطی بین آیات 4و5 با آیات 2و3 وجود دارد؟ آیا صرف تکرار است یا معنایی بالاتر از تاکید و تکرار مراد است؟

    2.      2. ارتباط آیه 6 با آیات قبل چیست؟ آیا بیان نتیجه است یا غرضی دیگر در کار است؟

    فضای سوره:

    ·        * این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده که یک مطلب به چند تعبیر تکرار شده است؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟





  • کلمات کلیدی :

  • ::: جمعه 94/9/27 ::: ساعت 11:28 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    جمع بندی لغت کفر:

    ·         مصبا- کفر باللّه یکفر کفرا و کفرانا، و کفر النعمة و بالنعمة أیضا: جحدها. و کفر بکذا: تبرّأ منه. و کفرته: سترته. و کفر اللّه عنه الذنب: محاه. و منه الکفّارة، لأنّها تکفر الذنب.  

    ·         مقا- کفر: أصل صحیح یدلّ على معنى واحد، و هو الستر و التغطیة، یقال لمن غطّى درعه بثوب: قد کفر درعه. و یقال الکافر: البحر، و یقال الکافر: مغیب الشمس. و النهر العظیم کافر، و یقال للزارع کافر. و الکفر: ضدّ الایمان، سمّى لأنّه تغطیة الحقّ. و کذلک کفران النعمة: جحودها و سترها.  

    ·        التهذیب 10/ 193- قال اللیث: الکفر: نقیض الایمان، و هو على أربعة أنحاء: کفر إنکار، و کفر جحود، و کفر معاندة، و کفر نفاق. و کفر الجحود: أن یعرف بقلبه و لا یعرف بلسانه. و کفر المعاندة: أن یعرف بقلبه و یقرّ بلسانه و یأبى أن یقبل. و کفر النفاق: أن یکفر بقلبه و یقرّ بلسانه. و قال اللیث: سمّى الکافر کافرا، لأنّ الکفر غطّى قلبه کلّه.

    ·        التحقیق: أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو الردّ و عدم الاعتناء بشی‏ء. و من آثاره: التبرّى، المحو، التغطیة.

    در مجموع برای کفر چهار معنای اصلی گفته شده است و درکنار آن استعمالاتی نیز بیان شده که به یکی از این معانی برگردانده شده است:

    1.      الستر و التغطیة.

    2.      جحد و انکار.

    3.      تبرّأ.

    4.      محو.

    از بین این معانی به نظر میرسد معنای التحقیق که تحلیلی از استعمالات و معانی ذکر شده برای کفر است دقیقتر باشد و آن همان رد و بی اعتنایی به چیزی است که تمام استعمالات دیگر از مصادیق این معنی دانسته شده زیرا این معنی قدرمشترک بین همه معانی ذکر شده است.

    معادل فارسی این معنای واژه کفر بی توجهی کردن به چیزی است.


    جمع بندی لغت عبد:

    ·        مصبا- عبدت اللّه أعبده عبادة، و هی الانقیاد و الخضوع. و العبد خلاف الحرّ، و أعبدت زیدا فلانا: ملکته إیّاه لیکون له عبدا. و لم یشتقّ من العبد فعل، و استعبده و عبّده: اتّخذه عبدا. و عبد عبدا: غضب غضبا وزنا و معنى، و الاسم العبدة.

    ·        مقا- عبد: أصلان صحیحان، کأنّهما متضادّان. و الأوّل من ذینک الأصلین یدل على لین و ذلّ، و الآخر على شدّة و غلظ. فالأوّل- العبد، و هو المملوک، و الجماعة العبید. و الأصل الآخر- العبدة، و هی القوّة و الصلابة.

    ·        الاشتقاق 10- و اشتقاق العبد من الطریق المعبّد، و هو المذلّل الموطوء(طی شده). و یمکن أن یکون اشتقاق عبیدة و معبد من العبد و هو الأنف. قال علىّ بن أبی طالب رضى اللّه عنه: عبدت فصمتُّ، أى أنفت فسکتّ.

    ·        التحقیق: أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو غایة التذلّل فی قبال مولى مع الاطاعة، و هذا المعنى یکون بالتکوین أو بالاختیار أو بالجعل. و أمّا مفاهیم الغضب و القوّة و الصلابة و الأنف و الحمیّة: فمعانی مجازیّة و من لوازم العبودیّة، فانّ التعبّد القاطع لشی‏ء یلازم القوّة و التصلّب و الحمیّة و التأنّف فیه، و الغضب على خلافه.

    برای واژه عبد دو معنای متضاد ذکر کرده اند که یکی انقیاد و ذل است و دیگری غضب و شده. اما التحقیق معنای دقیق عبد را نهایت تذلل و تواضع در برابر مولی همراه با اطاعت از مولی دانسته است و دیگر معانی را مجازی و از لوازم عبادت دانسته است.

    معادل فارسی واژه عبد نهایت فروتنی در برابر مولی همراه با اطاعت.


    جمع بندی لغت دین:

    ·        مصبا- دان الرجل یدین دینا من المداینة. قال ابن قتیبة: لا یستعمل الّا لازما فیمن یأخذ الدین. و قال ابن السکیت: دان الرجل إذا استقرض، فهو دائن، و قال جماعة: یستعمل لازما و متعدّیا، فیقال دنته إذا أقرضته، فهو مدین و مدیون، و اسم الفاعل دائن، فیکون الدائن من یأخذ الدین على اللزوم و من یعطیه على التعدّى. دان بالإسلام دینا. تعبّد به، و تدیّن به کذلک فهو دیّن مثل ساد فهو سیّد. و دیّنته: وکلته الى دینه و ترکته و ما یدین. و دنته أدیته: جازیته.

    ·        مقا- دین: أصل واحد الیه یرجع فروعه کلّها، و هو جنس من الانقیاد و الذلّ. فالدین: الطاعة،

    ·        التهذیب 14/ 181- أبو عبید: الدین الحساب، و منه-. و الدین أیضا العادة- ما رال ذلک دینى و دینى أى عادتى. و قال أبو عبید: دنت الرجل أقرضته، و دنته استقرضت منه.

    ·        و دان الرجل إذا عزّ، و دان إذا ذلّ، و دان إذا أطاع، و دان إذا عصى، و دان إذا اعتاد خیرا أو شرّا، و دان إذا أصابه الدین و هو داء.

    ·        التحقیق: انّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الخضوع و الانقیاد قبال برنامج أو مقرّرات معیّنه. و یقرب منه الطاعة و التعبّد و المحکومیّة و- المقهوریّة و التسلیم فی مقابل أمر أو حکم أو قانون أو جزاء. و لازم أن نتوجّه بأن المعنى الحقیقىّ هو ما قلناه، و لا بدّ من اعتبار القیدین الخضوع و کونه فی مقابل برنامج.

    در معنای این واژه التحقیق این گونه معنی کرده که دین خضوع و اطاعت در برابر برنامه و مقررات معینه است. پس دو قید در معنای دین نهفته است: خضوع و در مقابل برنامه بودن.

    معادل فارسی واژه دین نهایت فروتنی همراه با اطاعت در مقابل برنامه تعیین شده است.

     





  • کلمات کلیدی : لغت شناسی، کافرون، عبد، کفر، دین

  • ::: شنبه 94/8/30 ::: ساعت 12:31 عصر :::   توسط معین علیزاده 
    نظرات شما: نظر
    <      1   2   3   4   5   >>   >