سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علم راه عذر بر بهانه جویان بسته است . [نهج البلاغه]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

 

روایت بعدی هم جزو آداب قرائت قرار می‌گیرد که امام صادق« قال اذا قلت لا اعبد ماتعبدون ... انی اعبدلله مخلص له دینی فاذا فرقت منا فقل دینی الاسلام ثلاث مرات» اینجا هم باز در برابر اینکه «لا اعبد ما تعبدون» عبودیت مقابلش مطرح شده که «اعبدلله مخلص له دینی»، هم عبودیت حق مطرح شده و هم اخلاص دین باز همان ربط دین و عبودیت اینجا یک توجهی هست. که «اعبدلله مخلصا له دینی» پرستش می‌کنم خدا را در حالی که دینم را برای او خالص می‌کنم. و در پایان سوره هم تاکید بر این است که دین من اسلام است. این را سه بار گفته‌اند. این هم باز جای بحث دارد که در بحث آیات دین باید به‌ این اشاره بشود که اخلاص دو نوع مطرح شده در رابطه با دین. یکی خود دین خالص باشد. «الا لله دین الخالص». و یکی هم اخلاص در دین. «مخلصا له دینی». یک بحث خلوص دین است که باید دید خالص بودن دین به چیست؟ البته باید خود دین را بفهمیم و بعد خالص بودن دین را بفهمیم چیست. و یکی هم اخلاص دین برای اوست. یعنی آنچه که از مفهوم دین به دست می‌آوریم. مثلا اگر گفتیم روش زندگی یا جریان معرفتی تا عملی در فرد هست. آن را فقط برای خدا قرار دادن. این هم نکته‌اش این است که ما در روند زندگی خودمان خیلی جاها در برخوردهایمان و تعاملمان با دیگران و اشیا با هستی از جاهای دیگر وام می‌گیریم. از عرفمان می‌آوریم و از خودمان می‌آوریم.

 

ولی با ادب کسی بخواهد اخلاص در دین داشته باشد باید همه چیزش را از دین داشه باشد. یعنی همه چیزش را از خدا بگیرد و ‌کاملا آنچه انجام می‌دهد به عنوان دین که همان روش زندگی هست، همه برای او باشد و از او باشد. که ‌این فقط به عنوان یک احتمال در اخلاص مطرح می‌کنم چون جهت های دیگر هم دارد. فقط این به جهت اینکه به بحث دین می‌رسیم به‌این توجه داشته باشیم.

 

خب اینجا هم گفتم بحث عبودیت خدا در برابر غیرخدا که کافران دارند مطرح شده و با اخلاص دین هم ارتباط داده شده است.

 

در این روایت دین را رویش دست گذاشته است. هم در عبارت اول. «اعبدلله مخلص له دینی». هم در پایان سوره «دینی الاسلام». این هم که می‌گوییم دین اسلام است. حواسمان باشد منظور دین اسلام است فقط به عنوان یک آیه مشخص نبینیم اسلام یک مفهوم فراتر است که اسم هم شده برای این آیین. محتوای اصلی اش کلمه اسلام  سلم آوردن است. سلم هم در درون انسان معنا پیدا می‌کند و هم در ارتباط انسان با هستی معنا پیدا می‌کند و هم در جامعه از این تعبیر به اسلام می‌شود که‌اینطور که نگاه کنیم از ابتدا تا انتها اسلام است. یعنی ابراهیم هم وقتی می‌گوید مسلم هستم او هم دینش اسلام است. یا وقتی می‌‌فرماید که دین جز اسلام پذیرفته نمی‌شود تاریخی از اسلام را می‌‌فرماید. مرحوم حاج شیخ در بحث‌هایی حد اشاره می‌کنند به اسلام تاریخی. یعنی یک اسلام تاریخی داریم و یک اسلام اجتماعی داریم و در این روند به اسلام تاریخی تعبیر می‌کنند.

 

روایت بعدی که در بحث ثواب و آثار قرار دارد. این است «من قرأ هذالسوره اعطی الله تعالی من الاحر کانما قرأ ربع القران» روایت اول اشاره کردم که ربع قرآن است. اینجا بحث ثواب و اجر را دارد. کسی این را بخواند اجر کسی را دارد که یک چهارم قران را خوانده است. و بعد «تباعدت عنه موذیت الشیطان و نجاه الله تعالی من فزع یوم القیامه» که‌ اینجا هم تباعد شیطان و دور شدن او را مطرح می‌کند و هم نجات از دشواری روز قیامت را.

 

این باز یک اثر است که می‌تواند همان بر اساس هدایت و نوری که قرآن دارد اتفاق بیفتد و یک نکته هم دراین قابل توجه است که موذیت الشیطان را که دور می‌شود باید دید در این زمینه و مشکلی که سوره می‌خواهد حل کند چه اتفاقی می‌افتد که شیطان نمی‌تواند وارد شود. یعنی یک زمینه‌ای وجود دارد که انسان ممکن است در عبودیتش همراه بشود با عبودیت‌های دیگر یا یک احتمال بدهد که مثلا کافران هنوز با عبودیت آنها همراه‌اند. اینها یک زمینه‌هایی هستند که شیطان می‌تواند در این‌ها ورود کند که با بسته شدن و مشخص شدن این مرز دیگر راه بسته می‌شود و شیطان دور می‌شود. البته می‌شود یک مقدار اثر مطرح کرد یعنی وقتی سوره خوانده می‌شود دور می‌شود.

 

بعد هم این بحث را دارند که بحث خواندن هنگام خواب است که هیچ چیزی در خواب متعرض او نخواهد شد. که این دیگر بیشتر به همان اثر تکوینی می‌خورد تا اثر 37:12 و ادامه‌اش هم دارد 37:16

 

دانشجو: تباعد دو طرفه است دیگر؟ یعنی شما که می‌خوانی از شیطان دور می‌شوی و شیطان هم از شما دور می‌شود.

 

استاد: باب مفاعله‌ این را دارد ولی باب تفاعل یک تفاوتی دارد با باب مفاعله. در مفاعله فعل‌ها مشترک‌اند یعنی کاری که او انجام می‌دهد آن طرف هم انجام می‌دهد. ولی در تفاعل این اشتراک در آن نیست. یعنی هردو یک کاری را نمی‌کنند ولی قابل توجه است.

 

یک نکته کلی هم هست که حالا اگر بحث سوره را با اخلاص در دین ربط بدهیم یا با اخلاص، یک نکته کلی دارد که شیطان بر کسانی‌که مخلَص اند دیگر سلطه‌ این ندارد. حالا این نکته کلی ممکن است این را نکته را داشته باشد که انسان به هر مقدار که اخلاص پیدا می‌کند و از این چیزها دور می‌شود به همان مقدار هم سلطه شیطان به او کم می‌شود. این با آن اصل که «الا المخلصین» برابر می‌شود.

 

ادامه روایت هم که بحث استجابت دعا هم بود که در آثار مطرح می‌شود.

 

روایت بعدی هم این را اشاره می‌کند که هفته پیش هم گفتم که گویا کسی که‌این سوره را می‌خواند خودش هم باید یک موضع گیری را در برابر کافران داشته باشد. لذا می‌‌فرماید وقتی می‌گوید قل یا ایها الکافرون فقل یا ایها الکافرون، یعنی من انشا می‌کنم یک تفاوتی هست بین قرائت و انشا. یک وقت شما دارید قرآن می‌خوانید این می‌شود قرائت قرآن. یک وقتی یک دعای قرآنی را خودت داری به عنوان دعا می‌خوانی اینجا می‌شود انشا. لذا مثلا در فقه‌ این را گفتگو می‌کنند که وقت شما داری نماز می‌خوانی باید قرائت کنی نه‌ اینکه انشا کنی. اینجا هم وقتی می‌گوید خودت بگو یعنی انشا کن یعنی شما باید خودت این موضع را در برابر جریان کفر داشته باشی.

 

دانشجو: در «قولوا لا اله الا الله تفلحو» هم می‌گوید مثلا اعتقدوا بحث موضع گیری نیست...

 

استاد: این بحث این است که بگو. آنجا قل به معنای رأی و اعتقاد گفته می‌شود ولی اینجا خود این قول به‌این نحو گفتن این هم درونش هست یعنی شما خودت این را اعلام می‌کنی. چون شتاب هم دارد. در بحث اعتقاد این است که شما یک وقت یک چیز اعتقادی را می‌گویید مثل لااله الا الله ‌این هم می‌تواند اعلامی باشد و هم اعتقادی. ولی وقتی دارید خطاب می‌کنید یا ایها الکافرون این موضع گیری است. آخرش هم که می‌‌فرماید بگو ربی الله و دینی الاسلام

 

دانشجو: این اشعار به بت‌پرستی و این‌ها ندارد؟

 

استاد: جمله اعبدلله را هم دارد. بعد از «واذا قل لا اعبد ما تعبدون فقل اعبدلله وحه. و اذا قلت لکم و لی دین. وقل ربی الله و دینی الاسلام».

 

که‌ اینجا باز یک ربطی دارد بین اینها باز احتمال است. وقتی می‌گوید ربی‌الله و دینی الاسلام یعنی انتخاب و معبود این‌ها باهم مرتبط می‌شوند که از حیث تحلیلی هم کاملا درست است.

 

در آخر هم که روایت تفسیری مطرح می‌شود به ترتیبی که تفسیر قرآن روایات را آورده است. این روایت تفسیری را در تفاسیر دیگر هم دیده‌ایم که همان ابهامی است که شخص دارد و از امام صادق می‌پرسد و حضرت شان نزول را می‌گویند.

 

یک نکته‌ای که قابل توجه است این است که آنها در رابطه با آن ها «آلهه» به کار برده می‌شود و در رابطه با پیامبر «اله» به کار برده می‌شود. «تعبد آلهتنا سنه و نعبد الهک سنه» این تفاوت اله و آلهه است که در قرآن هم آلهه را برای غیر خدا به کار می‌‌برد.

 

دانشجو: جمع نیست؟

 

استاد: معنای جمعی هم دارد. اگر جمع باشد که خب بحث خودشان هم الهه‌های متعددی دارند و می‌گویند. «تعبدوا آلهتنا سنه و نعبد الهک سنه».

 

دانشجو: 43:32

 

استاد: این روایت را به عنوان شان نزول از این عبور کردیم.

 

دانشجو: 43:50

 

استاد: همین که عرض می‌کنم یعنی شما دارید قرآن را کاملا بر اساس شأن نزول توضیح می‌دهید. در حالیکه‌ اینجا چنین چیزی نیست شما بخواهید قرآن را محدود کنید به شأن نزول. لذا گفتم این یک نوع جواب دادن است. این بر اساس آن راوی که میاید و طرح می‌کند به اندازه‌ای که او مشکلش حل بشود جواب داده می‌شود البته یک احتمال هم دارد که وقتی حضرت دارند مطرح می‌کنند . فارق از شأن نزول‌ها آنکه در جریان کفر اتفاق می‌افتد که در آیات هم بر آن شاهدی هست را مطرح می‌کند. نه به ‌این نحو که بیا خدای ما را بپرست. به ‌این بیان که پیامبر خدا را دعوت می‌کردند به پرستش بت‌هایشان به برگشت به آیین خودشان. یک این چنین چیزی در آن‌ها بود که اشاره به آن آیه هم دارد که «قل افغیر الله تعمرونی انا اعبد ایها الاجاهلون» آیا غیر از خدا را بپرستم. که ‌این در جریان و برخورد جریان کفر با پیامبر یک اینطور دعوت‌هایی بوده که می‌تواند به آن  شکل‌های دعوت آنها اشاره داشته باشد. ولی قاعده‌ این با توجه به ‌این که‌ این شأن نزول جای دیگر هم نقل شده است می‌شود اینطور گفت که همان بحث که عرض کردم راوی یک مشکلی دارد می‌آید به همان اندازه که مشکلش رفع شود جوابی می‌گیرد.

 

دانشجو: یک نکته‌ای که هست شما الان گفتید 45:50 نظری ندارد به‌ اینکه مثلا چقدر نیازش است. خیلی از این برخوردها نسبت به ‌آیات و شأن نزولشان نسبت در روایات هست یک سئوال خیلی خوبی هم پرسیده می‌شود که‌ آیا حکیم اینقدر تکرار در کلامش هست؟ 46:12

 

اما می‌خواهم بگویم سئوال از یک نکته‌ای در آیه هست...

 

استاد: ببینید وقتی خود قرائنی که همراهش هست. حالا آن احتمال که تحلیل دارد به جای خودش. اگر ما نخواهیم روی آن فکر کنیم. همین که به ما جواب می‌دهد و وقتی این جواب را می‌‌برند به آن کسی که او گفته بود، تعجب می‌کند می‌گوید این جواب شما نیست. یعنی انتظار و توجه آنها چقدر است که همین جواب که الان شما می‌گویید یعنی چه و چرا این سئوال جواب داده شده، این فوق انتظار بوده. خود این نشان می‌دهد که فضای انتظار آنها چقدر بوده و ظرفیت ذهنی آنها چقدر بوده است.

 

در عین حال آن جهت هم هست. با اینکه ما به شأن نزول توجه نمی‌کنیم اما این نوع تعامل و طلب و درخواست بین مومنین و کفار نشانه‌هایی در آیات دارد . هم آنها دوست داشتند مومنین برگردند و حتی دعوت می‌کردند و دستور می‌دادند که پیامبر برگردد. هم از اینطرف مومنین گاهی امید و علاقه داشتند که آنها به ‌این سمت بیایند. حالا ریشه‌هایش بماند که چرا مومنین چنین داشتند. ولی این در آیات وجود دارد.

 

دانشجو: 47:47

 

استاد: بله ‌این شأن نزول تکرار و تایید است. یعنی چون آنها گفته‌اند چند شکل احتمال مطرح شده‌ این هم اینطور جواب داده.

 

دانشجو: در تفسیر بخواهیم جهت مخالف را تایید کنیم این حالت معارضه نمی‌شود 48:052

 

استاد: یک بار اشاره کردم این ها احتمال است. اساس خود محتوای سوره است. روایت می‌تواند یک پرتویی بیفکند که ما بهتر بتوانیم سوره را بفهمیم. اما محدود نمی‌کند سوره را. متعین نمی‌کند که حتمن باید این باشد.

 

دانشجو: می‌توانیم بگوییم این روایت برای ما نکته خاصی برای کار تفسیری‌مان در بر ندارد.

 

استاد: این روایت‌ها بیشتر شأن نزول را می‌گویند و ما هم خیلی شأن نزول را به کارمان نمی‌آید. اما اگر احتمال را بگویید خب جای تأمل دارد.

 

دانشجو: روایت اصلا دارد واقعیت ماجرای سوره را بیان می‌کند. یک وقتی معصوم می‌گوید این اتفاق افتاده خدا هم اینطور جواب داده است. اگر واقعیت متلکف این باشد 49:18

 

استاد: ما هم نفی نمی‌کنیم شأن نزول را. شأن نزول در بعضی مواقع به ما رسیده و درست هم هست و می‌پذیریم. این جا هم اگر این روایت سندش درست باشد می‌پذیریم که شأن نزولش همین است. ولی اینکه شأن نزول محدود کند و بگوید این آیه فقط همین است شأن نزولش این را نمی‌شود پذیرفت. چون قرآن محدود به‌ این چیز ها نیست. چیزی که الان در روایت اتفاق می‌افتد سئوال را ارتباط دادن به شأن نزول، نکته در ذهن شما این است که اگر قرآن اینطور نازل شده پس دیگر ما چه فکری داریم می‌کنیم؟ اگر ما باشیم و شأن نزول، جای تفکر و تأمل دارد. ولی چیزی که در این روایت اتفاق می‌افتد ارتباط این سئوال با شأن نزول است. می‌گویید راه را می‌‌بندد. تکرار برای همین است.

 

در شأن نزولی که مجمع نقل می‌کند یک نکته‌ای داشت که در روایات هم آمده. یک روایت دیگر هم آمده است. این که آنها دعوت می‌کنند پیامبر را به تبعیت دین. «فتبع دیننا نتبع دینک و نشرکک فی امرنا» این دو نکته مهم است. تو بیا دین ما را تبعیت کن ما هم دین تو را تبعیت می‌کنیم. و یکی هم اینکه ما تو را در امر شریک می‌کنیم که آن هم در حالت اول بحث دین مطرح می‌شود و در بحث اشراک هم بحث قدرت مطرح می‌شود که بیایید با هم تقسیم کنیم تو قدرت و ماهم نشرک.

 

نکته‌ این را که در این توجه می‌دهد این است که مشکل کفار همینطور که از حیث تحلیل تاریخی هم می‌شود به ‌اینجا رسید و قدرت است. یعنی آنها قدرتی دارند و حالا اگر بخواهد آیین دیگری مطرح شود و مردم به سمتش بروند این قدرت از دست می‌رود.

 

دانشجو: این احتمال هم مثلا نقل به معنا بودن چند روایت که هم مضمون‌اند که تو بیا آلهه ما را قبول کن و ما اله تو را و تو بیا دین مارا بگیر و ما دین تو را

 

استاد: اگر شما یک سند داشته باشید و به یک نقل، نقل باشد یعنی یک واقعه مشخص را بایک چیز دارند نقل می‌کنند. بله ممکن است بگویید اینجا نقل 50:02 درست است. ولی وقتی نقل های متفاوت می‌آید ممکن است هرکسی یک بخشی از واقعه را نقل کند. یا یک تعبیری را دارد می‌گوید در حالیکه کارش یک تعبیر دیگر هم بوده. این فقط تکه را دارد می‌گوید.

 

دانشجو: اینکه مشکل کفار قدرت است. تا جایی که ناظر به مشکل است. ولی ریشه‌های مختلف دارد قدرت و ثروت و هر چیزی. این فقط مختص همینطور کافران می‌شود؟

 

استاد: این یک بحثی است که باید در سوره در موردش گفتگو کنیم که‌ آیا این سوره برخورد با جریان کفر را دارد می‌گوید و مرزبندی با جریان کفر را دارد می‌گوید یا برخورد با یک کافر با یک روحیات خاص را دارد که آن ها را درماند کند. آن که شما می‌گویید با این فرض است که بگوییم با یک روحیات خاصی دارد گفتگو می‌کند که‌ این‌ها را درمان کند. که‌این نوع گفتگو بحث درمانی نیست، بحث مرز بندی است. اگر مرز بندی بیشتر به‌ این احتمال بعد می‌رسد که ما در واقع با یک جریان کفر داریم و یک جریان ایمان این باید مرزبندی بشود. در این مرزبندی معلوم است که کفر چیزی که دنبالش هست بحث قدرت است. که البته حتی اگر شما مناشع دیگر را هم مطرح کنید اساس همه برمی‌گردد به همین قدرت. که ‌این قدرت ثروت و چیزهای دیگر راهم دنبال خودش می‌آورد.

 

دانشجو: روایاتی که می‌رسند به 53:34 آن ها نمی‌توانند تایید کنند که‌ این یک صف‌بندی کلی به جریان کفر است .

 

استاد: از خود قرآن نمی‌شود این را به دست آورد.

 

دانشجو: یک چهارم هدایت قرآن می‌خواهد تکلیف ما را با این تصمیم روشن کند.

 

استاد: جایگاه سوره ممکن است بگوییم مهم است ولی از ربع بودن چنین چیزی را نمی‌شود به دست آورد.

 

دانشجو: که برخورد با یک تیپ خاصی از قرآن را دارد نشان می‌دهد که بگوید اهمیت هدایتش یک چهارم قرآن است.

 

استاد: ولی از ربع القرآن نمی‌شود چنین چیزی استنباط کرد.

 

ادامه‌ این شأن نزول این است که «قالوا فستلم بعض آلهتنا نصدقک نعبد الهک» اینها را فقط به عنوان احتمال می‌گویم. نکته دوم را که می‌گویند معلوم می‌شود در نکته اول هم صادق نیستند و حیله است. والا نباید از آن دست بردارند. می‌گویند تو بیا آلهه ما را یک لمس کن ما هم خدای تو را می‌پرستیم. این ها بحث روایی نیست. شأن نزول است و نکاتی که در آن است.

 

روایتی هم در ثقلین آمده بود که تقریبا مضمون همین روایات تکرار شده. بعضی از روایات، مثلا کسی‌که ‌این سوره را می‌خواند «فباعدت عنه مرده الشیطان» آنجا «موذیه» بود اینجا «مرده» است. و «برأ من الشرک». آنجا می‌گفت «کتب برائتا» اینجا دارد «برأ من الشرک». آنجا بحث این بودکه حفظ می‌شود از فزع اکبر اینجا دارد که «یعافا من الفزع الاکبر».

 

این هم یک نوع یک روایت هم باز جزو آثار قرار می‌گیرد که  کسی مشکل ازدواج دارد می‌گوید «ولیسنی ما أتوزج به »

 

چیزی ندارم که ازدواج کنم، حضرت می‌فرمایند که: مگر«قل یا أیهاالکافرون »با تو نیست؟ می‌گوید : بله. فرمود ربع القرآن

 

ولی در تکه دوم من نمی دانم متن اشکال دارد یا نه ،«قال لیس معک قل یا أیها الکافرون»دوباره همین «یا أیهاالکافرون » ذکر شده. قلا بلی. قل ربع القرآن

 

«لیس معک اذا زلزلت» «قال بلی ربع القرآن»

 

این از همان روایت‌ها است که ممکن بود کمک کند که ربع مشخص بشود ولی اولی‌اش را« الکافرون» می‌گوید دومی را هم باز «الکافرون »می‌گوید ،سومی را «اذا زلزلت »می‌گوید ،چهارمی هم که نیست

 

دانشجو:57:08دو،سه تا روایت هست که ‌این جا ذکر می‌کند 57:20

 

یکی دیگر هم است همین ربع است تعابیرش فرق می‌کند 57:37

 

استاد: این دسته بندی قرآن ازیک بحث است، تسهیم سوره‌ها از کل قرآن یک بحث دیگر است یعنی این سوره چه سهم و چه بخشی از قرآن است. این دو با هم متفاوت است .یک وقت کل قرآن را دارد تقسیم‌بندی می‌کند می‌گوید ربع قرآن درباره‌ی ما است ربع قرآن در فرائض است مثلا ،یک وقت می‌گوید این سوره ربع قرآن است، این سوره ثلث قرآن است ،این دو باهم متفاوت است

 

دانشجو: شاید این تقسیم‌بندی به ‌این کمک کند حاج آقا

 

استاد: بله یک احتمال دارد کمک کند که حالا واردش نشویم

 

دانشجو: دوبار گفته‌اند ربع القرآن دوتا سوره است دوبار؟چهار بار که گفته نمی شود

 

دانشجو: یک ربع درباره‌ی دشمن ما است یک ربع هم درمورد مااست ، مثلا آیاتی که در مورد اهل بیت است خودش می شود یک ربع قرآن

 

استاد: این را اگر بپذیریم فقط به ‌این جهت می‌شود گفت که در واقع مثلا سوره ی کافرون ربع نیست،جزء ربع القرآن است ،در حالی که عبارت یک چنین چیزی نیست .

 

و یک روایتی که‌ اینجا داریم بحث خواندن در نافله‌ی شب یا.. اینها جزو آداب در واقع می شود .آن هم حکم خاص هم که‌ اینجا اشاره است که نمی‌شود ربع قرآ« را از این درک کنیم

 

باز در آثار بحث سهو در مغرب را دارد که می‌گوید من در مغرب دچار سهو می‌شوم و حضرت می‌‌فرماید این سوره را بخوان. و بعد می‌گوید من خواندم و حل شد.

 

دانشجو: این ها آثار تکوینی می‌شود دیگر؟

 

استاد: بله.

 

یک روایت هم هست که باز در رابطه با شأن نزول است که ‌این هم بحث اشراک را مطرح می‌کند منتها دو طرفه «نشرک نحن و انت فی الامر» هردو با هم شریک خواهیم شد.

 

وآخرین روایتی هم که در اینجا هست این است که بحث قل یا ایها الکافرون، وقتی 1:00:06 که «قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون اعبد ربی ولی دین، دینی الاسلام علیه احیا و علیه اموت ان شاالله» که‌ این نکته‌ای که اضافه دارد بحث حیات و ممات بر دین است. که هم پروردگارم خداست و دینم هم برای خودم خواهد بود که دین اسلام است علیه احیا و علیه اموت.

 

به طور کلی کاری که در روایات داشتیم این بود که اولا می‌آییم روایات را دسته‌بندی می‌کنیم که جز فضیلت و ثواب و آثار و خواص. روایات تفسیری بود  روایات شأن نزول. این یک بحث است بعد روایات تفسیری تفصیلش در تفسیر مشخص است که معمولا هم کم داریم در روایات. کم یعنی نسبت به حجم دیگر روایات کم است. و آن بحثی هم که داریم بیشتر مصداقی است یعنی تعیین مصداق است. روایت های تفسیری که تعیین مصداق می‌کنند محدود نمی‌کند سوره را اما اگر تعیین مصداق کنند یک  مرزی را برای ما مشخص می‌کنند طوری نباید سوره معنا و تفسیر شود که‌ این مصداق را شامل نشود.

 

و روایات دیگر به همان بیان بود که ما ممکن است از ثواب یا 1:01:37 یا آداب قرائت یا سفارش بر خواندن جایگاه سوره را در داندیشه بفهمیم. سفارشات که در رابطه با سوره توحید یا سفارشاتی که در سوره کافرون که ‌این جایگاه سوره و اهمیت قرائتش می‌تواند ما را منتقل کند که ببینیم چه مشکلی هست و جریان این مشکل در زندگی بشر چقدر است که‌ این مقدار تاکید می‌شود برای آنکه ‌این سوره قرائت بشود.

 

الان جمع‌بندی اگر بخواهید از این نکات داشتیم یک بحث 1:02:10 که سوره را مربوط می‌کند به شرک در برابر توحید. یک بحث هم این بود که ارتباطی بین عبودیت و دین مطرح می‌کند و یک نکته هم این بود که ‌این سوره باید موضع‌گیری هر مومن در برابر جریان کفر باشد.

  





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 94/11/7 ::: ساعت 11:8 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر