3- مراحل عبودیت
روش: چون تعابیر مختلف است نشان می دهد که مرحله ای است و در هر مرحله حدی از معنا نهفته است.
در قرآن
-
عبد مؤمن
-
عبد صالح
-
عبد مُخلِص
-
و عبد مُخلَص داریم
و این نشان مىدهد که:در هر مرحله از ایمان و صلاح و اخلاص
-
چه با دست عبد (مخلِص)
-
و چه با دست خدا (مخلَص) حدى از عبودیت نهفته است
از تمامى شرکها خلاص شود، آن هم نه با دست خودش که باز خودش در میان باشد، بل با دست خدا و بلاى او[2] که
نتیجه دست خدا و بلای او:
-
دیگر هیچ کس جز او در این وجود حکومت ندارد
-
و هیچ چیز جز امر او در این روح موجى بر نمىانگیزد، که قلب او در میان دستهاى خداست و دل او عرش حکومت اوست؛ «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ».[3]
-
در این شبستان جز چراغ حکم او نیست. آنچه این دل خسته را روشن مىکند فقط امر اوست و اشارهى اوست.
-
در میان جاذبهها آنچه او را مىکشد جذبهى محبت اوست
-
در کنار زمزمهها آنچه در گوش او مىنشیند، زمزمهى مناجات اوست،
-
که عبد پس ازتلاشها
-
و مناجاتهایى که با خدا دارد
-
و پس ازارتباطهایى که با خدا برقرار مىکند
-
به آنجا مىرسد که خدا به مناجات او و نجواى او روى مىآورد، که: «للَّه عِبادٌ ناجاهم فى فِکْرِهم وَ کَلَّمَهُمْ فى ذاتِ عُقُولِهِمْ». این خداست که با این عباد به نجوا مىنشیند.
-
نمونه ای از مرحله کامل عبد:
این سلیمان است که:
-
در متن قدرت، آن هم تا آنجا که براى هیچ کس میسر نشده تا آنجا که دریاها و آسمانها و جن و پرنده مسخر او شدهاند،
-
این سلیمان است که در این متن غرق نمىشود که از نعمتها به سوى خدا باز مىگردد؛ «نِعْمَ الْعَبْدُ انَّهُ اوّابٌ».[6]
برای روشن شدن معنای نعم العبد از ملموسات زندگی استفاده می کنند:
ما هنوز نمىتوانیم شیرینى و حلاوت این کلام را احساس کنیم؛ «نِعْمَ الْعَبْد». این خداست که سلیمان را مىپسندد و از او به خوبى یاد مىکند.
هر کس در محدودهى همتش از تأیید دیگران و از توجه دیگران لذت مىبرد.
-
بچهها از نگاه و ستایش بزرگترها
-
و بزرگترها از توجه رؤسا دلشاد مىشوند
-
تا آنجا که توجه آنها در روزنامهها یا در جمع بزرگان و یا در مجمعهاى جهانى دل آنها را مىلرزاند و دلشادشان مىکند.
-
نوچهها مىخواهند در محضر لوطى بزرگ از آنها نامى برده شود
-
و سران ارتش مىخواهند در محضر فرمانده به آنها اشارهاى بشود.
-
آنها حلاوت و شیرینى این یاد و توجه و نگاه را احساس مىکنند.
اما عبد:
-
از زمین بالاتر مىرود
-
و «رَبُّ السَّمواتِ وَ الْارْضِ» را مىشناسد
-
و حضور عظیم او را مىفهمد دیگر تأیید زمینىها دلش را نمىگیرد و اینها برایش حلاوتى ندارد.
-
او مىخواهد در آسمان به عظمت یاد شود؛ «دُعِىَ فِى ملکوت السَّمواتِ عَظیماً».[7] او تأیید خداى هستى را مىخواهد.
تاثیر نعم العبد برای عبد:
-
و اینجاست که نعمالعبد، آنچنان حلاوت و مستى و نشئهاى مىآورد که هیچ تلخى و خمارى بر آن گرد نمىپاشد.
-
و این کلام آنچنان سرشارى و سیرابى مىآورد که دیگر عطش و خلأیى دامن آنها را نمىگیرد.
این مستى و شیرینى را کسى بیشتر احساس مىکند:
-
که عظمت خدا را بیشتر احساس کرده است
-
و حضور او را زیادتر ادراک نموده است.
علت امضای خدا در کارنامه سلیمان:
سلیمان خوب است چون «اوّاب» است. «اوّاب» با «توّاب» تفاوت دارد.
تفاوت اواب با تواب:
توبه، بازگشت از گناه است، اما «اوبه» بازگشت است. زنبور عسل را اوّاب مىگویند چون زیاد مىرود و باز مىگردد و در هر بازگشت شهدى همراه مىآورد و عسلى مىسازد. ما کوچکتر که بودیم، براى خرید نان و ماست، روانهى بازارمان مىکردند. ما در راه به هر چیزى روى مىآوردیم؛ چرخ و فلک مىدیدیم، مىایستادیم؛ دعوا مىدیدیم به دنبال ماجرا مىرفتیم. ما براى خرید رفته بودیم و جمعى بر سر سفره منتظرمان بودند، اما بىخیال به هر چیزى چشم مىدوختیم، به هر جمعى مىپیوستیم و به جاى آوردن نان و ماست بر سر سفره باید در خیابانها وکوچهها و کلانترىها سراغمان را مىگرفتند و در انتظارمان مىنشستند.
اوّاب کسى است که:
-
مىرود و باز مىگردد
-
و مقهور جاذبهها نمىشود و دل به هر کششى نمىدهد و چشم به هر جلوهاى نمىدوزد.
-
او دنبال کارى است و در تمامى حوادث این کار را فراموش نمىکند و در هر برخوردى با هر گُلى شیرهاش را مىمکد و حاصلش را مىآورد.
عبدى را خدا مىستاید :که دامن او را
-
خارِ حادثهها
-
و جاذبهها نمىچسبد
-
و کششهاى زمینى او را سنگین نمىکند و در خود نگه نمىدارد؛
نظرات شما: نظر