نکات:
-
پیامبر حقیقت را روشن کرده، هیچ تاریکی و ابهامی نیست. تبیین نسبت به وجود انسان و استمرارش واینکه متناسب با این وجود انسان به عبودیت و دینی خاص می رسد. پس از این تبیین زمان انتخاب گری است. گروهی به خاطر ریشه هایی که دارند در صف کفر می ایستند.
-
امید دارند که اعتقادات آنها با اعتقادات حضرت قابل جمع است و می توانند مصالحه و یا رخنه کنند.
-
آنها به خاطر ریشه هایی که دارند، عبودیتی خاص در وجودشان رخنه کرده است. و در آینده هم گرفتار همان نوع عبودیت گذشته شان هستند.
-
با کفر زمانی که امید باشد که اینهایی که رسول می گوید با اعتقادات ما قابل جمع است و می توان مصالحه کرد ویا اینکه احتمال دارد همان چیزی باشد که ما می گوییم باشد با چنین حالتی بیان قاطع لازم است. که نه من پرستنده معبود شمایم و نه شما. با این بیان برای بعضی تکلیف روشن می شود که بیایند این طرف ویا آنهایی که هنوز در صف کفر ایستاده اند ناامید از همراهی حضرت و دینش شوند. ناامید از اینکه دیگر نمی توانند در دین و رکن اعتقاداتش نفوذ کنند.
-
هر کسی معبودی دارد وبه تبع نوع عبودیتش، دینی را پیروی می کند. دین پایدار فقط با عبودیت خداست.
-
در مورد مومنین به مقداری که کفر می ورزند، از عبودیت و حق فاصله می گیرند.
-
برخورد یک دین با مخالفین خود که نقطه مشترک ندارند و مربندی را بیان می کند.
-
سوره درمقام مرزبندی است نه برائت. نکته ای که دال به برائت است لکم دینکم و لی دین است. که اگرارتباطش با عبودیت و کفر، مشخص شود مرزبندی را بهتر تیین می کند. آنچه که باعث جدایی دینها می شود، جدایی در عبودیت هاست و این نوع گویش اعلام برائت نیست.
جمع بندی اجمالی:
تبیین ها صورت گرفته است. فهمیدند با تبیینی که رسول از انسان و جهان کرده است انسانها محتاج دین هستند. دینی که با محوریت عبودیتِ الله پایدار است. با این روشنگری هایی که هیچ نقطه تاریکی برای مخاطب نمانده است انسان انتخابی می کند. او حقیقت را می پوشاند و می خواهد که مخفی بماند. او این در کفر خود شکل گرفته و از ثباتی برخوردار است. هر چه رسول انجام داده، او تغییری نکرده است. او امید دارد که رسول کوتاه بیاید. او امید دارد که اعتقادات و گفته های رسول با اعتقادات او همسان و قابل جمع است. حتی شاید خود را خدا پرست می داند ولی تفاوت را در وجه تسمیه خدا می داند. چنین انتظاری و چنین حالتی پس از آن تبیین آشکار، چنین برخورد محکم و مستقیمی را می طلبد تا رسول مرز خود را مشخص کند. بیان مستقیم که من مامورم و امیرم چنین گفته است که شماهایی که هیچ تغییری نکردید و در کفر خود پابرجا هستید من راه خویش را و مرز خویش را با شما مشخص می کنم. علت این جدایی هم این است که کسی که در گذشته خودش را ذلیل و مطاع چیزهایی کرده که با حقیقت انسان و جهان سازگار نیست و در این راه به ثباتی رسیده و تغییری نکرده، با رسول متفاوت است. کسی که در آینده هم گرفتار همان معبودهاست چگونه می تواند با شخصیتی مصالحه کند و با کسی جمع شود که کامل با او متفاوت است. چرا که رسول کسی است که نوع عبودیتش متفاوت است. او مطاع چیزی است که با حقیقت انسانی و جهانی که در آن زیست می کند، هماهنگی دارد. به خاطر ریشه های متفاوتی که بین آنهاست نوع عبودیتشان نیز متفاوت می شود. کسی که در درون و عبودیت متفاوت شد، در نمود خارجی و برنامه ای که انتخاب می کند نیز متفاوت است.و این دو با هم قابل جمع نیستند.
نظرات شما: نظر