سوال: روش مرحوم صفایی برای به دست آوردن ریشه های کفر چیست؟
آنچه نیاز است برای استدلال: 1- آیه در مورد کفر است. 2- ریشه کفر را بیان می کند. 3- روش مرحوم صفایی برای اثبات ریشه های کفر در آیات انتخاب شده.
-
عزت و شقاق: وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ،بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ
از بل و اینکه قبلش به قرآن قسم می خورد.
المیزان: و المستفاد من سیاق الآیات أن قوله: «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» قسم نظیر ما فی قوله: «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» «ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» «ن وَ الْقَلَمِ» لا عطف على ما تقدمه، و أما المقسم علیه فالذی یدل علیه الإضراب فی قوله: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ أنه أمر یمتنع عن قبوله القوم و یکفرون به عزة و شقاقا -المیزان
-
ظلم و تجاوز: فَلَمَّا جَاءَتهُْمْ ءَایَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ(13)وَ جَحَدُواْ بهَِا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ(نمل 14)
مفعلول لاجله
-
استکبار وو علو: مومنون:47 إِلىَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَایْهِ فَاسْتَکْبرَُواْ وَ کاَنُواْ قَوْمًا عَالِینَ(46)فَقَالُواْ أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ(4
الف: آیه قبل استکبار و علو مطرح شده است ب: انومن به این معنا که ایمان نیاوردندو کفر ورزیدند ج: بعد از گزارش از استکبار و علو بیان قول آنهاست با فاء است. که آنها که مستکبر بودند چنین گفتند که نشان از این است که علت گفتارشان را بیان می کند.
-
غرور: أَمَّنْ هَاذَا الَّذِى هُوَ جُندٌ لَّکمُْ یَنصُرُکمُ مِّن دُونِ الرَّحْمَانِ إِنِ الْکَافِرُونَ إِلَّا فىِ غُرُورٍ(20)
أَمَّنْ هَاذَا الَّذِى یَرْزُقُکمُْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّواْ فىِ عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ(21)
ترجمه:
آیا آن کیست [از] سپاهتان که شما را به هنگام نزول عذاب در برابر خداى رحمان یارى دهد؟ کافران جز دچار فریب [شیطان] نیستند. یا کیست آنکه به شما روزى دهد، اگر خدا روزىاش را از شما باز دارد؟ [نه اینکه حقیقت را نمىدانند] بلکه در سرکشى و نفرتِ [از حق سرسختى و] پافشارى مىکنند. (21)
روش: چند آیه قبل در مورد عذابها الهی است نسبت به تکذیب کنندگان است. و لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کاَنَ نَکِیرِ(18) این ایات نیز نشان از این است که آنها ایمان نیاوردند و مستحق عذابند و چنین می پندارند که از عذاب خدا ایمن هستند و به تکذیب که نشانه کفر است ادامه می دهند. سپس این آیه مورد بحث می فرماید که ایمنی ندارند و سپس با نفی محصوری که انجام می شود می فرماید ان الکافرون الا فی غرور که گویا تمام وجود آنها را غرور گرفته است و این کارهایی که انجام یم دهند از سر غرور و فریبشان است. و الا اگر از این فریب خارج شوند کاملا از عذاب الهی بیمناکنند و متوجه می شوند که همچون پیشینیان گرفتار عذاب یم شوند و کسی نمی تواند آنها را از عذاب الهی یاری دهد.
خلاصه:گزارشى است و نفیی که بیان از این است که تمام وجودشان را غرور گرفته است.
سوال: بَل لَّجُّواْ فىِ عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ لجاجت و پافشاری در سرکشی و نفرت را می توان ریشه گرفت؟ مثل همان بیان بل الکافرون فی عزه و شقاق؟
-
تمتع،علو: انومن لک و اتبعک الارذلون
المیزان: فمرادهم بالأرذلین من یعدهم الأشراف و المترفون سفلة یتجنبون معاشرتهم من العبید و الفقراء و أرباب الحرف الدنیة.
انها تمتعى از اموال و بنین داشتند و همین موجب این شده بود که ایمان نیاورند و این که ریشه کفر است چون در مقابل ایمان مطرح شده است که انها ایمان نیاوردند و در مقابل نوح این را گفتند که گفته انها دال بر این است که ریشه اى دارد و گفتنشان به گونه اى بود که براى تمتع خود جایگاهى مى دیدند که کسر شانشان مى شود که با کسانى که فقیر هستند همراه شوند و ایمان بیاورن. که البته این بیان علو هم می تواند باشد و تمتع ریشه علو باشد.
-
راحت طلبى:بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (5قیامت)
المیزان: و قوله: «لِیَفْجُرَ أَمامَهُ» تعلیل ساد مسد معلله و هو التکذیب بالبعث و الإحیاء بعد الموت، و «بَلْ» إضراب عن حسبانه عدم البعث و الإحیاء بعد الموت. و المعنى: أنه لا یحسب أن لن نجمع عظامه بل یرید أن یکذب بالبعث لیفجر مدى عمره إذ لا موجب للإیمان و التقوى لو لم یکن هناک بعث للحساب و الجزاء.
اعراب القرآن:المعنى بل یرید الإنسان الثبات و الدیمومة على ما هو علیه من عدم التقید بقید الإیمان لیسترسل على فجوره و یدوم على غیّه و اللام للتعلیل
روش: ایات قبل در مورد تکذیب قیامت است ایحسب الانسان ... ب: با بل اضرابیه و نوع بیان لیفجر امامه چنین فهمیده می شود که بلکه علت اینکه تکذیب می کنند این است که می خواهند جلویشان باز باشد و راحت باشند.
-
هوی: أَ فَرَءَیْتَ مَنِ اتخََّذَ إِلَاهَهُ هَوَئهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلىَ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىَ سمَْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىَ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یهَْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَکَّرُونَ(23)وَ قَالُواْ مَا هِىَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نحَْیَا وَ مَا یهُْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لهَُم بِذَالِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ(24جاثیه)
المیزان:و المراد بقوله: «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» حیث قدم «إِلهَهُ» على «هَواهُ» إنه یعلم أن له إلها یجب أن یعبده- و هو الله سبحانه- لکنه یبدله من هواه و یجعل هواه مکانه فیعبده فهو کافر بالله سبحانه على علم منه
نظرات شما: نظر