سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در دین خدا تفقّه کند، خداوند همّ وغمش را کفایت می کند و از جایی که به فکرش نمی رسد روزیش دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

 

الف) مفهوم کوثر:

1.        پایه ها و عناصر کوثر

2.        تفاوت نعمت با خیر

3.       بهترین موضع گیری در موقعیت های مختلف با بالاترین بهره وری مستمر

ب) مصداق کوثر:

1. تحلیل بهترین موضع گیری(شناخت نسبت به خود، هدف و هستی)

2. ملاک بهترین موضع گیری

3. نشانه های  کوثر

ج) موقعیت:

1. موفقیت(رسیدن) و عدم موفقیت(نرسیدن)

2.  دارایی و نداری امکانات

3. شادی و غم

4.  ترس و امنیت

4. ضعف و قدرت

5. امیدواری و ناامیدی

6. شرایط سازگار و ناسازگار

7. همراهان و مخالفان،

 

8. خشم و غضب،

 

د) موضع گیری:





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/12/7 ::: ساعت 1:3 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    انسان در این عالم مقصدی دارد. او در این هستی رو به کامل شدن است.  تمامیت او به این است که هدف متناسب با امکانات او و ویژگی های هستی در او تحقق یابد. در این مسیر شرایط متنوعی وجود دارد که مانع  کامل شدن  انسان  می شود. از آن طرف اگر به امکانات خود نگاه  کند ناامید می شود که با این کم و با این همه شرایط خطرناک و متنوع با وجود  دشمنان قسم خورده چگونه تمام کند و به مقصد برسد و برساند؟

    در چنین فضایی سوره مطرح می شود که کوثر، اکسییری است که  می رساند. کوثر همان است که با کمی امکانات و شرایط متنوع و پیچیده، چیزی است که از درون انسان  را به گونه ای بار می آورد که طوفانهای درونی و بیرونی نمی توانند او را ناتمام بگذارند و ناقص رهایش کنند. دارنده کوثر حتما گسترش خواهد یافت و به طور همیشگی از هر موقعیتی و هر شرایطی بهترین بهره و رفتار را از خود به جای خواهد گذاشت. و همه اتفاقات برای او خیر جلوه می کند.

    اما عناوینی که مورد بررسی قرار گیرند عبارتند:

    1.      حقیقت و جنس کوثر(علم، ظرفیت، حکمت، رفتار، درونی است یا بیرونی،چیستی؟)

    2.     زمینه های اعطاء کوثر(چه زمینه هایی باید فراهم شود تا اعطاء کوثر ایجاد شود)

    3.     نمودهای کوثر (بر اساس چه علامتی کوثر شاخته می شوند؟)

     

    4.     عوامل  ابتر شدن (علت اینکه انسان با وجود امکانات فراوان مادی باز هم ناتمام و ابتر می شود چیست؟)(موانع رسیدن به کوثر)





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/30 ::: ساعت 2:12 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مباحثه:  ناجی، مهدوی،کاظمی

    البقرة : 269   یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

    مقدمات:

    1.       یکی از معانی کوثر خیر کثیر است.

    2.      خیر کثیر تحققش با ایتاء حکمت است.

    3.      حکمت،  آگاهی متقن و محکم که به رفتار پخته انسان منجر می شود. معرفت و بینش محکم و متقنی است که حکیم می داند در هر موقعیتی چه رفتار مناسبی داشته باشد.

    4.      معارف دین(قرآن، سنت) نمونه بارز حکمت هستند.

    5.      دارا بودن حکمت یکی از علتهایی است که دشمن نمی تواندبه حضرت ضرری برساند.

    6.      حکمت حاصل فکر و بررسی های عقلانی است.

    فضای سوره:

    کسی که پختگی و درست انتخاب کردن در رفتار را بلد است، کسی که در هر شرایطی می داند چگونه انتخاب کند.  او می تواند در هر صحنه و هر لحظه، بهره هایی داشته باشد. چنین کسی دارای خیر کثیر است. او برای اینکه این نعمت و این اعطا را به او داده اند. (شاید برای اینکه آن را از دست ندهد)باید بدون اینکه کسی را شریک قرار دهد با مدیر و مدبر و مالک خود ارتباط را همچنان داشته باشد. و از مردم فاصله نگیرد و بهترین ها را برایشان در نظر بگیرد. و از وابستگی هایش رها شود. بنابر این کسی که دارای کوثر است اگر کسی بدخواه او باشد این خصوصیت بدخواهی اش موجب بریده شدنش می شود. و اسم و رسمش ادامه دار نخواهد بود. چرا که دارنده کوثر در هر شرایطی و هر صحنه ای آگاهی محکم و توان کار متقنی دارد که چیزی مانع آن نمی شود و به مقصود خود خواهد رسید.

    مستندات

    یکی از معانی کوثر خیر کثیر است.

    قبلا از لغت و تحلیل اعطاء که از ناحیه خداونداست،  به خیر و کثرت رسیدیم.

    خیر کثیر تحققش با ایتاء حکمت است.

    البقرة : 269   یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

    النساء : 19 عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً

    زمانى که برخورد حکیمانه بر اساس نیاز مخاطب باشد (اگر چه که شاید اندک باشد) اما خداوند در چنین رفتارى خیر کثیر قرار داده است.

    معنای حکمت،

    لغت: منع، نوع خاصی از حکم کردن که مرجعش معارف قطعیه و عقلیه است. به حق رسیدن با علم و عقل- اگر به خدا نسبت داده شود یعنی اشیاء را می شناسد و آن ها را از روی نهایت محکمی ایجاد می کند. و اگر به انسان نسبت داده شود یعنی موجودات را می شناسد و کارهای نیک انجام می دهد.

    حکیم: محکم کار، حکمت کردار، کسیکه کار او از روی تشخیص و مصلحت انجام گیرد.

    جمع بندی:آگاهی متقن و محکم که به رفتار پخته  منجر می شود. معرفت و بینش محکم و متقنی است که حکیم می داند در هر موقعیتی رفتار مناسبی داشته باشد.

    محکم و متقن:

    أحکمت الشی‏ء: أتقنته، فاستحکم‏. الحَکِیمُ‏: المُتْقِنُ للأمور، و قد حَکُمَ: صار حکیما، و أحکمت الشی‏ء فاستحکم:صار محکما،

    آگاهی و بینش:

    و فی تفسیر العیاشی، أبی جعفر ع: فی قوله تعالى: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قال: المعرفة.

    و فیه، عن الصادق ع: أن الحکمة المعرفة و التفقه فی الدین.

    حکمت، بینش و بصیرتى است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‏تر مى‏کند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‏بخشد.

    رفتار:

    و فی الکافی، عن الصادق ع: فی الآیة، قال: طاعة الله و معرفة الإمام.

    به گفته‏ى روایات حکمت، همچون نورى است که در جان قرار مى‏گیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مى‏شود.

    المیزان:

    الحکمة بکسر الحاء على فعلة بناء نوع یدل على نوع المعنى فمعناه النوع من الإحکام و الإتقان أو نوع من الأمر المحکم المتقن الذی لا یوجد فیه ثلمة و لا فتور، و غلب استعماله فی المعلومات العقلیة الحقة الصادقة التی لا تقبل البطلان و الکذب البتة. ، فالحکمة هی القضایا الحقة المطابقة للواقع من حیث اشتمالها بنحو على سعادة الإنسان کالمعارف الحقة الإلهیة فی المبدإ و المعاد، و المعارف التی تشرح حقائق العالم الطبیعی من جهة مساسها بسعادة الإنسان کالحقائق الفطریة التی هی أساس التشریعات الدینیة.

    حکمت به معناى نوعى احکام و اتقان و یا نوعى از امر محکم و متقن است، آن چنان که هیچ رخنه و یا سستى در آن نباشد، و این کلمه بیشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مى‏شود، و معنایش در این موارد این است که بطلان و کذب به هیچ وجه در آن معنا راه ندارد.پس حکمت عبارت است از قضایاى حقه‏اى که مطابق با واقع باشد، یعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهیه در باره مبدأ و معاد باشد، و یا اگر مشتمل بر معارفى از حقایق عالم طبیعى است معارفى باشد که باز با سعادت انسان سروکار داشته باشد، مانند حقائق فطرى که اساس تشریعات دینى را تشکیل مى‏دهد.

     

     معارف دین نمونه بارز حکمت هستند.

    خداوند در سوره‏ى اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستوراتى داده و در پایان مى‏فرماید: ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ

    آن دستورات عبارتند از:یکتاپرستى و دورى از شرک، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیرى، گفتار کریمانه و تواضع همراه با محبّت، دعاى خیر به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولیاى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجى، میانه‏روى در مصرف، پرهیز از نسل‏کشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال یتیم، اداى حقّ مردم و دورى از کم فروشى، پیروىنکردن از چیزى که به آن هیچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متکبّرانه.

     

    " وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ" «2»، و نیز رسول گرامى خود را در چند جا از کلام مجیدش معلم حکمت خوانده، از آن جمله فرموده:" وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ"

    أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (مائده 113)

    انسانها با تفکر و تعقل به حکمت می رسند.

    1.      الفکر یفید الحکمه

    a.     فکر  نسبت به خودم و نیازها و امکاناتم

    b.      نسبت به مسیر که چه مسیری را انتخاب کنم

    c.       نسبت به مقصود و هدفی که باید به آن برسم

    d.      نسبت به دنیا و اینکه اینجا ماندگار نیستم

    e.       نسبت به معبود و کسی که می خواهم برای او خرج شوم.

    2.      یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

    الآیة تدل على أن اقتناص الحکمة یتوقف على التذکر، و أن التذکر یتوقف على العقل، فلا حکمة لمن لا عقل له.

     

    دارنده حکمت را کسی نمی تواند ضرر و آسیبی برساند.

    1.                   لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (مائده 113)و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهى از عشیره و قبیله خائنان تصمیم داشتند تو را [از داورى عادلانه‏] منحرف کنند، [این سبک مغزانِ خیالباف‏] جز خودشان را منحرف نمى‏کنند، و هیچ زیانى به تو نمى‏رسانند. و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد، و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است. (113)

    " وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ..."از ظاهر کلام بر مى‏آید که این جمله در مقام تعلیل جمله:" وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ" است.علت اینکه مردم نمى‏توانند رسول خدا صلی الله علیه و آله  را گمراه کنند و یا ضررى به آن جناب برسانند. همین انزال کتاب و تعلیم حکمت است که ملاک در عصمت آن حضرت است.(المیزان)

    2.      روش دعوت به گونه ای است که ماندگار است:

    ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"]

    و قد فسرت الحکمة- کما فی المفردات- بإصابة الحق بالعلم و العقل، و الموعظة کما عن الخلیل- بأنه التذکیر بالخیر فیما یرق له القلب، و الجدال- کما فی المفردات- بالمفاوضة على سبیل المنازعة و المغالبة.

    و التأمل فی هذه المعانی یعطی أن المراد بالحکمة- و الله أعلم- الحجة التی تنتج الحق الذی لا مریة فیه و لا وهن و لا إبهام و الموعظة هو البیان الذی تلین به النفس و یرق له القلب، لما فیه من صلاح حال السامع من الغبر و العبر و جمیل الثناء و محمود الأثر و نحو ذلک.

     

     

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/23 ::: ساعت 12:19 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نکات در مورد کوثر:

    1.       کوثر رو به ازدیاد شدن(غبار) یک نوع  شدنی را بیان می کند.

    2.      معنای وصفی: خیلی زیاد شدن در جهت های مختلف

    3.      نهری است در بهشت که از آن انهاری منشعب می شود. در نهر فزایندگی و استمرار است.

    4.      یقال تکوثر شیئا کوثرا متناهیه ... تا جایی که جا داشت زیاد شدن

    5.      فزایندگی و انتشار یابندگی دارد و هر نوع کثرتی منظور نیست.

    6.      بسیار زیاد شده و بسیار فزاینده

    7.       روندی که نبوده  بعدا کثرت یافته است. یک نوع شدن است.

    نکات در مورد ابتر:

    1.      بتر : روندی رو به تمامیت بود، نگداشتند تمام شود و قطع کردند

    2.       نیمه کاره، ناتمام، ناقص

    3.      دم بریده شدن شخص یعنی اثرش در روند خیر منقطع شود.

    4.      اگر شروع و حرکت در مجموعه ای که همراه و هماهنگ با نظام هستی است، قرار گیرد می تواند ادامه یابد و در غیر این صورت نیمه کاره و ناتمام می ماند

           

    مراحل کار:

    بررسی کار گذشته مان:

    1.      تمرکز ما روی معنای خیر بود. نه خیر کثیر

    2.      خیر به معنای نعمت گرفته شده بود. و حال اینکه خیر نوعی رفتار مناسب با نعمت است.

    3.      توجه به نگرانی و نیاز انسان در حفظ، خلود و جنبه استمرار نعمت شده بود. لکن به  فزایندگی و گسترش نسبت به امکانات نیز باید دقت می شد.

    نقطه مرکزی: بهترین ارتباط با امکانات و نعمتهای محدود که بهره وری  زیاد و مستمر شود تا  مطلوب و مقصود دور محقق شود.

     

    چه نیازی در وجود انسان هست. (کوثر از چه نیازی برخاسته است)

    1.      انسان مقصود و مطلوبی دارد.

    2.      امکانات محدود دارد.( استعدادهای او، علم، عمر، فرزند، مال، اعتبار اجتماعی و.....)

    3.      خطرهایی می بیند که مزاحم رسیدن و رساندن او می شود(ضعف و نقصانهای خود او، تعارضهای دنیا، حوادث، مخالفین، تحقیرها و عمر کوتاه ، نداشتن نیروی همراه....)

    4.      نگرانی و ترس که با این امکانات به آن مقصود و مطلوب دور می رسد یا خیر؟ می خواهد حتی پس از مرگش نیز این مطلوب اثر گذار باشد و کاری که شروع کرده ناتمام نماند. و محو نشود.  حامی و مدافعی  داشته باشد که توسعه دهد و منتشر نماید.

    5.      به دنبال راهی، چیزی، برنامه و طرحی، که این امکانات کم را زیاد کند و بهره وری را به حداکثر ممکن برساند.

    6.      بر اساس این نکات، انسان نیاز به کوثر دارد. به دنبال منبع خیری می گردد که قطع شدنی نباشد و فزاینده باشد. چه کنم که با این محدودیتها و مزاحمتها به مقصود برسم و رضایت داشته باشم. اگر راهی شروع کردم تداوم داشته باشد. نام و برنامه و طرح و .... من زنده بماند.

    7.      مثلا: اگر بگویند که کتاب یا طرحی یا استادی یا چیزی هست که به این نگرانی های تو جواب می دهد و تو را با این امکانات محدود و وضعیت موجود که ظاهرش این است که به وضعیت مطلوبی که مد نظرت هست نمی رسی، می رساند انگار که تمام دنیا را به او داده اند. و مهم ترین کارها را  در مقابل این اعطاء و برای ماندگاری آن انجام می دهد.

    نقش کوثر در برآورده کردن این نیاز

    1.      راه میانبری که کم را زیاد و زیاد را پر خیر می کند. موجب گسترش آن می شود.

    2.      در جهت های مختلف این فزایندگی و استمرار را دارد محدود به یک زمان و مکان نیست.

    3.      روندی است که رو به زیاد شدن است و قطع شدنی نیست.

     چه زمانی اعطا می شود.

    1.      از کثیر به کوثر می رسانند. (انفاق کثیر، تلاش کثیر، گذشتن از کثیر و ......)

    2.      قل الله ثم ذرهم» چرا که خداوند مى‏تواند کم را کوثر و زیاد را محو کند

     

     

     

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/11/16 ::: ساعت 10:14 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1)فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

    طرح سوالات:

    روش: 1- مشخص کردن قسمتهایی که جای تامل و سوال وجود دارد. 2- مطرح کردن سوالات مختلف. 3- غربال سوالات بر اساس چینشی و ارتباطی و فضا4- دقت در اینکه سوالات باعث فکر شود نه برای مهارت تجزیه ترکیب و ...

    طرح سوالات مختلف بدون غربال:

    1.       در وجود مخاطب چه شک و ابهامی وجود دارد که سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟

    2.      تفاوت انی با انا در چیست؟

    3.      نوع (ال)

    4.      مصداق کوثر

    5.      در چه دوره ای کوثر عطا شده قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد

    6.      ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت

    7.      ثمرات کوثر در زندگی من چیست

    8.      آیا می توان کوثر را به معنای عامی گرفت که شامل نهر، اولاد و قرآن و ... شود

    9.      چرا از وصف لربک استفاده شده است نه الله و ...

    10.چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟

    11.در تقدیم صلات بر نحر نکته ای نهفته است؟

    12.امر به صلات قبلا بوده این صلات چه نوع نمازی است؟

    13.ارتباط کوثر و ابتر چیست چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟

    14.تاکیدهای متفاوت نشانگر چیست؟ ان، هو الابتر، جمله اسمیه

    15.چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟

    16.چرا ان شانئک هو الابتر، خداوند به خودش نسبت نداده است مثل آیه اول

    17.ارتباط بین اعطاء کوثر با امر به نماز و نحر

    18.ارتباط ابتر با کوثر

    19.چرا پس از اعطاء می توانست روی معطا یا روی فرد عطاشده یا روی خودش چرا خواسته را بیان می کند؟

    تنظیم سوالات:

    سوالات چینشی:

    1.      (ال) چه نوع الف و لامی است؟آیا عهدذهنی است که وحی و قرآن باشد یا استغراق است و شامل همه چیز می شود؟

    2.      در وجود مخاطب چه شک و ابهامی وجود دارد که سوره با تاکید و جمله اسمیه شروع شده است؟

    3.      نقش جمله ان شانئک هو الابتر چیست؟

    سوالات ارتباطی

    1.      معنای کوثر در زندگی حضرت رسول صلی الله علیه وآله به چه چیزی است؟ قرآن، وحی ونبوت، نسل ....

    2.      آیا می توان کوثر را به معنای عامی گرفت که شامل نهر، اولاد و قرآن و ... شود

    3.      چرا برای اعطاء کوثر از وصف لربک استفاده شده نه الله و ...

    4.      چرا برای اعطاء کوثر باید صلات و نحر صورت بگیرد؟ چه خصوصیتی در صلات و نحر وجود دارد که با اعطاء کوثر امر به این دو مطرح می شود؟

    5.      در تقدیم صلات بر کوثر چه نکته یا نکاتی نهفته است؟

    6.      ارتباط کوثر و ابتر چیست چرا با آمدن کوثر دشمن حضرت ابتر نامیده می شود؟ چرا دارنده کوثر ابتر نیست؟

    فضای سوره

    1.      در چه دوره ای کوثر عطا شده، قبل و بعد از کوثر چه نیازی در زندگی و دوره حضرت وجود داشت که باید کوثر عطا می شد؟ثمرات کوثر و تاثیراتی که در زندگی حضرت و مردم و اجتماع داشت؟(اگر در مورد حضرت زهراست یا وحی و نبوت و .... چه تاثیراتی داشت؟)

     

     

    -        ثمرات کوثر در زندگی من چیست؟

    -        امر به صلات قبلا بوده این صلات چه نوع نمازی است؟





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/10/18 ::: ساعت 10:18 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    بتر

    جمع آوری معانی:

    (مصباح)قطعه على غیر تمام-(صحاح) قطعته قبل الإتمام. الأبتر المقطوع الذنب، و الأبتر الّذى لا عقب له و کلّ امرئ انقطع من الخیر أثره.(مفردات) إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ- أى المقطوع الذکر(التحقیق) أنّ المادّة یستفاد منها القطع فی قبال الإتمام، لا مطلقا، مادّیّا أو معنویّا-(العین) الْبَتْرُ: قطع الذنب و نحوه إذا استأصلتَه‏ (اسْتَأْصَلَت‏ هذه الشجرة أی ثبت‏ أصلها.)-(مقدمه الادب) بَوَاتِرُ شمشیرهاء بُرَّان 5 شمشیرهاى بُرَّنْدَه‏

    جمع آوری استعمالات:

    (مفردات)یستعمل فی قطع الذنب ثمّ أجرى قطع العقب مجراه-(لسان العرب) خطبةٌ بَتْراءُ إِذا لم یُذکر الله تعالى فیها و لا صُلّیَ على النبی، صلى الله علیه و سلم؛ و خطب زیاد خطبته‏ البَتْراءَ: قیل لها البَتْراءُ لأَنه لم یحمد الله تعالى فیهاو لم یصلِّ على النبی، صلى الله علیه و سلم.

    جمع بندی معانی:

    قطعی که دو ویژگی دارد: 1-قبل ازقطع، ریشه اش محکم شده 2بعد از محکم شدن به تمامیت نرسیده است.

    ناتمام و بدون دنباله،

    معادل یابی:

    (احسن الحدیث) بى‏دنباله-(اشرقی) دنبال بریده-(انصاریان) بدون تبار و نسل [و بریده از همه خیرات و برکات‏]- بى‏سرانجام [و بلا عقب‏]- [دنبال بریده‏]- بى‏تبار-(گرمارودی) بى‏پساوند- دنبال بریده (بى‏نسل و بى‏دنباله)- بى زاد و رود-





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/10/11 ::: ساعت 9:2 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    روش:

     جمع آوری معانی- جمع آوری استعمالات- جمع بندی معانی و معادل یابی. 

    کوثر:

    جمع آوری معانی:

    (مقاییس) الرجل المعطاء، و هو فوعل من الکثرة.خیر کثیر- غبار سمی بذالک لکثرته و ثورانه(انتشر ساطعا) (مصباح) العدد الکثیر.-(مفردات) قد یقال للرّجل السّخیّ-(التحقیق) للمبالغة -زیدت الواو و تدلّ على الزیادة و المبالغة فی المعنى، و معناه مطلق، و یشمل کلّ ما یناسب مقامه، من کلّ خیر و صلاح و وسائل للفوز و التعالی مادّیا أو معنویّا،(النهایه) الرجل الکثیر العطاء(لسان العرب) رجل‏کَوْثَرٌ: کثیر العطاء و الخیر. و الکَوْثَرُ: السید الکثیر الخیر؛(فرهنگ ابجدی) الکَوْثَر- [کوثر]: چیز بسیار و انبوه و متراکم، گرد و غبار بسیار، مرد بزرگوار و بسیار بخشنده، نهر کوثر در بهشت، مِی ناب.

    جمع آوری استعمالات:

    لسان العرب: الکَوْثَرُ: السید الکثیر الخیر؛ قال الکمیت:و عِنْدَ الرِّداعِ بیتُ آخرَکَوْثَرُ-(مفردات) قد یقال للرّجل السّخیّ:کَوْثَرٌ (زمخشری) بقول زمخشرى «المفرط الکثرة» یعنى چیزیکه کثرت آن فزون از حدّ است بیک زن بادیه نشین که پسرش از سفر بر گشته بود گفتند: «بم آب ابنک؟قالت آب بکوثر» یعنى پسرت با چه چیز برگشت؟ گفت با فائده فزون از حدّ (کشاف).(معجم مقاییس) غبار سمی بذالک لکثرته و ثورانه

    جمع بندی معانی:

    می توان دو عنصر معنایی در کوثر لحاظ کرد. 1-کثرتی که قابل شمارش نیست2 - خوبی وخیر در همه زمینه ها

    معادل یابی:

    خیر فراوان(ارفع، انصاریان)- عطاى بسیار(بروجردی)- سرچشمه افزاینده را(پرتو)- نکوییهاى بسیارت(پورجوادی)- خیر و برکت فراوان(جوامع الجامع)- ما تو را [چشمه‏] کوثر(فولادوند)

    نحر:

    جمع آوری معانی:

    (مقاییس) و النحر: البزل(بَزَلَ‏- بَزْلًا الشی‏ءَ: آن چیز را شقه و دو نیم کرد، سوراخ کرد) فی النحر- و انْتَحَرُوا على الشی‏ء: تشاحّوا علیه حِرصا، کأنّ کلّ واحد منهم یرید نحر صاحبه. (مقاییس) و یقال: النَّحِیرَةُ: آخر یوم من الشهر، لأنّه ینحر الّذى یدخل. و العالم بالشی‏ء المجرّب: نِحْرِیرٌ، إنّه ینحر العلم نحرا، کقولک: قتلت هذا الشی‏ء علما.( (مصباح) و النحر: موضع القلادة من الصدر،(تهذیب) النحر:ذبحک البعیر تطعنه فی منحره حیث یبدو الحلقوم من أعلى الصدر. (قع) (ناحر) ذبح، طعن (التحقیق) هو قطع فی الحلقوم من الحیوان بذبح أو طعن، الشقّ، مطلق حصول انفراج فی مادّىّ أو معنوىّ.(العین) النَّحْر: ذبحک البعیر بطعنة فی‏ النَّحْر، حیث یبدو الحلقوم من أعلى الصدر، و نَحَرْتُه‏ أَنْحَرُه‏ نَحْراً. .(قاموس المحیط) النِّحْرُ و النِّحْریرُ، بکسرهما: الحاذِقُ الماهِرُ، العاقِلُ المُجَرِّبُ، المُتْقِنُ، الفَطِنُ، البَصیرُ بکُلِّ شی‏ءٍ، لأَنَّهُ‏ یَنْحَرُ العِلْمَ‏ نَحْراً.

    جمع آوری استعمالات:

    (تهذیب) و إذا استقبلت دار دارا: قیل: هذه تنحر تلک. و إذا انتصب الإنسان فی صلاته فنهد(فرود آمد، افتاد؟؟)، قیل قد نحر.(نهایه) فى حدیث الهجرة «أتانا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلم فى‏نَحْرِ الظَّهِیرَةِ»هو حین تبلغ الشمس منتهاها من الارتفاع، کأنها وصلت إلى‏ النَّحْرِ، و هو أعلى الصّدر

    جمع بندی معانی:

    بریدن، دونیم کردن، زخمی و سوراخ کردن(گلو، یا مطلق) ذبح کردن شتر بزیر گلو بالای سینه، قربانی کردن شتر         

    معادل یابی:

    قربانی کردن شتر، دونیم، زخمی کردن گلوگاه،

    شانئ: شَنِئْتُ‏ الرجل‏شَنْأَ و شنْأةً و شنآنا وَ مَشْنَئاً، أی أبْغضته،(تهذیب)

    جمع آوری معانی:

    (مصباح) شَنَأْتُهُ‏:أبغضته،(مقاییس) أصل یدلّ على البِغضة و التجنّب للشی‏ء،(لسان العرب: البَغْضاءُ و البَغاضةُ، جمیعاً: شدة البغْضِ، و کذلک‏ البِغْضة، بالکسر)(مفردات) شنئته: تقذّرته بغضا له(تَقَذُّراً [قذر] الشی‏ءَ و منه: آن چیز را بعلت پلیدى و آلودگى نخواست و مکروه دانست.)(التهذیب) الشَّانِئُ‏: المبغض. و الشن‏ء و الشن‏ء: البغضة. و قال أبو عبیدة: یقال شنئت حقّک أی أقررت به و أخرجته من عندی. و قال اللیث: رجل شناءة و شنائیة: مبغّض سیّئ الخلق.(التحقیق) هو البغض مع الکراهة و التجنّب.(العین) شَنِى‏ءَ یَشْنَأُ شَنْأَة و شَنَآناً، أی: أبغض. و رَجُلٌ‏ شَنَاءَةٌ و شَنَائِیَةٌ، بوزن فَعَالة و فَعَالِیَة: أی: مُبْغِض، سی‏ء الخلق‏. (تاج العروس) فَعَلان إِنما هو من بِناء ما کان مَعناه الحَرکةَ و الاضطراب، کالضَّرَبان و الخَفَقان. و قال سِیبویه:الفَعَلان بالتحریک مصدرُ ما یدُلُّ على الحَرکة کَجَوَلَان، التحقیق جریان را هم بر حرکت اضافه کرده است.

    بغض شدید، دوری از روی کراهت و بغض، دشمن کینه توز بد اخلاق،

     

    جمع آوری استعمالات:

    (مفردات)شَنَآنُ‏ قَوْمٍ*، أی بغضهم(التحقیق) شَنَآنُ قَوْمٍ‏ إضافة مصدر الى فاعله أی بغضهم الشدید و تجنّبهم عنکم فی صدّهم عن المسجد، و فی التعبیر بالصیغة (فعلان محرّکة) دلالة على الجریان و الحرکة کالخفقان و الجولان(قاموس) «وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا».یعنى معجونى که آنرا مبغوض داشتم گوئى با آب دهان یا استفراغ مارى‏خمیر شده است.

    جمع بندی معانی:

    عناصر: بغض، کراهت، دوری کردن

    (التحقیق) أی إنّ من یبغضک و یتجنّب عن صحبتک

    معادل یابی:

    (آیتی)بدخواه، (ترجمه مفردات)کینه توز، (گرمارودی(دشمن)سرزنشگر،(انصاریان) ً دشمن [که به‏] تو [زخم زبان مى‏زند]-(پرتوی) دشمن کینه‏جوى تو-(عاملی) آنکه تو را نکوهش کند و زشت شمارد-(کشف الاسرار) او که ترا زشت میدارد

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: پنج شنبه 95/10/9 ::: ساعت 6:43 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

     

    پرتو. کوثر:( زهراپور)

    سیر پرداختن:

    1.  ابتداء توجه به مکی بودن و تعداد آیه؛

    2. آوردن سوره و معنای آن؛

    احتمالا در معنای «کوثر» دو معنا را با هم جمع کرده اند: سرچشمه خود جوش، افزاینده: سرچشمه ی افزاینده.

    3. شرح لغات:

    در معنا کردن به معنا لغت و چگونگی استعمال توجه شده مثل: چیزی به او بخشید که این بخشیدن بیش از درخواست یا انتظار بداد.

    4. بدون عنوان بندی به شرح و تفسیر آیات پرداختن:

    إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1):

    A. ابتداء به خود جمله و چگونگی آمدن آن به طور کلی توجه شده:

    جمله اسمیه مؤکد و ضمیر جمع متکلم(نا) و مکرر(انا، اعطینا):

     الف. دلالت مینماید به تخصیص اعطاء به فاعل؛

    ب.  و ضمانت و تعظیم آن؛

    ج. و دخالت علل و اسباب فاعلى؛

    و چون اعطاء تملیک از روى تفضل و بمقدار استعداد گیرنده و کرامت دهنده(؟؟) است، این اعطاء بى‏پایان مى‏باشد و پیوسته افزایش مى‏یابد.

    B. به کلمات کلیدی توجه شده:

    فعل اعطینا:

     (توجه به ماضی بودن فعل) دلالت به اعطاء سابق دارد.

    الکوثر:

    1. (با توجه به معنای لغت، مطلق آمدن ):

    چون به معناى منبع و ماده جوشان و افزاینده است و قرینه‏اى براى تحدید آن در ظاهر آیه نیست، هر چیزى را شامل مى‏شود که از روح مخاطب گرامى سرچشمه گرفته.

    2. (دلیل بر اینکه سرچشمه فیاض وحی و نبوت است دو چیز است): و شاید بقرینه عهد و خطاب، همان سرچشمه فیاض وحى و نبوت باشد که دیگر خیرات از موارد و آثار آنست.

    (توضیح معانی دیگر و برگرداندن به معنای وحی و نبوت و دلیلش) :

    و آنچه مفسرین ذکر کرده‏اند- از قرآن، حکمت و علم، کثرت ذریه، علماء امت، کثرت پیروان، شفاعت- همین بیان آثار و موارد وحى و نبوت است که پیش از اینها به آن حضرت داده شده و فعل ماضى اعطینا، نیز دلالت بر همین دارد،(؟)

     (مظاهر و آثار این کوثر که به حقیقت وحی و نبوت دلالت دارد):

    1. قرآن از آثار همین کوثر وحى و استعداد آن است و خود کوثرى است که از آیات آن علم و معرفت مى‏جوشد و هر طالبى را به اندازه ظرفیتش سیراب مى‏گرداند، و تلاوت آیاتش اذهان و نفوس را از اوهام باطل و عادات و اخلاق پست پاک مى‏سازد و سرچشمه حکمت را از درون فطرتها جارى مى‏نماید: «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»- این کتاب و حکمت که مورد اشاره آیه است و از سرچشمه تعلیم قرآن مایه مى‏گیرد، خود سرچشمه جوشان و خیر کثیرى است که به همه جوانب زندگى جارى مى‏شود: «و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا».

    کتاب و حکمتى که قرآن پس از تزکیه تعلیم مى‏دهد، چشم عقل فطرى را به مبادى و نهایت جهان و طریق سلوک انسان و رازها و ریشه‏هاى آفرینش و اصول احکام باز مى‏نماید. قرآن با این طریق تعلیم، حس تحقیق و دریافت را در اذهان مردمان مستعد بیدار کرد و علوم و عقاید و اوهام جامد آنها را در هم شکست، و بسر چشمه معارف و ایمان پاک هدایتشان نمود و در این اذهان سرچشمه‏هایى گشود.

    2. مظهر دیگر و مثل کامل این کوثر، گفتار و رفتار و روش و اخلاق آن حضرت بود که براى همیشه سرچشمه ایمان و معرفت و حکمت و طریق زندگى و ابدیت است.

    3. (عترت حضرت)و همین کوثر، از مجراى توارث و خون و تربیت خاصى در وجود امامان و ذریه پاکش جریان یافت و موجب‏ تکثیر نسل او و هدایت خلق گردید. چنان که از یگانه دختر اطهرش- با آن همه دشمنى‏ها و کشتارها- فرزندانى با ایمان و غیور پدید آمدند و براى هدایت و نجات خلق بهر سو پراکنده و افزوده شدند و منشأ فیض و هدایت خلق در هر زمان گردیدند.

    4.  و همچنین هر یک از علماى اسلام که وارث معارف قرآن و پیوسته بروح محمدى (ص) و وحى او مى‏باشند فرزندان روحى آن حضرت و شعبه‏اى از نهر کوثرند و لا یزال سرچشمه اصول و فروع اسلام از افکارشان منفجر شده بسوى فراگیرندگان جارى مى‏شود، چه مردم زمان آنها را بشناسند یا نشناسند. و چون این سرچشمه‏ها متصل به منبع فیاض وحى و داراى اصول روشن و فطرى مى‏باشد، همواره فطرتها و وجدانهاى پاک آنها را مى‏پذیرد و با فقد تبلیغ منظم و مجهز و با همه مشکلات و موانع، پیروان این آئین افزایش مى‏یابند. هدف نهایى امامت و رهبرى آن نیز گذراندن مسلمانان از مشکلات عادى زندگى و رساندن به سرچشمه کوثر مى‏باشد «1».

    5. حقیقت شفاعت در آخرت نیز نمودار همین کوثر و پیوستگى به آن است.

    اوصاف و ویژگی های کوثر:

    (ابتدا توجه به روایات و حقیقت معنای کوثر):

    اوصافى که در روایات از طرق مختلف، درباره حوض یا نهر کوثر شده، تمثیل و اشاراتى است از همین سرچشمه وحى و نبوت:

    «عن النبى‏: انه نهر فى الجنة وعدنیه ربى فیه خیر کثیر احلى من العسل و ابیض من اللبن و ابرد من الثلج ... حافتاه الزبرجد و اوانیه من فضة لا یظمأ من شرب منه‏

    »- کوثر نهرى است در بهشت که پروردگارم به من وعده داده، در آن خیر بسیار است، از عسل شیرین‏تر و از شیر سپیدتر و از یخ سردتر است، دو لبه آن زبرجد و ظروف آن از نقره مى‏باشد، هر کس از آن بنوشد تشنه نشود.

    ما فى الجنة بستان الا و فیه من الکوثر نهر جارى ...

    - در بهشت بوستانى نیست مگر آنکه در آن از کوثر نهرى جارى است.

    (با توجه به روایات):     

    الف. نهر کوثر چنان که در بعضى روایات آمده، از زیر عرش جریان دارد و مبدء و نهایت‏ آن بى‏پایان و نامحدود است.

    ب. و هر کس به اندازه ظرفیت ذهن صاف و پاکش از آن دریافت و بهره‏اى دارد (شاید جمله- اوانیه من فضة- اشاره به این گونه ظرفیت یا نمودارى از آن باشد)-

    ج. و چون معارف و علوم بشرى نیست که سرچشمه‏اش سطحى و پایان‏پذیر و دریافتش محدود و آلوده به شهوات و اوهام و ناگوار در ذوقها باشد.

    د. چون منبع کوثر از زیر عرش فرمانفرمایى پروردگار است و بصورت وحى جریان دارد، خروشان و پاک کننده و درهم شکننده و بالا برنده و گسترش یابنده و سازنده است

    ه . و در هر جهت و هر ظرفى و پدیده‏اى مظهرى دارد، براى ظرفیتهاى قابل، خرمى و تحرک و کمال و نیرومندى و خوشى مى‏آورد و براى ظرفیتهاى ناقابل تباهى و افسردگى و زوال در بردارد.

    اینگونه آثار و نمودارها از مراتب و مجارى وحى رخ مى‏نماید، گرچه سرچشمه و کوثر آن از نظرهایى پنهان باشد- چه غریزى و محدود مانند وحى زنبور عسل باشد، یا عالى و عقلى چون وحى پیمبرى‏ . از همین جهت که کوثر، اصل و منبع و مظاهرى دارد، مطلق آمده: إنا أعطیناک الکوثر ...

     

    فصل لربک و انحر:

     (نکات تفریع آیه):

    این آیه تفریع به آیه سابق و بگفته عموم مفسرین: امر به شکرگزارى در مقابل اعطاء کوثر، بوسیله نماز است که متضمن شکر به قلب و زبان و جوارح میباشد.

    (نکات امر به صل با توجه با لربک):

     با تو چون پیش از این امر «فصل»، نماز واجب بوده، این امر باید تأکیدى و یا بقرینه لربک، تنبیه به اختصاص و اخلاص هر چه بیشتر نماز براى پروردگار باشد- نه آن چنان نمازى که خود نمایان و مانعین ماعون مى‏گزارند-

    (مقصود از امر به نحر) :

    1. و نیز مقصود از امر «انحر» ایجاب قربانى شتر است که گرانبهاترین مال عرب بود، در راه خدا و خالص براى پروردگار- نه در راه بتها و خودنمایى که مشرکین انجام مى‏دادند.

    2. شاید معناى این امر (چنان که از ائمه معصومین «ع» روایت شده) بالا بردن دو دست تا بالاى سینه و محاذى گلوگاه،

    3. و یا جلو آوردن سینه و روى، هنگام تکبیرات نماز باشد که توجه کامل بربوبیت را مى‏نمایاند زیرا اینگونه روى آوردن و بالا بردن دستها هماهنگى روح و اعضاء و تواضع بنده و روى آوردن او به پروردگار و روى گرداندن و پشت‏سر گذاردن ما سوا است.

    (جمع بندی کل آیه):

    و شاید امر تفریعى «فصل» متضمن جزاء شرط مقدر باشد، یعنى: چون بتو کوثر اعطاء کردیم براى اینکه این منبع فیاض را هر چه بیشتر و بهر سو جارى گردانى، باید براى پروردگارت همى نمازگزارى و قربانى نمایى، زیرا نماز کامل، پیوستگى به پروردگار و باز نمودن مجارى روح از موانع نفسانى، براى جریان فیض و رحمت و قربانى، انفاق گرانبهاترین حیوانات مورد علاقه براى پروردگار است. این نماز و قربانى است که سرچشمه کوثر را بروى شخص و بسوى خلق میگشاید. و با ترک آن هر سرچشمه خیرى بسته و خشک و حیات انسانى جامد و ساکن و ناپایدار مى‏گردد:

    إن شانئک هو الأبتر:

    ( توجه به چینش کلی آیه):

    ان و ضمیر هو، تأکید در تأکید و حصر را مى‏رسانند.

    پس از آن خبر مؤکد به اعطاء کوثرى که خود سرشار و افزاینده و جارى شونده است.

    این آیه ناپایدارى زندگى و اندیشه کوتاه و جامد مانعین کوثر و دشمنان مظهر آن را اعلام مینماید: براستى، ابتر همان دشمن کینه‏ورز تو است، نه تو! کفر پیشگان قریش و دیگر دشمنان رسول اکرم (ص) چون خود را نیرومند و دعوت و شریعت او را مخالف با عقاید عرب و ملل دنیا مى‏دیدند امیدوار بودند و پیش‏بینى مى‏نمودند که دعوت و نام آن حضرت چندان نمى‏پاید و از میان مى‏رود و بعد از آنکه پسران آن حضرت (قاسم و عبد الله در مکه و ابراهیم در مدینه) در اوان طفولیت از دنیا رفتند، این امید و آرزوى دشمنان بیشتر شد تا آنجا که بعضى فرومایگان گستاخ آنها- مانند عاص بن وائل- با لحن سرزنش و ناسزا آن حضرت را ابتر نامید. این آیه بعکس امید و آرزوى آن کوتاه بینان فرومایه، با پیشبینى مؤکد اعلام میدارد که ابتر آنها مى‏باشند که کینه و دشمنى با دارنده کوثر را در دل دارند،نه دارنده کوثر.

    (تحلیل کوثر  و ابتر با توجه به ظهور نداشتن کوثر و قدرت نمایی و چشمگیر بودن باطل):

    کوثر چون سرچشمه حق و خیر و کمال است که از درون خلقت و ضمیر نبوت و انسانهاى عالى مقام مى‏جوشد، همیشه تحرک و جریان دارد و بهر سو پیش مى‏رود گرچه ظهور نداشته باشد. باطل و شر هر چند قدرت‏نمایى کند و چشمگیر باشد، چون سرچشمه و پایه و مایه ندارد خشک و ناپایدار و منقطع (ابتر) است گرچه در نظر کوتاه بین که روز را روزگار مى‏پندارد ثابت و پایدار بنماید. از نظر حق و آیاتش که روزگارها بیش از روزى بلکه ساعتى و آنى نیست، دارنده کوثر و منطقش و آئینش در امتداد نور و زمان و کیهان همواره پیش مى‏رود و دشمنانش ابتر مى‏مانند و زائل مى‏شوند، خواه فرومایگان کوتاه اندیش و محکوم باطل باور کنند یا نکنند. مگر بت‏تراشان و بت‏پرستان مغرور عرب که این آیه با لحن مؤکد و قاطعش در گوش آنها طنین افکند باور مى‏نمودند که خود و نسلشان که قرنها بر دیگر مردم حکومت مى‏کردند و اندیشه و اوهامى که روزگاران بر آنها چیره بود، رو به زوال و انقراض مى‏روند. آیندگان دیدند و ما هم دیدیم که چگونه آنها به تاریکى رفتند و دارنده کوثر تابندگى و ابدیت یافت.

    (مخاطب آیه):

    مخاطب در این سوره- مانند سوره و الضحى و الم نشرح- شخص رسول خدا (ص) است.

    (ویژگی مخارج صوتی حروف و حرکات و ترکیبات و... سوره):

    مخارج صوتى حروف و حرکات و ترکیبات و فواصل این سوره، آهنگ و ایقاعات خاص و وصف ناشدنى دارد. هر آیه داراى دو ایقاع است که از حروف یک مخرج و قریب المخرج «ا، ن، ک، ل» متصل و منفصل و فواصل راء ما قبل فتحه، ترکیب یافته که از مجموع آنها آهنگ یکنواخت برمى‏آید. آیه اول با حرکت کسره و نون مشدد و فتحه‏ها و سکونهاى متوالى آمده که حرکت اعطاء را از مبدء تا نهایت مینمایاند صداى حروف و حرکات متنوع آیه دو، نمایاننده دو امر متوالى است. ایقاع اول آیه سه: «إن شانئک‏» اندک امتداد معنا و کوتاهى ایقاع دوم، «هو الأبتر» قطع دنباله مضمون را مینمایاند.

    اوزان و کلمات خاص این سوره: اعطیناک، الکوثر، انحر، شانئ؛ الأبتر، است. معانى عالى و پیشگویى قاطع که در سه آیه کوتاه این سوره آمده و در آهنگ حروف و حرکات و کلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده، نه میتوان چنان که هست دریافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه کوثر و نشانه کلام برتر و به عجز آوردن بشر است.

    (فضیلت خواندن سوره در فرائض و نوافل):

    ابو بصیر از امام صادق (ع) چنین آورد: آنکه سوره‏ إنا أعطیناک الکوثر- در فرائض و نوافل خود بخواند خداوند در روز قیامت او را از کوثر بیاشاماند».

    ______________________________
    (1)-

    و الله لو تکافئوا عن زمام نبذه الیه رسول الله لاعتقله و لسار بهم سیرا سجحا ... و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه‏

    : بخدا سوگند اگر همدستى میکردند و زمامدارى را که رسول خدا بوى داده بود به عهده‏اش مى‏گذاشتند آنها را آسان پیش مى‏برد ... تا به سرچشمه جوشان و پرمایه و گوارایى مى‏رساند که از دو سوى آن سرشار میریخت»- از خطابه حضرت زهرا (ع) هنگام بیماریش، براى بانوان مهاجر و انصار.

     

     

     

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/9/20 ::: ساعت 11:24 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    نتیجه مباحثه: المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏20، ص: 370

    بیان

    1. بیان از مجمع که کوثر چیزی است که من شانه الکثره، و کوثر به معنای خیر کثیر است.

    2. اختلاف اقوال در تفسیر کوثر: دو قول خیر کثیر و نهر فی الجنه را مستند می دانند وبقیه اقوال را دلیلی بر آنها نمی دانند.

    دلیل برای اینکه معنای کوثر فقط خیر کثیر و کثرت نسل است.

    1. ظاهر ابتر که معنایش انقطاع نسل است

    2. ظاهر الجملة أنها من قبیل قصر القلب- أن کثرة ذریته ص هی المرادة وحدها بالکوثر الذی أعطیه النبی ص أو المراد بها الخیر الکثیر و کثرة الذریة مرادة فی ضمن الخیر الکثیر

    3.  لو لا ذلک لکان تحقیق الکلام بقوله: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» خالیا عن الفائدة.

    4. رد کسانی که می گویند ابتر یعنی المنقطع عن قومه و المنقطع عن الخیر به واسطه روایات مستفاضه به اینکه سوره در مورد کسی است که حضرت را بعد از فوت قاسم و عبدالله ابتر می خواندند.

    «إِنَّا أَعْطَیْناکَ»

    1. من الامتنان علیه صلی الله علیه و آله

    2. الدال على العظمة ، جی‏ء بلفظ المتکلم مع الغیر، ،

    3. و لما فیه من تطییب نفسه الشریفة أکدت الجملة بإن

    4. و عبر بلفظ الإعطاء الظاهر فی التملیک.                       

    «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»

    1. شکر نعمت است. دلیل : ظاهر سیاق که بعد تفریع  از امتنان است.

    2. مراد از نحر: هو رفع الیدین فی تکبیر الصلاة إلى النحر دلیل: ما رواه الفریقان عن النبی ص و عن علی ع و روته الشیعة عن الصادق ع و غیره من الأئمة

    «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»

    1. شانئ: مبغض

    2. ابتر: من لا عقب له

    3. برخی ابتر را به معنای منقطع از خیر یا منقطع از قومش می دانند که ایشان با روایت شان نزول موافق نمی دانند.

    بحث روائی

    1.      روایاتى در باره اینکه مراد از" نحر" در" فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ" بلند کردن دست‏ها در موقع اداء تکبیر نماز است‏

    2.      روایاتى راجع به زخم زبان زدن به پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) در مورد نداشتن اولاد ذکور، کسى که زخم زبان زد، و نزول سوره کوثر

    سوال:

    گاهی در جمع بندی لغت وکار تفسیری انسان به معنایی می رسد اما زمانی که به روایات مراجعه می کند فاصله معنایی حس می کند چه طور بین آنها جمع کنیم؟ مثلا در این سوره نحر به معنای قربانی کردن است و در روایات نوع خاصی از حرکت عبادی را بیان می کنند. یا مثلا در مورد آیات مهدویت این موارد بیشتر است.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 95/8/22 ::: ساعت 11:27 صبح :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر

    روش مجمع البیان

    مکی و مدنی سوره،فضیلیت تلاوت، تفسیر رابطه تفسیر با سوره قبل، لغات ( معمولاخودش کار لغت انجام می دهد نه اینکه نقل قول داشته باشداعراب(ترکیبنزول( شان نزولالمعنی (تفسیر بر اساس روایات(سنی وشیعی) اقوال مختلف و در برخی موارد جمع بندی مولف)

    اللغة

    الکوثر فوعل من الکثرة

    •  هو الشی‏ء الذی من شأنه الکثرة

    •  الکوثر الخیر الکثیر

     الإعطاء: تملیک

     الشانئ: المبغض

     و الأبتر: استعمال را بیان می کند. أصله من الحمار الأبتر و هو المقطوع الذنب و فی حدیث زیاد أنه خطب خطبته البتراء لأنه لم یحمد الله فیها و لم یصل على النبی ص.

    نکات تفسیری:

    إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ

    اختلفوا فی تفسیر الکوثر 1- نهر فی الجنة2- حوض النبی ص الذی یکثر الناس علیه یوم القیامة عن عطاء3- الخیر الکثیر 4-النبوة و الکتاب 5- کثرة الأصحاب و الأشیاع6- کثرة النسل و الذریة7- الشفاعة

    مستند در این قسمت بیشتر روایات است.

    جمع بندی مجمع:

    و اللفظ یحتمل للکل فیجب أن یحمل على جمیع ما ذکر من الأقوال فقد أعطاه الله سبحانه و تعالى الخیر الکثیر فی الدنیا و وعده الخیر الکثیر فی الآخرة و جمیع هذه الأقوال تفصیل للجملة التی هی الخیر الکثیر فی الدارین

    «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»

    امر به شکر است. بعد از اعطاء نعمت است.

    منظور از صلاه با احتمالاتی بیان می شود. مستند احتمالات بیشتر روایت است.اما مثل معنای کوثر به جمع بندی نمی رسند.

    احتمالات در «الصلاه»1-صلاة العید 2- صلاة الغداة(صبح) المفروضة3- الصلاة المکتوبة 4- استقبل بیدیه حذو وجهه القبلة فی افتتاح الصلاة مستند نیز روایات است.

    «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»

    چرا حضرت ابتر نیست و شانیء ابتر است؟ چون ذکر حضرت همیشه همراه ذکر خداوند بلند آوازه است.

    معناه

    إن مبغضک هو المنقطع عن الخیر

    قال مجاهد الأبتر الذی لا عقب له و هو جواب لقول قریش إن محمدا ص لا عقب له یموت فنستریح منه و یدرس دینه إذ لا یقوم مقامه من یدعو إلیه فینقطع أمره

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 95/8/19 ::: ساعت 3:52 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر
    <      1   2   3   4   5   >>   >